چنان روزگاری شد اندر دمشق، بوووووووم!

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

آدم باورش نمی شود. انگار نه انگار که این دنیا همان دنیای دو سال قبل است.

ساعت ده صبح خبر می خوانی که انفجاری عظیم باعث کشته شدن وزیر دفاع سوریه شد.

ساعت نه خبر می خوانی که ایران انفجار سوریه را محکوم و فرانسه انفجار سوریه را یک گام برای سقوط بشار اسد دانست.

ساعت دوازده ظهر خبر می خوانی که انفجار در بلغارستان باعث کشته شدن هفت اسرائیلی شد.

ساعت یک بعد از ظهر خبر می شنوی که روسیه انفجار سوریه را محکوم کرد و سوریه وزیر دفاع جدیدی را منصوب کرد.

ساعت سه بعد از ظهر خبر می خوانی که نتانیاهو گفته که انفجار بلغارستان کار تروریست های ایرانی است و انتقام سختی از ایران خواهد گرفت.

ساعت چهار بعد از ظهر سردار وحیدی وزیر دفاع ایران که خودش به عنوان تروریست تحت تعقیب است، ترور وزیر دفاع حکومت تروریست سوریه را توسط تروریست های مخالف دولت سوریه محکوم کرد.

ساعت شش عصر خبر می رسد که یک شبکه جاسوسی ایرانی در یمن دستگیر شد. احتمالا همین خواهران و برادرانی هستند که دو هفته قبل برای دست بوس رفته بودند تهران.

ساعت نه شب خبر می خوانی که سه نقطه دیگر در دمشق منفجر شده و درگیری خیابانی در دمشق جریان دارد، یک شبکه عربی هم درگیری های دمشق را نشان می دهد، دولت سوریه هم که از صبح حداقل یک وزیر دفاعش منفجر شده، اعلام می کند در دمشق همه چی آرومه همگی خوشحالن، آدم یاد ابوصیاف وزیر صدام حسین می افتد که تانک آمریکایی پشت سرش داشت وسط بغداد خرت و خرت راه می رفت، طرف می گفت تکذیب می کنم، هیچ خبری در بغداد نیست.

ساعت یازده شب خبر می رسد که مخالفان اسد میانجیگری ایران را میان سوریه و مخالفانش رد کردند. بگو آخر آقای دولت ایران! تو خودت با مخالفان خودت حاضری حرف بزنی که میانجی بقیه می شوی؟ آن هم میانجی میان کسانی که به یکی شان اسلحه می دهی تا آن یکی را بکشد. بعد تعجب هم می کنند که چرا میانجیگری اش را نپذیرفتند.

ساعت دوازده شب است بگیرید بخوابید. فکر کنم فردا با صدای موشک از خواب بیدار بشویم.

 

رئیس جمهور با پیامبر؟

کاش ما ایرانی ها فرق اپوزیسیون، پیامبر، رهبر انقلاب، دبیرکل سازمان ملل متحد، رئیس کمیته امداد، رهبر جنبش راه درخشان را با رئیس جمهور می فهمیدیم. چهار سال که طرفداران خاتمی توهم داشتند که او رهبر اپوزیسیون است، نه رئیس جمهور. چهار سال هم خود احمدی نژاد توهم داشت که دبیرکل سازمان ملل شده و دائم در فکر نجات بشریت بود و حالا نمی تواند جلوی پرواز مرغ ها را از سفره مردم بگیرد. چهار سال هم خامنه ای توهم داشت که احمدی نژاد رهبر انقلاب شده و خودش بخشنامه اداری صادر می کرد و جوری در مورد احمدی نژاد حرف می زد انگار او رهبر انقلاب جهانی است. شانزده سال هم هست که این ملت هر وقت می خواهند رئیس جمهور انتخاب کنند، فکر می کنند قرار است کودتا کنند و حکومت را عوض کنند. حالا هم که قرائتی دهانش را باز کرده.

حاج آقا محسن قرائتی، اوپرا وینفری جمهوری اسلامی، در توصیف سه رئیس جمهور کشور گفت: “به هاشمی می گفتند سردار سازندگی، در حالی که ذوالقرنین( احتمالا منظورش همان کورش خودمان بوده) سردار سازندگی بود، به خاتمی می گفتند مبتکر گفتگوی تمدنهاست، در حالی که قرآن مبتکر گفتگوی تمدنهاست. به احمدی نژاد هم می گفتند عدالت محور است، در حالی که حضرت علی ۱۴۰۰سال قبل عدالت محور بود.” جدا این آقای ولایتی چرا فرق پیامبر و امام را با رئیس جمهور نمی فهمد. حالا بگو مگر آدمهای باشعور و عاقل کشور فرق رئیس جمهور را با سایر قضایا می فهمند که تو از قرائتی انتظار داری؟

 

قذافی هم یهودی بود، پس آدم می کشت

آخر این هم شد حرف که این خبرگزاری های امت حزب الله می زنند. هنوز نمی دانند باید به قذافی بگویند شهید یا معدوم، یک حرف هایی می زنند که آه از نهاد آدم برمی آید. من مطمئنم پس فردا که بشار اسد برود بالای درخت و کشته بشود، همین مسوولان جمهوری اسلامی که دارند از او حمایت می کنند، دو هزار تا سند رو می کنند که بشار اسد و حافظ اسد از بیخ یهودی بودند و همه این آقایان هم می دانستند. آقای نوری المسماری مشاور قذافی که معلوم نیست در تمام سالهایی که مشاور قذافی بوده، چرا این حرفها به مغزش نرسیده بود، گفته که مادر قذافی یهودی بود و بعدا مسلمان شده بود( یعنی مثل همین آقای عسگراولادی خودمان) و قذافی چون نمی خواست کسی از این راز عجیب خبردار شود هی آدم می کشت. وگرنه هیچ دلیل دیگری نداشت. نه مخالفانش را می کشت، نه کسانی را که طرفدار غرب بودند اعدام می کرد، اصلا هیچ، فقط وقتی کسی می فهمید که قذافی مادرش قبلا یهودی بود، فورا دستور می داد زرتی اعدامش کنند. دلیل اش هم در همین جمله نوری المسماری است که “ هرگاه قذافی عصبانی می شد، کاغذهای خود را روی زمین پرتاب می کرد و به دستیاران خود دستور می داد که این کاغذها را از روی زمین جمع کنند.” این هم شد حرف! آقای خامنه ای عصبانی می شود فردا دویست نفر می افتند زندان، بشار اسد هنوز عصبانی نشده ده هزار نفر در سوریه کشته شده اند، صدام حسین عصبانی که می شد مجاهدین خلق همه کردهای عراق را از طرف او قتل عام می کردند، حالا این قذافی دو تا کاغذ پرت کرده زمین. این هم دلیل شد برای اینکه بگوئیم مردم را می کشت یا یهودی الاصل بود؟ خوب آدم عصبانی می شود بالاخره یک چیزی پرت می کند زمین، سبک تر از کاغذ می خواستید چی پرت کند؟ تازه! آقای مسماری ناراحت است که چرا خود قذافی با هفتاد تا ملکه زیبایی که محافظش بودند چرا خودش خم نمی شد کاغذ ها را بردارد؟ بالاخره دیکتاتوری گفتند، دموکراتی گفتند، یک فرقی باید باشد. معلوم نیست قذافی فقط کاغذ می ریخت زمین این سه چهار هزار نفر چطوری در یکی دو ماه در لیبی کشته شدند؟ حالا اینها به کنار، بالاخره یک انقلاب بهار عرب به نتایج بهاری رسید و با اعلام نتیجه انتخابات در لیبی لیبرال ها توسط مردم انتخاب شدند. تبریک به مردم لیبی.

 

مرغ فروش ها جریمه شدند

در عرض یک ماه قیمت مرغ از سه هزار تومان به هشت هزار تومان رسید. البته فقط در هفته گذشته قیمت مرغ از پنج هزار تومان به هشت هزار تومان رسید. مسوولان هم امروز برای مبارزه قاطع با گرانفروشان اعلام کردند که ۲۰۰۰ مرکز فروش مرغ را بررسی کردند که ۱۷۰۰ تای آن‌ها متخلف بودند. یعنی ۸۵ درصد. بعد هم آن‌ها را جریمه سنگینی کردند. چقدر جریمه کردند؟ بقول غلو خدا تومن. رقم‌ها را می‌شنوی به نظرت خیلی خیلی می‌آید. مسوول مربوطه گفت: این ۱۷۰۰ گرانفروش یک و نیم میلیارد ریال جریمه شدند، یعنی ۱۵۰ میلیون تومان، به عبارت دیگر هر گرانفروش به مبلغ ۸۸۲۳۵ تومان جریمه شد، یعنی به قیمت ۱۱ کیلو مرغ. واقعا کمرشان زیر این جریمه می‌شکند. بی‌خودی نیست که یک روزه قیمت‌ها کنترل می‌شود.

 

هالوسیناسیون توهم

حالا کاری نداریم که این مجلس مثل ماست است و نمایندگان اش رو به بیت رهبری نماز می خوانند، البته از حق هم نگذریم که اقلیتی در مجلس هم بالاخره حرف مردم را می زنند، ولی این آقای صادق خان لاریجانی که من هنوز نفهمیدم چرا دو تا برادرش لاریجانی هستند، این یکی آملی لاریجانی، ولی حالا آملی باشند یا بابلی فرقی نمی کند، دلیل نمی شود که حضرت آقا بگوید “ نمایندگان مجلس در مقام اجرای وظایف نمایندگی خود آزادند، اما این مساله معنایش مصونیت قضائی نیست.” بعد هم ادامه داده که “برداشت از اصل ۸۶ قانون اساسی به معنی مصونیت نماینده توهم است. “وقتی رئیس قوه قضائیه این طوری حرف بزند، طبیعی است که قاضی‌اش هم نماینده مجلس را احضار می‌کند و برایش پرونده درست می‌کند. قانون اساسی هم که شعر حافظ نیست که دویست تا تفسیر داشته باشد. اصل ۸۴ قانون اساسی صریحا اعلام کرده “هر نماینده در برابر تمام ملت مسوول است و حق دارد در همه مسائل داخلی و خارجی کشور اظهار نظر کند.” اصل ۸۶ هم گفته که “نمایندگان مجلس در مقام ایفای نمایندگی در اظهار نظر و رای خود کاملا آزادند و نمی توان آنها را به سبب نظراتی که در مجلس اظهار کرده اند یاآرائی که در مقام ایفای وظایف نمایندگی خود داده اند تعقیب یا توقیف کرد.” من پیشنهاد می کنم یا همانطور که رئیس جمهور وایتکس برداشت و اسرائیل را از روی نقشه جهان حذف کرد و جایش روی نقشه الآن فلسطین قرار دارد، این دو ماده قانون اساسی را پاک کنند، اصلا صفحه اش را مثل قطعنامه سازمان ملل و دلار که کاغذ پاره است جر بدهند و بریزند توی سطل آشغالی، یا اگر این کار را نمی کنند، این دو ماده هیچ معنای دیگری غیر از مصونیت ندارد. بالاخره هر نظری که مثلا آقای مطهری یا توکلی یا هر کسی دیگر از نمایندگان داده، یا جزو مسائل داخلی است، یا جزو مسائل خارجی، بالاخره راجع به کهکشان راه شیری که نظر ندادند، راجع به همین دولت و همین کشور نظر دادند. اصل ۸۶ هم گفته “ نمی توان آنها را به سبب نظراتی که اظهار کرده اند تعقیب یا توقیف کرد.” معنی نمی توان تعقیب یا توقیف کرد، یعنی “ نمی توان” یکی به این آقای آملی یعنی همان لاریجانی حالی کند که نمی توان همان مصونیت است. حالا مگر حالی اش می شود؟

 

دستمال بدم استاد؟

من نمی دانم مناطق تحتانی رهبری این همه دچار مالش می شود دردش نمی گیرد؟ بابا کشتی اش! ولش کن. دستمال گرفته دستش هی برق می اندازد. اگر اینقدر که حداد عادل دستمال کشیده به منطقه مذکور به یک پراید دستمال کشیده بود، حالا شده بود پورشه که پنج تا نمایندگی دارد در تهران، بعد ملت باید توی صف بایستند برای مرغ هشت هزار تومانی. حالا مرغ و پورشه را ول کنید، حداد عادل را بچسبید. “ غلامعلی خان” که فی الواقع دارد به “غلام” علی خان تبدیل می شود، دیروز در تخم دو زرده اخیرش فرموده که “ من و رهبری در تعطیلات نوروز یک کتاب ۸۰۰ صفحه‌ای دستمان گرفتیم، ایشان در ۱۳ روز ۸۰۰ صفحه را خواندند، من فقط ۲۰۰ صفحه‌اش را خواندم. “واقعا معجزه را می‌بینید؟ در ۱۳ روز ۸۰۰ صفحه کتاب خوانده. مرد حسابی! سرعت عادی یک کتابخوان معمولی روزی ۳۰۰ صفحه است، طرف روزی ۶۰ صفحه کتاب خوانده معجزه کرده. حالا رویم نمی‌شود بگویم که نویسنده معمولی کشور بطور عادی در ۱۳ روز ۳۰۰ صفحه کتاب می‌نویسد. حالا شما ۲۰۰صفحه خواندید یعنی چی؟ فرانسوی ها یک اصطلاح دارند به نام “دگولس” نمی نویسم معنی اش یعنی چه. از خود حداد عادل بپرسید. واقعا کلماتش را می خوانم همین کلمه در ذهنم می چرخد.

جان خودتان می خواستم یک مطلب هم درباره اظهارات آقای هاشمی و خاتمی در مورد وضع کشور و انتخابات و اختلاف میان سران کشور بنویسم که سردبیری روزآنلاین ایستاده بالای سرم می گوید ساعت یک نیمه شب شد، وقت تمام ا…