مرزهای خدمت و خیانت یک وزیر خارجه

فرزانه روستایی
فرزانه روستایی

اگر حدود سه سال پیش در یکی از جلسات تقریبا خصوصی وزارت خارجه با دبیران ارشد روزنامه ها، برخی از اظهارنظر های خاص علی اکبر صالحی را نشنیده بودم شاید باورم نمی شد که او به عنوان وزیر خارجه در شرائطی به یک کشور – مثلا مصر- سفر کند که دولت آن برای اغتشاش در ایران برنامه ریزی و تبلیغ می کند و امکاناتی در اختیار دشمنان تمامیت ارضی ایران می گذارد تا برای تجزیه ایران جریان سازی کنند. در آن جلسه صالحی می گفت که وزارت خارجه باید تلاش کند تا آمریکا، ایران را به عنوان تکیه گاه سیاست خارجی در منطقه به جای اسرائیل بپذیرد و ایران تبدیل به اسرائیل منطقه شود .وقتی از صالحی پرسیدند بر اساس چه استناداتی تئوری جایگزین شدن ایران با اسرائیل در ذهنیت وزارت خارجه شکل گرفته پاسخی نداشت.

 آن روز صالحی که هنوز وزیر خارجه نشده بود چنان بر گفته خود اصرار می ورزید که گویی برای چنین تحولی برنامه ریزی بزرگی در شرف تکوین است و فقط به زمان نیاز دارد. اما امروز که با سفر به مصر با چنین بی بصیرتی بزرگی از او مواجه شدیم می توان فهمید که این وزیر خارجه بی دانش به این دلیل به وزارت رسیده است که او را می توان بسادگی هدایت کرد. وزارت خارجه ایران تا چندی پیش بر اساس نتایج  مطالعه کارشناسان وزارتخانه و سوابق گزارش های عدیده دیپلمات هایی اداره می شده که تعریفی از متحد ، رقیب ، یا دشمن در عرصه سیاست خارجی داشتند. مجموعه گزارش های فنی دیپلمات های کارکشته در ادوار مختلف و همچنین سوابق متعددی از تهدیدها  یا فرصت ها یی که ایرانیان در خارج از کشور یا درحوالی مرزهای خود طی قرن ها با آن در گیر بوده اند ونیز کنوانسیون های بین المللی  همگی ملاکی برای تعیین رفتار وزارتخانه یا وزیر مربوطه بوده است. بر خلاف همه آنچه تا کنون در وزارت خارجه سابقه داشته است صالحی در حالی به مصر سفر کرده که چند خیابان آن طرف تر از محل اقامت وی کنفرانسی با پول سعودی ها و قطر و رضایت اسرائیلی ها علیه تمامیت ارضی ایران جریان داشته است. در آن کنفرانس ایرانیان را فارس های بد نهاد و اشغالگر خوزستان و هرمزگان و بوشهر خواندند و یک واعظ  وهابی از عربستان  سعوی پبرامون متحد شدن اعراب مسلمان منطقه به حمایت از به اصطلاح اعراب مستضعف الاحوازی علیه ایرانی های اشغالگرسخنرانی کرد. سایت تلویزیون دولتی مصر نیز این گزارش ها را پوشش داد و عماد الغفور معاون ریس جمهور اسلامگرای مصر نیز در این اجلاس از برگزاری اجلاس دفاع و تاکید کرد که دولت مصر از هیچ کمکی به تجزیه طلبان ایرانی دریغ نخواهد کرد. انجام چنین سفری در چنین مقطع  حساسی اگر عنوانی جز یک خیانت ابلهانه نداشته باشد حداقل باید به برکناری این وزیر یا استیضاح رئیس او منجر می شد. اما این سفر نه تنها انعکاس چندانی  در رسانه های داخلی پیدا نکرد بلکه احمدی نژاد نیز برای شرکت در اجلاس سران کشورهای اسلامی قرار است بزودی به مصر سفر کند.با سفر این وزیر خارجه به مصر باید اذعان داشت پس از تسویه های گسترده در دوران احمدی نژاد آنچه از این وزارت خانه باقی مانده ویرانه ای است که به کار دفاع از منافع ملی ایرانیان نمی آید و دقیقا برعکس عمل می کند.

برخلاف آنچه تاکنون در سازمان بندی تشکیلات اداری کشور مرسوم بوده است وزارت خارجه همواره بر حفاظت از اختیاراتی که طبق قانون به او تعلق داشته پافشاری می کرده ومانع مداخله دیگر دوائر در اختیارات وزارت خارجه می شده است. دفاتر خارجی ایران هم هر تهدید یا فرصتی را که به ترتیبی به حوزه امنیت ملی کشور ربط می یافته با وسواس و با مشارکت همه دوائر اطلاعاتی امنیتی ردیابی می کرده و پاسخگوی مجلس و دیگر نهادها هم بوده است. اما ظاهرا این اواخر مدیران وزارت خارجه به حقوقی که به ارز خارجی پرداخت می شود ، به سفرهای خارجی و رفت و آمد از پاویون تشریفات و نیز هتل های لوکس و پذیرایی شدن در میهمانی هایی که مه رویان پری پیکر در آن آمد و شد می کنند قانع هستند. وقتی وزیر خارجه کشوری ابتدایی ترین اصول، یعنی الزام به حراست از تمامیت ارضی کشور یا مقاومت در عرصه های بین المللی را رعایت نمی کند و به کشوری سفر می کند که یک اجلاس با هدف تجزیه ایران در آن جریان دارد…. عملکرد او نماد ازهم گسیختگی ملی و فروپاشی اداری ساختاری ایران است که رقبای منطقه ای ایران برای فردای آن نقشه ها دارند.

چگونه است که قبل از هر سفر خارجی وزیر همواره سطح تشریفات ، سطح استقبال رسمی، محل اقامت ، مدل اتومبیل های تشریفات و حتی اتوموبیل هیات همراه و سان دیدن از گارد احترام و حتی نوع پرچم به کار رفته در گارد احترام و چگونه اجرا شدن سرود های ملی مورد مذاکره و توافق دقیق قرار می گیرد و دهها کنوانسیون بین المللی دبپلماتیک ماده به ماده رعایت می شود…. اما این وزیر خارجه تازه کار در این حد ادراک ندارد که هیچ وزیر خارجه ای به کشوری سفر نمی کند که علیه تمامیت ارضی کشورش تبلیغات  و برنامه ریزی می کند. شاید هم مدت هاست که دیگر هیچ کشوری به احترام ملت ایران برای مسئولان ایرانی در خارج از کشور فرش قرمز پهن نمی کند اما دوائر وزارت خارجه که پر از ریشو های پهن پیکر شده، عکس العملی نسبت به آن نشان نمی دهند. حدود شش سال پیش در جریان سفر رسمی بشار اسد به تهران همزمان با نواخته شدن سرود ملی سوریه در کاخ سعد آباد، کلاغی از روی درخت شانه کت او را آلوده کرد. این تصادف عکس العمل و اعتراض شدید دیپلماتیک وزارت خارجه سوریه را در پی داشت که روالی کاملا عادی در روابط دیپماتیک است، اما صالحی برگزاری اجلاس رسمی تروریست های خلق عرب را در مصر نادیده گرفت.

سه سال پیش که احمدی نژاد در نماز جمعه تهران گفت آنقدر قطعنامه صادر کنید تا قطعنامه دان شورای امنیت پاره شود هزینه آن را امروز مردم ایران با فقر  و تورم  و ناامنی اجتماعی و سرکوب و خفقان بیشتر می پردازند.

چهار سال پیش که شعار می داد انرژی هسته ای حق مسلم ماست و همزمان در سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل به عنوان یک مقام رسمی کشوری علیه موجودیت اسرائیل به عنوان یک عضو سازمان ملل شعار  داد و پیرامون موضوع جنجال برانگیزی مانند هولوکاست، که ربطی به ایرانیان ندارد سخنرانی کرد، هزینه آن را امروز مردم ایران با تحمل تحریم های همه جانبه بین المللی و بسته شدن حساب های ارزی و نیز تعلیق همه مبادلات پولی کشور و نیز با دلار 4000 تومانی و مرگ هزاران نفر که با آلودگی هوای شهرها روانه گورستان میشوند، می پردازند.

سفر صالحی به مصر نیز در شرائطی که کنفرانس تروریست های بمب گذار موسوم به الاحواز با عنوان “یاری رساندن به اعراب احواز” در قاهره جریان داشته می تواند عواقب سنگینی را در دراز مدت متوجه امنیت کشور کند. وقتی وزیر خارجه یک کشور نسبت به امنیت و حفظ قلمرو کشوری که وزیر آن است حساسیت چندانی از خود بروز ندهد، معنای آن برای دیگران این است که کسی در ایران به خود زحمت نخواهد داد تا در صورت لزوم از این مرزها دفاع کند. شکل گیری چنین ذهنیت و قضاوتی نسبت به آنچه در ایران جریان دارد در درازمدت منجربه شکل گیری اتحادهای نظامی سیاسی در اطراف علیه ایران می شود.منظور اتحادی از اعراب برای یاری رساندن به جریان های افراطی  است که تاکنون کسی آن ها را در هیچ معادله ای به حساب نمی آورد، اما «برادر» محمد مرسی رئیس جمهور اسلامگرای مصر امروز به آنها جا و مکان داده و فردا در راستای محو شیعیان مجوس، ممکن است  آنها را به بمب و موشک و خمپاره انداز مسلح  کند. شاید هم روزی «برادر» نوری المالکی نخست وزیر عراق یا جانشین او در راستای هماهنگی با یک کنسرت عربی به خلق عربی ها  پایگاه عملیاتی بدهد.

اقداماتی مانند سفرهای احمدی نژاد به عربستان که همواره با استقبال سرد سعودی ها مواجه شده یا سفر صالحی به مصر، از نگاه کارشناسانی که علیه امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران برنامه ریزی می کنند همه و همه بدین معناست که همه بنیانهای امنیتی ، سیاسی ، انتظامی … ارتش و سپاه   کشور همگی منطقا در چنین سطحی از آشفتگی و سوء مدیریت قرار داشته و ازهم پاشیده اند. شکل گیری چنین نگاهها و تحلیل هایی نسبت به برآیند آنچه در ایران می گذرد باعث می شود تا حلقه های اتحاد علیه کل موجودیت ایران شکل بگیرد و برای تشکل های خلق الساعه جدایی طلب قومی هویت بین المللی تراشیده  شود.

حال اگر یک روز آن گردانندگان پشت صحنه وزارت خارجه که صالحی برای آنان پادویی می کند و نیز مسئولان دوایر امنیتی صبح از خواب بیدار شدند و به آنها گزارش دادند که مثلا از دیروز بعد از ظهر یک یا دو جزیره ایرانی خلیج فارس به اشغال نیروهایی نظامی مشترک کشورهای عربی در آمده است ولی تهران تا فردا صبح از آن مطلع نشده جای تعجب نیست. یا اگر یک روز لشکری از فرصت طلبان  و مزدورانی از خلق عرب یا سازمان مجاهدین خلق با کمک  نیروی هوایی عربستان با خلبانان مصری و ناوچه های کویتی و هدایت برادران فلسطینی حماس گوشه ای از مرزهای آبی کشور را به اشغال درآورند، بخشی از آن را باید در رفتار و سفر های امثال احمدی نژاد و صالحی جستجو کرد ….. ولی باز هم هزینه و خسارات ناشی از چنین تحقیری از ایرانیان را مردم عادی پرداخت خواهند کرد.

از دانشجویان خوزستانی خارج از کشور شنیده شده کسانی از سفارت سعودی به آنان پیام می دهند که چرا دست روی دست گذاشته اید در حالی که دولت سعودی از هر اقدامی و هر هزینه ای برای آزادسازی اعراب خوزستان حمایت می کند. همان ها که اهواز را “الاحواز” و آذربایجان را “آزربایجان”  می خوانند مسئول انفجارها و بمب گذاری های گاه و بیگاه در خطوط نفت خوزستان هم هستند و با کمک سعودی ها و هابی ها و سلفی ها حمایت از تروریست هایی مانند جندالله  را نیز در سوابق خود دارند.

این،  پس فردای روزی است که اداره کشور ایران را با داغ و درفش و زندان و تبعید و خفقان و  نوحه خوانی آعاز کردند. و فردای روزی که مردم چنان درگیر فقر اقتصادی و فرهنگی شدند و در اثر این فشارها چنان از هویت ملی خود فاصله گرفتند که بر جا ماندن یا از دست دادن هر گوشه ای از کشور دغدغه ای برای کسی نباشد.