سها سیفی
”مدرسه فمینیستی” گفتگوئی ترتیب داده است با دکتر حسینقلی حسینی نژاد، قاضی عالی رتبه دیوانعالی کشور که تا سال 1363 نیز به کار اشتغال داشته است. در بخشی از این مصاحبه دکتر حسینی نژاد می گوید:
زمانی که انقلاب شد، مرا به دیوان عالی کشور دعوت کردند. علتاش هم این بود که در زمان شاه، هنگامی که من قاضی بودم، عدهای از کسانی را که پس از انقلاب بر مسند قدرت نشستند با حکمی که صادر کرده بودم از زندان آزاد کرده بودند. آنها هم برای جبران این کار من، میخواستند خدمتی بکنند در مقابل آن حکم. برای همین اول گفتند که من بروم دادستان کل کشور بشوم، که من گفتم کار من دادستانی نیست، من حرفهام قضاوت است و برای همین مرا به دیوان عالی کشور فرستادند. در دورهای که پس از انقلاب من در دیوان عدالت کشور بودم، 10 حکم سنگسار را لغو کردم.
من 35 سال قاضی بودم ولی برای نمونه حتا یک حکم اعدام هم صادر نکردم. چون من معتقد بودم و هستم که ما موظفیم که مجرم را اصلاح کنیم نه اعدام. یادم میآید یک روز آمدند و گفتند مردی با یک بچه شیرخواره آمده و میخواهد شما را ببیند. وقتی آن مرد آمد و من دیدمش به من گفت: آیا شما میخواهید مادر این بچه را بکشید؟ من گفتم نه من همچین قصدی ندارم، مگر پرونده مادر این بچه اینجا آمده است؟
که آن مرد پرونده را نشان من داد. پرونده را خواندم و دیدم که انگار زن این آقا، رفته تو صف نانوایی که نان بگیرد، وقتی برگشته منزل، گویا خیلی طول کشیده. بعد شوهرش دعوا راه انداخته که کجا بودی و چرا دیر آمدی… رفتی پیش شاطر بخوابی که این همه دیر کردی؟ زنش هم گفته که اصلا بخوابم تا چشم تو کور. این مرد هم آمده پیش قاضی ماجرا را تعریف کرده و گفته زنم اینجوری گفته. قاضی هم حکم سنگسار برایش صادر کرده!
جهت گیری طبقه متوسط ایران، رو به بالاست
بهمن هاتفی در “پله برقی” بحثی در مورد طبقه متوسط و نقش آن در پیشبرد دموکراسی دارد. او در قسمتی از این یادداشت نوشته است:
نگاه و جهت گیری طبقه متوسط ایران رو به بالاست. این نگاه که مطلوب خود را در بالا می بیند، هم در اشخاص قابل مشاهده است و هم در گروه ها. در ایران به دو دلیل وقوع انقلاب و وجود پول نفت ( و رانت های ایجاد شده در حاشیه آن) جابجایی افراد در طبقات اجتماعی بیش از دیگر کشورها دیده می شود. یک فرد طبقه متوسط در ایران براحتی می تواند خود را در موقعیت بالاتر (چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی) تصور کند. او بسیار دیده است نمایندگان مجلس و وزرایی را که از او سَر نیستند و بسیار ثروتمندانی را که تا چندی پیش متوسط و یا زیر متوسط بودند. پس از دید وی واقع بینانه به نظر می رسد که در آرزویش جایگاهی بالاتر برای خود یا اطرافیانش ببیند.
گروه های سیاسی طبقه متوسط هم نگاهشان به مذاکره و چانه زنی با هیئت حاکمه بوده و فقط وقتی به پایین نظری انداخته اند که می خواسته اند با اشاره به پایینی ها، بالایی ها را بترسانند. این تشکل ها اگر داعیه رهبری جامعه را دارند باید راهی برای دیالوگ با توده مردم بیابند و به آنها نشان دهند که می توانند حامی منافع آنان باشند. تنها توانایی آنها در این ارتباط و کمک به ایجاد تشکل های صنفی می تواند به بالانس قدرت در جامعه منجر شود.
خلاصه ای از تعالیم سروش
داریوش محمدپور در “ملکوت” به نقد و بررسی نوشته تازه ای از اکبر گنجی پرداخته است:
گنجی بخش دوم مقالهاش در زمانه منتشر شده است با عنوان «برساختههای تاریخی». این نوشتهاش از یادداشت قبلیاش به مراتب گویاتر و سرراستتر است و کلیگویی و سطحینویسیاش کمتر. اما همچنان ایرادهای اساسی خود را دارد. نویسنده، در این یادداشت، گویی دارد خلاصهای از تعالیم دکتر سروش را ارایه میکند، هر چند نمیدانم نهایتاً راه به کجا خواهد برد. اتفاقاً خیلی هم خوب است از آراء سروش در نقد و سنجش این مقولات استفاده شود، به شرطِ آنکه از همینها هم درست استفاده شود!
در نهایت، مجبور شد برود!
”حاجی واشنگتن” در حاشیه ترک قدرت توسط پرویز مشرف نوشته است:
بعضی ها هر چقدر هفت خط باشند، هر چه گردن کلفت باشند، هر قدر حروم زاده باشند، عمرا به پای مشرف نمی رسند. این ژنرال و رئیس جمهور سابق سال ها یک دنیا رو تشنه برد لب آب و برگردوند. با طالبان نشست، با آمریکایی ها حال کرد و به ریش آدم و عالم خندید.
کی فکر می کرد که بزرگترین برنده یازده سپتامبر مشرف باشه؟ طالبان رو او درست کرد، خودش باهاش چپ افتاد، آمریکایی ها رو ده میلیارد دلار تیغ زد و به قهرمان مبارزه با ترویزم تبدیل شد. آخرش هم سر بی نظیر بوتو رو به «طاق» ماشین کوبید و معلوم نشد که چی شد! مشرف، ماکیاولی رو که نه، شیطون رو هم درس می داد. کشورداریش هم از دوستان خالی بند فوتوشاپی ما بهتر بود. ولی در نهایت مجبور شد بره!
چرا مهلت میدهید؟!
”محاق” هم در حاشیه هشدار اخیر پلیس به خودروسازها نوشته است:
رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی به خودروسازان مهلت داد که تا پایان سال همچنان به کشته شدن هموطنانمان در جاده ها ادامه دهند و گفت اگر تغییراتی در زمینه بالا بردن ایمنی خودروهای کشور انجام نشود در سال 88 اسامی این خودروها را به مردم اعلام میکنیم. رویانیان گفت: تا کی باید اینگونه ضعفها را تحمل کنیم، خودروهای غیر ایمن یکی از مشکلات پیش روی ما در رشد تصادفات است که ما در این زمینه با دانشگاهها قراردادی بستهایم تا شاخصهای ایمنی خودروها را طراحی کنیم و تا پایان سال نیز به خودروسازان فرصت اصلاح میدهیم. سقف بعضی از خودروها به علت ضعف ساخت به گونهای است که با یک واژگونی باعث کشته شدن سرنشینان خودرو میگردد.
سوال اینجاست که اگر واقعا جان مردم اهمیت دارد مهلت دادن چه معنایی می تواند داشته باشد و اگر خودروسازان در گرفتن جان بیش از ۴۰ هزار نفر در سال چنین نقش زیادی دارند چرا باید به آنها این همه فرصت داد. نکته ی جالب اینجاست که پس از پایان مهلت تازه فقط اسامی خودروهای غیر ایمن اعلام می شود و حتما اتفاق دیگری نخواهد افتاد.
پدیده “لذت باخت”
بهزاد افشاری در “درخت بی سایه” روحیه باختپذیری ایرانیان را مورد انتقاد قرار داده است:
من فکر می کنم که پدیده ی “ لذت باخت” در میان ما ایرانی ها موضوع بسیار عجیب و قابل تاملی است. بعد از قهرمان شدن هادی ساعی در همین یک ساعت به چند نفری برخوردم که از برد او اظهار تاسف می کردند. در روزهای گذشته هم زیاد دیدم آدم هایی را که می گفتند کاش مراد محمدی آن یک برنز را هم نمی گرفت!
خیلی قبل تر از اینها هم بارها در زمان مسابقات به ویژه مسابقات تیم ملی فوتبال دیده ام کسانی را که تمایل شدیدی به باخت ایران دارند! واقعا ریشه ی این لذت باخت در کجاست؟ یک تحلیل ساده و سطحی این است که بگوییم مردم از بس که از دست مسوولان ناراحتند ، نمی خواهند که قهرمانی ها و بردها ی ورزشی به نام آنها ثبت شود. مثلا در همین دوره ی احمدی نژاد باخت های قهرمان های ما دل خیلی ها را خنک می کند چرا که با شیوه ی مدیریتی احمدی نژاد و سازمان تربیت بدنی اش مخالفند. من فکر می کنم این موضوع تنها یک عامل از هزاران عواملی است که میل باختن را در روح ما ایرانی ها ایجاد می کند و شکست ها باعث ارضای این میل عجیب می شود.
لذت باخت و ضعیف بودن در بطن فرهنگ ما نهادینه شده است. یعنی ضعیف و مظلوم بودن و ناکام ماندن به خاطر شرایط جبری پیرامون ما انگار یک لذت بی پایان برای ما دارد. مثلا حتما تا کنون دیده اید که اطرافیانتان چگونه از وضعیت مالی خود می نالند و سعی می کنند که خود را از آنچه که هستند ضعیف تر جلوه دهند. (البته در مسایل مالی) یا این که وقتی شرایط کاری خود را توضیح می دهند چقدر با آب و تاب از سختی ها و گرفتاریهای به ثمر رسیدن کارشان حرف می زنند. مثلا این که وقتی من یا ما این کتاب یا مجله یا روزنامه را چاپ می کردیم این بد بختی ها به سر ما آمد و … !
نخبگانِ یالغوز!
”دانا” نوشته است:
رادیو در تاکسی روشن است. برنامهریزان جمهوریاسلامی ایران گویا در مورد نخبگان سخن میگویند. دکتری میگوید شرط تاهل برای نخبهگان در مورد فلان امر، برداشته شده است. دکتری دیگر اعتراض میکند که این اصلا خوب نیست چون باعث میشود نخبگان یالغوز بمانند.
راننده های خوب اما قانون گریز!
”مجید زهری” نحوه اتوموبیل رانی ایرانی های مهاجر و چینی های مهاجر به کانادا را با هم مقایسه کرده است:
چینیها خیلی یواش میرانند. من دیدهام که بعضیشان در اتوبان از هفتاد کیلومتر نمیگذرند! بدجوری باعث ترافیک میشوند. دستفرمانشان هم تا بخواهید خراب است… که از یواشراندنشان میشود حدس زد. اصولاً فرهنگ رانندگی در یک محیط جمعی به نام خیابان را ندارند. کنارشان که میرانی، تنت مدام میلرزد که نکند ناغافل بهت بزنند!
ایرانیها رانندگی را خوب بلدند، با این وجود، قانونگریزند. در رانندگی بیمبالاتاند. میبینند که راهنما زدهای که خطات را عوض کنی، اما بهت راه نمیدهند. خودشان اما در فاصلهی هر چهارراه، بیخودی چند بار خط عوض میکنند! ویراژ بیمورد میدهند. به حق تقدم عابر پیاده احترام نمیگذارند، مخصوصاً اگر ببینند قیافهی تیپیک مرد ایرانی دارد (کچل و پشمالو!). موقع مستی رانندگی میکنند و خیالشان هم نیست. خلاصه میخواهند هرجور شده پوز قوانین راهنمایی- رانندگی را به گل بمالند. که من ماندهام واقعاً چرا؟!
لطفا تخمین بزنید!
”آق بهمن” تصمیم دارد وب سایتی برای سفارش و خرید اینترنتی کتاب فارسی راه بیاندازد. او نوشته است:
فرض کنید وبسایتی باشد که من و چند نفر دیگر در آن کتاب معرفی کنیم. مثلاً هر کداممان هفتهای یک بار، که بشود تقریباً روزی یک کتاب. کتابها هم همه فارسی باشند، و نه الزاماً کتابهای جدید در آمده.
باز هم فرض کنید که زیر هر معرفی کتاب، امکان سفارش دادن آن کتاب هم باشد و کتابها با قیمتی حدود ۲۵ درصد بالاتر از قیمت پشت جلد و حدود دو هفته بعد از سفارش دادن به دستتان برسد.
لطفاً خوب فکر کنید و بگویید تخمینتان این است که در سال چند کتاب از این وبسایت سفارش خواهید داد؟ لطفاً دست پایین بگیرید. یعنی این را بگویید که کم کم چند تا سفارش خواهید داد.
هدف اصلی این وبسایت قاعدتاً خارجنشینان خواهند بود، چون دسترسی کمتری به کتاب فارسی دارند. اما اگر کسی در داخل ایران هم بخواهد، میتواند سفارش بدهد.کامنت بگذارید یا ایمیل بزنید و لطفاً محل زندگیتان را هم بنویسید. و یک خواهش دیگر: اگر میتوانید، کاری کنید که این نوشته را آدمهای بیشتری ببینند و نظر بدهند، که تخمین بهتری بدست بیاید.