در روزنامه های پیش از انقلاب رسم بر این بود که به جای کلمه ”تجاوز” می نوشتند “فریب”. سانسور این را می خواست. نام کسی هم که مورد تجاوز قرارگرفته بود می شد: فریب خورده. و داستان “فریب خوردگان” سخت جذاب بود؛ به ویژه آنگاه که فریبی هم در کار نبود. همان حکایت آقای پالیزدار که هی با “تجاوز” رو به رو شده و هی به جای ”تجاوز” نوشته: فریب!
و البته در دوران جمهوری اسلامی، تنها آقای پالیزدار ـ عضو کمیته تحقیق و تفحص مجلس ـ نیست که سال هاست به جای تجاوز می نویسد “فریب”. حالا دیگرانی نیز به یاد آورده اند که محمود مختاری و محمد پوینده، نویسنده بوده اند، نه مهدورالدم. این به یاد آوردن های رو به فزونی، ناشی از بیداری وجدان هاست یا درگیری “بی” وجدان هایی که در بازی حذف به یکدیگر رسیده اند با همان بی رحمی؟
آن روزها از دیدن کلمه “فریب” و “فریب خورده” می خندیدیم. خبرها به طور معمول و به نقل از زنان فریب خورده ـ بخوانیم زنان خیابانی ـ چنین بود: “در خیابان ونک راه می رفتم که ماشینی جلوی پایم توقف کرد. مرد جوانی پشت فرمان بود که مرا فریب داد. سوار ماشین او شدم و بعد خود را در جاده ورامین یافتم. بعد او مرا فریب داد. بار اول به روی خود نیاوردم. بار دوم مرا به خانه دوستش برد. هر دو مرا فریب دادند. باز هم به روی خودم نیاوردم. بعد با هم به رستوران رفتیم و از آنجا به خانه دوست دیگر راننده. دو سه نفر دیگر هم بودند. مهمانی خوبی بود؛ بعد ناگهان همه آنها مرا فریب دادند…“
و خلاصه “فریب خورده” می ماند و مردانی که در گوشه دیگری از شهر، یا کشور، فریاد می زدند: فریب خورده سوار می کنیم؛ فریب خورده!
درست حکایت همه “پالیزدار”ها. همه آنان که سال هاست شاهد عینی و گاه شریک جرم اند و رئیس قافله و ناگهان صدایشان در آمده است که: سی سال پیش سوار ماشین حکومت شدم. آقای یزدی پشت فرمان بود که مرا فریب داد. سوار ماشین او شدم و بعد خود را در دخمه واعظ طبسی یافتم.در آنجا اومرا فریب داد. به روی خود نیاوردم. بعد به خانه رفیق دوست رفتیم. او در آنجا همراه آقای امامی کاشانی مرا فریب دادند. باز هم به روی خود نیاوردم. بعد با هم به مراسم… رفتیم. شب خوبی بود؛ روحانی. پشت همان… همه شان مرا فریب دادند…
حالا ما مانده ایم و “پالیزدار”ها. قرار است در شهرهای کشور، برایمان از فجایعی بگویند که مردم یکایک می دانند. از خاک به توبره کشیده شده ایران؛ از جان های عزیزی که از میانشان برداشتند که چراغ حجره خانه هاشان روشن بماند؛ از نماز گزاران برهنه بر سجاده؛ از سرداران “عرق گیر” بر تن و باده نوش؛ از امامان جمعه شهرهای شکر و برنج؛ از ریاکارانی که در پس پرده و در خلوت همه کارهای دیگر می کنند؛ از…
و قرار است تنها تنبیه چنین دلاور مردان به خویش آمده ای هم از سه روز تا سه ماه تعطیلی باشد.چه تعطیل تابستان، چه همین سه روز تعطیل هفته گذشته. و این بازی البته که تماشاگر دارد؛ ز هر طرف شود کشته، سود است برای گردانندگان این معرکه خونین. اما….
اما اگر همه وابستگان رژیم گذشته، در”فریب”ها و “تجاوز”های حکومت شریک بودند و به همین جرم، در دادگاه هایی به کوتاهی نفس، حکم مرگ گرفتند [ که بگویم نه فریب ها و نه تجاوزهایشان در اندازه هایی بود که اینک پالیزدارها می گویند و نه مکافات هایشان به حق، آنگونه که اینان را سزاست]در روزی که دیر نیست، پالیزدارها و پالیزبان ها را نیز سرنوشتی جز این در انتظار نیست. اگر حکم سپهبد نصیری، مرگی بود آن چنان که می دانیم، فلاحیان و اژه ای و مرتضوی و ری شهری و… چگونه دادگاهی را باید انتظار بکشند؟ اگر نشنیدیم که فرخ رو پارسا، به قاضیان دادگاه خود چه گفت؛ آیا فرصت شنیدن مدافعات وزیران آموزش و پرورشی را که حکم به تبعید معلمان گرسنه می دهند و حکم اعدام شان را صحه می نهند، از دست خواهیم داد؟ مدافعات وزیر علومی که با پرونده های ساخته شده برای دانشجویان مان، از این اتاق “تمشیت” به آن اتاق “تعزیر” می رود، شنیدنی نخواهد بود؟
و فراتر رویم؛ آیا محکوم کردن مخالفان آقای احمدی نژاد ـ دوستی با معاویه از سر دشمنی با یزید ـ مترادف است با تبرئه خود او که همین چند روز پیش، در شهر تاریخی رم، برگ دیگری بر پرونده ای افزود که دیگر چند قدمی با حکم جنگ برای میهن ما فاصله ندارد؟و باز بالاتر. آیا رهبر جمهوری اسلامی که خود بر بستن آخرین منافذ تنفسی ایران صحه می گذارد، چرا که تنها گوشه ای از فجایعی را می گویند که اینک اشگ به چشم آقای پالیزدار آورده، در انتظار تبرئه است؟
می گویند محمد رضا پهلوی، در اوج تظاهرات سال 57 با هلیکوپتر بر فراز تهران، پرواز کرد و چون مشت های گره کرده مردمان بدید، از همراهان پرسید: من با این مردم چه کرده ام؟آقای خامنه ای! شما هم نمی دانید با مردم چه کرده اید؟ شما نیز تفاوت “فریب” و “تجاوز” را نمی دانید؟
باور کنید بیش زمانی نمانده است که فیلم “فریب خورده و رها شده” شمایان را نیز بسازند. از اندک فرصت باقی مانده برای برخورد با “این گروه خبیث” بهره بگیرید. این فرصت همیشگی نیست.