نگاه دیگران

نویسنده

بعدسوم: ترس یا استهزاء

گلاره خوش‌گذران

 

نخستین واکنش من در مقابل عکس‌های مراسم اخیر “امام آمد”، که مدتی  می‌شود دستمایهٔ طنازی و استهزاء و سخرهٔ فراوان شده است، احساس ترسی عجیب بود؛ احساسی آشنا و در عین حال غریب. ترسی از جنسی متفاوت با احساس مهیبی که از دیدن هیبت امام در تصاویر فراگیر او در کتاب‌ها و نقاشی‌های دیواری و پوستر‌ها و فیلم‌های سخنرانی‌های تاریخی‌اش در کودکی احساس می‌کردم، نه آن ترسی که از ابهت شکوه آمیز چیزی، کسی یا منظری در آدمی ایجاد می‌شود و احساس احترام و تحسین را در او بیدار می‌کند.

ترسم این بار از جنس‌‌ همان وحشتی بود که از احساس گناه حاصل می‌شود؛ گناه آلوده شدن و نگاه کردن به تصاویری، صنعتی و سنتی که سال‌های سال در آموزه‌های دینی و سنتیمان با “کفر” هم تراز بود. ترسی همگون وحشت‌های دوران کودکی‌ام که از ثانیه‌ای تشکیک در آنچه آموخته می‌شدم تا بپرستم و بپذیرم در من به وجود می‌آمد. سنگینی ذهنی که در سرت به دو چیز شرک می‌ورزد: یکی “امام که پس از خدا بر روی زمین زندگی می‌کرد تا ولی مسلمین جهان باشد” و دیگری “خدایی که گل آدم را سرشت و آدمیزاد از آن بت ساخت تا بت پرستی کند و خدا را از یاد ببرد”.

هر سال در مراسم دههٔ فجر مدرسه دکورهای کاغذی و مقوایی و یونولیتی برای بزرگداشت همین مراسم می‌ساختیم تا ده روز یادوارهٔ ارزش‌های انقلاب اسلامی را برگزار کنیم و شکرگزار باشیم که “امام آمد” تا راهبر ما باشد و معنویات ما را ارتقا بدهد. امروز،‌‌ همان مقوا‌ها در مراسمی دولتی و تشریفاتی روی دست حمل می‌شوند، از هواپیما پیاده می‌شوند و در اتومبیل می‌نشینند تا به بهشت زهرا بروند… “آمدن” امام استمرار می‌یابد تا از “امام آمد” “امام می‌آید” بسازد.

بریده مقوا‌ها (یا استندهای مقوایی) اجسام به غایت ساده‌ای هستند که غالباً در دو بعد تعریف می‌شوند: سطح صافی که یک روی آن تصویری است حاوی جزئیاتی از حجمی که بازنمایی می‌کند و روی دیگر آن سطح یکدستی که خطوط دورادورش تنها شمایی از حجم مرجع را القا می‌کند. نوع بازنمایی این اجسام، به تناسب مورد استفاده‌شان، به وضوح اعلام می‌کند که آنها نه تکراری یک به یک از واقعیت، که پاره‌ای از آن هستند که با ارزان‌ترین و قابل دسترس‌ترین مواد—که سبک و به راحتی قابل حمل هستند—ساخته شده‌اند تا به مصرف برسند، نه اینکه حضوری دایم و ماندگار داشته باشند.

مورد استفادهٔ این اجسام می‌تواند پر کردن جای خالی یکی از اعضای خانواده یا دوستان در عکس‌های دسته جمعی، دکورهای صحنهٔ تئا‌تر که به سرعت و سهولت قابل جابه جایی و تغییر است، فضاسازی در صحنه‌های فیلمبرداری، دکور صحنه و باقی موارد آشنا باشد. به عبارتی این اجسام ساخته می‌شوند تا بدون اینکه هیچ مرزی را بین “واقعی” و “ساختگی” بپوشانند یا کم رنگ کنند، با اعلان ساختگی بودن و آشکار ساختن بدلیت، عدم حضور “جسم واقعی” را پررنگ کنند.

آنچه ماهیت بریده مقوا‌ها را پیچیده‌تر و قرار دادن آن‌ها را در یک دسته بندی بین “مجسمه” یا “عکس” دشوار‌تر می‌کند رابطه‌شان با بعد دوم و سوم و ماهیتی است که میان جسمی دو بعدی و سه بعدی در لغزش است.

آنچه غالباً این تصاویر را به بعد سوم وارد می‌کند، عنصر ثانویه‌ای است که به عنوان نگه دارنده یا پایهٔ آن‌ها عمل می‌کند: دستی که آن را حمل می‌کند، پایه‌ای که به عنوان “استند” آن را روی زمین نگه می‌دارد، دیواری که به آن تکیه داده می‌شود و غیره. به این شکل تصویر تختی که بازنمایی‌ای از یک موجودیت سه بعدی است، به مثابهٔ بدلی از آن در فضای واقعی سه بعدی جایگزین می‌شود—در ارتباط با دیگر احجامی همچون بدن‌های بازیگران روی صحنهٔ تئا‌تر، بدن افرادی که در مقابل دوربین ایستاده‌اند تا عکس یادگاری بگیرند، فضای اتاق در صحنهٔ فیلمبرداری و غیره.

مورد استفادهٔ این امام‌های مقوایی، مثل هر بریده مقوای دیگری که کاربرد آن در دکور صحنه یا دیگر مصارف “صحنه سازی” است، رسیدن به مصرف عکاسی است؛ تصاویر عظیمی که منفعلانه حمل می‌شوند تا در جایی و موقعیتی قرار بگیرند. در این روند، بدنی سه بعدی یک بار به واسطهٔ عکاسی دو بعدی و تخت می‌شود، سپس از تصویر دو بعدی آن جسمی ساخته می‌شود که بعد سوم را به عاریه می‌گیرد تا در فضای سه بعدی پذیرفته شود، در کنار بدن‌های دیگر قرار بگیرد تا باری دیگر طی روند عکاسی (و یا فیلمبرداری) تخت و دو بعدی شودو از “تولید” به “مصرف” عکس برسد.

در یکی از عکس‌های مراسم مذکور در فرودگاه، بریده مقوایی از چاپ عکس سیاه و سفید صحنهٔ تاریخی یاری دادن خلبان هواپیما به امام در یک طرف صحنه روی پایه‌ای قرار گرفته است. در سمت مقابل،‌‌ همان لحظه با حمل بریده مقوای امام توسط سربازان بازسازی می‌شود. این بار دو سرباز از دو طرف تصویر امام را در دست گرفته‌اند و او را از پله‌های هواپیما به پایین هدایت می‌کنند.

امام در بازسازی این لحظهٔ تاریخی، “مکرر” می‌شود. یکی تصویر است و بزرگنمایی شده است تا سندی باشد بر تاریخی، روزی، لحظهٔ پرشکوهی در گذشته؛ دیگری، رنگی، حمل می‌شود، پایین می‌آید و بی‌دست و پا—پایدار به اصالت عکسی که در آن دست و پای امام به طور کامل در کادر جای نگرفته—خیره به رو به رو، بی‌اعتنا به گذشتهٔ سیاه و سفیدش از میان صف سربازانش می‌گذرد تا واقعیتی را دوباره سازی کند.

امام با نگاه نافذی که در میان پیکسل‌ها و رنگ‌های پریدهٔ روی چاپ مجدد این عکس قدیمی به جایی در دوردست و نامعلوم نگاه می‌کند از هواپیما پیاده می‌شود و “هیچ احساسی ندارد.”

 منبع: مردمک

 عنوان: هنر روز