نگاهی سرسری به حوصله تاریخ معاصر
مشروطه یا مشروط شدن؟!
آرشرضایی
جمع حاصل یا ملغمهیی از منابعی همچون: “اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده”، فریدون آدمیت؛ “از صبا تا نیما” یحیی آریانپور؛ “مجمع الفصحاء”، رضاقلیخان هدایت، “تمرین مدارا”، محمد مختاری؛ «یا مرگ یا تجدد” و “مشروطهایرانی”، ماشاالله آجودانی، “نامههای پراکنده قائم مقام فراهانی”، جهانگیر فراهانی و “مکتب تبریز” و “دیباچهیی بر نظریه انحطاط” سیدجواد طباطبایی، میشود:
سالها گذشته و صد و شش سال برای تاریخ معاصر یک مملکت رقم کمی نیست! مشروطه قرار بود راه شکلگیری و فراهم آمدن “قانون” را هموار کند (قانون حتی بههمان معنای وارداتی) که کمیت زد و بندها و زد و خوردهای آن، این کیفیت مطبوع جهانمدرن را بهبار نیاورد.
آنچه ما امروز از دل تمام بررسیها و نگاههایی که به اوراق و اسناد مشروطه و مشروطهخواهی شده، حاصل داریم جز یأس آیهیی همچون فرزند ناقصالخلقهیی به نام انقلاب “مشروطه” نیست (البته کمکم در حوزه عملیاتی!..)
بر زمین ماندن مطالبات مشروطه و مشروطهخواهی حدیثی است که قصه دراز شدنش در پایان هر دهه از تاریخ معاصر ایران شنیده میشود و کماکان این گیج خوردن در تاریخ معاصر سربریده نخی است که جز به مشروطه بهجایی ختم نمیشود؛ مگر تاسیس دارالسلطه و خلا اندیشه سیاسی در جای جای تاریخ ما. شاید بهقولی “نهادینه نبودن حقوق مدنی و تجربههای دموکراتیک و آزادیهای سیاسی و اجتماعی” و جز آن… درسابقه تاریخی ما دلیلی باشد بر ناتوانی ما در شارژ جنبشهای مدنی که در هر دوره شکل میگیرد و اخته میماند… یا “بهپرسش کشیدن “مشروعیت سنتی قدرت “انگیزه و سرمشق عمده تحولات و تغییر” در دهههای اخیر باشد، اما تمام این مناقشات جز در بستر معرفتی ما و بحران آن، راه بهجایی از مناسبتهای اجتماعی و سیاسی (آنطور که انتظار میرود)، نبردهاست. البته درست است که مشروطه زنگ هشدار شکست معرفتی ما را که چند سدهیی بود خورده بود، بهصدا درآورد و نمود بیرونی آن را نشان داد، اما جنبه دیگر این شکست و فروپاشی معرفتی عصرحاضر به علت شناخت کجومعوج درباریان از “جهاننو” بود که جز جدالی بیسرانجام با آموزههای قدیم و “سنتنو”، ارمغانی بههمراه نداشت.
لازم بهذکر نیست که با سفر پادشاهان ایرانی و جلوس ایشان بهخاکهای مغربزمین، به تنبان درباریان و قبله عالم گاهو بیگاه ککی از تمدن و اصلاحات میافتاد، و خراشی به راه میانداخت، اما غالبا این ککها حتی بهخاراندنشان هم نمیارزیدند! یعنی به توپ بستن مجلس خیلی سهلالوصولتر از این بود که دست مبارک قبله عالم بخواهد به کار شنیع خاراندن تنبان، برآید.
حال بهدور از شوخی و مطایبهپردازی لوس، فکر این دوران و بازخوانی کلی آن هم، آدمی را دچار چنان سرسامی میکنند که اگر مخدر طنز مهیا نباشد، الزاما باید به تیغمرگ پناه برد.
با فاصلهگیری از شکل سنتی قدرت و احساس ضرورت برای تحول هرچهسریعتر، فاصلهگیری از معرفت سنتی نیز آغاز شد. این مهم از همان ابتدا چارهاش را در مکانیزم واردات؛ در حوزه فن و ترجمه؛ در حوزه علوممعرفتی یافت که تبعات حاصل از آن هم بیتاثیر در شکلگیری و روند اتفاقات تاریخ معاصر ایران نبود. با آشنایی دربار، تجار و بعد اقشار دیگر جامعه آن دوران با مناسبتهای جامعه غرب، طبقات بالای جامعه و “عقلای” ایران بهفکر و در تبوتاب پرکردن برهوت ایرانزمین از اسبابواثاث تمدن و صنعت مغرب افتادند که این نوع زمینهچینی برای رسیدن به قافله جهان مدرن، دائما پیکره بیرونی جامعه ایرانی و زمینه تاریخی و درونی آن را به خودزنیها و خونبها دادنهای مدام دچار کرد؛ جدالی که کماکان ادامه دارد، و هنوز به توازنی میان جهان خود و جهان “دیگری” نرسیده است.
بابرپا شدن دارالسلطنه به همت و فرمان عباسمیرزا، نائبالسلطنه اولین قدم در راه اصلاحات، قریب به یک قرن پیش از مشروطه برداشته شد.
قریب به یک سده بعد، در سال سوم سلطنت ناصرالدین شاه اولین سنگبنای دارالفنون نیز گذاشته شد؛ موسسهیی که بنا بود حوایج کشور را در درجهاول از دو حیث رفع کند: احتیاجات نظامی و فنی. از جهت برآوردن نیازهای فرهنگی ترجمه و تالیف کتابهای درسی نیز آغاز شد که بهصورت تفصیلی در خصوص مزایا و فواید آموزش با شیوههای “جهاننو”؛ در یک جامعه متمدن؛ یک قرن پیشاز آن، میرزا فتحعلی آخوندزاده در سلسله رسالات خود در باب آن، داد سخن بسته بود.
وی حتی در همین زمینه دست به اصلاح و تغییرخط زده، و تلاشهایی جهت انتقال زبان مسلط دوران خود از عربی به فارسی کرده بود. وی تلاشهای وافری هم برای ایزوله کردن زبان فارسی از فنون بغرنج کرد. این دغدغه و اندیشههای حاصل از آن یکی از آثار برخورد تمدن مشرق و مغرب است که یک قرن پیش از پاگرفتن مشروطه رخ داد. درهمین رابطه در زمان مشروطهخواهی، میرزاملکمخان که روزنامه “قانون” را نیز بهطبع میرساند تاثیر عظیمی جهت سیر تحول نثرفارسی داشته که تلاشهای او در هرچه سلیستر کردن زبان ما، مثمرثمر بوده و میتوان گفت بهقوت آخوندزاده این چهره نیز در احیای زبان فارسی تاثیرگذار بوده است.
نثر ملکمخان زبان فارسی را از مجیزخوانیها و فنون بلاغی دهن پرکن چاکران دربار (که در نامههای اداری هم از صنایع سخیف خود کوتاه نمیآمدند) عاری کرد و زبان معیار را هرچه بیشتر جهت افاده محتوا شفاف ساخت (نگاه کنید به صنایع بدیعی همچون: فوق الناقط، تحت النقاط و… در دوران صفوی و بعد از آن همچنین کارکرد احمقانه کشیدن از این فنون).
نیاز چنین اعمالی جهت کاستن از دشواریهای زبان، برای پایین آوردن رواج بیسوادی در بین عامه مردم لازم و ضروری بود که نتایج تقریبا مثبت آن را میتوان در تعدد طبع روزنامهها در دوره مشروطه و فرهنگ روزنامهخوانی رصد کرد.
بههرحال با گذشت زمان، ترقیخواهی و تجدد همچون آفتی خانمانسوز در دل درباریان، در جامعه بهوضع گسترش بود و کنترل آن در اراده شاه و اطرافیان او نمیگنجید. با گسترش طبع روزنامهها و روزنامهخوانی؛ که مقدمه آن را صنعت چاپ بهصورت سنگی و غیرسنگی آن فراهم کرده بود؛ رسانه و تاثیرش برحیات اجتماعی دوران هرچه مشهودتر بروز کرد که فعالیتها و جنبشهای سیاسی را نیز در ذیل آن میتوان آورد و تاثیرهای دیگری که ما یک نمونه از آن را در ادامه بررسی میکنیم.
با صیقل خوردن زبان و واردشدن معیارها و فنون ژورنالیستی در حیات زندگی روزمره ایرانیان؛ شعر و جریان آن نیز که در دورهیی همچون “بازگشت” شده بود غرغرهکردن حال خراب قرنهای پیش در دربار شاه، بهناگهان از خواب آشفتهیی بیدار شد و “بیداری” نام گرفت. بیداریای که بعد از قرنها بار سنگین تعهدی را بر دوش شعر فارسی گذاشت.
در این دوره، شعر نیز در کنار فعالیتهای ژورنالیستی سعی داشت خروجی و رسانهیی باشد جهت هرچه تندتر کردن آتش مشروطهخواهی و انقلاب که میشود گفت، بیشترین دستاوردهای معرفتی این دوران (در آن فقر معرفتی) از آن شعر مشروطه شد. بهطور قطع از همین دوره چهره شفافی از “شاعر – روشنفکر” شکل گرفت که تا پیش از این در حافظه مکتوب و شفاهی شعر ما بیسابقه بود. از همین جهت این مناقشه را اینطور میتوان پیش برد که تبعات حاصل از جهان غرب با حمل معناهای همراه آن، بیشترین تاثیر را تا به امروز اختصاصا بر پروژه “سفارش روشنفکری” ما و انشعابهای آن گذاشته؛ تا بر ساختارهای اجتماعی، و لحاظ نهادهای مدنی در آنها.
حال در این بلبشو اینکه باید یقه چهکسی را گرفت تا بتوان از یقه آن مقصری را بیرون کشید تا خون عشقیها و مختاریها را بهگردن او آویخت، داستانی است به تفصیل هزار و یک شب. از همینرو این وابستگی (چه به لحاظ فنی، چه به لحاظ نظری در دوران مشروطه و بعد از آن) وام خود را، در وجوهی، از طریق فرآیند ترجمه و فعالیت مترجم پرداخت کردهاست، تا بلکه چهره دقیقی برای سیمای شاعر و بعد پروژه روشنفکر و چهرهروشنفکری در ایران ترسیم کند که این روند تا به امروز کماکان ادامه داشته و خواهد داشت، و در این میان انقلابی همچون مشروطه؛ چون یک سیستم مغفول، مجالی میشود برای این آزمون و خطاهای تاریخ معاصر ایران.
منبع: روزنامه اعتماد