نامزدهای ریاست جمهوری بازی را آن گونه که باید نمی برند مگر آنکه بتوانند دل مردم عادی ایران را به دست آورند. دلی که سوخته است و به همه وعده ها ریشخند می زند. دلی که قادر نیست حساب نامزدها را از هم جدا کند. دلی که درد مند است و آسان به دست نمی آید.
فریادرسی نیست، دستی ازغیب بیرون نمی آید تا کار را بر ما آسان کند. همه به خویش مشغولند و باید باور کنیم که باری دیگر باید با کارتها ی سوخته که دوستشان نداریم بازی کنیم. در میانه نقش ها و نگرانی ها سرگیجه گرفته ایم. کسانی که ادعا می کنند شب تیره را بر ما سحر می کنند در دل و جان مان جائی ندارند. به جای برنامه های تدوین شده ادعا به خوردمان می دهند. حتی توضیح نمی دهند این همه را چگونه اجرا می کنند. با اجازه یا بی اجازه شبکه های تو در توی قدرت؟ می دانیم اخذ اجازه برای بسیار کارها که از سود های کلان می کاهد شدنی نیست، ضمنا می دانیم حرکتهای بی اجازه هم بد عاقبت است و مردم را به ساحل نجات نمی رساند. نامزدی که می ترسد در باره بحران هسته ای صریح و روشن سخن بگوید و اعلام کند هرگاه خطر تحریم های سخت جدی بشود و برای پیشگیری از آن دو راه باقی بماند، یکی تن دادن به تحریم ها و یکی تعلیق غنی سازی، او کدام راه حل را انتخاب می کند برای مردم جاذبه ای ندارد. مردم سوای ادعا دنبال قدرتی می گردند که ادعاها را اجرائی کند. ایا ان را می یابند؟ مردم خاموش که هنوز جذب هیجانات نامزدها نشده اند می خواهند بدانند نامزدها چگونه انچه را وعده می دهند به اجرا می گذارند.
از بس نقش و نیرنگ دیده ایم “مطالباتی” هم که به صحنه می نگریم و ذهنیت مخدوش و مسموم خود را کنار می گذاریم چیزی دستمان را نمی گیرد. از طرفی با آرا ء سازمان یافته برخی از نامزدها مواجه خواهیم شد که کاری به این حرفها ندارند. نه مطالباتی هستند نه تحول خواه. فقط این را می دانند که به چه کسی باید رای بدهند. در چنین صحنه ای حق انتخاب تبدیل می شود به یک مصیبت. چگونه با این مصیبت کنار بیائیم؟ بیخ رای دادن را از دل برکنیم؟ چه حاصل می شود؟ مانده ایم معطل و در محاصره مجهول ها فقط یک معلوم داریم. آن اینکه هرگاه دنبال دل خود برویم و از رای دادن امتناع کنیم وضع ممکن است از این که هست بدتر بشود.
باید کاری بکنیم. کارهای دگرگون ساز آنگونه که دوست داریم از دستمان بر نمی آید. ناچار بلاهائی که در دوران یک رئیس جمهوراصلاح طلب سرمان آمده باید به فراموشی بسپاریم و به بدل های او اکتفا کنیم. خب در این صورت لابد دوباره نهادهای اطلاعاتی و امنیتی موازی به جان مان می افتند و نیم نفس باقیمانده را می گیرند. باید کاری بکنیم. دل مان می خواهد باور کنیم آقایان کروبی، موسوی، یا حتی رضائی اجازه نمی دهند نهادهای موازی پا بگیرند. زهی خیال باطل. هنوز خودشان در خم یک کوچه بلاتکلیف مانده اند و اصلا معلوم نیست تایید صلاحیت بشوند. باید کاری بکنیم… یکی از نامزدها گفته اجازه نمی دهم زندانی سیاسی داشته باشیم. ظریفی می گفت این حرف خطرناکی است. شدنی که نیست. با این حال انصافا همه شان حرفهای قشنگ قشنگ می زنند.
باید کاری بکنیم. وسواس ها و تردید ها مانع است. از ان بدتر سخنان جدید نامزدهاست که هرچه به روز انتخابات نزدیک می شویم از واقعیات اجتماعی و سیاسی بیشتر فاصله می گیردوبه رویا نزدیک می شود. گاهی به راستی خیال بافی می کنند. آقای احمدی نژاد از “ داشته ها ” سخن می گوید. دست می بریم توی جیب مان، خالی است. گویا جیب مان را زده اند. مختصر ذخیره ارزی را هم از دست داده ایم. هرچه هست نگران کننده است. غیر از اسرائیل، اعراب هم به جان مان افتاده اند. فقط پرزیدنت اوباما دنیال راه حل صلحجویانه است که پیاپی به بن بست می خورد. اقای احمدی نژاد کاری به کار مشقت اقتصادی مردم ندارد، فقط از اوباما می خواهد حسن نیت خودش را ثابت کند. حرفهای تاثیرگذار او را در مسابقه انتخاباتی شنیده و از روی سادگی باورش شده که اوباما بچه یتیم و فرمانبردار است و به سازایشان می رقصد. آقای احمدی نژاد دوست ندارد خبرها را دنبال کند و مثلا ببیند در پاکستان و افغانستان چه خبر است.
باید کاری بکنیم. نمی شود دست روی دست بگذاریم. صحنه با صحنه های پیش فرق دارد. . نامزدها البته بسیار بلوف می زنند. زیر فشار خواسته های اکثریت خاموش که هنوز از خود شور و حالی نشان نداده اند قولهائی می دهند نشدنی. اعتماد به نفس آقای کروبی گاهی ترسناک می شود. اگر به علت این درجه از اعتماد به نفس رد صلاحیت نشود و بازی را ببرد لشکری که تریبون مطبوعاتی زورمندی طلایه دار آن است به جانش می افتد. کروبی همچنین نماینده شورای نگهبان را خبر کرده که چندان هم قدرقدرت نیست و بالا سری دارد. آقای جنتی کوتاه آمده. این واکنش را نباید دست کم گرفت. همچنین صحنه با حرف و حدیث حقوق و ظواهر زنان رونق گرفته. این هم در این سی سال سابقه نداشته. آقای کرباسچی در حمایت از آقای کروبی می گوید خیالم راحت است که آقای کروبی چکمه پوشی زنان را با اسلام ارتباط نمی دهد. ولی برخلاف آقای کرباسچی ما خیال مان ناراحت است. چون به خاطر داریم همان اوائل ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد وی دستور داد زنها با خانواده به تماشای مسابقات ورزشی بروند و در جایگاه خاصی بنشینند. بلافاصله حامیان معتبر ایشان در حوزه ها وادارش کردند حرف خود را پس بگیرد و بدین ترتیب رئیس جمهوری که بابت سخنان جنجال برانگیز جهانی هرگز از سوی مقامات سرزنش نشده است، اگر به حضور زنان در مسابقات ورزشی اصرارمی کرد از کار برکنار می شد. بنابراین نمی توانیم مثل آقای کرباسچی خیال مان راحت باشد. با موضوع حقوق بشر که حقوق زن در مجموعه آن است سالهای سال است مشکل داریم. کدامیک از روسای جمهور تا کنون به درستی به آن پرداخته اند.
نظرات قدیمی خودم را تکرار می کنم. در موضوع ریاست جمهوری در ایران ضرب المثل قدیمی خواستن توانستن است صدق نمی کند. خواستن توانستن نیست مگر آنکه مقام رهبری بخواهد. اخیرا که رئیس جمهور باورش شد ه بود از قدرت بلامنازع بهره مند است چوبش را خورد و سازمان حج و زیارت برخلاف دستور او به یکی از ادارات زیر فرمان ریاست گردشگری تبدیل نشد. حالا شاید نوبت آقای کروبی است که می خواهد قانون اساسی را اصلاح کند یا نوبت اقای موسوی است که گشت های بد اخلاقی را جمع کند. یا نوبت آقای رضائی است که خیال می کند می تواند مردم مناطق محروم و اقوام وملل را از توزیع عادلانه در امد ملی بهره مند سازد.
با این قبیل نگرانی ها دست به گریبانیم. اما یک نگرانی عمده شده است. محدودیت ها در چهار سال اخیر بخش بزرگی از مردم را به شدت خسته و ناراضی کرده است. مشکلات اقتصادی از درجه طاقت مردم خارج شده است. زنان و جوانان می خواهند زندگی کنند. زندگی در شرایطی که انسان ها بی آنکه مرتکب قتل و دزدی شده باشند از سایه خودشان بترسند جهنم است. باید کاری بکنیم، باید رای بدهیم. برای این اقدام هرچند وقت تنگ است از همین نامزدهای حاضر در صحنه اعم از اصلاح طلب و محافظه کار و خط سومی به صورت جدی می خواهیم تا وقت باقی است بگویند چگونه می خواهند کارهای خوبی را که وعده می دهند در صورت رئیس جمهور شدن اجرائی کنند، بلافاصله بگویند چگونه و با کدام دستمایه. توضیح بدهند کسانی را که منافع شان بر اثر سیاست های آنها به خطر می افتد چگونه با خود همراه می سازند؟ آیا می خواهند با شبکه های قدرت که وضع موجود را می پسندند دست به یقه بشوند ِ؟ به پشتوانه کدام حمایت به یک چنین کارزاری وارد می شوند؟
خوش بینانه وارد حوزه های رای می شویم. با این فرض که تقلبی در کار نیست. اما تا زمانی که نامزدها شفاف حرف نزنند و نگویند وعده های خود را با وجود ان همه مانع و مدعی چگونه می خواهند اجرائی کنند با قناعت وجدانی نمی شود رای داد. چگونه رای بدهیم به کسانی که صریح و روشن از بحران هسته ای سخن نمی گویند، از مواضع خود پیرامون برابری حقوقی و اجتماعی زن و مرد سخن نمی گویند. از وزارت اطلاعاتی که زیر مجموعه شان خواهد بود سخن نمی گویند و نمی گویند وزارت اطلاعات را می توانند متناسب با تعهدات بین المللی دولت ایران مدیریت کنند یا شجاعانه بگویند آن خارج از حاکمیت شان است. اینها و بسیاری پرسشهای کلیدی بی پاسخ مانده است. موضع گیری و اعلام تظر در باره اعلامیه جهانی حقوق بشر و دو میثاق حقوق سیاسی و مدنی وحقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی مسکوت مانده است. کاری به کار آرا سازمانی که از پیش قابل محاسبه است نداریم. حرکت ما در غیاب احزاب مستقل سیاسی کاملا فردی است و به شرحی که گذشت می خواهیم کاری بکنیم و به یکی از همین نامزدها که تنها نصیب مان از مشارکت سیاسی است رای بدهیم. برای همین مختصر حرکت که ضروری به نظر می رسد احتیاج داریم در فرصت کوتاه باقیمانده از نامزدها پیرامون وضعیت رو به وخامت حقوق بشر و حقوق زن بیشتر بشنویم و از شیوه های اجرائی که در نظر دارند آگاه بشویم. کافی نیست که بدانیم حاجیه خانم کروبی و خانم زهرا رهنورد در اموری فعال بوده اند. برای امثال ما که از شانس همسری آقای کروبی یا آقای موسوی محروم مانده ایم و به جرم فعالیتهای حقوق بشری سقف خانه پدری را روی سرمان خراب کرده اند و تازه چیزی هم بدهکار شده ایم چه خواهند کرد؟
بدون اعلام نظر نامزدها پیرامون رفع ظلم از ستمدیدگان و ارج نهادن به ضوابط جهانی حقوق بشر که نمی شود رای داد !