کابوس تهران در رویای بیروت

محمد جواد اکبرین
محمد جواد اکبرین

هفته گذشته برای نخستین بار در تاریخ روابط لبنان و ایران، دولت بیروت خواستار رسیدگی قضایی به ‏حضور ایرانیانی شد که به اعتقاد این دولت، با پوشش بازسازی پس از جنگ به فعالیتهای امنیتی و نظامی و ‏اختلال در حاکمیت دولت قانونی این کشور مشغولند.‏

این رویکرد با درخواست یکی از نمایندگان برجسته‌ی پارلمان لبنان (ولید جنبلاط) برای اخراج سفیر ایران از ‏بیروت و اعتراض احزاب اکثریت به نقش تهران در بحرانهای لبنان همراه شد.‏

زندگی در بیروت و ارتباط با دانشگاهها، رسانه‌ها و طبقه‌ی متوسط و شریک شدن در رنجهای امنیتی و ‏اقتصادی مردم لبنان کافی است تا فاصله‌ی عمیق میان دریافت بسیاری از لبنانی‌ها از نقش تهران در بحران ‏لبنان با آنچه در رسانه‌های ایرانی منتشر می‌شود به روشنی احساس شود.‏

آنچه در مصوبات اخیر دولت لبنان و اظهارات احزاب لبنانی آمده، در عین حال که نشانه‌ی لبریز شدن صبر ‏دولت بیروت است، اما با وقت شناسی و با توجه به شناخت از حداکثر ضعف جایگاه ایران در جامعه ‏بین‌المللی صورت گرفته است. ‏

درست در همین نقطه بود که حزب‌الله احساس کرد که شاهرگ حیاتش در معرض تهدید قرار گرفته و از ‏پنجشنبه گذشته با شعار حفظ سلاح مقاومت دست به تلاشی مسلحانه برای سرنگونی دولت زد و با حمله به ‏خیابانها، موسسات، به تعطیلی کشاندن فرودگاه و بستن راههای ارتباطی و به آتش کشیدن ساختمان روزنامه، ‏رادیو و تلویزیون “المستقبل” ارگان فراکسیون اکثریت، اسلحه‌ی مقاومت در برابر دشمن خارجی را به روی ‏رقیب سیاسی داخلی نشانه گرفت و پیش‌بینی تحلیلگران از سالها پیش مبنی بر خطرات مهار نشدن سلاح ‏حزب‌الله، به واقعیت پیوست.‏

دبیر کل حزب‌الله، روزگاری در پاسخ به اعتراض نسبت به “سرازیر شدن سلاح از ایران”، ‌به مردم لبنان و ‏رقیبان سیاسی‌اش وعده داده بود که سلاح مقاومت تنها در مقابل اسرائیل و برای آزادسازی سرزمینهای ‏اشغالی به کار گرفته خواهد شد؛ اما در کنفرانس مطبوعاتی 8 می (پنجشنبه‌ی گذشته) ضمن اعلام رسمی ‏جنگ با رقبای سیاسی، وعده‌ی سابق‌اش را چنین توجیه کرد که ما در داخل با “مردم” کاری نداریم و تنها با ‏‏”مزدوران اسرائیل و آمریکا” خواهیم جنگید.‏

روشن است که حزب‌الله، علاوه بر دریافت پول و اسلحه از ایران، ایدئولوژی حاکم بر ایران را نیز به خوبی ‏فرا گرفته است. اشتراک ادبیات دبیر کل حزب‌الله لبنان و مقام رهبری در ایران ریشه در ادبیاتی آشنا دارد: ‏ادبیاتی که در آن، “مردم” ترجمه‌ی “هواداران رهبر” است و “مزدور دشمن” همواره ترجمه‌ی “رقیب ‏سیاسی” محسوب می‌شود.‏

نکته پایانی این که:‏

کابوس تهران در رویای بیروت، ماجرایی نیست که از تعبیر خواب کسانی چون سید محمد خاتمی پنهان مانده ‏باشد؛ این مهم نیست که آقای خاتمی تنها چند روز پس از نقد ضمنی خود بر عملکرد دولت حاکم بر ایران در ‏‏”صدور بحران و خشونت” به کشورهای خاورمیانه، سخن خود را پس گرفت و در بیست و دومین نشست ‏‏”بنیاد باران”، برای کم کردن فشارها بر خود، دوران رهبری آقای خامنه‌ای را از سیاست صدور بحران و ‏خشونت، تبرئه کرد.‏

نگارنده‌ی این یادداشت که در تابستان گذشته به دیدار آقای خاتمی رفته است آشفتگی وی از درددل‌های سید ‏عبدالعزیز حکیم و توقع پاره‌ای از شخصیت‌های لبنانی از ایشان در خصوص نقش ایران در آرامش و ثبات ‏عراق و لبنان را فراموش نمی‌کند.‏

این فاصله میان نظر و عمل ـ حتی اگر در فرهنگ رفتار و اخلاق سیاسی قابل توجیه باشد ـ زیبنده‌ی کسی که ‏‏(حداقل برای برخی از جوانان و جریان‌های داخل کشور)‌ هنوز آخرین امید برای رهبری اصلاحات محسوب ‏می‌شود، نیست.‏