دستگیری های زنجیره ای

نویسنده

po_memarian_01.jpg

دستگیری زنجیره ای محققان ایرانی- آمریکایی طی هفته های گذشته حاوی چه پیامی است؟ این پیام ازسوی چه کسی و برای چه کسی صادر می شود وتاثیرات آن چیست؟ ازدستگیری سه هفته پیش دکتر هاله اسفندیاری تا دستگیری دکترکیان تاجبخش و دکترعلی شاکری، چه اتفاق مهمی رخ داده است؟

هر سه نفریاد شده، جزو خوشنام ترین افراد درمیان همکارانشان به شمار می روند. دکتر اسفندیاری از کسانی است که واقع بین ترین رویکردها را نسبت به تحولات ایران داشته است. مقالاتی که ازوی انتشار یافته و افرادی که او برای ارائه نظراتشان به موسسه “وودروویلسون” درآمریکا دعوت کرده است، همگی نگاهی ضد آنچه طرف های تندور درواشینگتن به آن علاقه مند هستند را ترویج می کند ومهمترین بخش آن اینکه، درایران مردمی هستند که نسبت به سرنوشت خود حساسند وبرای ساختن آینده خود تلاش می کنند وکسی نمی تواند مافوق اراده آنها باشد.

دکترکیان تاجبخش استاد دانشگاه، محقق ومشاور برخی سازمان های بین المللی و سازمان های داخل کشور، به گواه همکارانش از صائب ترین نظرات تخصصی درحوزه جامعه شناسی شهری ودیگرحوزه های کاری خود برخوردار بود وعلی شاکری، از جمله افرادی است که در این سوی دنیا که دست بازجویان عمارت خواجه عبدالله ازآن کوتاه است، صدای ضدجنگش به گوش های بسیاری رسیده است.

افراد یاد شده، اگرچه به دلایل شغلی درخارج ازایران زندگی می کردند و دراین سوی دنیا افتخار جامعه ایرانیان خارج ازکشوربه شمار می رفتند، هم اینک درحالی در زندان به سر می برند که اتهام های گوناگونی توسط مقامات امنیتی متوجه آنها شده است. کشفیات روزنامه “توپخانه” درمورد زندگی حرفه ای این افراد، نه از جهت نبوغ همکارانشان بلکه از روی سادگی دسترسی بوده است. منتها این اطلاعات معمولی و حرفه ای، با قرائت بدبینانه وبراندازانه در آمیزش با اطلاعات غلط وهجوی همراه شده، و همین آذرس های نادرست نشان می دهد که دست دستگیرکنندگان چقدر خالی است و دستگیرشدگان تا اندازه پاکند. چرا که با توجه به ماهیت شفاف زندگی چنین افرادی، مجموعه فعالیت هایشان روی وب سایت ها و گزارشات موسساتی که باآنها کار می کنند، قرار دارد ونوشته های سراسردروغ درمورد این افراد بیشتر به “اختراع” شباهت دارد. کمااینکه همسردکتر اسفندیاری درپاسخ به اتهاماتی که روزنامه کیهان علیه همسرش اقامه کرده بود، به صورت مشروح پاسخ داد. اگرچه این روزنامه ازانتشار این پاسخ استنکاف ورزید. چنین دروغ پراکنی مطابق روالی متداول از آن روی صورت می گیرد که هم درمیان جامعه مدنی ایرانی که درخارج ازکشور دلهاشان برای ایران می تپد، ایجادوحشت کنند، هم اینکه به کسانی که ممکن است دراندیشه آن باشند که از طریق چنین افرادی مقاصد دیگری را دنبال کنند، هشداری فرستاده باشند. غافل ازآنکه چنین دستگیری های “تصادفی” و”غیرواقعی” تنها ضد خود عمل می کند.

این اولین بار نیست که حلقه های امنیتی نهادی- روزنامه ای درایران چنین پروژه هایی را به پیش می برند. طی سالهای گذشته بارها مشابه چنین اتفاقاتی افتاده و از هم اکنون هم می توان گزینه های محتمل را برای پایان آن حدس زد. می توان انتظار داشت که درلحظاتی که من این یادداشت را می نویسم برخی ازعقلای قوم محافظه کاران تندروهایشان را نسبت به چنین اقدامات شتابزده وبی سرانجامی انداز دهند وازسوی دیگر تندروها به زندانیان وعده می دهند که با یک اعتراف ساده، راهی خانه هایشان خواهند شد.

بنابراین داستان دستگیری، اتهام جاسوسی، نشت سوالات بازجویان درسرمقاله روزنامه های تندرو، درخواست ازمطبوعات برای عدم انعکاس خبرهای چنین پرونده هایی، اجازه ندادن به متهمان برای دسترسی به وکیل واعضای خانواده هایشان، دروغ پراکنی مداوم، ایجادرعب ووحشت درمیان بخش هایی ازجامعه، مطرح کردن اسامی زیادی دراین میان که سوژه های پروژه های امنیتی بعدی هستند ویا ایجاد رعب ووحشت، تمایل برای اخذ اعتراف اجباری و درنهایت آزادی بدون دادگاه (ودرصورت برگزاری به صورت غیرعلنی) وسپردن وثیقه های سنگین توسط متهمان، داستانی کهنه وتکراری به شمار می رود: نه دستاوردی اطلاعاتی امنیتی دارد ونه دستاوردی انسانی.

هرشهروند ایرانی علاقه مند است که دستگاه های امنیتی کشورش نخبه ترین افراد باشند. هم کاردان هم باهوش وهم اینکه امنیت کشور را با کم هزینه ترین روش ها و با مشارکت دادن بیشترین تعداد شهروندان و درنهایت اعتماد و رضایت ایجاد کنند. اما نیروهای امنیتی در خوش بینانه ترین حالت آنقدر طی سالهای گذشته به کاهدان زده اند، که آدمی می ماند ازاینکه چراباید این افراد درچنین مناصبی قرارگیرند که عملا درسبک سنگین کردن کوچک ترین معادلات عاجزند و تصویری که از ایران می سازند نزدیک ترین تصویربه برداشت جنگ طلبان آمریکایی است که دائم برنقض حقوق بشر درایران می کوبند و تصویر سرکوبگرانه ای که ازحکومت ایران می سازند، با این اقدامات نورعلی نور می شود.

سوال اینجاست که صدمه رساندن به شهروندانی که سفیر دوستی وصلح هستند وهرجا که هستند صداهای “ضدایرانی” مجال مطرح شدن نمی یابند چه ثمره ای دارد؟ به هرحال هرکسی که در خارج ازکشور زندگی وکارمی کند حوزه ارتباطاتش با نهادها وسازمان های موجود درآن جامعه است. دولت ایران می تواند درمورد زندگی کاری وحرفه ای افراد درداخل مرزهای کشور نظر بدهد اما نه درمورد شهروندانش درخارج ازکشور. چنین ساده لوحی دربرخورد با نخبه ترین ایرانیان خارج ازکشور وافرادی همچون رامین جهانبگلو ودیگران، دودستاورد خواهد داشت که هیچ کدام، خوش آیند نیست.

اول آنکه محققان ودانشگاهیان ایرانی درسراسرجهان را که به کشور خود عشق می ورند وتلاش می کنند امکانات ومنابعی که درخارج از ایران است را به سوی کشور بیاورند، بدبین می کند و به این نتیجه می رساند که ایثار چنین عشق وعلاقه ای تنها به گرفتاری و به خطر افکندن زندگی شخصی شان منجر می شود. موضوعی که باعث می شود انزوای کمابیش خرد کننده ای که طی سالهای گذشته برعلیه کشوردرحوزه های مختلف سایه افکنده است، با مسدود شدن معدود کانال های موجود، عملا مضاعف شود.

چنین دستگیری هایی، همچنین نشان دهنده وضعیت دستگاه های امنیتی وقضایی درداخل کشوراست. تصویری که نه افتخارآفرین است که کسی برایش کلاه خود را به هوا پرت می کند نه چیزی به اعتبار نظام می افزاید. تصویری که نشان می دهد وقتی مقامات امنیتی وقضایی با شهروندانی که ازخوشنام ترین وخوش خواه ترین افراد دررابطه به ایران به شمار می روند چنین رفتاری می کنند، آنگاه حال وروز شهروندان عادی وکسانی که چنین اعمالی با آنها توجه کسی را جلب نمی کند، چه وضعی خواهند داشت؟

یادآوری آنچه برای حسین موسویان اتفاق افتاد و سنگین ترین اتهاماتی که توسط تندروهای هواداردولت علیه وی اقامه شد درپیوند با آزادی او در عرض یک هفته، عملا نشان می دهد که چنین پرونده سازی هایی فراتر از اشتباهات اطلاعاتی و آمیخته با امیال سیاسی گروه های به خصوصی درحاکمیت است. این امیال، با توجه به ویژگی های یاد شده درپیوند با منافع ملت وکشور وحتی نظام جمهوری اسلامی ایران نیست. درهنگامه ای که نظام باید از همه امکانات خود برای رفع تهدیدهای روزافزون علیه کشور استفاده کند، دستگیری واقداماتی ازاین دست، خودکشی به دلیل هراس ازمرگ است.