کابوس اعدام

سامان رسول پور
سامان رسول پور

نمایندگان خدا روی زمین، کسی را که “مدعی خدایی” بود، اعدام می کنند. سخنگوی قوه قضاییه می گوید: می خواهیم با جریانات انحرافی مقابله کنیم. “مقابله” یعنی اعدام. مقابله می کنند. با حسین خضری هم مقابله کردند. هنوز کسی نمی داند جسدش کجاست. خدا می داند و نمایندگانش روی زمین. نه خانواده می داند ونه وکیل.

 زهرا بهرامی زندانیست. حکمش اعدام است. به اتهام نگهداری مواد مخدر. او در تجمعات اعتراضی بازداشت شد. او ملیت ایرانی-ـ هلندی دارد. پرونده اش هنوز در جریان است. خانواده اش منتظر. اما حکم قاضی این روزها به اندازه حکم خدا نفوذ دارد، اجرا می شود. در بی خبری مطلق. زهرا بهرامی اعدام می شود. با او هم مقابله کردند. دخترش درد دارد. حرف دارد…

‎”ما کاملا بی خبر بودیم هنوز هم باورمان نمی شود دنبال این بودیم که پرونده را به کمیسیون عفو ببریم. تمام امیدمان این بود اما بی خبر از ما اعدام کردند و حداقل نگفتند که ما برویم و برای آخرین بار مادرم را ببینیم، با او حرف بزنیم و حداقل حرف های آخر او را بشنویم و…”

‎جامعه هلند شوکه می شود. همانند فعالان حقوق بشر ایرانی. در این سرمای زمستان، روابط هلند و جمهوری اسلامی هم به سردی می گراید. دولت هلند تماس های دیپلماتیکش را با ایران به حال تعلیق در می آورد. جمهوری اسلامی هم اعتراض دارد. می گوید اینکه اعدامش کردیم مساله داخلی است. می گوید: اعتراض وارد نیست.

‎اعتراضات هنوز در جریان است. اینبار خبر می رسد که قاضی برای سعید ملک پور، شهروند ایرانی مقیم کانادا، حکم اعدام صادر کرده؛ به اتهام راه اندازی سایت های مستهجن. همسرش می گوید این پرونده کارشناس فنی ندارد. می گوید همسرم شکنجه شده. زیر شکنجه اعتراف کرده. می گوید به راحتی و با حضور یک کارشناس علوم کامپیوتر می توان بی گناهی اش را اثبات کرد و کمپین دفاع از سعید ملک پور هم تاکید می کند: “از نرم افزار ساخت آقای ملک پور بدون آنکه خودش بداند برای راه اندازی سایت های مستهجن استفاده شده است “.

‎ کانادا که هنوز زهرا کاظمی را از یاد نبرده، اعتراض می کند. و اصرار جمهوری اسلامی بر ادامه اعدام ها معترضان دیگری هم دارد.

‎ خانم ناوی پیلای، کمیسرعالی حقوق بشر سازمان ملل نسبت به افزایش اعدام ها در سال جاری هشدار می دهد. وعمیقا ابراز نگرانی می کند. ناوی پیلای طی بیانیه ای می نویسد: ما بارها و بارها از ایران خواسته ایم تا اعدام ها را متوقف کند و من از اینکه ظاهرا مقامات ایرانی، به جای توجه به این درخواست، به کاربرد بیشتر مجازات اعدام روی آورده اند عمیقا متاثرم.”

 اروپا هم اعتراض دارد. آمریکا هم انتقاد دارد.

‎ در داخل کشور، میرحسین موسوی و مهدی کروبی هم پیامی دارند: اعدام بس است. آنها می گویند:

‎”اعدام قریب به ۳۰۰ تن طی یکسال گذشته، آیا جز ایجاد رعب و وحشت در جامعه دستاوردی برای اذهان عمومی کشور دارد و نتیجه ای جز انزوای بیشتر ایران در مجامع بین المللی را بهمراه نخواهد داشت؟ آیا اعدام بدون طی شدن مراحل دادرسی و بدون اطلاع خانواده متهم اقدامی انسانی و اسلامی است؟ خودداری از تحویل جسد به خانواده و بستگان دیگر چه صیغه ای است که به تازگی آنرا باب کرده اند “!

‎باری این روزها حکم قاضی، جان می ستاند. اوست که تشخیص می دهد چه کسی باید زنده بماند چه کسی زنده نماند. قاضی است که برای آزاد بودن یا سلب آزادی دیگران تصمیم می گیرد.

 ‎قاضی، نوید خانجانی، فعال حقوق بشر را به ۱۲ سال حبس تعزیری محکوم کرد. سنگین ترین حکمی که برای یک فعال حقوق بشر صادر شده. همکار همان قاضی کاوه کرمانشاهی، دیگر فعال حقوق بشر را به پنج سال زندان محکوم کرد؛ به جرم مسالمت جویی و نفی خشونت.

‎خلیل بهرامیان که خود وکیل است و از دیگران دفاع می کند، اینبار خود محکوم می شود. به یک سال و نیم زندان. به ۱۰ سال محکومیت از وکالت. محبوبه کرمی هم به سه سال حبس محکوم می شود و هاله سحابی زندانی می شود.

‎آنها محکوم می شوند و مهدی محمودیان در زندان دچار حمله قلبی می شود. محسن دگمه چی که به سرطان مبتلاست و به درمان نیاز دارد، آزاد نمی شود. حسین رونقی که حالش وخیم است و کلیه اش بیمار، زجر می کشد.

 ‎آنها آزاد نمی شوند و بهاره هدایت، مهدیه گلرو و مجید توکلی بار دیگر احضار و محاکمه می شوند.‎

جمهوری اسلامی هنوز “مقابله” می کند. اعدام می کند. کسی از جسد زهرا بهرامی خبر ندارد. خانواده زانیار و لقمان مرادی می گویند : “نگذارید بچه هایمان اعدام شوند”.

 همسر سعید ملک پور هم درخواست را برای همسرش دارد. خلیل بهرامیان می گوید: “هر شب کابوس اعدام می بینیم.” مدعی خدایی دیگر زنده نیست. جان را خدا داده و نمایندگان خدا روی زمین هنوز می ستانند.