آخرین انقلاب اسلامی

محمد جواد اکبرین
محمد جواد اکبرین

“اخوان‌المسلمین” پرطرفدارترین اپوزیسیون مصر است که این روزها در کنار سایر مخالفان دولت مصر، جنبش اعتراضی علیه حکومت را به پیش می‌برد.

در کنار این حزب اسلامی، یک تشکل بزرگ و پرطرفدار خواهان اصلاحات دموکراتیک با محوریت محمد البرادعی، یک تشکل لیبرال به رهبری ایمن نور، بیست تشکل کوچک سکولار و دو تشکل کوچک چپ، ارکان انقلاب مصر را تشکیل می‌دهند.

در تونس اما حزب “نهضت اسلامی” با محوریت راشد الغنوشی، در پیشبرد انقلاب تونس هرگز چنان پررنگ نبوده و نیست که بتوان آن را با اخوان‌المسلمین مصر مقایسه کرد؛ اگرچه در امتداد اخوان و در پیوند عمیق فکری با آن قرار دارد.

در هر دو تجربه تونس و مصر، رهبری کاریزماتیک و سازمان پخته و کارآزموده‌ای که جنبش را رهبری کند وجود نداشته و ندارد. این نخستین بار است که موج اعتراض‌های مردمی در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی (مانند فیس‌بوک و توییتر) و بدون “اتاق فکر خاص و یگانه” سازماندهی می‌شوند. به عبارت دیگر، انقلاب رسانه‌ای- اطلاعاتی دنیای جدید، بسترساز انقلاب‌های سیاسی می‌شوند؛ انقلاب‌هایی که خارج از محاسبات دیکتاتوری‌های کلاسیک اتفاق می‌افتند.

در این میان اما رسانه‌های مکتوب و تصویری جمهوری اسلامی، از “انقلاب اسلامی در تونس و مصر” سخن می‌گویند؛ سکولارها و نیروهای خسته از تجربه جمهوری اسلامی نیز نگران‌اند که مبادا اژدهای خفته استبداد دینی در این کشورها بیدار شود و نسل امیدوار دیگری، آزموده را دوباره بیازماید و در دایره بسته‌ی کسانی بدتر از بن‌علی و حسنی مبارک گرفتار شوند.

رسانه‌های دولتی ایران می‌گویند آنچه در مصر اتفاق افتاده است محصول اعتراض به سیاست‌های حسنی مبارک در قبال اسرائیل و صلح خاورمیانه است.

می‌گویند راشد الغنوشی مؤسس نهضتی است که در سال 1981 یعنی دو سال بعد از پیروزی انقلاب ایران تشکیل شده و از آن الهام گرفته است… و نتیجه می گیرند که از شاخ آفریقا تا دل خاورمیانه، علاقه به حاکمیت اسلام موج می‌زند و منطقه آبستن حکومت‌های اسلامی و دولت‌هایی متضاد با منافع غرب و آمریکاست.

در نقطه مقابل این دیدگاه، محمد البرادعی اخوان‌المسلمین را مجموعه‌ای میداند که به دولت سکولار معتقدند؛ وی از آنها دفاع می‌کند و گاه حتی سخنگوی غیر رسمی آنها می‌شود.

نکته ظریف ماجرا اینجاست که اخوان‌المسلمین از دینداران ایرانی نسبت به شریعت اسلامی غیورتر، سخت گیرتر و حساس‌ترند و دقیقا به همین دلیل به این نتیجه رسیده‌اند که اشتباه حکومت اسلامی در ایران را تکرار نکنند تا حرمت دین را نگهدارند!

البرادعی درست می‌گوید؛ آنها اگرچه به لحاظ ذهنی و فلسفی هرگز سکولار نبوده و نیستند اما به لحاظ سیاسی، سکولاریسم را مایه تضمین احترام ادیان می‌دانند.

آنها نسبت به جنگ‌های مذهبی نگرانند و در روزهای نخست جنبش اعتراضی، گروه‌هایی از هواداران‌شان را مأمور حراست از کلیساها کرده‌اند.

کمتر کسی این روزها رهبر اخوان را جایی دیده و از او سخن ویژه‌ای شنیده است؛ زیرا قرار نیست “محمد البدیع”  از رهبری اسلامی به رهبری سیاسی تغییر نقش دهد و نه تنها او بلکه هیچیک از اعضای اخوان در معرکه این روزها “چهره” نشده‌اند و بسیاری‌شان از البرادعی حمایت می‌کنند.

اگر سیاست‌های حسنی مبارک در قبال اسرائیل، مصری‌ها را گردهم آورده و جهان عرب را نسبت به “حکام سازش‌کار”شان شورانده است این شورش و غیرت اسلامی کجا بود هنگامی که اسرائیل به لبنان و یا به غزه حمله کرد و رهبران عرب جز در بیانیه‌ها هیچ اقدام عملی قابل توجهی انجام ندادند؟ مگر همین تلویزیون الجزیره، لحظه به لحظه آن تراژدی را گزارش نمی‌داد و تصاویر کودکان بی‌گناه غزه را به رخ عدالت در جهان نمی‌کشید؟

چرا نه توهین به پیامبر گرامی اسلام در مطبوعات غربی که هم پیمان حاکمان مصر و تونس بودند و نه خشونت اسرائیل با فلسطینی‌ها نتوانست جامعه عرب، به‌ویژه جوانانش را دور هم جمع کند اما آتش پیکر آن جوان تونسی توانست داغ بیکاری و بی‌هویتی نسلی را تازه کند که بیاشوبند و به جان دیکتاتورها بیفتند؟

کدام سودای حکومت اسلامی در دل “انقلاب یاس” نهفته بود که راشد الغنوشی، ساعتی از ورود به میهن‌اش نگذشته، اعلام می‌کند که “من خمینی نیستم” و خود را شبیه به اردوغان، رئیس دولت سکولار ترکیه معرفی می‌کند؟

فرعون‌های روزگار ما برای سقوط، محتاج موسی و تورات نیستند! عصای رسانه و تورات شجاعت، کافی است تا فرعون‌ها در نیل آزادی‌خواهی مردم‌شان غرق شوند.

 البته تأثیر پاره‌ای از آموزه‌های اسلامی و تکیه بر معنویت و ایمان شخصی به جنبش‌های خواهان عزت و کرامت و آزادی، انگیزه و استواری می‌بخشد؛ اما چنین تأثیری نباید توهم اسلامی بودن انقلاب را ایجاد کند. انقلاب ناکام بهمن 57، آخرین انقلاب اسلامی بود و از این پس حتی جوامع اسلامی هم احترام خود را در دولت‌های سکولار جستجو می‌کنند.