جیم هوگلند
شاه ایران که ربع قرن پیش از سرطان در گذشت، نکته ای را در مورد ملت ایران گوشزد کرد که امروز و بخصوص در دو هفته اخیر مصداق زیادی پیدا کرده است. آنچه وی گفت مربوط به رویارویی ایران و ابر قدرت ها بود.
محمد رضا پهلوی چند هفته پس از ملاقات ما در قاهره در 1980 در گذشت. این بر عهده آیت الله ها و رادیکال های اسلامی است که نشان دهند سخنان شاه تا چه اندازه گویای وضعیت آن هاست.
ایران سرزمینی است که واقعیت در آن به زبان در نمی آید بلکه در زیر و لابلای کلمات درک می شود. مضحکه کردن خارجی ها و رقبا یک هنر کهن ایرانی است. بیان صریح منظور خود راهی خشن و خطرناک برای صحبت کردن و مذاکره به شمار می رود.
این ضرب المثل در واقع جوهر چیزی بود که شاه در تشریح ادعای خود در مورد چگونگی کمک های عمدی انگلیس و آمریکا در سرنگونی رژیم خود در سال 1979 می خواست بیان کند. ترس وی از انگلیس ها، وقتی فیلم محمود احمدی نژاد را در مورد آزادی تاریخی 15 ملوان انگلیسی نگاه میکردم دوباره به یادم آمد.
شاه در تشریح موضوع، لندن را در سرنوشت خودبیش از واشنگتن مقصر می شمرد. آمریکایی ها مانند بچه هایی سرگرم بازی های قدرت و عملیات جاسوسی بوده اند در حالیکه امپراطوری بریتانیا به عمد توطئه ای را درست کرد که به نفع آیت الله ها بود. حداقل شاه اینگونه فکر می کرد.
دستگیری 15 ملوان توسط سپاه پاسداران در آب های عراق در 23 مارس ظاهرا هدفی اتفاقی به شمار می آید. ولی من تردید دارم. مسلما این دستگیری به قصد چانه زنی انجام شده است. به هر صورت احمدی نژاد به نحوی از در ملی گرایی درآمد که یاد آور دوران استعمار بود، گویا هنوز مساله مهم، حتی در کشوری که مستعمره مستقیم نبوده (انگلیس از طریق اقتصادی و غیر مستقیم حضور داشته)، چرخاندن دم شیر بریتانیاست.
شرایط تاریخی فرهنگی ایران در موضوع تقابل این کشور با غرب در زمینه برنامه غنی سازی اورانیوم نیز نقش مهمی ایفا می کند. من با هر کدام از مقامات ایرانی در مورد برنامه هسته ای ایران صحبت کردم، همه گفتند این برنامه ای بوده که از زمان شاه شروع شده بوده (با همکاری آمریکا و فرانسه) و احمدی نژاد و آیت الله ها تنها ادامه دهندگان آن هستند. ولی در واقع هیچ یک به صراحت نمی گویند که رها کردن غنی سازی اورانیوم آن ها را در معرض این اتهام قرار خواهد داد که آن ها از رژیم شاه کمتر ملی و وطن پرست هستند.
دخالت های قدیمی و تاریخی در امور ایران مسلما توجیهی برای قبول گروگان گرفتن ملوانان انگلیسی، یا پیگیری برنامه هسته ای، یا حمایت از تروریسم در عراق، اسرائیل یا جای دیگر نمی تواند باشد. ولی آمریکاییان باید بدانند که جای پای آن دخالت ها تا چه حد عمیق است و چگونه میتواند در هنگام گرفتاری مورد سوء استفاده عوام فریبان قرار گیرد. لذا نوعی تبلیغات و فشار سیاسی و اقتصادی وسیع لازم است تا تغییری در رفتار رژیم ایران ایچاد شود.
سخنان تند احمدی نژاد را در زمینه گروگان گیری و یا خروج از پیمان عدم گسترش سلاح های هسته ای (ان پی تی) و یا توقف مذاکرات با سازمان ملل در صورت ادامه غرب به محکوم کردن برنامه هسته ای ایران در نظر بگیرید. تمام تهدید ها به توقف مذاکرات با غرب به این معنی است که ایران عملا دارد با غرب مذاکره می کند ولی به زبانی تآتر گونه و غیر قابل استناد.
این نشان دهنده آن است که فشار های مالی و دیپلماتیک خزانه داری و وزارت خارجه آمریکا به رژیم احمدی نژاد آسیب وارد آورده است. این فشار ها باید ادامه یابد و هر جا بشود باید تشدید شود. کشور هایی که با رای علیه ایران در شورای امنیت مخالف بودند یکی افریقای جنوبی بود، که به دلیل مسائل سیاسی خود دائم در حال قطع رابطه با غرب است و دیگری اندونزی که بزرگترین جمعیت مسلمان چهان را دارد.
ادعاهای تهران مبنی بر اینکه برنامه هسته ای اش مورد حمایت تمام کشور های جهان سوم است. خشم روسیه نیز از تهران به دلیل عدم پذیرش پیشنهاد این کشور برای تامین انرژی هسته ای صلح آمیز ضربه دیگری بود.
کوشش های دیپلماتیک برای ایجاد جبهه ای بین المللی علیه ایران موفق بوده است. دلیل مهم آن هم این است که بوش دیگر عجله ای برای اقدام نظامی علیه ایران ندارد. تاریخ جدید و قدیم هر دو نشان می دهد که بهترین راه ادامه فشارهای چند جانبه و دائمی است.