آقای داوود احمدی نژاد بازرس ویژه رئیس جمهور اعلام کرده است که “دولت نهم تقریبا تهاجم فرهنگی را متوقف کرده است” .این سخن بدان معناست که سیستم های بازبینی و ارعاب که اعم است از فیلترینگ سایت های اینترنتی، توقیف نشریات مخالف، آزار روزنامه نگاران، ایجاد بیکاری وسیعی در آن ها، ممانعت از فعالیت های مدنی که توهم فعالیت فرهنگی دارند، حمله به خانم ها، ایجاد فضاهای پلیسی به بهانه مبارزه با مفاسد اجتماعی و حتی گاه استفاده از دار برای ارعاب اهل رسانه و فرهنگ، از دید نزدیک ترین فرد به رییس دولت پروژه ای موفق از کار درآمده است.
برای بازتر کردن موضوع چنان که خبرگزاری فارس توضیح داده آقای داوود احمدی نژاد در بازدید 3 ساعته از مؤسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان ، درباره برنامه های فرهنگی دولت نهم گفت : در گذشته هجمه ای که علیه نظام احساس می شد ، سیاسی و فرهنگی بود اما دولت نهم با خط مشیی که اعلام کرده است تقریبا تهاجم فرهنگی را متوقف کرده است .
پیش از این، و در دوران دولت خاتمی از قول آقای هاشمی رفسنجانی نقل شد که دانشجویان و مطبوعات که در دولت سازندگی مهار شده بودند و صدائی از آنان نبود با آمدن این دولت [خاتمی] از مهار خارج شدند. اگر هم این روایت دقیق نباشد اما گفته آقای علی فلاحیان دست اول و قطعی است که از جمله موفقیت های خود در دوران وزارت را همان وضعیت فرهنگی کشور دانست و با اشارات کلی گذاشت این به یادها آورده شود که حمله به دفاتر روزنامه ها و گاه اتش زدن آن ها، حمله به کتابفروشی ها، حمله به سالن های سینما کار خودی بوده است. که تازه اگر هم ایشان نمی گفت دست کم وقتی زبان ها باز شد آشکار گردید که ملاقات های هنری و فرهنگی سعید امامی از چه جنس و چندده بار و با چه هدف هائی بوده است. اگر قتل های زنجیره ای و ماجراهای دیگر مربوط به آن را جزء این گونه فعالیت ها نشمریم.
و باز چون سخن از فرهنگ است بیانیه آقای میرسلیم آخرین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، در انتخابات ریاست جمهوری منتهی به دوم خرداد به یاد آوردنی است که وقتی عده ای از هنرمندان به سابقه شناخت از آقای خاتمی به حمایت از وی اعلامیه دادند، ایشان از سر همدلی و مصلحت اندیشی آنان ندا در داد که شما چون با سیاست آشنا نیستید خطا می کنید و بعدا که خواهید دید [چون ما اهل سیاست تشخیص داده ایم لابد] شخص دیگری انتخاب می شود و از حمایت هایش محروم می مانید.
اما اگر دوربین را به دورها و دورتر ها بگردانیم، باید از اول کار شروع کنیم که آتش به جان شمع نهد کین بنا نهاد. زمانی که محمدعلی شاه قاچار فرمان داد میرزا جهانگیر خان مدیر روزنامه صوراسرافیل را به دار زدند در باغشاه، به تصور آن که تهاجم فرهنگی مهار شد. اما نشد. چرا که تهاجم فرهنگی نبود، انفجار نارضایتی بود. و تا تراکم نارضایتی نباشد هیچ نیروئی قادر به ایجاد آن نیست. رسانه ها و مراکز فرهنگی آینه اند.
بعد از وی مدت ها تهاجم فرهنگی نبود، ازادی بود و داشت این تمرین به جائی می رسید که رضاخان سردار سپه با متن من حکم می کنم وارد صحنه شد. کودتا بود و چاره نبود ، و بعد هم برای اعلام این بی چارگی ده ها روزنامه نگار دندان شکسته و زبان بسته در کنجی نشسته شدند. تا تیر عوضی کسی را نکشت ملک الشعرا دست برنداشت و حتی تیری که در گردن دوست جوانش میرزاده عشقی نشسته بود با خبرش نکرد. اما بالاخره بعد از این همه تلاش و مبارزه با تهاجم فرهنگی رضاخان شاه شد. و شانزده سالی بدون نگرانی از تهاجم فرهنگی با دو روزنامه مداح و البته بزرگ اندام و رنگین زندگی کرد و در همین زمان خطاهای بزرگ کرد. به طوری که هم سلطنت خودش و هم اولین موج اصلاحات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را ساقط کرد. و وقتی که به نظرش همه مردم مطیع بودند و دعاگو، ناگهان بی آن که یک نفر ناله ای و شکایتی کند با حمله نیروهای خارجی، ارتش قدر قدرت از هم پاشید و فرمانده شان هم پشت ماشینی خم شد و گریخت. روزنامه ها ازاد شدند. یعنی تهاجم فرهنگی از سر گرفته شد. و با همین تهاجم ملت برای استیفای حقوق خود در صنایع نفت برپا خاست. با همین تهاجم هم انگلیسی ها را راندند.
و باز بعد دوازده سال فرصت برای مردم و اهل اندیشه، کودتا شد. کودتا هم پر کرد جریده عالم را از اطلاعیه هائی درباره جاسوسان دشمن و عوامل تهاجم بیگانه . به این ترتیب عده ای گرفتار، اعدام و زندانی شدند. چند ده هزار نفری تبعیدی. تا حکومت مطمئن شود که تهاجم فرهنگی را مهار کرده است. اما حکومت تا سال 1348 مطمئن نشده بود چون هنوز رسانه ها و امور فرهنگی کورسوئی داشتند. از آن زمان که مطمئن شد. دیگر سانسور فیلم به اداره اماکن واگذار شد. سانسور مطبوعات به ساواک. نمایشنامه ها را کسانی خواندند که هرگز در عمرشان پا به تئاتر نگذاشته بودند و کار به جائی رسید که در نمایشنامه ساعدی نام چند زن را که سلطنت و عظمت بود تغییر دادند چرا که معتقد بودند توهین به مقدسات ملی است. و از میان گفته های شاه و وزیرانش چنین برآمد که تهاجم فرهنگی مهار شد. اما چیزی نمانده بود به زمانی که تمام دستگاه شاهنشاهی بسیج شود برای راضی کردن دولت بریتانیا به اعمال فشار به برنامه یک ربعه فارسی بی بی سی که معتقد بودند دارد کشور [بیمه شده در مقابل تهاجم فرهنگی] را ویران می کند.
آقای نایجل چاپمن مدیرکل سرویس جهانی بی بی سی که دو هفته پیش در تهران بوده است دیروز در گزارش خود در مورد کوشش برای تاسیس دفتر خبری تلویزیون فارسی زبان در حال تاسیس بی بی سی اشاره ای دارد به سخن هائی که گروه های مختلف در تهران می گویند هم در باب دخالت بی بی سی در کودتای 28 مرداد و هم دخالت مستقیم در جریان انقلاب. طبیعی است که اولی را هواداران نظام و دومی را مخالفانش می گویند. آقای چاپمن در آخر گزارشش به طعنه نوشته است اگر این ها به باور آید ما نه در حال سخن پراکنی و انجام وظیفه رسانه ای خود، بلکه در حال حکومت بر جهان هستیم.
این جمله وقتی معنای طعنه آمیز خود را اشکار می کند که معلوم شود در زمانی نوشته شده که روسای بی بی سی رفته اند از دولت ایران مجوز بگیرند برای داشتن دفتری خبری در تهران و خواستشان هم این است که امکان گزارش های آزاد از وضعیت کشور را به دست آورند. و در همین زمان دولتمردان ایران ادعا می کنند که رسانه های جهانی در توطئه ای طراحی شده، از انتشار حقایق ایران سر باز می زنند، و حقایق مربوط به مردمی بودن نظام را واژگونه و سیاه جلوه می دهند. چگونه است این دو خط به هم نمی رسد. این یکی می خواهد اجازه پخش حقایق بگیرد و آن یکی هم همین را.؟
پاسخ این است که تا زمانی که کسانی محدودیت های اطلاع رسانی را به بهانه تهاجم فرهنگی شکل می دهند و مهار ازادی بیان را به حساب موفقیت خود [در مهار تهاجم فرهنگی ] می گذارند در بر همین پاشنه می چرخد و هر چه کنند در برابر یک ربع ساعت از یک برنامه رادیوئی آسیب پذیرند. اگر صد شبکه و هزار روزنامه بسازند و دستگاه اطلاع رسانی دفتر ریاست جمهوری را به چند هزار برسانند. چنان که همه این ها هست اما باز رییس مجلس گلایه می کند که سخنانش در حمایت از دولت را روزنامه ای منعکس نمی کند. به زبان دیگر بزرگ ترین حامی دولت روزنامه های متعدد دولت ساخته را روزنامه نمی داند.
پس کمی بهترست به تجربه های بشری با دید عبرت بین نگاه کنید و بپرسید دولت های بزرگ دنیا چرا تحمل می کنند ازادی بیان را که چنین گران و گاهی چنین هزینه سازست برای همه. چرا… مگر آزار دارند و مازوخیست هستند.
پاسخ ساده است حکومت ها همان زمان که “موفق به مهار تهاجم فرهنگی” – به تعبیر آقای داوود احمدی نژاد – می شوند خود را از بزرگ ترین عامل ایستائی محروم می کنند. همان زمان آینده شان را به هدر می دهند. اما عجب است که این را هم مانند تورم نمی فهمند تا زمانی که مانند آواری بر سرشان افتد.
به همین روایت باید گفت مهارتهاجم فرهنگی [نام دیگر آزادی بیان] توسط دولت آقای احمدی نژاد، بر مخالفان این دولت مبارک باد.