زن بودن در ایران امروز، الفبای خاص خود را دارد. بدحجاب و با حجاب و کم حجاب، عموما وقتی سر و کارشان به دادگاه می افتد با این الفبا از خود دفاع می کنند. چشم در چشم قاضی می دوزند و کل نظام قانونگذاری را به چالش می کشند. با تکیه بر فردیت خود به جنگ قانون ظالمانه می روند. آنها که روسری شان پیاپی سر می خورد و دستشان همواره در کار است تا روسری را از روی شانه ها بالا بکشند، آنها که حجاب شان برتر است و چادری است روی چندین لایه حجاب دیگر، به دفاع از خود که می رسند با یک زبان سخن می گویند. مخاطب شان یک “حاج آقا” ست. گاهی با عمامه و گاهی بی عمامه. هر دو از سوی زنان محاکمه و بازجوئی می شوند:
حاج آقا، این هم شد قانون؟
حاج آقا، این هم شد عدالت اسلامی؟
حاج آقا، قربون جدت برم، چرا خون بهای دختر نازنین من را نصف خون بهای قاتل که دستش به خون او آلوده است، حساب می کنی؟
حاج آقا، بی خودی حکم تمکین صادر نکن. عمرا از شوهری که دوست ندارم ریختش را ببینم تمکین نمی کنم.
حاج آقا، چه جوری بچه را از آغوش مادر جدا می کنی و آسوده سر به سجاده می گذاری؟
حاج آقا، هم مهریه می خوام، هم طلاق. مگر این که حکم صادر کنی بر مالکیت من نسبت به نصف دارائی شوهرم.
حاج آقا، روز قیامت دامن ات را می گیرم. خود دانی.
حاج آقا، به این مرتیکه مافنگی و تریاکی اجازه می دی زن دوم بگیره و به من که یک زن توانا و تحصیلکرده و زحمتکش هستم می گی چون تمکین نمی کنی، او حق داره زن دوم بگیره؟ مصب ات رو شکر! اقلا بگو با طلاق من موافقت کنه.
حاج آقا، حکم رفع ممنوع الخروجی ام را صادر کن. دلم می خواد برم دنیارو ببینم. به چه حقی باید شوهرم اجازه بده. من با او ازدواج کردم. برده اش که نشدم.
حاج آقا، شوهرم بچه ام را کشته، چرا میگی قصاص نمیشه. یه کاره بگو قانون قصاص تون هم خالی بندیه.
حاج آقا، می خوام سر ۳۰ سالگی ازدواج کنم. چرا باید از پدرم اجازه رسمی بگیرم؟ من که عقب مونده ذهنی نیستم.
حاج آقا، از دستش کلافه بودم. رفتم تو فیس بوک. هر روز باید پس وردم را عوض کنم. مرتب وارد حریم خصوصی ام میشه. به اش بگید که حق این کار را نداره!
دیروز یک آقای محترم از من در فیس بوک تقاضای دوستی کرد. نمی دونید چه قشقرقی راه انداخت. اصلا به اون چه که یکی می خواد با من دوست بشه. تو فیس بوک که تن و بدن زن و مرد به هم نمی خوره!
حاج آقا، چند تائی پیامک از یک مرد داشتم که من هم جواب دادم. بی خودی من را کشیده این جا تا طلاقم بده. این چه وضعیه. من که نمی تونم بمیرم. هنوز نفهمیده دنیا عوض شده. از صبح تا شب تو خونه دلم می گیره. با همین پیامک ها دلم خوشه. چه قدر بپزم و بشورم و بافتنی ببافم؟
راستی حاج آقا، شما چند تا زن دارید؟ از کدوم زن تون خیلی می ترسید؟ کاشکی سر منبر از بدبختی هاتون هم بگید تا مردها حساب کار دستشون بیاد.
حاج آقا، این دو تا عکسی که بالا سرتونه، هر دو یک زن داشتند و دارند. چرا حکم برخلاف این بالاسری ها به نفع شوهر من صادر می کنید. مرگ خوبه واسه همسایه؟
حاج آقا، چند دفعه بعد از نماز مغرب و عشاء من را کشیدید تا مسجد امام…، و گفتید به جای سرگردون شدن در دادگاهها برای خرجی بچه ها صیغه بشم. گفتم که نمی شم. چرا باز دعوتم می کنید به مسجد. حکم صادر کنید که پدرشون خرجی بده. صیغه که نشد کار.
حاج آقا، من شوهرم را دوست دارم. ولی عاشق موسیقی رپ خارجی هستم. اصلا به او چه ربطی داره. وقتی نماز می خونه من به احترام او، صدای موسیقی را کم می کنم. تا این اندازه ملاحظه کارم. کو قدرشناس؟ حالا اومده این جا شکایت. خب من به عقاید دینی او احترام می ذارم، او هم به سلیقه های من احترام بذاره. اونوقت هر دو خوشحال می شیم. مگه نه؟
و پاسخ حاج آقاها همیشه بازتابی است از صدائی که می خورد به دالان های روزگاری که قرن ها از آن گذشته ، با آهنگی تکراری و نفرت انگیز:
خواهرم، اسلام صلاح و مصلحت شما را می خواهد. بسوز و بساز.
خواهرم، برو سر خانه و زندگی ات تا انشاء الله عاقبت به خیر بشی.
خواهرم، از شوهرت تمکین کن تا آتش جهنم به جانت نیفتد.
خواهرم، آن که خون بهای زن را نصف خون بهای مرد قرار داده، حکمتی در کارش بوده.
خواهرم، توبه کن. طلب مغفرت کن. فیس بوک و پیامک را درست کرده اند برای گمراهی زنهای ما.
خواهرم، تمکین که نمی کنی، عاقبت کار همینه. شوهرت به حکم دادگاه یک زن دیگر می گیره ، خودت هم مطلقه نمی شوی. مدرک و شاهد نداری برای طلاق. وسط زمین و آسمون معلق می مانی.
خواهرم، وقتی زنی بعد از طلاق شوهر می کند، حق حضانت از او سلب می شود. حتی اگر بچه اش شیرخواره باشد.
خواهرم، باز هم بیا مسجد امام…، تا احکام را برایت تفسیر کنم و راههای نجات را یادآوری کنم. کار ما امر به معروف است. فرصت را از دست نده.
خواهرم، مگر فیلترشکن خیلی قوی داری که به همه سوراخ سنبه های اینترنتی سر می زنی؟ چند رکعت نماز بخوان. زن من هم به فیس بوک معتاد شده. هرچه نصیحت می کنم بی فایده است. خدا کند زودتر آقا بیاید و نجات مان بدهد.
خواهرم، تحریم ما را از پا در آورده. اگر شب ها پوکی به تریاک هم نزنیم که می پوکیم. سخت نگیر. شوهرت زیر فشار تحریم مجبور است گاهی دود بگیرد. خرجی که می دهد. همین بس نیست؟
خواهرم، صاحبان آن دو تا عکس بالاسری، ما را روی این مسند نشانده اند تا حکم خدا را اجرا کنیم. حکم خدا همین هاست. مرد می تواند تا چهار زن دائم و چندین زن موقت داشته باشد. نمی شود مانع شد. ما فقط اوامر اجرا می کنیم.
خواهرم، دنیا دیدن کار مردهاست و خانه نشستن وظیفه زنها. اجازه خروج از خانه با شوهر است، چه رسد به خروج از کشور.
زندگی کسالت بار زن ها زیر بار سنگین این کلمات قصار، یک انقلاب جنسی را شالوده ریزی می کند که مدتهاست علامت می دهد و مردان و زنانی که بر کشتی قدرت سوار شده اند، علامت ها را می بینند و نادیده می گیرند. این انقلاب در راه است و دارد مسیریابی می کند. به طبقات خاص و بالا شهری هم محدود نمی شود. فقط روابط زن و مرد را در بر نمی گیرد. روابط جنسی مرد با مرد، زن با زن و…، ارکانی از آن است.
انقلاب مثل سیل است. حتی اگر امر به معروف و نهی از منکر توسط افراد با صلاحیت انجام بشود، راه را بر سیل نمی بندد، چه رسد به این که بی اخلاق ها کار را به دست گرفته اند. بحران فراتر از این راه حل هاست. سیل می آید. در راه است. تفنگ ها در برابرش غلاف می شود. هم اکنون هم شده است. سیل چه خواهد کرد؟ نمی دانیم. فقط می دانیم که می آید و برای سرازیر شدن شتاب دارد. که ها را با خود می برد؟ نمی دانیم. فقط می دانیم که الفبای انقلاب جنسی بر تمام حوزه ها و به خصوص حوزه های قضاوتی ناظر بر روابط زن و مرد مسلط شده. قاضی و شاکی، هردو با این الفبا با یکدیگر رابطه برقرار می کنند. یکی به آن رنگ دینی می دهد، آن دیگری که اغلب زنان امروز ایران هستند، به زبان دنیوی اعتراض می کنند. پاسخ به زن ها عموما سربالاست.
انقلاب جنسی در حاشیه و یواشکی رشد کرد و دارد وارد متن می شود. آقایان از پس اش بر نمی آیند. بد جوری غافل ماندند و فکر کردند قضایا با شلاق و اعدام رفع و رجوع می شود. نشد و انقلاب جنسی در حال مسیریابی است. پیامدی است بر انقلاب اسلامی!… از انقلاب جنسیتی گسترده تر است. هرچند با آن قرابت ها دارد و با آن در آمیخته است.