آقای ابراهیم خان یزدی که مدتی در دولت بود و پس از درگذشت بازرگان رئیس تشکیلات “نهضت آزادی ایران” است، پرسشهایی را از وزیر اطلاعات پرسیده است، البته جوابش خواهد آمد، ولی ما چون در کلیه موضوعات “سرَ مخفی، قاتل ناپیدا” جزئی تخصصی داریم، سعی می کنم تفاوت این دو گروه را توضیح بدهم. البته کاری به قوانین ندارم، اصلا قوانین کشور ما “منظورم در زندگی عامناه، مامان، ناناس” مطلقا حرف ندارد، مشکل من کلماتی نیست که عنوان قانون رسمیت دارد. نقض یا نقص قانون نیست، بلکه قانونی از نظر من همان رفتاری است که حکومت انجام می دهد، آنها نه به بارند و نه به دار. از همین رو سعی می کنم تفاوت های مخالفان و موافقان حکومت را توضیح بدهم:
یک: مخالف حکومت مثل آمریکاست، هیچ غلطی نمی تواند بکند، موافق حکومت هم مثل فاسطین است، هر غلطی هم بکند، باز هم عزیز دردانه باباست.
دو: مخالف حکومت مثل فیل است، فقط به جاهایی مثل پارک یا بیابان می تواند برود، موافق حکومت مثل مورچه است، از هر سوراخی می تواند وارد حکومت شود.
سه: مخالف حکومت مثل مرغ است، چه عروسی و چه عزا که پیش بیاید او را قربانی می کنند، موافق حکومت مثلا لاشخور است، همیشه چیزی برای خوردن دارد.
چهار: مخالف حکومت مثل قطار است، یک ریل دارد که روی همان حرکت می کند، موافق حکومت مثل ماشین شخصی است، هر وقت خواست می تواند “دور بزند” و به نتیجه مطلوبش برسد.
پنج: مخالف حکومت مثل نان و پیاز است، تا دهنت را باز می کنی همه می فهمند که داری حرفهای بودار می زنی، موافق حکومت مثل مرصع پلوست، هر چقدر هم خورده باشی کسی نمی فهمد مشکلی داری.
شش: مخالف حکومت مثل زیرپوش زنانه است، همه می دانند آن زیر چه چیزی وجود دارد، موافق حکومت مثل چادر عربی است، هیچ کس نمی داند آن داخل چه خبراست.
هفت: مخالف حکومت مثل دمپایی ابری است، تا می خوای حرکتی اعتراضی بکنی، فورا دمپایی خراب می شود و باید دنبال یکی دیگر بروی، اما موافق حکومت مثل چکمه نظامی است، با آن می توانی حسابی راه بروی، و وقتی از پا درش می آوری تازه بوی گند درون نظام همه جا را پر می کند.
هشت: مخالف کسی است که از رهبر کشور خوشش نمی آید، یا نظرش با رهبر متفاوت است. اگرچه ممکن است همین مخالف سی سال در همان حکومت کار کرده باشد، موافق حکومت هم کسی است که نظرش به رهبر نزدیک است و از او اطاعت می کند، در این صورت می خواهد عرق خور باشد، همه مملکت را مقروض کرده حتی زیرشلواری رهبر را هم گرو گذاشته باشد، دزد باشد، دیگر اینها مهم نیست.
اقامت اتباع افغانی در مازندران ممنوع شد
آقاجان! نمی فهمم مردم افغانستان در ایران چه می کنند که این همه خبر از آنها می شنویم. یک روز الکی الکی گیر می دهند که “ای دززززد” و دو تا افغان رادستگیر می کنند. سه ماه بعد جشن نامزدی دارند، پلیس ابله به آنجا حمله می کند و -۲۷ تایشان را دستگیر می کنند. عده ای را اصلا اجازه نمی دهند از صدکیلومتری بیشتر از مرز دور شوند و اسفبار است اگر بدانیم که مردم افغان همیشه در کنار ما بودند. اگر زبان فارسی حفظ شده، همه از برکت خراسان بزرگ بود. اصلا نمی فهمم چرا باید مسئولین محلی اقامت اتباع افغان را ممنوع کنند. انگار نه انگار که اعضای حکومتش سالها در فضایی شبیه تبعید زندگی می کردند. من متاسفم که این مجانین برای چه این تصمیمات را می گیرند.
اعتراف کنند تا رستگار شوند
ده سال قبل در هامبورگ استندآپ کمدی داشتم، بعد پایان برنامه یکی از خل وچل های حزب کمونیست کارگری شروع کرد تپ و تپ سئوال کردن.بعد از این سئولات، یکی شان برگشت گفت: “ما آمدیم اینجا تا ابراهیم نبوی مزدور را افشا کنیم.” من هم گفتم: “بکنید.” ولی هیچ حرفی نزد و هیچ کاری نکرد بعد گنده لات شان گفت: “ما در اینجا توی مزدور را افشا کردیم.” گفتم: “پس چرا خودم نفهمیدم؟” در واقع منظور شان این نبود که چیز خاصی را می گویند، منظور همین بود که افشا باید گردد.
حالا حکایت آقای موحدی کرمانی است که در باره میرحسین و کروبی گفته است: “اگر سران فتنه اعتراف کنند، رهبری آن را خواهد پذیرفت.” حالا من کاری ندارم که خواهد پذیرفت یا نخواهد پذیرفت، من سئوالم این است که این سران فتنه به چه چیزی باید اعتراف کنند؟ مگر طرف خانه تیمی دارد که می خواهی اعتراف کند و برای همدستانش را دستگیر کنی، یا مثلا یکی جاسوس است، وادارش می کنند که بگوید چه اطلاعاتی را به دشمن داده که بعدا بتوانند خلاء امنیتی و سوراخ های اطلاعاتی را پر کنند.