این روزها همه از “داعِش” می گویند و آن را مظهر خشونت و تکفیر می دانند؛ در جمهوری اسلامی نیز از رهبری تا سران نظامی و سیاسی همه متّفق القول اند که باید با داعِش مبارزه و آن را نابود کرد.
نخست یک سئوال بدیهی: چرا داعش و جریان هایی مانند آن “بد”اند؟
مگر داعش چه می گوید؟ چه می خواهد؟ و چه می کند؟ پاسخ را با سخنِ یکی از قهرمانان مورد علاقه ی “داعش” که گاهی هوادارانش در شبکه های اجتماعی، به او استناد و از او یاد می کنند “محمد عبدالسلام فرج” آغاز کنیم؛ فرج، رهبرِ جوانِ تکفیریِ مصری ست که در ترور انور سادات (رییس جمهور پیشین مصر) نقشی ویژه داشت.
در گفتاری از محمد فرج آمده است: “حکام مسلمان که از غرب و استعمار پیروی می کنند “مرتد”اند و مجازات مرتد سنگین تر از مجازات کافر است و بنا بر فتوای ابن تیمیه در باب جهاد با مغولان، هر گروهی که از شریعت اسلام خارج شود، به اجماع مسلمین جهاد با او واجب است”. [رسائل محمد عبدالسلام فرج]
داعش نیز جز این نمی گوید، نمی خواهد و نمی کند؛ نام “دولت اسلامی عراق و شام” (مخفّف به داعش) را بر خود نهاده تا به تعبیر محمد فرج، دولت و امارتی بنا کند که حاکمانش از غرب و استعمار پیروی نکنند؛ برای این هدف هم باید با حکومتهایی که حاکمانی “غرب زده” دارند جهاد کرد و سرزمین های اسلامی را فتح کرد و دولت اسلامی به راه انداخت؛ (البته در این میان از شیعیان به ویژه “نفرت” دارند زیرا آنها را به علت آرائی سازگارتر با زندگی در جهان پیرامونِ شان، خارج از شریعت اسلام می دانند). امارت اسلامی و رهایی از فرهنگِ غرب، تمامِ خواسته ی داعش است.
سئوال دوم: چرا رهبر جمهوری اسلامی و پیروانش از داعش به بدی یاد می کنند؟ آنها در فصل های مختلفِ این سه دهه، هم در نظر و هم در عمل، شبیه “داعش” رفتار کرده و از امثال داعش، حمایت کرده اند؛ موارد زیر نمونه ای از این مدعاست:
سالهای پایانی دهه ۷۰، در میان آنانکه برای جمهوریت نظام، دل نگران بودند سالهای «تئوریزه شدن خشونت» بود؛ این نخستین بار نبود که خشونت در جهان اسلام و به نام اسلام تئوریزه می شد اما دستِ کم در جمهوری اسلامی کم سابقه بود که کسی در تریبون نماز جمعه، از ترور دفاع کند.
محمد تقی مصباح یزدی در پاییز سال ۷۸ به تبیین “نظریه حقوقی اسلام” پرداخت و در سخنرانی های پیش از خطبه نماز جمعه تهران از جواز ترور سخن گفت؛ آقای مصباح یزدی در تفسیر آیه ۶۰ سوره انفال از “اِعمال خشونت در حقّ کسی که قصد توطئه و ضربه واردکردن به اسلام و هتک حیثیّت مقدّسات اسلامی دارد” دفاع کرد و گفت: “چنین کسی مرتد و واجب القتل” است؛ او سپس به ترکیب “ترهبون به عدوّالله” در این آیه اشاره کرد و گفت: “به کسانی که با ادبیات عرب آشنا هستند، توصیه میکنم بنگرند معادل واژه «ارهاب» در زبانهای خارجی و غیر عربی چیست؛ اگر من بگویم، روزنامهها تیتر میکنند که فلانی طرفدار تروریسم است”.[مجموعه گفتارهای نظریه حقوقی اسلام]
آقای مصباح در تحریفی آشکار، ارهاب (به معنای ترساندن دشمنان) را ترور ترجمه کرد؛ زمستان همان سال سعید حجاریان توسط یکی از ارادتمندان به آیت الله مصباح ترور شد اما هرگز نظریه پرداز ترور را به دادگاهی نخواندند تا پاسخگو باشد؛ او هم هرگز لازم ندید به این اتهام پاسخ دهد.
حالا ۱۵ سال پس از آن سخنرانی، این بار آقای مصباح، دولت حسن روحانی را ملامت می کند؛ در خبر ایسنا (۲۸/۳/۹۳) از تازه ترین سخنرانی او آمده است: ”این عده، دین خود را با الهام از فرهنگ غربی تفسیر میکنند… ما دینی را میشناسیم که امام به ما یاد داده و برای آن انقلاب شده و خونهای زیادی به خاطر آن فدا شده”.
مگر داعش جز این می گوید؟ اینکه کسانی “دین خود را با الهام از فرهنگ غربی تفسیر” کنند و بخواهند به اسلام ضربه بزنند حکم شان چیست؟ و مگر نه اینکه طبق نظر او برای مقابله با همین ها “انقلاب شده و خونهای زیادی به خاطر آن فدا شده”. چرا اگر داعش، با همین انگیزه، جماعتی را واجبُ القتل بداند و ترور کند بد است اما “داعش های وطنی” خوب اند؟
مصباح، برای نظام ناشناخته نبود؛ او حتی قبل از پیروزی انقلاب هم جزء تکفیری های روحانیان به شمار می آمد؛ آیت الله سید محمد حسینی بهشتی (از مؤسسان جمهوری اسلامی) روش مصباح یزدی را به صراحت، روش “تکفیری” می خواند و می گفت: “بحث من با آقای مصباح، بحث روش تربیتی مدرسه است… مدرسهای که بخواهد یک مشت انسان لجوج، پرخاشگر بیجا، متعصب تربیت کند که نتوانند با همه دو کلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ این نوع موضع گیریها بسیاری از افراد را به یاد چماقهای تکفیری میاندازد که در تاریخ درباره عصر تفتیش عقاید کلیسا و قرون وسطی خواندهاند و موجب میشود که زمینههای مثبت و ارزنده هدایت نسل جوان که امروز در دسترس دوستان علاقهمند قرار گرفته تباه شود و به زمینههای ضد تبدیل شود…”
[کتاب “جستجوگری در مسیر شدن”؛ بنیاد نشر آثار شهید بهشتی]
از این رو، انتخاب مصباح برای تئوریزه کردن خشونت در نماز جمعه، آن هم درست وقتی که محمد خاتمی به ریاست جمهوری انتخاب شد کاملا آگاهانه بود. اما بخوانید نظر رهبر جمهوری اسلامی را درباره کسی که بهشتی، روش او را “تکفیری” می دانست:
“بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را می شناسم و به ایشان به عنوان، یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحب نظر در مسایل اساسی اسلام ارادت دارم”. [۵/۴/۱۳۸۰]
آقای خامنه ای حتی مصباح را “عقبه ی تئوریک” نظام توصیف کرد: ”مجموعهای از متفکران… عقبه تئوریک نظام هستند و آن را تشکیل میدهند… اندیشهپردازان یا تئوریسینها و ایدئولوگهایی داریم؛ ما شخصیت علمیِ فکریِ روشنفکریِ برجستهای مثل آقای مصباح یزدی را در قم داریم…”. [ ۲۶/۸/۱۳۸۴]
حمایت رهبر جمهوری اسلامی از “داعش های وطنی” نکته ای است که “مصطفی تاج زاده” زندانیِ بند ۳۵۰ اوین به ظرافت دریافت و در یکی از یادداشت های زندان اش نوشت: “وقتی رهبر صرفا خواهان تشکیل حکومت اسلامی و اجرای احکام اسلامی و ضدیت با آمریکا و اسرائیل می شود و یک بار خواهان این نمی شود که مسلمانان از حقوق و آزادی های اساسی مخالفان خود دفاع کنند، معلوم است که بیشترین استفاده را جریان سلفی - تکفیری از این تفکر خواهد کرد”. [۲۴/۲/۹۳- صفحه فیس بوکِ همسرش فخرالسادات محتشمی پور]
از عرصه نظر که بگذریم مگر در دهه ی تاریک ۶۰ و در حوادث پس از انتخابات ۸۸ دستگاه های قضایی، امنیتی نظام، بهتر از داعش با متهمان و مخالفان شان رفتار کرده اند؟ اعدام های دسته جمعی و شکنجه هایی از جنس اوینِ لاجوردی و کهریزکِ مرتضوی، چون نظام کرده خوب است ولی اگر داعش بکند بد است؟
این قصه سر دراز دارد و اگر قرار باشد سابقه ی حمایت سپاه از جریانهای تکفیری، سلفی در افغانستان را به بهانه ی ضربه زدن به منافع آمریکا، به فهرست کارنامه “داعش های وطنی” اضافه کنیم مثنوی هفتاد من کاغذ می شود.