انتخابات دهم ریاست جمهوری می توانست به سوی اقتدار ملی پیش برود و فصلی نو در سیاست های جمهوری اسلامی ورق بزند. انتخاباتی که با حضور 85 درصدی مردم آگاه و همیشه در صحنه ی ایران می توانست اعتماد از دست رفته ی بی اعتمادان به نظام را بازگرداند و ایران را دوباره در مسیر توسعه پیش ببرد. اما با نا بخردی گروه و یا بهتر است بگوییم گروهکی که قصدشان از بین بردن دموکراسی و برقراری “حکومت اسلامی” است، این انتخابات با مهندسی آراء ملت و دست درازی و تقلب آشکارا در انتخابات، نه تنها به آن مسیر باز نگشت و اعتماد آن گروه به نظام را به دست نیاورد، بلکه حالا و از پس این تقلب آشکار، دیگر اکثریت جامعه اعتمادشان را به نظام جمهوری اسلامی از دست دادند.
دستگیری های پس از انتخابات که کشور را به سمت خفقانی وحشتناک پیش برد، شاهدی بر این مدعاست. دستگیری یاران واقعی بنیانگذار جمهوری اسلامی، سیاستمداران نام آشنا، زنان، مردان، دانشجویان و جوانان بی گناهی که تنها گناهشان از زبان متصدیان این بازداشت ها، اعتراض به نتیجه ی از پیش طراحی شده ی انتخابات توسط کودتاچیان بود. عزیزانی که تمام دغدغه شان ایران بود. جوانمردان و شیرزنانی که به فکر اعتلای ایران و ایرانی بودند. کسانی که به دنبال بازگشت کرامت انسانی به نظام بودند. بعد از انتخابات و دستگیری ها نیز، خس و خاشاک خواندن مردم توسط راس هرم کودتا و برنامه های دروغین صدا و سیمای کودتا که به اغتشاشگر خواندن ما(مردم) پافشاری می کرد، مردم را بیش از پیش عصبانی کرد.
نداها و سهراب ها، اعرابی ها و روح لامینی ها، زنان و مردانی که در اوج مظلومیت جان خود را برای بدست آوردن حق طبیعی انسانی از دست داده اند. جواب خون هایی که به ناحق ریخته شده است را چه کسی خواهد داد؟ این است رافت اسلامی؟ آیا جایز است در بازداشتگاه های کشوری که مدعی عدالت و اسلام علی (ع) است، به جوانان( چه پسر و چه دختر) تجاوز کنند؟ شایسته است که عطریانفر ها و ابطحی ها را روزها در بی خبری و سلول انفرادی نگه دارند تا بتوانند اینگونه از آنان اعتراف بگیرند؟ شایسته است شخصی را 2بار تا پای چوبه ی دار ببرند تا برایشان اعتراف کند؟ و….. ؟؟!
البته در مملکتی که حسین شریعتمداری با آسایش کامل به همه می تازد و به راحتی هر چه تمام، همه را محکوم به ارتباط با بیگانه گان می کند، نمی توان انتظار داشت که برای پرسش ها مان پاسخی قانع کننده وجود داشته باشد.
من هم در روزهای اول پس از انتخابات بیم دستگیر شدن توسط مامورین کودتا را داشتم، اما الآن غبطه می خورم به حال رفتگان. ای کاش من به جای سهراب بودم. به جای آنانی بودم که رفتند. نبودم تا این اتفاقات را ببینم. نمی دیدم که به برادران و خواهران هم رزمم در کهریزک ها تجاوز می کنند و خونشان را می ریزند.
اما مسئله ای که در اینجا برای من مطرح شد این است: “جمهوری اسلامی به کجا می رود؟” آیا تا به حال در جهان کشوری بوده است که با دیکتاتوری دوام بیاورد؟ به نظر من جمهوری اسلامی به سمت خفقان و دیکتاتوری پیش می رود و اگر می خواهد دوباره اعتماد مردم به نظام بازگردانده شود (بماند که این کار به شدت دشوار است، ) اما از گمان من تنها راه حل باقی مانده، تشکیل جلسه فوق العاده ی خبرگان است. که در آن جلسه پیشنهادهای زیر بررسی شود:
1- اعضای خبرگان رهبری، هر چه سریعتر به تخلفات نهادهای زیر نظر رهبری رسیدگی کنند”.
2-” هر چه زودتر احمدی نژاد برکنار شود.” و انتخابات مجدد برگزار شود.
3-“هرچه سریعتر قانون اساسی اصلاح شود”.
4- “به دخالت های سپاه در انتخابات و دست داشتن در دستگیری های پس از انتخابات رسیدگی کنند”.
به نظر من تنها راه بازگشت به راه آغازین انقلاب و به دست آوردن اعتماد دوباره ی مردم، چهار راه حلی است که در بالا به آن اشاره شد. در غیر این صورت اعتماد مردم بازنخواهد گشت و با این شیوه، جمهوری اسلامی یا همان حکومت اسلامی ای که الآن در ایران مستقر است با سرعت هر چه تمام تر به سمت پرتگاهی می رود که کشور را نابود می کند. نظام هر چه به این پرتگاه نزدیک می شود، راه های بازگشت کمتر و پرهزینه تر می شوند. با بسته شدن این راه ها دیگر هیچ امیدی برای بازگشت نیست و فصل این حکومت همانند حکومت های پهلوی و قاجار که توسط مردم بسته شد، بسته خواهد شد.