انتخاب باراک اوباما در حوزه داخلی و در بستر خارجی در ارتباط با ایران موجد اتفاقات نوینی خواهد بود. در بستر سیاست داخلی در آمریکا، باراک اوباما متعهد شده است گفتوگوهای بدون قید و شرط را درخصوص ایران انجام دهد. در دومین مناظره اوباما با مککین وی به ضرورت انجام این مهم اشاره کرد. او حتی موافقت هنری کیسینجر تئوریسین ارشد جمهوریخواه را که در مصاحبهاش به صراحت از لزوم مذاکره مستقیم با ایران سخن رانده، بهره برد.
موضعی که تنها 48 ساعت بعد توسط کیسینجر اصلاح شد. او اعلام داشت به هیچوجه موافق انجام گفتوگو در سطح روسای جمهوری ایران و آمریکا نبوده و تنها از گفتوگو در سطوح کارشناسی حمایت کرده؛ مدلی که در بن، ژنو و بغداد انجام شده است.
حال اگر حتی اوباما قصدش انجام گفتوگوهای بدون قید و شرط در عالیترین سطوح سیاسی بوده است، به نظر نمیرسد بتواند این درخواست را به راحتی عملی سازد. میتوان محدودیتهای او را در عرصه سیاست داخلی به خوبی درک نمود. احمدینژاد از خود چهرهای به جهان، خاصه جامعه آمریکا شناسانده است که باراک اوباما را در موقعیت سختی قرار میدهد. به غلط یا درست هزینه گفتوگو با احمدینژاد برای اوباما بسیار زیاد خواهد بود لذا وی ناچار است مدل گفتوگو و سطح ارتباط را هم در ماهیت و هم در شکل تغییر دهد. به این معنا که میتواند انجام گفتوگوها را به زمانی دیرتر حوالت دهد.
بدون تردید موضوع ایران دارای اهمیت فراوانی است، اما به هیچوجه در سیاهه برنامههای استراتژیکتر از جمله موضوع مناسبات ایالات متحده با اتحادیه اروپا، روابط آمریکا با چین، هند و روسیه، بحران مالی، سیاست دفاعی، بودجه فضایی، موضوع محیط زیست و تشکیل و استقرار دولت قرار ندارد. بدیهی است زمان استقرار اوباما در کاخ سفید - که از دوماه دیگر خواهد بود تا معرفی کابینه و آغاز رسمی فعالیتهای سیاسی - تا پایان ژانویه به طول خواهد انجامید. پس از آن در ایران تعطیلات باستانی نوروز از راه خواهد رسید. عملا یک ماه در ایران سیاست رنگ خود را به حوزههای غیرجدیتر خواهد داد. از ماه اردیبهشت نیز ایران آماده انتخابات ریاستجمهوری است. بهنظر میرسد که اوباما منتظر انتخابات در ایران بماند. چنانچه احمدینژاد رای نیاورد، اوباما امکان ایجاد تعامل و ارتباط راحتتر و کمهزینهتری با رئیسجمهور بعدی ایران خواهد داشت اما چنانچه احمدینژاد مجددا بر کرسی قدرت بنشیند، تیم اوباما فهرستی از موضوعات و حوزهای از استراتژیهای مختلف در جهت نحوه رویارویی با پرونده ایران را روی میز رئیسجمهور آمریکا قرار خواهند داد. در صورت مواجهه با احمدینژاد این مدل نمیتواند در بردارنده مذاکره مستقیم و رودرروی اوباما و احمدینژاد باشد بلکه میتواند باب گفتوگو و مذاکره در خصوص چند محور مشخص از سوی آمریکا باشد. در آن حالت گفتوگوها از سطح کارشناسی آغاز خواهد شد.
فرآیند تغییر مذاکرات کارشناسی به سطوحی بالاتر بسیار کند و ناچیز خواهد بود. به راحتی میتوان تصور نمود که آمریکاییها فهرستی از انتظارات و درخواستهای خود را ارائه میدهند. بدیهی است طرف ایرانی نیز حاضر به عدول چندانی از مواضع سنتی خود نخواهد بود. تعلل و یا ارائه درخواستهای نامطلوب از سوی طرف ایرانی، ادامه سیاستهای سنتی و امپریالیستی آمریکا تلقی خواهد شد. بدیهی است دستگاه تبلیغی جمهوری اسلامی اوباما را ادامهدهنده راه روسای قبلی خواهد نامید، ادبیات رادیکال در جامعه به راه خواهد افتاد و بدنه حمایتکننده احمدینژاد فشار سنگینی بر وی وارد خواهد ساخت. برای بسیاری هنوز آمریکا شیطانی بزرگ و یک تابوی غیرقابل مذاکره و نزدیکی است. احمدینژاد در نزدیکی و تعدیل سیاستهای خارجی خود چندان فراغ بالی نخواهد داشت. وضعیت او شبیه همتای آمریکایی خود است که هر دو نمیتوانند بدون توجه به انتظارات داخلی در حوزه خارجی موید اقدامی باشند. در این صورت خیلی زود سفره تعامل و گفتوگوی دیپلماتیک جای خود را به مجادله کلامی و لفظی خواهد داد. در این شرایط نهتنها قدمی به جلو برداشته نخواهد شد، بلکه هزینه را برای دولتهای بعدی زیادتر خواهد کرد. نکته مهمتر آن است که وضعیت فعلی یکی از استثناییترین دریچههای حل تنش و منازعه است زیرا انتخاب اوباما و محبوبیت او در جهان اسلام و کشورهای اروپایی بهترین فرصت را به مقامات ایرانی میدهد که از فضای موجود با کمترین هزینهها بهره ببرند اما چنانچه به دلایل برشمرده شده نتوان از این فرصت استفاده کرد، معلوم نیست کاهش تنش تا چه زمانی به عقب خواهد افتاد. اما تاثیر انتخاب اوباما از منظر خارجی و اثری که بر اوضاع ایران دارد نیز دارای اهمیت است. انتخاب اوباما نشان داد که مردم آمریکا از سیاستهای یکجانبهگرا، هژمونیطلب و ضد منافع داخلی خسته شدهاند. حال و روز آمریکاییها در این ایام بسیار شبیه آن گفته مونروئه رئیسجمهور فقید آمریکا است که گفته بود <آمریکا برای آمریکا!> مردم آمریکا از رئیسجمهور جنگطلب، کم دانش، عوام و بنیادگرای خویش خسته شدهاند، انتخاب اوباما پیام روشنی به صلحطلبان و طرفداران همزیستی مسالمتآمیز در جهان بود.
مردم آمریکا با کنار نهادن مککین که او را تداومبخش سیاستهای جورج بوش میدانستند، از گسترش فضای اقتصاد داخلی، کاهش فاصله طبقاتی، افزایش مالیات برای فرادستان، پرهیز از جنگ بهعنوان تنها راهحل منازعه و پیام انسانی اوباما استقبال کردند. اقدام آنها با حمایت کامل ملل جهان در جهان عرب، اروپا و آفریقا روبهرو شد. کمتر تاریخ به یاد دارد که رئیسجمهور آمریکا در این حد از محبوبیت در بین دیگر ملل جهان قرار داشته باشد. این برای منافع آمریکا فرصتهای بیشماری را رقم میزند اما میتواند یک نشانه از تغییر ذائقه در جهان باشد. اگر در انتخاب دوم بوش در آمریکا، مردم از ترس تروریسم، القاعده و اسامه بن لادن مجددا در بستر جمهوریخواهان آرام گرفتند، امروز دیگر از چنین الگوهایی فاصله گرفتهاند. کاهش محبوبیت بوش در آمریکا، اروپا و جهان اسلام شبیه همدیگر و نشانگر یک خط واحد است.
در ایران انتخاب اوباما میتواند حامل پیامهای جدیدتری باشد. آگاهی عمومی و یا غریزه سیاسی به ما حکم میکند، عدول از تندروی و نیل به اعتدال و میانهروی را خطی موثر حتی در داخل کشور بدانیم. به این معنا که دوره اندیشههای تند، رادیکال و جهانستیز میتواند به پایان برسد. این تحلیل، پیام مثبتی برای احمدینژاد محسوب نخواهد شد. به این معنا که انتظار عمومی از تغییر ذائقه افکار عمومی شامل حال ایرانیان شود. روشنتر آنکه اگر جامعه آمریکا به روشهای رادیکال پشت میکند و اروپا نیز استقبال میکند، در ایران نیز میتواند درک شود. نگارنده معتقد است شانس احمدینژاد از هر زمان دیگری کمتر شده است. غریزه حکومت نیز خواسته یا ناخواسته این تغییر ذائقه را میفهمد. بهنظر میرسد بدون آنکه به تئوری توطئه باور داشته باشیم، بسیاری از عقلا و بزرگان قوم دریافتهاند، کسی که باید از طرف ایران با طرف آمریکایی سخن بگوید نه میتواند احمدینژاد باشد و نه میتواند از مکتب او برخاسته باشد. این اتفاق به آن معنا است که در سطحی بالاتر از خواست سیاستمداران بازیگر، سیاستسازان هوشمند به دنبال کاهش تنش، ارتقای سطح گفتوگو، ارائه فرصتهای جدید و آزاد کردن انرژیهای نهفته، فرصتهای پیش رو و کاهش تهدیدات امنیتی باشند. این امر ضرورتا نمیتواند از بستر گفتوگو و تعامل اوباما - احمدینژاد صورت پذیرد.
منبع:اعتماد ملی، 26 ابان