شعرهای کریم رجبزاده
شعر ایرانی را در مانلی بخوانید
اشاره:
حمید رجبزاده متولد ۱۳۲۶ در گیلان، شاعری است که کار شعر را از کودکی آغاز کرده است. او دربارهی خودش میگوید:
«من اهل روستایی در گیلان هستم که در حوزهی شهر لاهیجان قرار دارد، اما در لنگرود بزرگ شدهام، درس خواندهام، عاشقی و ازدواج کردهام. به همین دلیل هرچند برچسب لاهیجان را در شناسنامهام دارم، خود را لنگرودی میدانم. با شاعران لنگرود هم ازجمله شمس لنگرودی دوست هستم. ما در مدرسه همشاگردی بودیم و جالب است که من مبصر ایشان بودم. زمانی که در کودکی به مکتبخانه میرفتم، معلمی داشتم که روزی یک دیوان حافظ کوچک به من داد. من از همان دوران غزلهای حافظ را میخواندم و حفظ میکردم. بعدها کلاس ششم ابتدایی بودم که چیزهایی مینوشتم. اول دبیرستان شعری به مجلهی «صبح امروز» فرستادم و چاپ شد.
چاپ شدن این شعر مرا به ادامه دادن شاعری تشویق کرد. بعد از گرفتن دیپلم ادبی به سربازی رفتم. بعد از آن کارمند بانک رهنی شدم که بعدها نامش تغییر کرد و بانک مسکن شد. در طول سالها شعر نوشتم و شعر خواندم. در سال ۷۹ از بانک بازنشسته شدم و اوایل سال ۸۰ یک کتابفروشی در حوالی قصرالدشت باز کردم. حالا این کتابفروشی پاتوق دوستان فرهنگی من است. آنجا دور هم جمع میشویم، شعر میخوانیم و نقد میکنیم…»
از آثار منتشرشدهی رجبزاده میتوان به کتابهای «راز غریب ارغوان»، «صف عاشقان تمامی ندارد»، و «اردیبهشت و این همه برف» اشاره کرد.
1
حالا
چه وقت خواندن است
خاموش
قناری غمگین من
خاموش
سعی کن
قارقار کلاغان را
زیر سوال نبری
2
تابیدن
وظیفهی همگانیست
در شرایط تاریک
گرازهای وحشی
در راهند
تفنگ را
از دیوار
بردار
حوصله کن
جناب چخوف
حوصله کن
این داستان نیست
شعر است
3
بله میشناسم
این عکس پسر من است
آن عکس پری دریایی
لطفا
توفانها را دامن نزنید
من و دریا
با هم کنار میآییم
4
خبرگزاری حیران:
لورکا،
به آستارا میآید
چشم اکسیر روشن
فرانو
جهانی شد
5
جای کشتیها
حالا
خیال لنگر انداخته
در لنگرود
میروم زیر باران
شعر
واژههای زنده میخواهد
6
بچه که بودم
دوست داشتم
دوچرخه داشته باشم
بزرگ شدم
خدا
یک ویلچر به من هدیه داد
7
آغوش میگشاید
خر میشوم
و فکر میکنم
دوستم دارد
امّا
این طور نیست
وطن
سرباز میخواهد