“اخوانالمسلمین” پرطرفدارترین اپوزیسیون مصر است که این روزها در کنار سایر مخالفان دولت مصر، جنبش اعتراضی علیه حکومت را به پیش میبرد.
در کنار این حزب اسلامی، یک تشکل بزرگ و پرطرفدار خواهان اصلاحات دموکراتیک با محوریت محمد البرادعی، یک تشکل لیبرال به رهبری ایمن نور، بیست تشکل کوچک سکولار و دو تشکل کوچک چپ، ارکان انقلاب مصر را تشکیل میدهند.
در تونس اما حزب “نهضت اسلامی” با محوریت راشد الغنوشی، در پیشبرد انقلاب تونس هرگز چنان پررنگ نبوده و نیست که بتوان آن را با اخوانالمسلمین مصر مقایسه کرد؛ اگرچه در امتداد اخوان و در پیوند عمیق فکری با آن قرار دارد.
در هر دو تجربه تونس و مصر، رهبری کاریزماتیک و سازمان پخته و کارآزمودهای که جنبش را رهبری کند وجود نداشته و ندارد. این نخستین بار است که موج اعتراضهای مردمی در رسانهها و شبکههای اجتماعی (مانند فیسبوک و توییتر) و بدون “اتاق فکر خاص و یگانه” سازماندهی میشوند. به عبارت دیگر، انقلاب رسانهای- اطلاعاتی دنیای جدید، بسترساز انقلابهای سیاسی میشوند؛ انقلابهایی که خارج از محاسبات دیکتاتوریهای کلاسیک اتفاق میافتند.
در این میان اما رسانههای مکتوب و تصویری جمهوری اسلامی، از “انقلاب اسلامی در تونس و مصر” سخن میگویند؛ سکولارها و نیروهای خسته از تجربه جمهوری اسلامی نیز نگراناند که مبادا اژدهای خفته استبداد دینی در این کشورها بیدار شود و نسل امیدوار دیگری، آزموده را دوباره بیازماید و در دایره بستهی کسانی بدتر از بنعلی و حسنی مبارک گرفتار شوند.
رسانههای دولتی ایران میگویند آنچه در مصر اتفاق افتاده است محصول اعتراض به سیاستهای حسنی مبارک در قبال اسرائیل و صلح خاورمیانه است.
میگویند راشد الغنوشی مؤسس نهضتی است که در سال 1981 یعنی دو سال بعد از پیروزی انقلاب ایران تشکیل شده و از آن الهام گرفته است… و نتیجه می گیرند که از شاخ آفریقا تا دل خاورمیانه، علاقه به حاکمیت اسلام موج میزند و منطقه آبستن حکومتهای اسلامی و دولتهایی متضاد با منافع غرب و آمریکاست.
در نقطه مقابل این دیدگاه، محمد البرادعی اخوانالمسلمین را مجموعهای میداند که به دولت سکولار معتقدند؛ وی از آنها دفاع میکند و گاه حتی سخنگوی غیر رسمی آنها میشود.
نکته ظریف ماجرا اینجاست که اخوانالمسلمین از دینداران ایرانی نسبت به شریعت اسلامی غیورتر، سخت گیرتر و حساسترند و دقیقا به همین دلیل به این نتیجه رسیدهاند که اشتباه حکومت اسلامی در ایران را تکرار نکنند تا حرمت دین را نگهدارند!
البرادعی درست میگوید؛ آنها اگرچه به لحاظ ذهنی و فلسفی هرگز سکولار نبوده و نیستند اما به لحاظ سیاسی، سکولاریسم را مایه تضمین احترام ادیان میدانند.
آنها نسبت به جنگهای مذهبی نگرانند و در روزهای نخست جنبش اعتراضی، گروههایی از هوادارانشان را مأمور حراست از کلیساها کردهاند.
کمتر کسی این روزها رهبر اخوان را جایی دیده و از او سخن ویژهای شنیده است؛ زیرا قرار نیست “محمد البدیع” از رهبری اسلامی به رهبری سیاسی تغییر نقش دهد و نه تنها او بلکه هیچیک از اعضای اخوان در معرکه این روزها “چهره” نشدهاند و بسیاریشان از البرادعی حمایت میکنند.
اگر سیاستهای حسنی مبارک در قبال اسرائیل، مصریها را گردهم آورده و جهان عرب را نسبت به “حکام سازشکار”شان شورانده است این شورش و غیرت اسلامی کجا بود هنگامی که اسرائیل به لبنان و یا به غزه حمله کرد و رهبران عرب جز در بیانیهها هیچ اقدام عملی قابل توجهی انجام ندادند؟ مگر همین تلویزیون الجزیره، لحظه به لحظه آن تراژدی را گزارش نمیداد و تصاویر کودکان بیگناه غزه را به رخ عدالت در جهان نمیکشید؟
چرا نه توهین به پیامبر گرامی اسلام در مطبوعات غربی که هم پیمان حاکمان مصر و تونس بودند و نه خشونت اسرائیل با فلسطینیها نتوانست جامعه عرب، بهویژه جوانانش را دور هم جمع کند اما آتش پیکر آن جوان تونسی توانست داغ بیکاری و بیهویتی نسلی را تازه کند که بیاشوبند و به جان دیکتاتورها بیفتند؟
کدام سودای حکومت اسلامی در دل “انقلاب یاس” نهفته بود که راشد الغنوشی، ساعتی از ورود به میهناش نگذشته، اعلام میکند که “من خمینی نیستم” و خود را شبیه به اردوغان، رئیس دولت سکولار ترکیه معرفی میکند؟
فرعونهای روزگار ما برای سقوط، محتاج موسی و تورات نیستند! عصای رسانه و تورات شجاعت، کافی است تا فرعونها در نیل آزادیخواهی مردمشان غرق شوند.
البته تأثیر پارهای از آموزههای اسلامی و تکیه بر معنویت و ایمان شخصی به جنبشهای خواهان عزت و کرامت و آزادی، انگیزه و استواری میبخشد؛ اما چنین تأثیری نباید توهم اسلامی بودن انقلاب را ایجاد کند. انقلاب ناکام بهمن 57، آخرین انقلاب اسلامی بود و از این پس حتی جوامع اسلامی هم احترام خود را در دولتهای سکولار جستجو میکنند.