در حالی که انتخابات ریاست جمهوری روز 22 خرداد ذهن ایرانیها و غیر ایرانیها را به شدت متوجه خود کرده، من دلمشغول موضوع دیگری هستم.
آنچه در این روزها به دلمشغولی اصلی من تبدیل شده، البته موضوعی تکراری و شاید نخ نماست، زیرا از بس مطرح شده، نه فقط تازگی که حساسیت خود را هم از دست داده است.
احتمالا درست حدس زدهاید. موضوع، حمله نظامی اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران است که به گمان من از هر زمانی جدی تر شده است.
برای اثبات جدی تر شدن این موضوع قاعدتا میتوان سخنان رهبران جدید اسرائیل را مثال آورد و به آزمایشهای موشکی و ضد موشکی ارتش اسرائیل در روزهای اخیر استناد کرد، اما آنچه بیش از همه اینها مرا در مورد نیات اسرائیل به تردید انداخته، پیوستن حزب کارگر به رهبری اهود باراک به ائتلاف احزاب راستگرای اسرائیل به ریاست بنیامین نتانیاهوست.
در واقع میتوان پرسید اهود باراک چپگرا و مدافع صلح با فلسطینیها با چه منطقی به ائتلاف تحت رهبری نتانیاهو پیوسته آن هم در حالی که حزب میانه کادیما از این کار خودداری کرده است؟
میتوان به این پرسش چنین پاسخ داد که باراک به منظور تعدیل مواضع احزاب حاکم راستگرا و جلوگیری از انزوای بینالمللی اسرائیل شریک نتانیاهو در قدرت شده است، اما مگر خانم تزیپی لیونی رهبر حزب کادیما نمیتوانست چنین انگیزه و هدفی داشته باشد؟
به نظرم میرسد که باراک به منظور حفظ پست وزارت دفاع برای خود به ائتلاف راستگرایان پیوسته است تا برنامههای قبلی را خود را تکمیل کرده و از رهگذر آن نامی از خود در تاریخ اسرائیل به جا بگذارد.
تردیدی نیست که اسرائیل از مدتها قبل خود را برای یک حمله احتمالی به تاسیسات هستهای ایران آماده میکند و اهود باراک در سالهای حضور خود در وزارت دفاع در این زمینه نقش مهمی بازی کرده است.
به باور من، باراک برای پیوستن به کابینه نه چندان خوشنام فعلی اسرائیل، انگیزهای جز رهبری عملیات احتمالی علیه ایران نداشته و از همین رو، حتی به بهای شکاف در صفوف حزب کارگر در کنار نتانیاهو و آویگدور لیبرمن قرار گرفته است.
از این رو، به نظرم میرسد که حمله اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران، فقط مسالهای مربوط به زمان است و رهبران جمهوری اسلامی در اصل چنین برنامهای نباید تردید زیادی داشته باشند.
مساله اما این است که اسرائیل در صورت جدی بودن تصمیمش برای حمله به تاسیسات هستهای ایران چه زمانی اقدام به این کار خواهد کرد؟
عقل سلیم حکم میکند که بگوییم اسرائیل منتظر ابتکار آمریکا برای گفتگو با ایران مینشیند و چنانچه در چند ماهه مورد نظر آن، مذاکرات مذکور سبب توقف برنامه هستهای ایران نشد، آنگاه دست به اقدام میزند.
با این حال، آنچه ما عقل سلیم مینامیم ممکن است مورد قبول دولت اسرائیل نباشد. به نظر میرسد اسرائیلیها به عقب نشینی ایران از ادامه غنی سازی اورانیوم از طریق دیپلماسی باور ندارند و نسبت به میزان قاطعیت دولت باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا برای اعمال فشار بیسابقه علیه ایران در صورت شکست مذاکرات احتمالی نیز تردید دارند.
این دو موضوع سبب میشود که اسرائیل سیاست خود را در برابر مساله هستهای ایران لزوما به استراتژی منطقهای آمریکا پیوند نزند و بیتوجه به مخالفت آمریکا، به تاسیسات هستهای ایران حمله کند.
قاعدتا اگر اسرائیل بدون اجازه دولت آمریکا و یا به رغم میل آن کشور، به ایران حمله کند، از سوی دولت اوباما و حتی شاید از سوی شورای امنیت سازمان ملل محکوم خواهد شد، اما دولت نتانیاهو برای قرار دادن آمریکا در برابر «عمل انجام شده» برای پذیرش تنش لفظی با آمریکا نیز آماده به نظر میرسد.
ممکن است گفته شود که در این مطلب، محدودیتهای فنی اسرائیل برای حمله به ایران و واکنش ایران و متحدانش به چنین حملهای به عنوان امری بازدارنده را از نظر دور داشتهام.
تشخیص محدودیتهای فنی اسرائیل در صلاحیت من نیست و به کارشناسان نظامی مربوط است، اما به گمان من اسرائیل با جنگ 33 روزه لبنان و جنگ 22 روزه نوار غزه در کنار تقویت سیستم دفاع موشکی خود برای خنثی کردن واکنش ایران تلاش کرده است.
از این رو، گول آرامش ظاهری اوضاع را نباید خورد. چه بسا روزهای بسیار پرتنشی در انتظار خاورمیانه باشد.