وقتی مصدق سانسور ‌شود

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

ماجرای تلخ جده ـ صرف‌نظر از چگونگی دقیق رخداد و ابعاد آن ـ موجی از اعتراض اجتماعی برانگیخت. در متن این وضع، صلح‌ستیزان داخلی و منازعه‌جویان اقتدارگرا نیز کوشیدند از آب گل‌آلود، ماهی خویش را صید کنند. مستقل از این، در متن اعتراض‌ها، رگه‌های غریب غیرانسانی و صلح‌گریزانه و نژادپرستانه‌ای خودنمایی کرد. جلوه‌هایی غیرقابل دفاع که خود را با انگیزه‌های متفاوت پشت مفهوم “ملی‌گرایی” پنهان ساخت.

صرف‌نظر از سوء‌استفاده‌های راست افراطی از ماجرا و نیز هیجان‌های بی‌هدف و ناآگاهانه، و افزون بر بازی غیراخلاقی افراطی‌های مذهبی، باید به واقعیت ناگواری اشاره کرد که بیش از ۳۶ سال و تقریبا به عمر جمهوری اسلامی جاری است: بی‌اعتنایی اقتدارگرایان حاکم به اهمیت ملی‌گرایی، و در سطحی دیگر، تلاش برای خلق شبه‌ملی‌گرایی.

وقتی حکایت نخست (تلاش برای به حاشیه راندن مفهوم ملی‌گرایی) به علل و دلایل گوناگون، بی‌حاصل نشان داد، حاکمیت سیاسی کوشید شبه‌ملی‌گرایی را بی‌اعتنا به عناصر و مولفه‌های آن، و نیز بی‌توجه به ترازها و نمادها و نشانه‌های هویت‌بخش‌اش رواج دهد. ایران باستان به کنار، حتی در تاریخ سیاسی معاصر نیز قرائتی دور از واقع و گاه یکسر دروغین از مشروطه تبلیغ شد، روند تکوین دولت مدرن پس از مشروطه با تحریف تاریخ همراه شد، از نهضت ملی شدن صنعت نفت خوانشی دور از واقع ارائه شد، نقش طیف گسترده‌ی نیروهای ملی در تکوین و تحقق و توفیق انقلاب ۵۷ به عمد به حاشیه رانده شد، و فراتر، نیروهای ملی با تهمت و اتهام گوناگون، هدف قرار گرفتند.

 

سانسور تاریخ؛ ممیزی کوروش

از خیل عناصر و نشانه‌ها و پرچم‌های ملی، می‌توان به دو نام شاخص اشاره کرد که مورد سانسور آگاهانه‌ و هدفمند اقتدارگرایان حاکم واقع شده‌اند: کوروش کبیر و دکتر محمد مصدق. این ممیزی تأسف‌بار چنان است که ۳۶ سال پس از پیروزی انقلاب، هنوز هیچ خیابان و میدانی حتی به شکل سمبلیک به نام این دو چهره‌ی برجسته و هویت‌بخش تاریخ ایران نیست. نیز کتاب‌های درسی مشحون است از تحریف زندگی سیاسی آنان و پرهیز از هرگونه برجسته‌سازی ایشان. اتفاقی که عمق و شدت معنادار اختلاف حاکمیت سیاسی در جمهوری اسلامی را با شاخص‌های ناهمساز با ایدئولوژی‌اش ملموس می‌کند.

وقتی نوجوانان و جوانان رشد کرده زیر سایه‌ی تبلیغات و داده‌های آموزش و پرورش و صدا و سیمای حکومتی، شناخت لازم را از کوروش و مصدق ندارند، پا نهادن ایشان به میدان جوک‌ها و توهین‌ها و واکنش‌های توام با نژادپرستی، غیرمترقبه نخواهد بود.

نوجوانان و جوانان و حتی میانسالانی که چه بسا از کوروش بگویند و برای مصدق احترام قائل باشند اما از پندار و کردار انسان‌دوستانه‌ی آنان بی‌اطلاع باشند.

خبر نداشته باشند از منشور و ملاحظات حقوق بشری شاه هخامنشی، ازجمله آنجا که گفت: “فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند… و فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بودند را بگشایند.”

چنان‌که مطلع نباشند از آزادی یهودیان به بیگاری گرفته شده‌ی بابل، و بازسازی معابد و خانه‌های ویران آنان در زمان بنیان‌گزار هخامنشیان و شاه ایران زمین. و این درحالی است که آزادی ادیان و عقاید و آیین‌ها برای تبلیغ و بیان امن دیدگاه‌های خود در ایران، هنوز که هنوز است ـ و افزون بر ۲۵۰۰ سال از پس گفتار کوروش ـ مطالبه‌ای دور از دسترس می‌نماید.

 از پی کوروش، داریوش نیز بر چنین راهی رفت؛ چنان‌که در وصیت‌‌اش به خشایارشاه می‌گوید: “پیوسته پشتیبان کیش یزدان‌پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی کنند؛ همآره به‌خاطر داشته باش که هرکس باید آزاد باشد و از هر کیش که میل دارد پیروی کند.”

 

سانسور رهبر نهضت ملی

حکایت کوروش اگر داستان “شاه” هخامنشی است و روایت 25 سده پیش، ماجرای دکتر محمد مصدق اما اخیر است و رویداد چند دهه پیش.

نخست‌وزیر دولت ملی، نماد برجسته‌ای از ملی‌گرایی پیوند خورده با کرامت انسانی و آزادی بیان و عقیده است و چهره‌ی شاخص تلاش برای پاسداری از مرزهای ایران و استقلال میهن در متن احترام به الزامات دموکراسی و متعهد به صلح‌ و مدارا.

مصدق کوشید نظام سیاسی را فارغ از تعلقات قومی و مذهبی بازسازی کند و ضمن احترام به حقوق مدنی و اساسی ایرانیان، مشارکت فعال آنان را در روندهای سیاسی ـ اجتماعی متحقق سازد. اقبال اهالی کردستان و مردمان آذربایجان و ساکنان خراسان به دکتر مصدق و نیروهای ملی، استقبال اهالی خوزستان از هیأت خلع ید اعزامی دکتر مصدق، و همگامی قشقایی‌ها تنها برخی شواهد این ادعا، افزون بر حمایت گسترده از وی در مرکز محسوب می‌شوند.

در سطحی فراتر باید به همدلی کشورهای عربی با دولت ملی مصدق اشاره کرد؛ چنان‌که استقبال تاریخی از نخست‌وزیر ایران‌دوست در مصر ماندگار شد. یا مفتی فلسطین (محمد امین حسینی) در نامه‌ای به دکتر مصدق ضمن تبریک پیروزی وی، نوشت: هیأت‌های اسلامی رجال الازهر شریف، شبان المسلمین، اخوان المسلمین، هدایت اسلامیه، جماعت شباب محمد و اتحاد گروه‌های اسلامی، جنابعالی را در مبارزه‌ی نیک خود، مورد تأیید قرار می‌دهند.

ناسیونالیسم انسان‌دوستانه‌ و صلح‌جوی مصدق، مرز میان عرب و عجم را در زمان خود به حاشیه برد. مصدق در عین اصرار برای تحقق منافع ملی، دغدغه‌دار حقوق بشر بود و از همین زاویه، با فلسطینیان مظلوم و تحت ستم همدلی می‌کرد. او همچنین به عزم افزایش تعامل اثباتی در جهان و به‌ویژه کشورهای در حال توسعه فعال شد. مصدق نه در پی سلطه‌گری بود و نه استیلای خارجی را می‌پذیرفت. او نه به نژاد برتر قائل بود و نه تحقیر هموطنان خویش را برمی‌تافت. وی در پی بهبود وضع معیشت ایرانیان و توسعه توأم با دموکراسی و آشتی و مدارا و اخلاق بود.

وطن‌دوستی مصدق، وجهی انضمامی و ملموس داشت؛ آن‌گونه که به نوه‌ی خود توصیه می‌کند: «هرچند وقت یک‌بار باید دیدنی از اهل وطن بکنی و با روحیه‌ی این مردم آشنا شوی و تحصیلاتی که کرده‌ای به نفع مردم به‌کار بری.»

مصدق اما تقریبا یک‌سره در جمهوری اسلامی سانسور شده است. او از آن‌رو که نماد برجسته‌ای از آزادی‌خواهی و دموکراسی‌طلبی در عین باور به تفکیک نهاد دین از نهاد دولت است، مورد قهر و ممیزی استبداد دینی قرار می‌گیرد. جمهوری اسلامی تنها بعدی از استقلال‌خواهی مصدق را ـ آن‌هم در مقاطعی خاص ـ مورد تکیه و استفاده قرار داده و دیگر وجوه شخصیتی و بینش و روش سیاسی وی را سانسور کرده است.

مصدق و یاران او و روندگان راه وی مورد بی‌مهری و خشونت حاکمیت سیاسی قرار می‌گیرند بی‌آنکه حاکمان توانایی و پتانسیل ارائه‌ی آلترناتیوی برای وطن‌دوستی در عین مدارا و رعایت حقوق بشر، داشته باشند.

از نوجوانان و جوانانی که تنها اینجا و آنجا، گاه، و به‌طور اتفاقی، اسم مصدق و رویکرد سیاسی ـ اجتماعی وی را می‌شنوند، انتظار دقت و رعایت اصول اخلاقی و انسانی در وطن‌دوستی داشتن، آن‌هم در میدان پیچیده‌ی سیاست، توقع چندان واقع‌بینانه و موجهی نیست.

ناسیونالیسم در ایران اما بدون اعتنا به مصدق، ناقص و واجد هویتی مغشوش است. تا آموزه‌های مصدق و دیگر ستاره‌های واقعی آسمان ایران‌دوستی مورد تأسی و تبیین و تبلیغ قرار نگیرد، افراط و تفریط، و مغفول ماندن از ضرورت همگامی وطن‌دوستی با دموکراسی و حقوق بشر، و بی‌توجهی به اهمیت پرهیز از نژادپرستی، مفروض است.

وقتی مصدق سانسور شود، ملی‌گرایی بدون دموکراسی و بی‌توجه به حقوق بشر متولد می‌شود. واقعیت ورای میل استبداد دینی است؛ ناسیونالیسم در ایران معاصر با نام مصدق گره خورده است.