آوردهاند که در جریان تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی، منیرالسلطنه از همسران غیردائم ناصرالدین شاه (و به روایتی، دیگر همسران او نیز) از دستور مُفتی تبعیت کرد و زمانی که یکی از ملاقاتکنندگان او در سرای منیریه، چپق کشید معترض شد: “میرزا استعمال توتون را حرام فرموده” و تلاش برخی برای تغییر نظر منیرالسلطنه در اینباره مقبول نیفتاد.
حالا فرض کنید ماجرا برعکس بود و نه تنها مردم بلکه همسر و فرزندان میرزای شیرازی در خانهی او هم به این نظر بیاعتنایی میکردند و چپق میکشیدند! میرزا چه میتوانست بکند؟
یا باید مریدان را حکم میداد که آرام از خانواده و مردم بربایند یا باید میگفت تکلیفاش را انجام داده و وظیفه از او ساقط است چون کسی تره به محاسن مبارک خُرد نمیکند!
و باز فرض کنید میرزای شیرازی، حاکم جامعه بود و این اتفاق میافتاد؛ در آن صورت یا باید قشونکشی میکرد و با جماعتی از جنس “گشت ارشاد” چپقسوزان راه میانداخت و یا میپذیرفت رعیت قبولش ندارند و اگر کنار نمیکشید حداقل در این مورد اجبار نمیکرد و دست از سر دین و دنیای مردم برمیداشت تا “حاکم جبّار” نباشد.
این مقدمه را آوردهام تا به مراد اصلی این یادداشت بپردازم:
در تشییع پیکر مرحوم مرتضی پاشایی، دهها هزار نفر از مردم در نقاط مختلف کشور جمع شدند و ترانههای این خوانندهی پاپ کشورمان را همخوانی کردند و نشان دادند که با موسیقی، آن هم از نوع غیرسنتیاش “زندگی” میکنند.
این در حالی است که مُفتیِ قصهی ما این بار آقای خامنهای است که بارها نه تنها موسیقی و ترویج آن را “مغایر اهداف انقلاب اسلامی” خوانده بلکه “خواننده” را “مطرب” نامیده و او را در ردیف “آدمهای فاسد” قرار داده!
او در پاسخ به استفتاء شمارهی ۱۱۴۵ از مجموعهی استفتائاتش نوشته: “ترویج موسیقی با اهداف عالیه نظام مقدس اسلامی سازگار نیست” و در پاسخ به پرسشی دربارهی آموزش موسیقی هم تأکید کرده “به طور کلی ترویج موسیقی و آلات آن با هدفهای نظام اسلامی منافات دارد.”
آقای خامنهای طیّ یک سخنرانیِ انتقادی به سیاستهای آموزش عالی در دوران وزارت دکتر مصطفی معین در کابینهی سید محمد خاتمی هم گفته: “از آقای دکتر معین باید سوال کنیم که این مصوبات (اسلامی کردن دانشگاهها) چندتاش و چگونه در دانشگاه اجرا شد؟ من به ایشان گفتم من اعتراض دارم… یعنی الان در دانشگاههای کشور ترویج موسیقی میشود، نباید بشود، ترویج موسیقی یک کاریست بر خلاف مذاق اسلام…”
بعد از وقایع سال ۸۸ هم در ۲۲ آذرماه همان سال در جمع روحانیون، درباره کسانی که آنها را “فتنهگر” خوانده گفته است:
“وقتی میبینند هر چه آدم فاسد… رقاص و مطرب فراری از آنها حمایت میکند باید متنبّه شوند و خودشان را بکشند کنار و بگویند ما با اینها نیستیم…”.
از اینها گذشته در طول ربع قرن رهبری او، بسیاری از گروههای موسیقی به فعالیتهای زیرزمینی روی آوردند یا از کشور خارج شدند و تنها تعداد کمی از آنها توانستند از فیلترهای “نظام” عبور کنند.
نکته اینجاست که در تجربهی همنوایی و همراهی مردم با مرحوم مرتضی پاشایی، کار بدانجا رسید که رسانههای اصولگرا بیش از دیگران به ستایش این خوانندهی پاپ پرداختند و دهها بار آثار پاشایی و تصاویر همنوایی مردم با ترانههایش را بازنشر کردند؛ آیا رفتار خبرگزاریهای امنیتی، نظامیِ نظام و صدا و سیمای منصوب و منسوب به او با آثار آن مرحوم، مصداق “ترویج موسیقی” نبود و با “اهداف نظام اسلامی” منافات نداشت؟
وقتی حتی پیروان رهبر جمهوری اسلامی در رسانههای زیر نظر خانهها و نهادهای تابع او هم سر بزنگاه، نشان میدهند که نظر او را جدی نمیگیرند چه باید کرد؟
تازه، آن دسته از اهالی موسیقی که در خارج از کشور از جنبش سبز حمایت کردند مگر جز خوانندگان متین و موجّهِ موسیقی سنتی و پاپ کشور بودند که مجبور شدند در “موسیقیسوزانِ” دهههای اخیر، کشور را ترک کنند و حالا “فاسد و مُطرب فراری” خوانده شوند؟
برمیگردم به فرضهای نخستین این یادداشت؛ آیا بهتر نیست به جای اینکه به وزیر و وکیل عتاب کند که “ترویج نباید
بشود” و به اسم معروف و منکر، دست “ارشاد و گشت ارشاد” و جریانهایی از این دست را در این “موسیقیسوزان” باز بگذارد، دست از سر دین و دنیای مردم بردارد و حداقل در این زمینه، “حاکم جبّار” نباشد؟
بهتر نیست مردم مجبور نباشند علائق خود را در مرگ جماعتِ به قول ایشان “مُطرب” نشان دهند و بتوانند در حیات و حضور همهی اصحاب و ارباب موسیقی کشور، صدای دلتنگیها و عاشقانههای خود را “زندگی” کنند؟