شاگرد اول سبز

سعید رضوی فقیه
سعید رضوی فقیه

این روزها با اعلام نتایج کنکور سراسری تب و تابی خاص بسیاری از جوانان ایرانی وخانواده های آنان را فرا گرفته است. جوانانی که خود را در آستانه ورود افتخارآمیز به دانشگاه و آغاز مرحله ای تازه در تحصیل می بینند و برای آینده بهتر خود نقشه می کشند و برنامه ریزی می کنند.  شاگرد اول هایی که رتبه های یک رقمی یا زیر بیستم و سی ام دارند سرمستانه سرود سالاری می خوانند و فارغ البال خود را پیشاپیش در رشته و دانشگاه مورد علاقه، پذیرفته می انگارند. آنها که رتبه های دو رقمی نیز دارند به همین ترتیب خیالی آسوده و دلی بی دغدغه از اما و اگر دارند. سه رقمی ها نیز امیدوارانه منتظر هفته های آینده اند و پاداش تلاش های چند ماه و چند سال گذشته خود را به انتظار نشسته اند تا نتایج نهایی معلوم کند که قرار است در کدام دانشگاه کشور کدام رشته را پی بگیرند و بخت خویش را آرام آرام بگشایند.

این حکایتی است که از روزگاری دور تا کنون هر ساله در ایران تکرار می شود و از چند روز مانده به آزمون سراسری تا وقت ثبت نام و انتخاب واحد، شور و شوقی به یاد ماندنی به برخی از خانواده های ایرانی می بخشد و مرارت ها و سختی های چندین و چند ساله را در پروریدن دانش آموزان سخت کوش دیروز و دانشجویان سرخوش امروز از صفحه یاد و خاطر می زداید. دسته های گل و بسته های هدایا و طبق های شیرینی است که جا به جا دست به دست می چرخد و رگبار تبریک هاست که از پشت گوشی یا بر صفحه نمایشگر تلفن همراه رد و بدل می شود تا معلوم همگان گردد که در سراسر این مرز پرگهر هنوز دانش و هنر جایگاه ویژه خود را دارد و در ضمیر پنهان خاص و عام هنوز علم بهتر است از ثروت.

اما این خجسته جشن تابستانی خانواده های نخبه پرور ایرانی دو سالی است که لطافت و حلاوت همیشگی را ندارد و در زیر سایه سنگین نخبه ستیزی درخششی رنگ باخته و بی رمق را می نمایاند که به آفتاب پسینگاه آخرین روزهای خزان می ماند چرا که شماری بسیار از دانشجویان و دانش آموختگان ایرانی میهمان یکی از مهمترین دانشگاههای کشور یعنی زندان اند که در این سالهای خاکستری مایل به سیاه، میزبان جمعی از بهترین استادان و دانشجویان این آب و خاک بوده است. کافی است سری به زندانهای تهران و شهرستان ها بزنی و سراغ از باز داشت شدگان امسال و پارسال بگیری تا ببینی که چهره های شاخص نسل به نسل دانشجویان دانشگاههای ایران در کنج سلول های انفرادی یا دسته جمعی درس استقامت و پایداری را تمرین می کنند.

در میان همه آنها که از خرداد هشتاد و هشت تا کنون تجربه تلخ ایام محبس را به شیرینی صبر و استقامت از سر گذرانده یک شاگرد اول سبز اما هست که این روزها جای خالی اش بیش از هر وقت دیگر مایه دلتنگی دوستانی است که او را و فضیلت ها و قابلیت هایش را از نزدیک می شناسند. محمد رضا جلایی پور که روزگاری خود رتبه اول آزمون سراسری بود هم تابستان سال گذشته در بند بود و هم امسال. آنها که محمد رضا را می شناسند خوب می دانند که او نه تنها در آزمون سراسری و در دوره تحصیلات دانشگاهی بلکه در کلاس اخلاق و ادب و از خودگذشتگی نیز همیشه شاگرد اول بود و هست. هم اهل دیانت و هم فعال پر تحرک عرصه سیاست. هم قاری قرآن وهم منادی ایمان، با انگیزه ای پایان ناپذیر برای فهمیدن هر آنچه فهمیدنی است.

شاید دو ماه و اندی است که شاگرد اول سبز ما یعنی محمد رضا جلایی پور میهمان اجباری چهار دیواری سرد و بی روح شکنجه گاههای نظام مقدس مآبی است که می گویند -معاذالله-  شخص اولش را خدا منصوب می کند و فهرست نمایندگان مجلسش به امضای امام عصرعج می رسد. اما دوستان نزدیک محمد رضا خوب می دانند که این دو ماهه نه بر او که بر بازجوها و زندانبانان او بسیارسخت گذشته است آنجا که شرمسارو شاید هم اندیشناک می دیده اند این جامعه شناس جوان و دانشجوی زبده دوره دکتری در دانشگاه آکسفورد از آنان و مقامات مافوقشان اسلام را بهتر می شناسد و قرآن را بهتر می خواند و روزهای گرم تابستان را نیز به استحباب روزه می گیرد.  وقتی در این آب و خاک به قاضی و محتسب و مفتش و واعظ و مفتی رسمی نظر می کنیم برای امثال محمد رضا جلایی پور البته که جایی مناسب تر و شایسته تر از زندان پیدا نمی شود!