با کنار کشیدن سید محمد خاتمی از انتخابات ریاست جمهوری به نفع دو نامزد دیگر منتسب به اصلاح طلبان و کناره گیری رسمی عبدالله نوری از کارزار انتخاباتی، اکنون این پرسش به صورت جدی مطرح است که رویکرد تحولخواهان در آینده ی سیاسی ایران و انتخابات 22 خرداد 88 چه خواهد بود؟
تحولخواهان که با تمام تنوع و تکثر خود، اکثرا اصلاحات را در چارچوب “ اصلاحات ساختاری” و بهادادن محوری به جامعه مدنی و جنبش های اجتماعی تبیین و تبلیغ می کنند، ورود به صحنه ی سیاست را تنها از منظر “کسب” و “حفظ” قدرت یا در دست گرفتن دولت نمی بینند، بلکه حضور در قدرت را چون کاتالیزوری می دانند که برای تسریع و تشدید فعل و انفعالات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مفید و لازم است، اکنون با این پرسش اساسی مواجهند که برنامه کوتاه مدت شان برای انتخابات پیش رو چیست؟
البته در میان پرسشگران افرادی نیز حضور دارند که از سر رقابت یا دشمنی، طیفی از تحولخواهان را به “بی عملی”، ”انفعال” و احیانا رفتن غیرمستقیم به سمت و سوی برنامه ی گذشته - “تحریم” - و دست روی دست گذاشتن و وادی سیاست را در عمل به دست اقتدارگرایان سپردن متهم می کنند. طبیعی است که اگر از آنان ادله و برهانی خواسته شود یا مصادیقی برای زدن این اتهام، قادرند به دلیل پراکندگی و گستردگی جریان تحولخواه نمونه هایی نیز ارائه دهند و مثال هایی بزنند. اما به یقین آن ها نمی توانند بگویند که از نظر کمی و کیفی دست بالا با گروه تحریمی هاست، یا آن گروه از شخصیت های حقیقی و حقوقی تحولخواه که همچنان در صحنه ی سیاست حضور دارند و حتی به گونه ای خاص در کارزار انتخاباتی فعال هستند.
باید پذیرفت که نامزد اصلی جریان هوادار “اصلاحات ساختاری” در شرایط کنونی حاکم در جامعه، عبدالله نوری بوده و در مرحله ی بعد سید محمد خاتمی که متاسفانه نامزدی هر دو اکنون منتفی شده است. البته معدود افرادی چون صاحب این قلم با وجود خرده گیری دوستان اصلاح طلب سیاست ورز، معتقدند که در شرایط مشخص شدن عدم اقبال عمومی لازم از کروبی و موسوی یا نرسیدن اصلاح طلبان به یک نامزد واحد اصلاح طلب، هنوز برای به میدان بازگرداندن رئیس جمهور پیشین و بالا بردن احتمال موفقیت دیر نیست.
اما موضوع حضور انتخاباتی عبدالله نوری که به گونه ای ناخواسته نامزدی اش به آمدن و نیامدن خاتمی گره خورد با رئیس جمهور پیشین کاملا متفاوت است. طی دو هفته ی گذشته با تمام تلاش هایی که طیفی از جریان تحولخواه به کار گرفت تا نوری را پس از کناره گیری خاتمی به کارزار انتخاباتی بکشاند، بی نتیجه ماند. در نشست هایی که در این خصوص برگزار شد نه تنها جریان های نزدیک تر به اصلاح طلبان مخالف افزوده شدن نامزدی جدید بودند، بلکه اکثر تحولخواهان حاضر در نشست نیز این نظر را داشتند که ورود به انتخابات در این مقطع و در این شرایط در مجموع به نفع اصلاح طلبان و تحولخواهان نخواهد بود. جالب اینکه گروهی از تحولخواهان که خود در ابتدا موید و مبلغ نامزدی نوری بودند، در انتها خود در مقام مخالف استدلال می کردند که اکنون دیگر خیلی دیر شده است، چون با ورود نابهنگام و پرسش برانگیز میرحسین موسوی و پیامدهای خاص آن، دیگر امکان فراهم آوردن لجستیک لازم برای ورود عبدالله نوری مهیا نیست. البته در نهایت این جمعبندی به دست آمد که سیاست ورزی، تنها شرکت در انتخابات نیست، بلکه باید نگاه به آینده و چشم اندازی دورتر داشت و بر این اساس از فرصت انتخاباتی حاضر برای ایجاد نهادی مناسب - نه چون جبهه ی دموکراسی و حقوق بشر که شخصیت های حقیقی و حقوقی محوری آن حاضر به علمداری این جریان نشدند- بهره ی لازم را برد و هواداران اصلاحات ساختاری، به ویژه فعالان سیاسی جوان و کنشگران جامعه مدنی را که از وضع موجود به شدت ناراضی اند سامان داد. برنامه ای که ضرورت آن کتمان ناپذیر است و خوش بینی نسبت به تحقق آن نیز کم نیست.
این برنامه ای راهبردی است که باید در کنار برنامه های انتخاباتی و راهکارهای مناسب این فرصت دو ماهه برای بسط و گسترش هر چه بیشتر مطالبات مردم از طریق گنجاندن یا تثبیت آن ها در برنامه های نامزدهای اصلاح طلب و ارتقای سطح آزادی، دموکراسی و حقوق بشر، با جدیت و حوصله و بدون رفتار واکنشی نسبت به گفتار و کردار اصلاح طلبان منتقد، پیگیری شود.
البته در میان این گروه از منتقدان از جمله کسانی که خود در معرض انتقاد شدید قرار گرفته اند که: شما که تا شب پیش از کناره گیری خاتمی تمام تلاش تان منصرف کردن او از انصراف دادن در انتخابات بود و چنین اقدامی از جانب وی را غیرمنطقی و حرکتی غیرسیاسی و در راستای تبدیل پیروزی به شکست در انتخابات می دانستید، چه شد که یک روزه به بهانه های گوناگون و استدلال های مختلف باز یک باره 180 درجه تغییر موضع و رفتار داده اید؟ چرا در پیش گرفتن این اقدام هم بدون فراهم آوردن تمهیدات و زمینه سازی های عملی و روانی لازم برای حفظ اکثر هواداران خاتمی به ویژه جوانان و افراد غیرسیاسی، و سوق ندادن آنان به سوی انفعال و عدم مشارکت در انتخابات- به بهانه ی ضرورت از دست ندادن وقت- تند و سریع در هویت حقوقی، نه حقیقی اعضا و هواداران گروه های سیاسی، در یک اردوگاه خاص استقرار یافته اید؟
درست همان کاری که در مرحله ی اول انتخابات سال 84 که هنوز شمارش آرای نامزدها کاملا به پایان نرسیده و مصطفی معین - بدون پیگیری های حقوقی و قضایی لازم- رسما حذف نشده بود، فوری و فوتی صورت گرفت و استخوانی لای زخم اصلاحات طلبان برجای ماند که هنوز که هنوز است جای این زخم ناسور به صورت اساسی درمان نشده است. کمترین پیامد این رفتار، ناتمام ماندن و ناموفق بودن هدف راهبردی ایجاد “جبهه ی دموکراسی و حقوق بشر” بود که اگر تشکیل و تاسیس می شد احتمالا اکنون شاهد بسیاری از تشتت ها و تفرق ها و مشکلات سیاسی کنونی نبودیم.
متاسفانه در شرایط کنونی نیز در میان طیفی از طرفداران این جریان های سیاسی، به ویژه آنان که دست به قلم دارند یا با رسانه های خبری مرتبط هستند، اندک افرادی وجود دارند که خواسته یا ناخواسته در حال ایجاد جوی از شانتاژ و فشار علیه جریان تحولخواه هستند. البته در این میان هستند آنانی که حساب شده و برنامه ریزی شده دست به این کار می زنند تا شاید بتوانند گروهی از تحولخواهان را وادار کنند که زودهنگام به حمایت از این یا آن نامزد بپردازند؛ کاری که خود می تواند دربردارنده ی پیامدهای منفی گوناگون در حرکت سیاسی بلند مدت جامعه باشد. این رفتار و گفتار در شرایطی صورت می گیرد که اگر این کنش های نامعقول به واکنش های نامناسب- به ویژه در میان افراد بی تجربه تر و جوان تر- نینجامد، به طور طبیعی اکثر نیروهای تحولخواه و هوادار اصلاحات ساختاری در روزهای پایانی انتخابات، در شرایط نرسیدن توافق بر روی یک نامزد واحد، بنا به مصلحت سیاسی به نامزد اصلاح طلبی که بخت پیروزی بیشتری داشته باشد د رای خواهند داد.
پس چه بهتر که این گروه از دوستان اصلاح طلب که در ستادهای کروبی یا موسوی مستقر شده و برای حذف احمدی نژاد یا هر نامزد دیگر جریان اقتدارگرا تلاش می کنند، این اجازه را به دوستان تحولخواه خود بدهند که در فرصت مناسب موجود، سیاست ها و برنامه های مورد نظر خویش را پیش ببرند و برخلاف روش اتخاذ شده از جانب آنان در روزهای پایانی خرداد ماه بر اساس اهداف، آرمان ها و سلائق و علائق خود در مورد رای دادن به این یا آن نامزد تصمیم بگیرند؛ اقدامی که احتمالا برای اکثر قریب به اتفاق هواداران اصلاحات ساختاری در خرداد ماه 88 به معنای دنبال کردن سیاست “تحریم” و “عدم مشارکت” نخواهد بود.
اکنون این پرسش مطرح است که مگر تلاش برای بالابردن سطح مشارکت در انتخابات، یا افزایش بخت و امکان پیروزی آقایان موسوی و کروبی تنها با اعلام حمایت رسمی و علنی شخصیت های حقیقی و حقوقی تحولخواه از این یا آن امکانپذیر است؟ مگر نمی توان به صورت فردی یا غیررسمی با ستادهای این یا آن نامزد اصلاح طلب در جهت بالا بردن سطح مطالبات جامعه یا ارائه برنامه های اصلاح طلبانه و تحولخواهانه همکاری و همراهی کرد و در عین حال بنا به مصالحی جار و جنجال راه نینداخت و حساسیت بی مورد به وجود نیاورد؟ آیا اکنون که زمینه های لازم فراهم است که ستادهای مشترکی چون ”صیانت از آرا”، “آگاهی بخشی مناسب و اطلاع رسانی گسترده” و… ایجاد شود، نمی توان در جهت کاهش تقلب، گسترش نقد سیاست ها و برنامه های نامناسب حاکمیت و دولت و در مجموع کمک به منافع ملی و یاری رساندن به نامزدهای باقی مانده در اردوگاه اصلاح طلبان، تلاش های مستقیم و غیرمستقیم غیرعلنی از سوی تحولخواهان صورت گیرد یا حتی آنان به صورت فردی در مسیر این اهداف و برنامه ی مهم و مشارکت زا اثرگذار باشند؟
بعید می دانم که بتوان راحت به صورت منطقی این پرسش ها را زیر سوال برد و چنین راحت به نقد ناعادلانه ی آن گروه از تحولخواهان که به صورت فردی یا سازمان یافته، اما بی سر و صدا و با چراغ های خاموش در این مسیر گام برمی دارند یا برای تحقق اهداف و مطالبات خود و ملت با مسئولان ستادهای کروبی و موسوی از سر تعامل برآمده اند پرداخت.
یکی از دستاوردهای مهم دوران اصلاحات به رسمیت شناختن تعدد و تکثر فکر و اندیشه و کنش و اقدام مردمسالارانه در کنار ارزش دادن به رواداری و تساهل و تسامح بوده است، چرا باید اصرار داشت که راهکارهای کوتاه مدتی که معلوم نیست چه میزان با موفقیت و پیروزی قرین باشد، بر روی راهبردها و برنامه های ارزشمندتر اثر منفی بگذارد یا آن ها را تحت الشعاع خود قرار دهد و در فضای سنگین تبلیغاتی و حاکم شدن جنگ روانی - به دور از اصل گفت و گو در جهت اقناع یکدیگر- اصل آزادی و استقلال تصمیم گیری و رای افراد خدشه دار شود؟
مگر نه این است که آنانی که راه و برنامه ی خود را بهترین و موفقیت آمیزترین راه و روش می دانستند و کوچکترین وقعی هم به نقدها و توصیه های تحولخواهان نگذاشتند، در عمل نتوانستند در چند انتخابات گذشته از جمله انتخابات مجلس شورای اسلامی به ویژه در حوزه ی تهران پیروز شوند؟ چه تضمینی وجود دارد که دستاورد سیاست های اتخاذ شده ی کنونی این جریان ها، در انتخابات 22 خرداد 88 نیز از این دست نباشد؟ پس چه بهتر که اصلاح طلبان و تحولخواهان، حتی جناح هایی از اصولگرایان میانه رو در فضایی آرام و مسالمت جویانه برای اتخاذ تصمیم مناسب از دیدگاه خود، از آزادی و استقلال عمل لازم برخوردار باشند وبدون فشار جریان هایی که سیاست ورزی را عمدتا حول مشارکت در انتخابات تبیین و تفسیر و تبلیغ می کنند، راهبردها و راهکارهای خود را برگزینند و در زمان و شرایط مناسب آن ها را اعلام یا اجرا کنند.
مگر نه این است که آنچه جهان پیشرفته را به آزادی، مردمسالاری و پیشرفت و توسعه نزدیک کرده است همین رواداری و احترام به رای و عمل دیگران بوده است؟ آیا عاقلانه و خردورزانه است که ما در ایران راهی دیگر برویم و طرحی نو در خلاف مسیر تجربه شده ی جهانی دراندازیم؟