پوست اندازی احمدی نژاد

محمد رهبر
محمد رهبر

از خرداد سال ۸۴ که ستاد انتخاباتی احمدی نژاد، موکتی سبز داشت و حواریونش، بچه هیاتی هایی بودند که به شادی و غم سینه می زدند و شعار تبلیغاتی که از بلندگوهای ستاد پخش می شد، صدای خش دارِ حاج منصور ارضی بود، سالها گذشته است.

احمدی نژاد کاپشن پوش با چشمهای گود رفته و ریش آنکادر نشده به یاری دست غیبی که بعدتر احمد جنتی در نماز جمعه گفت و منظورش البته خدا بود و سوار براسب فقر که مردم پی کردند از سد ثروت هاشمی رفسنجانی گذشت و در جلسه ی تنفیذ حکم، دست رهبری را بوسید.

 شانزده سال از رهبری آیت الله می گذشت و هنوز رییس جمهوری، دستی نبوسیده بود و این شاید زنده شدن ارزشی انقلابی بود که با فوتِ بنیانگذار به نسیان رفت و خاتمی و هاشمی نمی خواستند به یاد آورند.

 نه هنوز نامی از اسفندیار مشایی بود و نه رحیمی را کسی می شناخت. آنچه به احمدی نژاد نمی آمد، مشاورش مهدی کلهر بود که گیس بلندش می بست و از خوانندگانِ آن سوی آب، می خواست که به ایران بیایند و جوانان، نترسند از احمدی نژاد که به هیچ پیچش زلفی کاری ندارد، روز های خوش انتخابات بود.

 با این حال احمدی نژاد، اصولی هم داشت مثلا اینکه با روزنامه شرق که هرگز نمی خواند مصاحبه نمی کرد. بغضِ اصلاحات هم آنچنان در سینه اش بود که به هیچ خطبه ی انتخاباتی، حرفی از اصلاح نمی زد که همه چیز را انقلاب می دید و اگر کسی طعنه می زد که قیافه تان به رییس جمهوری نمی خورد، فی الفور می گفت به نوکری مردم که می خورد.

 اگر تا به حال سمتی بالاتر از شهرداری تهران نداشت و آنجا هم بیشتر دور برگردان زده بود تا بزرگراه و سقاخانه ساخته بود تا سینما، حالا در عالی ترین مسند اجرایی، کران تا کران فرصتِ درویشان بود تا هر کاری را به تجربه بیازماید، بالاترین در آمد نفتی ایران هم دستمایه ی این آزمون و خطا شد.

 سازمان برنامه و بودجه را منحل کرد، یکی دو وزارتخانه در هم ادغام گشت، وزیران را گماشت و بر داشت، به سازمان ملل رفت و هولوکاست را افسانه دانست، تحریم های غرب و آمریکا را ورق پاره به حساب آورد، اصطلاحات قهوه خانه ای را وسط مجلس گفت، ایران را چند بار دور زد و هر جا پولی میان رعایا تقسیم کرد و پیک شادمانی شد و قیمت ها را آزاد کرد و یارانه را به جای واژه بیگانه سوبسید، ورد زبان کرد و خیلی ها را به عابر بانک معتاد و عاقبت همه کسانی که به او رای ندادند، خس و خاشاک خواند. هیچ وقت هم از پیگیری واقعه ی کهریزک که مخالفانش در بازداشتگاه غیر قانونی نیروی انتظامی جان دادند، چیزی نگفت الا اینکه سعید مرتضوی قاضی این جنایت را با حکم قاطع به ریاست سازمان تامین اجتماعی گذارد.

 احمدی نژاد از دوستانش چه مرده و چه زنده همیشه دفاع کرد، هنوز که به مراسم سالمرگ “علی کردان “، -هم او که در رسیدن به وزارت کشور ناکام ماند و مجلس، مدرک جعلی اش را جار کشید- می رود، نمایندگان را نفرین می کند و یا اگر وزیری حتی “اژه ای” اطلاعاتی یا “پورمحمدی” امنیتی به “اسفندیار مشایی” چپ نگاه کنند، هر دو را از کابینه بیرون می اندازد و از دربخانه ی کاخ مرمر راه نمی دهد.

حالا سالها گذشته از خنده های انتخاباتی، از جسارتهای لاابالی، از آغوش گرم مصباح یزدی و از بوسه بر دست رهبری. احمدی نژاد آخرین بار که به سازمان ملل رفت، دلار از دو هزارتومان گذشته بود و یک هفته بعد که برگشت دلار آمریکا، سه هزار تومان را مغلوب کرد.

 در این یک هفته گویا همه خبرها در تهران بود و نه نیویورک. جوانفکرش را گرفته بودند، مجلس دوباره طرح سئوال از رییس جمهور راه انداخت و از همان سال پیش که خانه نشینی کرد تا به بیت رهبری بفهماند، غلامی حلقه به گوش نیست و آمده است که بماند، حتی اگر رییس جمهورنباشد دیگر همه می دانند که نظر رهبری آن طورها که در نماز جمعه ی پیش از سرکوب سبزها گفت به آقای رییس جمهور نزدیک نیست.

 فصل پوست انداختن احمدی نژاد رسیده است، هشت سال ایرانگردی و جهانگردی چشمانش باز کرده، از بعضی حرفها عبرت گرفته، مثلا جایی گفته، بهتر بود از هولوکاست چیزی نمی گفت.

 می تواند خودش را نگه دارد، سعی می کند حرفها را مزمزه کند و نپراند، اینبار در سازمان ملل از چهار فصل بیشتر گفت تا از ایران و سوریه و آمریکا و اسرائیل، حتی نام ورق پاره ها را تحریم گذاشته است، اما یک چیزی را هر قدر دیگران می گویند، نمی فهمد. اینکه او چه تقصیری داشته است.

مدتهاست کاپشن را کنار گذاشته، آبی زیر پوست رفته و یک عینک مطالعه قدری وقار هم داده، زیر پوستش لذت قدرت دویده و هر چند مدعی است، زندگی اش هنوز ساده است، اما رقبا یقین دارند که او و کابینه اش، فاسدترین دولت جمهوری اسلامی بوده اند و علی مطهری نماینده اصولگرا، معتقد است حتی یک روز نباید بر سرکار بماند.

اما احمدی نژاد می گوید او بی تقصیر است، هشت سال هر چه کرده را همه دیده اند، مگر ضرغامی صداو سیما بی عیب است و یا مگر همین شهردار تهران نقصی ندارد و مگر معلوم است نهادهای زیر نظر رهبری، بودجه ها را چه کرده اند.

 حرفهایش به رهبری می رسد و می گوید: وظیفه رهبری نظارت است و اینکه بگویند کجای کارها ایراد دارد. شاید احمدی نژاد به چشم و ابرو اشاره می کند که همه چیز را ناظر بزرگ می دانسته و شاید هم کنایه می زند که رهبر ناظر، خیلی دخالت می کند.

 مصاحبه رسانه ای، زنده پخش می شود و احمدی نژاد رجز می خواند که مثل دیگر مسوولان نیست تا نتوانند میان مردم بروند و میان رجال کوتاه و بلند نظام، فقط اوست که راحت میان مردم می رود.

روزها به شب می رسند، دلار اوج گرفته، بازار تب دارد، سُفره ها آب می رود، کسی نفت نمی خرد، محافظ ها می روند و شاید دیگر میان مردم رفتن به این راحتی ها نباشد.  

 

پا نوشت

سه شنبه ۱۱ مهر ماه سال ۹۱، احمدی نژاد، مصاحبه ی مطبوعاتی مفصلی ترتیب داد. احمدی نژاد در این نشست خبری که به صورت زنده پخش می شد، تمامی ارکان نظام را مورد انتقاد قرار داد و با اینکه دلار همان روز از سه هزار تومان گذشته بود، برای آرامش بازار هیچ نگفت.