گفت وگو با محمد زهرایی، مدیر نشر کارنامه
تنگناها محکوم به حل شدن هستند
مقدمه:
وقتی صحبت از قلمهای فارسی و تایپوگرافی به میان میآید، ناشران کاربران عمدة حروف و نرمافزارهای واژهنگاری و کتابآراییاند.
ناشران کاربلد و خبره و پیشرو، آنان که دغدغة انتقال پیام و ارایة هرچه بهتر محتوی به مخاطبان کتاب را دارند، به خاطر ارتباط و بدهبستان مداوم با خوانندگان از تنگناها و محدودیتهای موجود در حروف و قلمها و شیوههای حروفچینی و کتابآرایی آگاهی دارند و میتوانند با بیانی حرفهای و همهجانبه در این باره به طراحان و پدیدآورندگان قلمهای فارسی مشاوره بدهند.
—
آقای زهرایی بگذارید گفتوگو را با پرسشی کلی شروع کنیم. عمدهترین مسألة شما در حروفچینی و کتابآرایی چیست؟
ما دنبال ساده کردن حروفچینی با حفظ ملاحظات زیباییشناسی آن هستیم. برای من مهم است که خوانندة کتاب هنگام مطالعه سکندری نخورد، به خاطر فواصل نادرست بین کلمهها سردرگم نشود و خواندن او هر چه آسانتر و بدون ابهام ادامه پیدا کند. مثلاً من از روی تجربه دریافتهام که “را”ی مفعولی را بهتر است ته سطر نگه دارم، چون وقتی اول سطر قرار میگیرد ممکن است با کلمة پس از خود ترکیب ناموزونی بسازد. علاوه بر این، حواس خواننده را پرت میکند. برعکس، “به” اضافه را ته سطر نگه نمیدارم، زیرا از کلمة بعد دور میافتد.
همچنین کلمات مرکب نباید ته سطر بشکنند. رعایت فاصلة بجا، اصل مطلب است که چندین ویژگی دارد: ایجاد فاصلة متناسب با توجه به مقدورات کلمات در سطر، که البته کاریست دشوار. مثلاً همین کتاب ابنبطوطه که الان در دست دارم، شما میتوانید نمونههای متعدد حروفچینی این کار را ببینید که هر بار چه کارهایی روی آن انجام شده.
فونت و حروفچینی دغدغة سالهای سال من بوده است. شما اینجا میبینید من چقدر کتاب دربارة حروف و تایپوگرافی دارم. سالها پیش، بسیاری از صفحات و تیتراژ کتاب را با دست، با چسب و قیچی میساختم و فیلم میگرفتم. حالا دیگر نیازی به آن کارها نیست.
کامپیوتر که به میدان نشر آمد، راههای تازهای را کشف کردیم. جا دارد همین جا بگویم که این فنآوری به نیازهای نشر پاسخ مساعدتری میدهد. بعد که وُرد، پروین، ادوب اربیک و نمونههای دیگر آمدند، هر کدام متضمن لطف و نکتهای بودند. من سعی کردهام این امکانات را تلفیق کنم. فعلاً به ترکیب کم و بیش مطلوبی رسیدهایم.
شما چه انتظاراتی از برنامههای حروفچینی دارید که یکی بیشتر و یکی کمتر آن را برآورده میسازد؟
شکل حروف و میزان فضایی که اشغال میکند و ترکیب آنها در کنار هم یک جنبة کار است، تنوع علایم سجاوندی مثل ویرگول، نقطه و نقطهویرگول، علامت سؤال و موارد نظیر، جنبهای دیگر.
مثلاً کتاب فقهاللغه¨ ایرانی - که انتشارات پیام آن را چاپ کرد و من نیز در آغاز کار تا حدی درگیرش بودم. در حین کار متوجه شدم چه مایه مشکل دارم تا بتوانم صورت روشنی از کار را روی کاغذ ببینم. یا کتابی که هماکنون در دست دارم (فرهنگ گوشههای آواز ایرانی) که پر است از نت و ریزهکاریهای خاص هر اثر موسیقایی. غالبا درمیمانم که چه بکنم.
در واقع من به دنبال راه چارهای هستم که نیازهای متنوع ناشران به زبانی قابلفهم به برنامهنویسان و متخصصان نرمافزار منتقل شود تا آنها با ابداعات خود و تکمیل نرمافزارهای حروفچینی و صفحهآرایی ابزار قویتر و امکانات کارآمدتری را در اختیار ناشران و مطبوعات بگذارند. در این صورت، هر ناشر و نشریهای به نرمافزارهای قدرتمند کارآمد حروفچینی و صفحهآرایی دسترسی خواهند داشت.
حروفچینی و کتابآرایی، دغدغهای همیشگیست. من غالباً با مراجعه به قلمهای لاتین الهام میگیرم. به تازگی کتاب هزار فونت را پیدا کردهام، میبینم که چه طیف گستردهای از حروف در اختیار طراحان و ناشران خارجی قرار دارد و چه مهندسی تحسینبرانگیزی در آنها به کار گرفته شده است و چه مایه امکانات ایجاد میکند.
شما در چند مورد از حروفچینی در کنار صفحهآرایی نام بردید. در واقع شاید درستتر همین باشد که از کتابآرایی صحبت کنیم. زیرا ناشر حروفچینی و هر اقدام دیگری را در چرخة فرآوری کتاب انجام میدهد. در واقع در فاصلة بین متن اولیه تا آنچه به عنوان کتاب تولید میشود اقداماتی باید انجام شود و هر یک از آن اقدامات ارزش افزودهای به آن محصول بدهند. شما بفرمایید روی همین کتابی که در دست دارید، چه کاری انجام میدهید؟
اگر بخواهیم از همین کتاب ابنبطوطه مثال بزنیم، متن این کتاب تیتر ندارد. مترجم دانشمند آن به صرافت میافتد که کتاب به تیتر نیاز دارد تا خوانندة ایرانی از آن عنوانها به محتوای کتاب راه ببرد. مترجم حق داشت، چون یک متن راسته و بدون وقفه آزارنده و ملالآور است.
هنگام کار، متوجه شدم این تیترها در اصل کتاب نیست، بنابرین برای حفظ اصالت کتاب تیترها را، با گوشهچشمی به حاشیهنویسیهای نسخههای خطی، به حاشیة (هامش) کتاب منتقل کردم. کتاب پاورقیهای فراوانی دارد. اگر میخواستم آنها را به صورت پاورقی نگه دارم، هم کیفیت و اهمیت این ملاحظات را کم میکردم و هم موجب پریشانی حواس خوانندگانی میشدم که با متن همراه و همقدم شدهاند. از نظر شکل و شمایل هم صفحهها بیخود آکنده میشد از حروف متنوع و صورت مطلوبی پیدا نمیکرد. در حالی که این تیترها را خواننده از گوشة چشم میبیند و بیمزاحمت دنبال وقایع و احوالات میرود. حجم کتاب هم زیاد میشد. حالا، جا برای بعضی از پاورقیها که اقتضا میکرد در حاشیه بیاورم باز شده
است.
با این تمهیدات حدود 3000 سطر صرفهجویی کردهام. یعنی چیزی در حدود 100 صفحه. همین صرفهجویی که روانخوانی را هم موجب شده است، برای ما امکان خرید کاغذ مرغوبتر و استفاده از چاپ و مرکب مطلوب را فراهم میکند؛ بنابراین از این نظر، هم به سود خواننده و هم در جهت ارتقای کیفیت نشر گام برداشتهایم.
بسیار جالب است. زیرا اغلب ناشران چنین دقت و ملاحظاتی را در کار آمادهسازی کتاب به بهانة بالا رفتن هزینه انجام نمیدهند، در حالی که با توضیحات شما میبینیم که دقت در ریزهکاریهای تایپوگرافی، ضمن ارتقای کیفیت کتابآرایی و سهولت خواندن، موجب صرفهجویی در مصرف کاغذ و چاپ و سایر هزینهها میشود. اما کتابها یکسان نیستند، نکاتی که در مورد کتاب ابنبطوطه اشاره کردید شاید در جای دیگر لازم نباشد.
بله، نکتة مهمی را اشاره کردید. کتابها هر کدام احوال خاص خود را دارند. کتابی هست که کتابخانهای است و ماندگار، مثل همین سفرنامه و یا حافظ سایه و عروسکخانه، و مخصوصاً کتاب مستطاب آشپزی که قبلا کار کردهام. کتابهایی هم هست که تو دستاند، به اصطلاح ازشان زیاد کار میکشند و باید مقاوم باشند، مثل کتابهای آشپزی یا هنر خیاطی و مانند اینها. کتاب مستطاب آشپزی با توجه به همین خصوصیت چاپ و صحافی شده است. اغراق نیست اگر بگویم کتاب مستطاب ضدضربه است. این کتابها باید تا زمانهای دور سر پا
بمانند.
کتابهایی از این دست، بدون اغراق با کیفیتی که من تولید کردهام، از حیث کاغذ و جلدسازی و صحافی و غیره مثل کارهای بزرگیست که ناشران معتبر در جهان تولید میکنند، اما کتابهای دیگری را که کتاب روز هستند متناسب با نیاز بازار روز عرضه میکنیم.
با این توضیحات میبینم که برخلاف آنچه در بازار نشر معمول است، برای هر کاری باید کاغذ مناسب آن تهیه گردد و هر کتابی- یا دست کم هر گروه از کتابها- با کاغذ و شرایط چاپ خاص خود چاپ شوند. آیا شما میتوانید کاغذ دلخواه خود را تأمین کنید؟
بله کمابیش. من کاغذهای مورد نیازم را خودم سفارش میدهم و اغلب با همکاران در ارتباط هستم که کاغذهای مورد نیازمان را به صورت کلی سفارش بدهیم و در مواردی هم موفق بودهایم.
من هر کتابی را که دست میگیرم، انگیزة تازهای برایم ایجاد میکند که با آن چه بکنم و چهطور آن را متفاوت از کارهای قبلی ارایه دهم. این انگیزه مرا به شور میآورد. همین شور و شوق باعث شده که من پس از چند دهه هنوز هم حوصلة خواندن و آرایش فرمهای کتاب را داشته باشم. هیچوقت از خواندن نمونههای حروفچینی خسته نشدهام. هر شب به امید اینکه فردا سر کار بروم و پشت میزم به کتابهایی که در دست دارم بپردازم، میخوابم.
این احساس، از وقتی که با کتاب آشنا شدهام، با من بوده. کتاب امری قدسیست و همیشه باید آن را عزیز و محترم بشمارم. وقتی کتاب را اینطور ببینی در واقع کتاب را عزیز شمردهای و عزتش بخشیدهای؛ کتاب هم تو را عزیز میدارد، تو را برمیکشد و نمیافتد گوشة انبار خاک بخورد.
آیا این همه شور و شوق و تلاش برای کتابهای روز یا گذرا توجیه دارد؟
هر کاری در ساحت و مرتبة خودش باید با کیفیت متناسب آن فراهم آید. اما تجربة من کتابهای ماندگار را دنبال میکند. البته هیچ کتابی مرتبهاش پست نیست. بسیاری از کتابهای روز به قول شما مقدمة کتابخوانی است.
همة اجزای کتاب باید سر جای خودشان باشند. اگر ترجمه است باید به دقت با متن اصلی مقابله شود. باید صبر داشت. عمر کتاب را باید در نظر گرفت. من دنبال متون هستم، در زمینة ادبیات، عرفان، تاریخ و موارد مشابه. نگاه میکنم این کتاب عمر طبیعیاش چقدر است. اگر بدانم کتابی بناست دویست سال باقی بماند، قطعاً برای آن کتاب عمر میگذارم.
آیا این طرز کار توجیه اقتصادی هم دارد؟ آیا بنگاه سر پا میماند و پیشرفت میکند؟
بله میماند. با قناعت و تدبیر و از این قبیل چیزها…
تجربة نشر کارنامه هم نشان میدهد که این بنگاه نشر، توسعه یافته و تراکم سرمایه در آن صورت گرفته است. چگونه این اتفاق افتاده است؟
این را با پشتکار و قناعت به دست آوردهام. همه چیز را به خدمت کارم درآوردهام. آرزوهایم را نیز در پیشرفت حرفهای متمرکز ساختهام و نتیجه گرفتهام. همیشه جملهای از پیکاسو یاور من است، میگوید اگر شما حماقت را هم ادامه بدهید به حکمت بدل میشود. من ادامه دادهام. سالها پشت میزم نمیتوانستم حتی به ناهارم فکر کنم. همیشه با خوشبینی و توکل کارم را دنبال کردهام.
تنگناهای اقتصادی و حتی اجتماعی وجود دارند، اما از نظر بحث ما جا دارد تنگناهای فنی را هم به حساب بیاوریم. شما در دنیای نشر، دنبال چه هستید و چه تدابیری اندیشیدهاید؟
تنگناها محکوم به حل شدن هستند. در زندگی خودم شاهد بودهام. زمانی بود که سالی چند کتاب چاپ میکردیم، صبح تا شب کار میکردیم، شب هم که دخل را جمع میکردیم به امید روز بهتر. قانع بودیم که هزینه زندگی درآمده…
من آرزو دارم در لغت فارسی کوششی بزرگ بکنم. برای این منظور باید بتوانم دستکم ماهی بیست تا سی میلیون هزینه کنم. ده بیست نفری لازم دارم که کار بکنند. آرزو داشتهام در حوزة ادبیات کلاسیک تشکیلاتی را سامان بدهم که نسل بعدی بیاید روی کول ما بایستد، سروگردنی بالاتر از ما… گردنفرازی کند.
فکر میکنید روندی که انتشارات امیرکبیر به مدیریت عبدالرحیم جعفری آغاز کرده بود، به چنین جایگاهی میرسید؟
بله، بیشک میرسید. همین که شما امیرکبیر را مثال میزنید به این معناست که به جایگاهی رسیده بود مثالزدنی. آقای جعفری مدیری بسیار توانا بود و جنبههای مختلف کار را رصد کرده بود. متأسفانه گرفتار مشکلاتی شد که کارش ادامه پیدا نکرد. بیتردید در صنعت نشر تاثیرگذار بود. البته خیلی عوامل دست به دست هم دادند که امیرکبیر، امیرکبیر شد.
اما هوشمندی و کوشایی شخص جعفری بود که توانست پهلوانهای عصر خودش را یکجا جمع کند و با آنها کار کند. کتابهایی را به عرصه آورد که برای تازهکارها بسیار دشوار بود. حالا شاید برخی کاستیها و انتقادات هم در این تجربه وجود داشته باشد، ولی آقای جعفری ناشر بسیار بلندهمتی بود.
اشاره کردید که هر کتابی حال و هوای خاص خود را دارد. اما میشود گفت که انتخاب قلم و حروفچینی برای روزنامه و مطبوعات با آنچه در کتاب صورت میگیرد تفاوتهایی دارد. ابعاد صفحه، ستونبندی روزنامه و محلی که خوانده میشود، با صفحه و طول سطر کتاب و نحوة مطالعة آن متفاوت است. بنابراین انتخاب قلم و سبک تایپوگرافی و صفحهآرایی باید با همة این ملاحظات صورت گیرد.
همین طور است. قبلاً اشاره کردم که کتاب میماند. برای یک کار ماندگار باید برخورد مسئولانه و مآلاندیشانه داشته باشیم.
در مورد تایپوگرافی باید به دو جنبه توجه داشت: اول جنبة اطلاعرسانی که پیام یا محتوای اثر را به بهترین وجه به خواننده منتقل کند و دوم کیفیت ترکیب حروف در صفحه خواهد بود. جنبة اول برای من مهمتر است. شاید بعضی بازیها با حروف در طراحی جلد پذیرفتنی باشد، ولی با کتاب نمیتوان زیاد بازی کرد. همة توجه ما باید معطوف به انتقال سریع و صریح مطلب باشد. البته شاید در مورد یک کتاب رباعی یا دوبیتی و نظایر آن در مقایسه با متنهای تخصصی، بتوان دست طراح را بازتر گذاشت.
من ناشرم و انتظار دارم هنرمندان ما در حل مشکلات خط فارسی بکوشند و قلمهای بهتری ارایه کنند. همیشه دندانهها و نقطهها اذیتم میکند. وقتی حروف کوچک میشود، این مشکلات بیشتر آشکار میشود، در حالی که در حروف لاتین این مشکلات در کار نیست، چون کاراکترهایی مثل سرکش و دندانه و نقطههای بالا و پایین ندارند.
مثلاً وقتی مونوتایپ آمد، مشکلات تا حدی برطرف شد. در حروف لاینوتایپ و لاینوترون نیز اصلاحاتی صورت گرفت و صورتهای دلخواهتری به دست آمد. البته مشکلات اساسی برطرف نشد. توقع من این است که طراحان ما برای حل این مشکلات به داد صنعت نشر برسند.
لطفاً کمی بیشتر توضیح بدهید که شما چه کاری با حروف میکنید و چه کمبودهایی احساس میکنید تا طراحان بهتر بدانند که شما چه توقعی از آنها دارید؟
من ناشر و همکار نشرم، الگوسازی میکنم و کار خودم را روی متن پیاده میکنم. به کاری که نویسنده یا مترجم تایپ کرده و پاکیزه به دستم میرساند، مثل دستنویس نگاه میکنم و روی اجزای مختلف آن فکر و برنامهریزی میکنم. وقتی به شاهکارهایی چون تاریخ بیهقی، رباعیات خیام، دیوان حافظ یا مولانا و سعدی و نظایر آن فکر میکنم، همة این مشکلات را حلشدنی میبینم. به همان اندازه که یک جوان محیط زیستی (سبز) نسبت به تحلیل رفتن لایة اوزون حساس است و خودش را مسئول میداند، من هم نسبت به ثبت درست و به همان اندازه زیبای این آثار احساس مسئولیت میکنم. مثلا:
در نظر بازی ما بیخبران حیراناند ……
“خبر” و “حیر” تشابه خطی دارند. اگر “بی” را سر “خبر” بچسبانیم، این ویژگی آشکار نمیشود. بنویسیم حیرانند یا حیراناند؟ اینجا با محدودیتهای رسمالخط هم مواجه میشوم. علاوه بر اینها، من میخواهم مثلاً تناسب اجزای کلمات را در خلال سطور حفظ کنم، اینها هم کار را دشوارتر میکند.
به یاد دارم که شما برای حروفچینی و آمادهسازی حافظ به سعی سایه در دهة هفتاد- زمانی که خبری از نرمافزارهای حروفچینی نبود- کارگاه حروفچینی تهران نوشتار را اجاره کرده بودید. آیا چنین هزینة سنگینی لازم بود؟
نه فقط حافظ به سعی سایه، در بعضی کتابها و برای بعضی صفحات 50-40 بار پرینت گرفتهایم. این طور کار کردن در حوصلة یک سازمان حروفچینی نمیگنجید. برای کار مهمی مثل حافظ به سعی سایه با امکانات آن زمان من صلاح را در آن دیدم که یک کارگاه حروفچینی در اختیارم باشد که بدون نگرانی از وقت و تداخل کارها با مشتریان دیگر، بتوانم به هر صورت که بخواهم کار را پیش ببرم. این کار هزینهای گزاف به من تحمیل کرد، ولی از نتیجة کار راضی هستم. به قول امروزیها، کار چالشبرانگیزی بود.
البته باید بگویم تکتک کارهای کارنامه چالشبرانگیزند. کاری که به چالشم نگیرد، دست نمیگیرم. الان نمونههایی را به شما نشان میدهم. اینجا “صورت” سیاه است، “معنی” هم سیاه است. هر کدام هم با یک حرف اضافة دو حرفی “از” و “رو” همراه شدهاند. در واقع لفظ به لفظ کوشیدهایم توازن را برقرار کنیم و این کارها با دست اجرا شده. این کلمه را ببینید، هم “بنهادهایم” و هم “ننهادهایم” را در یک کلمه نشان دادهام. یعنی “ بـ ” و “ نـ ” را یکجا یعنی “ بـ ” با نقطة بالا یا “ نـ ” با نقطة پایین (به همان صورت که در نسخة خطی ضبط شده بود)، که در تایپ معمولی امکانپذیر نیست. هجاهای بلند و هجاهای کوتاه را با استفاده از نیمتیرهها و ربعتیرهها ایجاد کردهام.
این حروف را ببینید یک ناودانی وسطش گذاشتهام، این علایم در هیچ نرمافزار حروفنگاری تعریف نشده است. یا این کلمة “حضور” را ببینید، فقط “ض” سیاه است و بقیة حروف نازک است.
قصد من این بوده که خواننده در فضای رنگارنگی شناور شود. یا در صفحة قبل ببینید: گ،گ،گ،ش،ش،ش و تناسب “د” و تناسب “ن” و – که با رنگ چاپ شدهاند. برای نیل به این مقصود این فرم را به صورت پنجرنگ چاپ کردهایم.
کار خوب هزینه دارد. کار ترجمه و تألیف، گستردگیاش نیست که اهمیت دارد، بلکه ماهیت و کیفیت آن است که اهمیت دارد و به کُنه رسیدن، تلاش و تخصص و البته عشق میخواهد. چند ماه دیگر کتابی چند صفحهای درمیآورم از هگل به نام “خدایگانی و بندگی”. این کتاب پیش از این دو بار ترجمه شده. حالا این کتاب چند صفحهای که 300 صفحه هم توضیح و تفسیر دارد، خواهید دید برای نشرش چه مایه وقت گذاشتهایم.
مقدمة کتاب حافظ به سعی سایه و حاشیهها، قلم لاینوترون هستند. چرا متن اشعار را با نستعلیق عرضه نکردهاید؟
سایه به من میگفت که این متن حالاحالاها طول میکشد تا نهایی شود. بعد از انتشار این متن چند نسخة خطی دیگر پیدا شد. سایه باید اینها را میدید. همین حالا یک ویرایش جدید در دست تهیه داریم که در موارد قابل توجهی تفاوتهایی دارد. من منتظرم این کار از ن ظر مصحح نهایی شود، سپس آن را با خط نستعلیق عرضه کنم و میخواهم در قرن خودمان یک نسخة نمونهوار از دیوان حافظ عرضه کنم.
اما در مورد شعر و خط نستعلیق… میدانید که نسخ و نستعلیق از همة خطها به خط معمول فارسی نزدیکتر است. در واقع نسخ- و نستعلیق- شکل حرفهای و صیقلخوردة خط دستنویس است. من در پخش کردن تیرهها و نیمتیرهها بین حروف، معیارم همین خط است. اما در استفاده از نستعلیق زیادهروی کردهاند. به خصوص در دیوانهای رنگارنگی که از حافظ در بازار فراوان است، آنقدر که دیگر به چشم نمیآید. به این خط تذهیب و گل و مرغ را هم اضافه کردهاند و هر ناشر نوپایی چنین نسخة چشمفریب و عامهپسندی از دیوان حافظ را زیر چاپ میفرستد.
برگردیم به کتابهای نشر کارنامه، آیا شما حروف یا قلم خاصی برای خودتان طراحی نکردهاید؟
یکی از طراحان بسیار خوب قلمهای فارسی، با ما همکاری دارد و هماکنون در حال طراحی چند قلم اختصاصی برای نشر کارنامه هستیم. قلمهایی که هر کدام برای یک نوع از متنها اختصاص پیدا میکند.
در نرمافزارهای جدید خودمان، ما کاراکترهایی مثل “ی” دمبریده ایجاد کردهایم که جای همزه را بگیرد. حتماً توجه کردهاید که “ی” دمبریده با همزه تفاوت دارد. تا به حال به دلیل کمبود امکانات، همزه را به جای آن استفاده میکردیم. از این جور موارد اختصاصی در نرمافزار کارنامه فراوان خواهید دید.
به هر حال اگر عمر یاری کند، برنامههایی در پیش دارم که شاید تجربههای تازهای برای کار نشر باشد. در این حرکت، ناشران خوشفکر و جوانتر هم کوششهای ارزندهای کردهاند و بهویژه پیوند و همدلی طراحان با این حرکت ضروری است. امیدوارم این حرکت که بنده هم همراه آنم، به جای مطلوب و جذابی برسد.http://www.iranprint.com/fa/mag/inmag.php?id=51