‏ خون به خون شستن محال آمد محال‏

نویسنده

» مقاله در سالگرد ترور

شب میلا‌د پیامبر خاتم که رحمت‌للعالمین بود را بر شما حضار محترم و همه مسلمانان تهنیت عرض می‌کنم و از اینکه ‏در چنین شب مبارکی که درهای رحمت و مهربانی خداوند بر کل عالم ماکان و مایکون گشوده است، سخن از خشونت ‏و نابردباری برانم احساس مطلوبی ندارم. سال‌ها است که راقم این سطور، به‌دلیل انتشار مقاله‌ای در روزنامه تحت ‏مدیریت، مورد حمله و ملا‌مت مروجان خشونت در ایران قرار دارد. ‏

نوان آن مقاله که در چند شماره پی‌در‌پی در روزنامه منتشر شد این بیت از مولوی بود که‎: <‎خون به خون شستن محال ‏آمد محال‎.> ‎ ادعای آن مقاله این بود که شهادت امام حسین‌(ع) و یارانش در کربلا‌ نتیجه قهری و تبعی خون‌هایی بود که در غزوات ‏پیامبر اکرم(ص) در جنگ با مشرکان از آباء قاتلا‌ن حسین در صدر اسلا‌م ریخته شده بود. از همان موقع هم این ادعا به ‏انواع گوناگون مورد نقد قرار گرفت و بنده به‌عنوان صاحب امتیاز و مدیرمسوول روزنامه صبح امروز، هدف انواع ‏شماتت‌ها و ملا‌مت‌ها قرار گرفتم و حتی کار به تکفیر و تفسیق هم کشید. شاید هم یکی از علل موجبه‌ترور من همین ‏تکفیرها بود‎.‎ ‎ لذا قصد دارم در اینجا کمی حول ‌و‌ حوش موضوع موشکافی کرده و آن را از ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار دهم‏‎. بلا‌شک اگر یزید در تمام عمرش یک گزاره صادق گفته باشد قولی است که از وی بعد از واقعه طف خطاب به شهدای ‏کربلا‌ نقل شده است با این مضمون که ما شما را به انتقام آباء و اجدادمان قتل عام کردیم و حرارت درونی خودمان را ‏بدین‌وسیله تشفی دادیم. و حتی شعری هم منسوب به او است که به هنگام حضور کاروان اسیران کربلا‌ در قصر شام با ‏چوب خیزران به لبان مبارک حسین بن علی‌(ع‎) ‎می‌زد و می‌خواند: ‌ لیت أشیاخی ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع ‏الا‌سل‎ قد قتلنا القرن من اشیاخهم و عدلناه ببدر فاعتدل‎ لا‌هلوا و استهلوا فرحا ثم قالوا یا یزید لا‌ تشل‏‎ لعبت هاشم بالملک فلا‌ خبر جاء ولا‌ وحی نزل‏‎ لست من خندف ان لم انتقم من بنی احمد ما کان فعل ‎ در دعای ندبه مأثور از امام جعفر بن محمد‌(ع) آمده است که حضرت امیرالمومنین(ع) یقاتل علی‌التاویل و لا‌ تاخذه ‏فی‌الله، لومه لا‌ئم قد وتر فیه صنادید العرب و قتل رجالهم و ناوش ذوبانهم فاودع قلوبهم احقاد بدریه و خیبریه و حنینیه و ‏غیر‌ هن.‏ ‎ حال ممکن است این سوال مطرح شود که آیا پیامبر به این که آثار وضعی نبرد مسلحانه با مشرکان، پس از اینکه قریش، ‏سال‌ها مسلمانان را تحت فشار و اذیت و آزار قرار داده بود، نهایتا به انتقام کشیده خواهد شد آگاه بودند یا نه؟ پاسخ این ‏سوال هم مثبت است و پیامبر به اینکه جنگ در مقام پیشبرد اهدافش ممکن است خشونت‌های متقابلی در پی داشته باشد ‏آگاه بود و این را در بسیاری از احادیث منسوب به ایشان در رابطه با دوران کودکی امام حسین‌(ع) مشاهده می‌کنیم. اما ‏نکته اینجا است که آن حضرت به عنوان کسی که در غزوات، خود را سپر بلا‌ی سپاه اسلا‌م می‌کند و حتی در بعضی از ‏جنگ‌ها خبر شهادت ایشان در اردوی مسلمین می‌پیچید، چگونه می‌تواند به توالی و آثار وضعی مبارزات و مجاهدات ‏خویش بیندیشند. وقتی خود ایشان حاضر به شهادت و کشته شدن در راه اعتلا‌ی کلمه‌الله بودند، طبعا ‌پروایی از شهادت ‏نوادگان خویش نیز نمی‌توانستند داشته باشند‎.‎ ‎ در حدیث است که در یکی از غزوات، مسلمین تعدادی از اسرا را به زنجیر کشیده بودند. دو تن که در قطار اسرا بودند ‏به آهستگی به پیامبر اشاره کردند و گفتند، می‌بینی از اسارت ما چقدر بشاش است. پیامبر که این گفته آنها را شنیده ‏بودند فرمودند: شادمانی من نه از اسارت شماست، بلکه به این خاطر است که می‌بینم شما را با زنجیر به بهشت می‌برند ‏و از این وضعیت تناقض‌آلود خنده‌ام گرفته است. ‌ متاسفانه امروزه شاهد آن هستیم که در جامعه ما بسیاری از افراد ‏عقده خودپیامبربینی دارند و قسیم جنت و نار هستند و بر دیوار اعراف نشسته‌اند و دکمه چراغ قرمز و سبز را در دست ‏گرفته‌اند و هر کسی را به مالک دوزخ یا دروازه‌بان بهشت معرفی می‌کنند‎. ‎برای این کار خود هم خشونت را ابزار قرار ‏داده‌و ادعا دارند که خشن فی ذات‌الله هستند. خود را ملا‌ک حق و باطل دانسته و میزان اعمال بندگان خدا هستند‎.‎ ‎ با این مقدمه نسبتا طولا‌نی باید بگویم که در سری مقالا‌ت خون به خون شستن محال آمد محال، اولا‌ ‌به جهت توصیفی و ‏تبیینی، چه در مورد پیامبر و چه در مورد غیرپیامبر، حکایت از امری واقع می‌شد. بحث اصلی هم بر سر این بود که ‏آیا ما آدمیان متعارف حق داریم که مثلا‌ً کسی را با شبهه ارتداد یا سب نبی یا انواع اتهام‌های دیگر بکشیم یا فرمان قتل ‏آنها را صادر کنیم؟ همچنان‌که در قتل‌های زنجیره‌ای کرمان اتفاق افتاد یا در قتل‌های زنجیره‌ای اعضای کانون ‏نویسندگان و فعالا‌ن سیاسی در تهران؟ در شرایطی که ما هنوز که هنوز است در عراق، افغانستان و پاکستان همه‌روزه ‏و با بهانه‌های واهی شاهد خونریزی‌های عنیف در میان شیعیان و اهل سنت هستیم‎. ‎یکی دیگری را رافضی می‌خواند و ‏دیگری آن ‌یکی را ناصبی! و البته هیچ‌کدام از این‌قتل‌ها ربطی به صدر اسلا‌م نیز ندارد، بلکه از مقطع تشکیل ‏امپراتوری‌های عثمانی و صفوی به این سو با شدت و ضعف این قبیل امور ادامه داشته است و این ادعا را که خون به ‏خون شستن محال آمد محال را اثبات می‌کند. و به قول فردوسی‎: پدر کشتی و تخم کین کاشتی / پدر کشته را کی بود آشتی ‎ گمان هم می‌کنم این سیر تا زمانی‌که فرهنگ خشونت به فرهنگ مدارا تبدیل شود و قانون مبنای عمل همگان قرار ‏بگیرد، ادامه خواهد داشت چرا که شاهد آن هستیم که به‌دلیل نارسایی‌های قانون مجازات اسلا‌می در برخی موارد ‏خصوصا ماده ‏‎226‎، عملا‌ راه فرار برای کسانی که گویی با چشم برزخی به افراد می‌نگرند و می‌توانند مانند خضر نبی ‏جوانی را با این بصیرت که وی در بزرگسالی به جانی بالفطره‌ای تبدیل خواهد شد، به قتل برسانند، باز است. البته در ‏همان داستان خضر هم، حضرت موسی(ع) که همراه خضر بوده است تاب نمی‌آورد و با نظر به ظواهر حکم می‌کند و ‏راهش را از خضر جدا می‌کند. داستان خضر نبی و واکنش حضرت موسی یک نکته را به ما می‌آموزد و آن اینکه اساسا ‏ما انسان‌ها باید به ظواهر حکم کنیم، نه بواطن امور. حتی در مورد علم قاضی، برخی معتقدند اگر قاضی خود شاهد ‏واقعه‌ای باشد، می‌تواند بر مبنای علم خود حکم دهد، در غیر این صورت از روی اماره و قرینه، قطع حاصل نمی‌شود و ‏باز می‌بینیم که برخی از قضات در کارنامه قضاوت خود به‌طور مکرر بر مبنای قرینه، قطع حاصل نموده و حکم به ‏قصاص داده‌اند. حال آنکه در بحث قضا، قطع قطاع معتبر نیست‎.‎ ‎ این در شرایطی است که در بسیاری از قتل‌های سنوات دهه هفتاد مباشران و آمران خود را در جای اولیاءالله ‏نشانده‌اند.در قضیه قتل‌های زنجیره‌ای دو خاطره به یاد دارم که شاید برای دوستان تازگی داشته باشد و بتواند تفاوت ‏مشرب این دو نظرگاه را نسبت به مساله کرامت انسان روشن سازد. الف: در زمان معرفی کابینه مهندس بازرگان به ‏امام، مرحوم فروهر همراه آن هیات با امام روبه‌رو شد و با ایشان مصافحه کرد، امام متوجه شد که ایشان انگشتر طلا‌ ‏در دست دارد. لذا خیلی با نرمی و آهستگی و بدون آنکه کسی متوجه شود انگشتر را از انگشت فروهر بیرون آورد و ‏در کف دست وی نهاد و به این ترتیب نظر فقهی خود را عملا‌ ‌به وی تفهیم کرد. بعدها نیز امام خیلی به ایشان علا‌قه‌مند ‏شد و در قضیه کردستان او را به‌عنوان یکی از نمایندگان خویش در آن غائله منسوب کرد. داریوش فروهر نیز با اینکه ‏منتقد نظام بود اما همیشه جانب ادب را نسبت به امام رعایت می‌کرد. اما کسانی‌که فتوای قتل وی را صادر کردند یا در ‏این کار مباشرت داشتند، با حکم به بواطن کردند و شخصیت مبارز و مسنی را با کارد سلا‌خی کردند‎.‎ ‎ ب: خاطره دوم مربوط می‌شود به جلسه هفتگی مرحوم آقا میرزا اسماعیل دولا‌بی. شبی در چند اتاق نیمه‌تاریک، یکی از ‏متهمان اصلی قتل‌های زنجیره‌ای برای اولین‌بار و در وسط مجلس وارد شد و در گوشه‌ای خیلی دور از مرحوم دولا‌بی ‏نشست. به یکباره رخسار آن مرحوم گرفته و عبوس شد و اندکی سکوت کرد. سپس سر را بالا‌ آورد و گفت: آقایان قتل ‏نفس می‌کنند و در مجلس ما هم حاضر می‌شوند؛ عجبا! و آنگاه دوباره سر را به پایین انداخت و به سکوت عمیقی ‏فرورفت. در همین حین آن متهم که احساس کرد وجود وی موجب تکدر خاطر آقای دولا‌بی شده به آهستگی جلسه را ‏ترک کرد و جلسه ادامه پیدا کرد. در اینجا برخورد مرحوم آقامیرزا اسماعیل دولا‌بی برای ما بسیار آموزنده است. ایشان ‏که به واقع اهل معنا بودند در شرایطی که نسبت به وقوع گناه از سوی شخصی اطمینان داشتند، حداکثر فتوایی که نسبت ‏به او صادر می‌کنند وادار کردن خاطی به ترک مجلس خود بود نه اینکه حکم به ارتداد و قصاص نفس او بدهد‎. کاشکی هستی زبانی داشتی/ تا ز هستان پرده‌ها برداشتی‎ هرچه گویی‌ای دم هستی از آن/ پرده‌ای دیگر برو بستی بدان‎ آفت ادراک آن قالست و حال/ خون به خون شستن محالست و محال ‎ ‏ این مقاله در مراسم شنبه شب سالگرد ترور حجاریان، در جبهه مشارکت قرائت شد ‏