نوروزنامه ای برای نسرین ستوده

منصوره شجاعی
منصوره شجاعی

روایت است ششم فروردین راکه تولد زرتشت پیامبر است و هم روزی که وی زبان به مناجات با پرودگارش گشود.

ایام نوروزرا چون نیک بنگریم به هرروزتقویمش، شان نزولی است و شگفت بهاری افزون می سازد. نوروزخودهمچو بهاراست که هرروزش چشم به اعجابی دیگرخیره می شود تا به خرداد که شوربهارانه انسان و زمین وآسمان با رخ نمودن گرمای تموز فروهشته شود.

     +++++++++++++++++++++++++

حالا این سومین نوروز دور ازخانه است؛ شوربهارانه که ندارد هیچ، تقویم هم ندارد. یعنی دارد اما این تقویم شمسی وقمری نیست. ازقضا میلادی هم نیست. این تقویمی است مصادف با روزآمد ترین وگاه کهنه ترین اخبار ایران. این تقویم هیچ ربطی به فصل، به طبیعت، به زرتشت و به چیزهایی از این دست ندارد.فروهشتگی وفراهشتگی اش نیزنظربه اخبار رسیده تعیین می شود. مثلا تحویل سال مصادف است با خبرمرخصی تعدادی از زندانیان و سرزده رسیدن نسرین ستوده به خانه اش. اول فروردین اش مصادف است با تولد عزیزی در ایران. پنجم فروردین مصادف است با روزی که کسری نوری یکی از دراویش زندانی در عادل آباد شیراز در ششمین روز اعتصاب غذای خود از حال رفت! ششم فروردین مصادف است با روزی که نسرین ستوده بعد از یک هفته مرخصی کوتاه باید به زندان برگردد.

پس بی یادی از تولد زرتشت ومناجات گونه هایش در ششمین روز نوروز، به قصد تماس با نسرین چندین و چند بار گوشی تلفن را برمیدارم و دوباره آرام سرجایش می گذارم.از برگ اول تا به آخر این تقویم جدید پر است از روزهای همنشینی من و اضطراب تماس هایی که می گیرم ونمی گیرم، سراسر پر است ازهم طالعی من وبلاتکلیفی نامه هایی که می نویسم و نمی نویسم،… مباد کسی را به دردسر بیندازی، مباد کسی رابیش بیازاری، مباد…صدای آرام و غمگین رضا خندان، اما می گفت که ارتباط ایجاد شده و دیگر جایی برای تردید وبی تصمیمی نمانده بود، صدا می گفت که تازه از سفر رسیده اند… وبعد صدای محکم، مصمم، مهربان و این بار کمی آزرده نسرین بود که تردید و اضطراب از جان به در برد.

اول سفارش های مهربانانه همیشگی بود. بعد توصیه های یک وکیل همیشه…وسپس نگرانی نسبت به وضعیت زندانیان. ودرددل ها و شاید نوعی گله مندی حقوقی که گویا درمجامع رسمی تبلیغات درمورد مرخصی های کوتاه نسرین، بیشتر از واقعیت بوده است که به اعتقاد او این مرخصی های کوتاه درقبال آن حکم های سنگین وناعادلانه نه جوابگو و نه درمانگراست. برای فوت پدر و مادرش تنها یک روز مرخصی به او داده بودند و با چه تلخی و اندوهی از مرگ آنها گفت. وحالا هم که ششم عید باید برمی گشت و حتی تا پایان نوروزرا با فرزندان وهمسرخویش به سرنکرد. گفت که این مرخصی های کوتاه،درمان و دلجویی آن حکم های غیرعادلانه نیست. گفت درمان در مدارا کردن با مردمانی است که از حکم های ناعادلانه رنج می کشند و ازبی عدالتی به ستوه آمده اند. گفت درمان در تعیین تکلیف خیل زندانی های بلاتکلیف و سرگردان است تا که پرونده ها به عدالت و دلجویی ختم به خیر شود. گفت که تا وقتی زندانها پر است و احکام سنگین آینده جوانان دلسوز این مرزوبوم را در گوشه های زندان رقم زده است چگونه میتوان داد آزادی سر داد؟ گفت لغو احکام ناعادلانه زندانیان و بازداشت شدگان خواست و آرزوی بهارانه اوست.گفت مرخصی اش بیش از حد کوتاه بوده و باید برودوبه هم بندانش درزندان بپیوندد. گفت خداحافظ…!

    ++++++++++++++++++++++++++

ششم فروردین ماه درتقویم این دیاره من مصادف بود با روز مناجات نسرین ستوده با دوستان و دوستدارانش… جانش به سلامت و جان کلامش مستدام!