فریب خورده و رها شده

نوشابه امیری
نوشابه امیری

در روزنامه های پیش از انقلاب رسم بر این بود که به جای کلمه‏‎ ‎‏”تجاوز” می نوشتند “فریب”. سانسور این را می ‏خواست. نام کسی هم که مورد تجاوز قرارگرفته بود می شد: فریب خورده. و داستان “فریب خوردگان” سخت جذاب ‏بود؛ به ویژه آنگاه که فریبی هم در کار نبود. همان حکایت آقای پالیزدار که هی با “تجاوز” رو به رو شده و هی به جای ‏‏”تجاوز” نوشته: فریب!‏

و البته در دوران جمهوری اسلامی، تنها آقای پالیزدار ـ عضو کمیته تحقیق و تفحص مجلس ـ نیست که سال هاست به ‏جای تجاوز می نویسد “فریب”. حالا دیگرانی نیز به یاد آورده اند که محمود مختاری و محمد پوینده، نویسنده بوده اند، ‏نه مهدورالدم. این به یاد آوردن های رو به فزونی، ناشی از بیداری وجدان هاست یا درگیری “بی” وجدان هایی که در ‏بازی حذف به یکدیگر رسیده اند با همان بی رحمی؟ ‏

آن روزها از دیدن کلمه “فریب” و “فریب خورده” می خندیدیم. خبرها به طور معمول و به نقل از زنان فریب خورده ـ ‏بخوانیم زنان خیابانی ـ چنین بود: “در خیابان ونک راه می رفتم که ماشینی جلوی پایم توقف کرد. مرد جوانی پشت ‏فرمان بود که مرا فریب داد. سوار ماشین او شدم و بعد خود را در جاده ورامین یافتم. بعد او مرا فریب داد. بار اول به ‏روی خود نیاوردم. بار دوم مرا به خانه دوستش برد. هر دو مرا فریب دادند. باز هم به روی خودم نیاوردم. بعد با هم به ‏رستوران رفتیم و از آنجا به خانه دوست دیگر راننده. دو سه نفر دیگر هم بودند. مهمانی خوبی بود؛ بعد ناگهان همه آنها ‏مرا فریب دادند…“‏

و خلاصه “فریب خورده” می ماند و مردانی که در گوشه دیگری از شهر، یا کشور، فریاد می زدند: فریب خورده ‏سوار می کنیم؛ فریب خورده!‏

درست حکایت همه “پالیزدار”ها. همه آنان که سال هاست شاهد عینی و گاه شریک جرم اند و رئیس قافله و ناگهان ‏صدایشان در آمده است که: سی سال پیش سوار ماشین حکومت شدم. آقای یزدی پشت فرمان بود که مرا فریب داد. ‏سوار ماشین او شدم و بعد خود را در دخمه واعظ طبسی یافتم.در آنجا اومرا فریب داد. به روی خود نیاوردم. بعد به ‏خانه رفیق دوست رفتیم. او در آنجا همراه آقای امامی کاشانی مرا فریب دادند. باز هم به روی خود نیاوردم. بعد با هم به ‏مراسم… رفتیم. شب خوبی بود؛ روحانی. پشت همان… همه شان مرا فریب دادند…‏

حالا ما مانده ایم و “پالیزدار”ها. قرار است در شهرهای کشور، برایمان از فجایعی بگویند که مردم یکایک می دانند. از ‏خاک به توبره کشیده شده ایران؛ از جان های عزیزی که از میانشان برداشتند که چراغ حجره خانه هاشان روشن بماند؛ ‏از نماز گزاران برهنه بر سجاده؛ از سرداران “عرق گیر” بر تن و باده نوش؛ از امامان جمعه شهرهای شکر و برنج؛ ‏از ریاکارانی که در پس پرده و در خلوت همه کارهای دیگر می کنند؛ از…‏

و قرار است تنها تنبیه چنین دلاور مردان به خویش آمده ای هم از سه روز تا سه ماه تعطیلی باشد.چه تعطیل تابستان، ‏چه همین سه روز تعطیل هفته گذشته. و این بازی البته که تماشاگر دارد؛ ز هر طرف شود کشته، سود است برای ‏گردانندگان این معرکه خونین. اما….‏

اما اگر همه وابستگان رژیم گذشته، در”فریب”ها و “تجاوز”های حکومت شریک بودند و به همین جرم، در دادگاه هایی ‏به کوتاهی نفس، حکم مرگ گرفتند [ که بگویم نه فریب ها و نه تجاوزهایشان در اندازه هایی بود که اینک پالیزدارها ‏می گویند و نه مکافات هایشان به حق، آنگونه که اینان را سزاست]در روزی که دیر نیست، پالیزدارها و پالیزبان ها را ‏نیز سرنوشتی جز این در انتظار نیست. اگر حکم سپهبد نصیری، مرگی بود آن چنان که می دانیم، فلاحیان و اژه ای و ‏مرتضوی و ری شهری و… چگونه دادگاهی را باید انتظار بکشند؟ اگر نشنیدیم که فرخ رو پارسا، به قاضیان دادگاه ‏خود چه گفت؛ آیا فرصت شنیدن مدافعات وزیران آموزش و پرورشی را که حکم به تبعید معلمان گرسنه می دهند و حکم ‏اعدام شان را صحه می نهند، از دست خواهیم داد؟ مدافعات وزیر علومی که با پرونده های ساخته شده برای دانشجویان ‏مان، از این اتاق “تمشیت” به آن اتاق “تعزیر” می رود، شنیدنی نخواهد بود؟‏

و فراتر رویم؛ آیا محکوم کردن مخالفان آقای احمدی نژاد ـ دوستی با معاویه از سر دشمنی با یزید ـ مترادف است با ‏تبرئه خود او که همین چند روز پیش، در شهر تاریخی رم، برگ دیگری بر پرونده ای افزود که دیگر چند قدمی با حکم ‏جنگ برای میهن ما فاصله ندارد؟و باز بالاتر. آیا رهبر جمهوری اسلامی که خود بر بستن آخرین منافذ تنفسی ایران ‏صحه می گذارد، چرا که تنها گوشه ای از فجایعی را می گویند که اینک اشگ به چشم آقای پالیزدار آورده، در انتظار ‏تبرئه است؟

می گویند محمد رضا پهلوی، در اوج تظاهرات سال 57 با هلیکوپتر بر فراز تهران، پرواز کرد و چون مشت های گره ‏کرده مردمان بدید، از همراهان پرسید: من با این مردم چه کرده ام؟آقای خامنه ای! شما هم نمی دانید با مردم چه کرده ‏اید؟ شما نیز تفاوت “فریب” و “تجاوز” را نمی دانید؟

باور کنید بیش زمانی نمانده است که فیلم “فریب خورده و رها شده” شمایان را نیز بسازند. از اندک فرصت باقی مانده ‏برای برخورد با “این گروه خبیث” بهره بگیرید. این فرصت همیشگی نیست.‏

 

‏ ‏