ساده است نوازش سگی ولگرد

نویسنده

» نگاهی به نمایش "دل سگ"

صحنه/ اجرای تهران – یوسف محمدی: پروفسور پراژنسکی قصد دارد سگش را به انسان تبدیل کند و در این راه دستیار او، دکتر آرنولدویچ نیز به او کمک می کند. پروفسور براژنسکی در این فرایند از هیپوفیز شخصی استفاده می کند که گویی تبهکاری خیابان گرد بوده است. سگ به ‌تدریج شکل آدم پیدا می‌کند، اما تنها پوسته ای از آدمیت دارد. سگ انسان شده، رفتاری به ‌دور از شان و نزاکت دارد و نه تنها حاضر نیست آداب اجتماعی را بپذیرد که آنها را به سخره نیز می‌گیرد. پروفسور تلاش فراوان می‌کند تا رفتار انسانی را به او یاد دهد، اما او تمایلی به تعلیمات وی ندارد و به افکارش می‌خندد. پروفسور و دستیارش از آدم شدن او ناامید می‌شوند و عملاً می‌بینند او تبدیل به انسانی شده که قوانین و اصول اجتماعی را به‌راحتی زیر پا می‌گذارد. سگ جهش یافته آنها تبدیل به انسانی انقلابی شده و برای پروفسور و دستیارش دردسرساز شده است. بنابراین پیش از اینکه این انسان جهش یافته دردسر بیشتری ایجاد کند آن دو تصمیم می گیرند او را به حالت قبلی اش برگردانند.

این اثر با طنزی تلخ، گویای این حقیقت است که این مغز نیست که آدمی را متمایز می کند بلکه قلب است که او را در رسیدن به انسانی وارسته هدایت می کند و در حقیقت انسان‌ساز است. به صرف داشتن عقل، آدمی ساخته نمی شود، بلکه احساس و روح انسانی است که “انسان” می‌سازد.

یعقوبی نمایش “دل سگ” را از رمانی به همین نام برگرفته است ( بر اساس رمان دل سگ نوشته بولکاگف به ترجمه مهدی غبرایی ) و با ظرافتی که در قلم خود دارد، نمایشنامه را هنرمندانه نگاشته است.

“دل سگ” بولگاکف، داستانی علمی-تخیلی است که بولگاکف در همان نخستین سال‌های پیروزی انقلاب بلشویکی نوشت. در این داستان با طنزی تلخ نشان می‌دهد این مغز نیست که انسان‌ساز است بلکه قلب شالوده و پایه‌ی ساخت انسان است. صرف داشتن عقل نمی‌تواند “آدم” بسازد، بلکه احساس و روح انسانی است که “انسان” می‌سازد.

فیلمی نیز براساس دل سگ ساخته شده است. فیلمساز با استادی فضای حاکم بر سال ۱۹۱۷ در مسکو را نشان می‌دهد. در آغاز فیلم دوربین شهر را از چشم یک سگ ولگرد می‌بیند. روزهای سرد و پر برف و باد، به گونه‌ای نشان داده می‌شود که بیننده خود سرما را حس می‌کند و ایمان می‌آورد که فصلی سرد، پر از طوفان و برف و سرما آغاز شده است، در بخش‌های بعدی مغز سگ توسط جراح معروفی با مغز یک انسان مرده عوض می‌شود، سگ به ‌تدریج شکل آدم پیدا می‌کند، اما از آدمیت تنها “شکل” را دارد. رفتاری به ‌دور از شان و نزاکت دارد و نه تنها حاضر نیست آداب اجتماعی را بپذیرد که آن‌ها را به سخره می‌گیرد. پروفسور جراح تلاش فراوان می‌کند تا این “سگ” را “آدم” کند، اما او تمایلی به تعلیمات او ندارد و به افکارش می‌خندد و آن‌ها را به تمسخر می‌گیرد. پروفسور و دستیارش از آدم شدن او ناامید می‌شوند و عملا می‌بینند او تبدیل به انسانی شده که قوانین و اصول اجتماعی را به ‌راحتی زیر پا می‌گذارد. برخوردهای تند و غیر اصولی این سگ آدم‌نما آن‌ها را به این نتیجه می‌رساند که باید او را به جای اولش برگردانند تا او تنها بتواند به عنوان یک سگ ولگرد در کوچه پس کوچه‌های مسکو به زندگی ادامه دهد.

محمد یعقوبی در نمایش دل سگ از عناصر و موتیف‌های اصل رمان به خوبی بهره برده است. او در این راستا از توانمندی های بازیگران نهایت بهره را برده و توانسته نمایشی جذاب ارائه دهد. دیالوگ ها، روان و تاثیر گذار هستند و صادقانه ابراز می شوند و بازی ها بسیار ظریف طراحی شده اند، به همین دلیل در جذب مخاطب بسیار موفق هستند.

نمایش ناگهان آغاز می شود! با اسلحه ای در دست سگ انسان شده که از اتاقی بیرون می آید و در حال تهدید کردن است. این صحنه در واقع بریده ای است از قسمت پایانی نمایش و در ادامه نمایش دوباره تکرار می شود و البته در ادامه بیننده متوجه علت ماجرا می شود. شروعی بسیار هنرمندانه و تاثیر گذار که بیننده را در جا میخکوب می کند.

نمایش دل سگ، سرشار از دیالوگ های دوپهلو و نشانه های ایهام آمیز است. ضمن اشاره به تکامل موجودات و اصل داروین در بطن ماجرا، بر این نکته تاکید دارد که موجود زنده، (در اینجا سگ مورد اشاره) در این چرخه تکامل، پس از تبدیل شدن به انسان، پا را از آن فراتر گذاشته و تبدیل به انسانی انقلابی می شود و بورژوازی در مقابل این گروه قد علم می کند زیرا آن ها را در تضاد با منافع خود می بیند و مانعی بر سر تکامل انسان می شود.

“دل سگ” سرگذشت انسان معاصر را به نمایش می گذارد که با آرمان خواهی انسان سوسیالیست همراه شده و همه چیز را به زیر سلطه خود درآورده است و در نهایت به پدیده ای خشن و غیر قابل کنترل تبدیل می شود و در واقع جدالی است بین سوسیالیسم و مخالفان آن.

در پایان نمایش، شاریک روی تخت دراز کشیده و ملتمسانه خواهان بازگشت به گذشته و زندگی خود در قالب سگ است. نظری که دکتر آرنولدویچ درباره شاریک اظهار می کند، دیدگاه او را به طور روشن عیان می کند. “شاریک انسانی است که دل سگ دارد”. در واقع این یک بورژوای متعصب است که با خودخواهی خود در پی نابودی سگ انسان شده بر می آید. دیدگاه پروفسور اما ملایم تر بوده و او خواهان جلوگیری از جهش بیشتر انسان است و می خواهد از انقلابی شدن او جلوگیری کند.

نمایش “دل سگ” یک بار دیگر در سال ۷۸ به کارگردانی یعقوبی در تئاتر شهر اجرا شده بود. یعقوبی اصرار دارد که تئاتر نباید با یک بار اجرا تمام شود و باید اجراهای مختلف از یک نمایشنامه پیگیری شود. این نمایش یک بار هم به صورت تله‌تئاتر به کارگردانی مسعود فروتن ضبط شده است.

“دل سگ” تا ۱۷ مرداد ساعت ۲۱، در سالن استاد ناظرزاده تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه خواهد بود.

دل سگ / نویسنده: محمد یعقوبی، کارگردان: محمد یعقوبی، بازیگران: حبیب رضایی، اشکان جنابی، آوا شریفی، نوید محمدزاده، آیدا کیخایی، سهیل قنادان، حامد پورزارع، نیلوفر وهاب‌زادگان، طراح صحنه: منوچهر شجاع ، طراح لباس: باران کوثری، آهنگساز: فرشاد فزونی، طراح گریم: ماریا حاجیها، طراح گرافیک: آرمان کوچکی، مدیرتهیه و تولید: محمد قدس، دستیاران کارگردان: رها جهانشاهی، محمد قدس، مدیران صحنه: سامان پورسلیمانی، داوود ونداد، عکاس: مصطفی قاهری، نوشین جعفری، آیلین کیخایی، مشاور رسانه ای: نوشین جعفری، هم آهنگی فروش: عسل امین نیا، آیلین کیخایی، ﺗﺒﻠﯿﻐﺎﺕ ﻣﺤﯿﻄﯽ ﻭ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻋﻤﻮﻣﯽ: ﻠﯿﺮﺿﺎ ﺣﺴﯿﻨﯽ٬ ﻓﺮﯾﺪ ﺣﺴﯿﻨﯽ، دستیار گرافیک و تصویرساز: وصال روزخش