فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
آرینا امیر سلیمانی

با نزدیک تر شده به 24 فوریه 2008 هیجان سینما دوستان سراسر دنیا فزونی می گیرد. همه منتظرند تا نام برندگان ‏خوشبخت هشتادمین دوره مراسم اسکار از زبان همکاران شان اعلام شود. مراسمی که در برگزاری آن هنوز محل شک ‏و تردید است و امکان دارد تا به سرنوشت مراسم گولدن گلاب دچار شود. از هفته گذشته شروع به معرفی فیلم هایی ‏کردیم که در میان نامزدهای اصلی اسکار هشتادم قرار داشتند. این هفته نیز با معرفی 7 فیلم دیگر به استقبال بزرگ ‏ترین جشن سینمایی دنیا رفته ایم..‏

فیلم های روز سینمای جهان

therewillbebolld.jpg

خون روان خواهد شد ‏There Will Be Blood‎

کارگردان: پل تامس اندرسون. فیلمنامه: پل تامس اندرسون بر اساس داستانی از اپتن سینکلر. موسیقی: جانی گرین وود. ‏مدیر فیلمبرداری: رابرت الزویت. تدوین: دیلن تیچنور. طراح صحنه: جک فیسک. بازیگران: دانیل دی-لویس[دانیل ‏پلینویو]، پل دانو[الای ساندی]، کوین جی. اوکانر[هنری]، کیاران هیندز[فلچر]، دیلان فریزیر[اچ. دابلیو. پلینویو]، ‏سیدنی مک آلیستر[مری ساندی]، دیوید ویلیس[ایبل ساندی]، دیوید وارشاوفسکی[اچ. ام. تیلفورد]، کالتون ‏وودوارد[ویلیام بندی]، کولین فوی[مری ساندی بزرگسال]، راسل هاروارد[اچ. دبلیوی بزرگسال]. 158 دقیقه. محصول ‏‏2007 آمریکا. نام دیگر: ‏Oil!‎‏. نامزد جایزه اسکار بهترین طراحی صحنه-بهترین فیلمبرداری-کارگردانی-تدوین-تدوین ‏صدا- بهترین فیلم-بهترین بازیگر نقش اول مرد-بهترین فیلمنامه اقتباسی، نامزد جایزه بهترین تدوین از انجمن تدوینگران ‏فیلم آمریکا، نامزد جایزه بهترین فیلمبرداری از انجمن فیلمبرداران آمریکا، نامزد بهترین طراحی صحنه از اتحادیه ‏طراحان صحنه، نامزد جایزه بافتا برای بهترین فیلمبرداری-بهترین کارگردانی-بهترین فیلم-بهترین بازیگر نقش اول ‏مرد-بهترین موسیقی-بهترین فیلمنامه اقتباسی-بهترین صدابرداری-بهترین بازیگر مرد نقش مکمل/دانو و بهترین ‏طراحی صحنه، نامزد حزس طلای جشنواره برلین، برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد-بهترین موسیقی و نامزد ‏جایزه بهترین فیلم از مراسم انجمن منتقدان رسانه ها، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد از انجمن منتقدان فیلم مرکز ‏اوهایو، برنده جایزه بهترین بازیگر و نامزد جوایز بهترین فیلمبرداری-کارگردانی-موسیقی-فیلمنامه اقتباسی و بهترین ‏فیلم از مراسم انجمن منتقدان سینمایی شیکاگو، برنده جایزه بهترین بازیگر از مراسم انجمن منتقدان سینمایی دالاس ‏فورت ورث، نامزد جایزه بهترین کارگردانی از اتحادیه کارگردان های آمریکا، برنده جایزه بهترین بازیگر از مراسم ‏انجمن منتقدان سینمایی فلوریدا، برنده جایزه گولدن گلاب بهترین بازیگر نقش اول مرد و نامزد گولدن گلاب بهترین ‏فیلم، برنده جایزه بهترین فیلم از انجمن منتقدان کانزاس سیتی، نامزد جایزه بهترین بازیگر-کارگردانی-بهترین فیلم و ‏بهترین فیلمنامه نویس از انجمن منتقدان فیلم لندن، برنده جایزه بهترین بازیگر-کارگردانی-بهترین طراحی صحنه و ‏بهترین فیلم از مراسم انجمن منتقدان سینمایی لس آنجلس، برنده جایزه بهترین بازیگر-بهترین فیلمبرداری-بهترین ‏کارگردانی وبهترین فیلم از مراسم انجمن ملی منتقدان سینمایی، برنده جایزه بهترین بازیگر-بهترین فیلمبرداری از ‏مراسم انجمن منتقدان سینمایی نیویورک، برنده جایزه بهترین بازیگر از مراسم انجمن منتقدان سینمایی فونیکس، نامزد ‏جایزه بهترین فیلمبرداری از مراسم ساتلایت، برنده جایزه بهترین بازیگر از مراسم انجمن بازیگران سینما، برنده جایزه ‏بهترین بازیگر از مراسم انجمن منتقدان سینمایی ساوت وسترن، نامزد جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی از مراسم اتحادیه ‏نویسندگان آمریکا. ‏

سال 1898، نیومکزیکو. دانیل پلینویو در معدن نقره خود سرگرم کار است. اما زمانی که رگه ای از نقره می یابد، در ‏پی سانحه ای پایش می شکند و مجبور می شود تا سینه خیز به شهر برود. او چند کارگر اجیر کرده و با خود به معدن ‏می برد. یکی از کارگران با خود کودک بی مادری همراه دارد. کار روی رگه نقره، تصادفاً منجر به کشف نفت می ‏شود و پلینویو را از یک صاحب معدن تبدیل به مردی دارای چاه نفت می کند. هنگام حفاری پدر کودک در پی سانحه ‏ای کشته می شود و پلینویو بچه را به فرزندی پذیرفته و تام اچ. دابلیو. را به او می دهد. 9 سال بعد پلینویو هر چند ‏فردی موفق اما هنوز ثروتمند خرده پا است. تا این که یک شب پسر جوانی به نام پل ساندی به محل کار وی آمده و ‏نشانی منطقه ای نفت خیز در یک ملک خصوصی در کالیفرنیا را به وی می فروشد. پلینویو و اچ. دبلیو. به آنجا می ‏روند و زمین را در ازای 10 هزار دلار از ایبل-پدر پل- خریداری می کنند. اما ایلای برادر دو قلوی پل تنها به شرط ‏ساختن یک کلیسا زمین را قابل واگذاری می دادند. ایلای واعظی جوان ولی پر طرفدار است و از این راه قصد دارد تا ‏نفوذ خود را گسترش دهد. اما پلینویو این شرط را رد می کند. پس از استقرار کارگران و شروع حفاری، پلینویو متوجه ‏می شود که انتقال نفت خام به دلیل نبود خط آهن در محل بسیار گران تمام خواهد شد. تنها راه خریداری زمین های ‏اطراف و کشیدن لوله است. اما یکی از زمین داران به نام باندی حاضر به واگذاری مزرعه خویش نیست. مزاحمت ‏های ایلای نیز مزید بر علت شده و رابطه ای طوفانی میان او و پلینویو برقرار است و کشته شدن کارگری حین حفاری ‏بر دامنه اختلافات آنها دامن می زند. بالاخره چاه به نفت می رسد، ولی انفجار گاز باعث می شود تا اچ. دبلیو کر شود. ‏مدتی بعد مردی به نام هنری که خود را بردار پلینویو اعلام می کند بر در خانه وی ظاهر می شود. اما دردسر واقعی با ‏از راه رسیدن پیشنهادی مبنی بر خرید زمین و چاه های نفت وی به قیمت 1 میلیون دلار از سوی دیگر ثروتمندان منطقه ‏آغاز می شود….‏

چرا باید دید؟

پل تامس اندرسون متولد 1970 کالیفرنیاست. در 18 سالگی با فیلم داستان دیرک دیگلر-یک مستند ساختگی درباره یک ‏بازیگر فیلم های پورنو- توجه منتقدان را به خود جلب کرد. قصه این فیلم چند سال بعد گسترش یافت و تبدیل به شب ‏های عیاشی شد و اندرسون را به اوج قله های موفقیت رساند. اما تا قبل از آن روز فیلم کوتاهی به نام سیگار و قهوه و ‏اولین فیلم بلندش را به نام سیدنی یا جفت چهار ساخت. جفت چهار با وجود سوژه تازه اش در زمان نمایش خود توجه ‏زیادی جلب نکرد، اما شب های عیاشی و سپس ماگنولیا نشان داد که اندرسون فیلمسازی گران قدر و وارث کارگردان ‏هایی چون افولس، رنوار، تروفو، اسکورسیزی، فلینی، ولز، برسون و… است که در هر سه فیلم انگشت بر روی تباهی ‏نسل دهه 1980 و 90 آمریکا گذاشته و تم اصلی هر سه فیلمش خانواده جایگزین است. شب های عیاشی و ماگنولیا ‏برای وی جوایز فراوان، ستایش منتقدان و نامزدی اسکار بهترین فیلمنامه و کارگردانی را به دنبال آورد. اما فیلم ‏Punch-Drunk Love‏ در سال 2002 با وجود مقبولیت اش در میان بسیاری از منتقدان، از کارهای پیشین وی به ‏شدت دور بود. اینک پس از شش سال وقفه پنجمین فیلم بلند وی به نمایش در آمده و موفق به کسب نامزد چندین اسکار ‏شده است. البته اندرسون در این سال ها به شدت سرگرم ساختن فیلم های کوتاه ویدیوی یا تلویزیونی بوده، اما می توان ‏تمامی آنها را تجدید قوا برای ساخت یک شاهکار حماسی به نام خون روان خواهد شد ارزیابی کرد.‏

این شاهکار حماسی درباره حرص و آز آدمی بر خلاف تصور فقط با 25 میلیون دلار ساخته شده و تا این لحظه ‏نتوانسته در گیشه موفقیت زیادی کسب کند. فیلم اقتباسی کاملاً آزاد و حتی غیر وفادارانه به از کتاب سینکلر است. قصه ‏ای ظاهراً درباره یک جوینده ثروت، کسی مانند جویندگان طلای قرن نوزدهم آمریکا که در ابتدای قرن تصادفاً تبدیل به ‏جوینده نفت می شود. اشتباه نکنید، این فقط پوسته ظاهری فیلمی است که دو شخصیت محوری دارد. یکی پلینویو و ‏دیگری واعظی شیاد به نام ایلای ساندی که هر دو به نوعی قربانی طمع خویش می شوند. البته دیگران هم قربانی ‏حرص آنها خواهند شد. اندرسون این بار بر فروپاشی انسان ها در پروسه ثروت و ایمان دست گذاشته و مطالعه ای ‏موردی در تاریخ معاصر آمریکا را به تصویر کشیده است. این همان رویای آمریکایی است که حرص و باورهای غلط ‏آن را به نابودی می کشاند. یک گنج های سی یرا مادره به روزتر که شخصیتی چون دراکولا وار در راس آن قرار ‏دارد. مردی که ثروت را برای گریز از دیگر انسان ها می خواهد!‏

خون روان خواهد شد در مقایسه با دیگر نامزدهای اصلی اسکار فیلمی باشکوه تر، قوی تر و ماندگارتری است. یک ‏همشهری کین دیگر که باید از سوی اعضای آکادمی به آن دقت شود! از بازی دانیل دی لوئیس، فیلمبرداری الزویت و ‏موسیقی جانی گرین هر چه بگویم، کافی نخواهد بود. فقط توصیه می کنم آن را چند بار ببینید. ‏

ژانر: درام. ‏

juno.jpg

جونو ‏Juno‎

کارگردان: جیسون ریتمن. فیلمنامه: دیابلو کودی. موسیقی: مت مسینا. مدیر فیلمبرداری: اریک استیلبرگ. تدوین: دینا ‏ئی. گلاوبرمن. طراح صحنه: استیو سیکلد. بازیگران: الن پیج[جونو مک گاف]، مایکل سرا[پاولی بلیکر]، جنیفر ‏گارنر[ونیسا لورینگ]، جیسون بیتمن[مارک لورینگ]، آلیسون جنی[برن مک گاف]، جی. کی. سایمونز[م کمک گافه، ‏الیویا ثریلبای[لی]. 96 دقیقه. محصول 2007 آمریکا، کانادا، مجارستان. نامزد جایزه اسکار بهترین کارگردانی-بهترین ‏فیلم-بهترین بازیگر نقش اصلی زن و بهترین فیلمنامه اصیل، نامزد جایزه بهترین تدوین از انجمن تدوینگران آمریکا، ‏نامزد جایزه بافتا برای بهترین بازیگر نقش اصلی زن و بهترین فیلمنامه، برنده جایزه بهترین فیلم به انتخاب تماشاگران ‏و نامزد 4 جایزه دیگر از مراسم انجمن منتقدان رسانه ها، برنده جایزه بهترین بازیگر زن نقش اول و بهترین فیلمنامه از ‏انجمن منتقدان فیلم اوهایو، ، برنده جایزه بهترین بازیگر زن نقش اول-بهترین فیلمنامه- بازیگر خوش آتیه/سرا از مراسم ‏انجمن منتقدان فیلم شیکاگو، برنده جایزه بهترین فیلمنامه از مراسم انجمن منتقدان فیلم دالاس فورت ورث، برنده جایزه ‏بهترین بازیگر نقش اول زن-بهترین فیلمنامه و جایزه پالین کیل از مراسم انجمن منتقدان فیلم فلوریدا، برنده جایزه ویژه ‏داوران جوان و نامزد جایزه بزرگ بهترین فیلم از جشنواره گیخون، نامزد گولدن گلاب بهترین فیلم-بهترین بازیگر نقش ‏اول زن و بهترین فیلمنامه و….‏

جونو دانش آموز دبیرستانی بعد از مدتی دوستی با پاولی بلیکر-یک از هم مدرسه های و عضو تیم دوی میدانی- تصمیم ‏می گیرد تا اولین تجربه جنسی اش را با وی صورت دهد. این تجربه منجر به حاملگی وی می شود. جونو پس از ‏مشورت با دوستش لی و مراجعه ناموفق برای سقط فرزند ناخواسته، تصمیم می گیرد تا کودک را به دنیا آورده و سپس ‏آن را در اختیار زوجی قرار دهد که قادر به بچه دار شدن نیستند. پس از مدتی زوج مارک و ونیسا لورینگ را پیدا می ‏کنند. زوجی مرفه که از بچه دار شدن نومید شده و به نظر می رسد بهترین گزینه باشند. بعد از ملاقات و امضای ورقه ‏های قانونی پدر جونو مادرخوانده اش شروع به مراقبت از وی می کنند. اما با نزدیک شدن به زمان به دنیا آمدن کودک ‏همه چیز به هم می ریزد.‏

چرا باید دید؟

راجر ایبرت و چند منتقد دیگر با دیدن این فیلم کوچک، جمع و جور و کمدی میان خیل فیلم درام به شدت سر ذوق آمده ‏و ستایش های فراوانی نصیب آن کرده اند. اتفاقی که در میان اعضای آکادمی اسکار هم تکرار شده و جونو را به یکی ‏از 5 نامزد اصلی مراسم امسال تبدیل کرده است. اما فارغ از این هیاهوها جونو یک فیلم متوسط رو به بالا است. یکی ‏کمدی درام با فیلمنامه ای قابل قبول که موضوع آن بر تمامی فیلم سایه افکنده و دیدگاه های تماشاگران و منتقدان را تحت ‏تاثیر قرارداده است. البته توفیق تجاری این فیلم کم هزینه[7 و نیم میلیون دلار بودجه در برابر 87 میلیون در آمد] نیز ‏در این روند بی تاثیر نبوده است. ‏

موضوع بارداری ناخواسته در میان نوجوان ها و سرنوشت کودکان محصول روابط جنسی خارج از قراردادهای ‏مرسوم اجتماعی، چند دهه ای است که ذهن دولتمردان و روانشناسان اجتماعی را به خود مشغول کرده است. طبیعی ‏است در کشوری چون آمریکا که هنوز بسیار از مردم مخالف سقط جنین هستند، از میان بردن ثمره چنین همخوابگی ‏های گناه محسوب می شود و خیلی ها مانند جونو تشویق به تولد فرزندشان می شوند. البته همه این جوانان پدر و مادر ‏فهمیم و بامزه ای چون والدین او ندارند یا لاقل دوستی شفیق چون لی. اما مشکل اینجاست که جونو در خود آمادگی ‏نگهداری از کودک را نمی یابد، ولی مارک نیز بعدها با وجود رسیدن به سومین دهه عمرش در خود آمادگی لازم را ‏حس نمی کند. ببخشید پس تکلیف این همه بچه بی صاحب چی می شود؟!‏

پیشنهاد کارگردان و فیلمنامه نویس بروز علاقه و احساس مسئولیت نزد جونو نسبت به فرزند و حضور مفید ونیسا است ‏و این که در پایان باز هم جونو و پائولی در کنار هم قرار گرفته اند. اما این بار با درکی بیشتر نسبت به قبل و قبول ‏مسئولیت. بازهم جای شکرش باقی است. اما آن چه فیلم را دیدنی می کند تنها بازی یا فیلمنامه آن نیست. تیتراژ به شدت ‏دیدنی و حاشیه صوتی آن که پر از ترانه های روز و نوجوان پسند است، نقشی بزرگ در توفیق فیلم دارد.‏

جیسون ریتمن متولد 1977 مونترال و فرزند ایوان ریتمن کارگردان است. از 21 سالگی با فیلم ‏Operation‏ شروع به ‏فیلمسازی کرده و با فیلم قبلی خود ا این که سیگارمی کشید متشکریم به شهرت رسیده است. ‏

ژانر: کمدی، درام، عاشقانه. ‏

inthevallyofelah.jpg

در دره الاه ‏In the Valley of Elah‎

کارگردان: پل هاگیس. فیلمنامه: پل هاگیس بر اساس داستانی از مارک بوآل و خودش. موسیقی: مارک ایشام. مدیر ‏فیلمبرداری: راجر دیکینز. تدوین: جو فرانسیس. طراح صحنه: لارنس بنت. بازیگران: تامی لی جونز[هنک دیرفیلد]، ‏چارلیز ترون[کارآگاه امیلی سندرز]، جیسون پاتریک[ستوان کیرکلندر]، سوزان ساراندون[جوآن دیرفیلد]، جیمز ‏فرانکو[گروهبان دن کارنللی]، بری کوربین[آرنولد بیکمن]، جاش برولین[رئیس پلیس بوخوالد]، فرانسس فیشر]ایوی]، ‏وس چاتام[سرجوخه استیو پنینگ]. 121 و 124 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نام دیگر: ‏Death and Dishonor‏. ‏نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد نقش اول، نامزد جایزه بهترین بازیگر از مراسم انجمن منتقدان فیلم لندن، نامزد ‏جایزه بهترین بازیگر از مراسم ساتلایت، نامزد جایزه شیر طلایی و برنده جایزه از ‏SIGNIS‏ از جشنواره فیلم ونیز. ‏

هنک دیرفیلد کهنه سرباز جنگ ویتنام پیامی از طرف ارتش مبنی بر بازگشت پسرش از عراق و سپس ناپدید شدنش ‏دریافت می کند. هنک که یکی دیگر از پسرانش را سال ها قبل از دست داده، این بار برای یافتن دومی عازم محل ‏خدمت وی می شود. در آنجا با مراجعه به بخش گمشدگان اداره پلیس متوجه می شود که تشکیلات پلیس قادر به کمک به ‏او نیست، چون تحقیقات در مورد پرسنل نظامی فقط بر عهده ارتش است. اما اصرار او و اینکه نظامی ها در حال ‏مخفی کردن چیزی هستند، توجه کارآگاه امیلی سندرز را جلب می کند. پس از یافته شدن جسد تکه تکه شده مایک ‏دیرفیلد ارتش با اعلام اینکه جسد در محدوده منطقه نظامی یافته شده، پرونده را از دست سندرز خارج می کند. اما ‏پرس و جو از افراد محلی توسط هنک دیرفیلد که موفق شده موبایل پسرش را از کمدی وسایل وی در پایگاه کش برود، ‏او را به سوی سرنخ هایی هولناک درباره چگونگی مرگ پسرش راهنمایی می کند… ‏

چرا باید دید؟

پل هاگیس فیلمنامه نویس و کارگردان برجسته ای است. متولد 1953 اونتاریو که دو سال متمادی برای فیلمنامه تصادف ‏و تیکه میلیون دلاری جایزه اسکار را به دست آورد. دارای سابقه ای طولانی و مثبت در تلویزیون که توقع منتقد و ‏تماشاگر را بالا می برد. ولی این بار در دره الاه برای تماشاگر چندان جذاب نبوده و پرداختن هاگیس به موضوعی به ‏روز چون جنگ عراق و پیامدهای آن که قرار است جای ویتنام را در سینمای آمریکا بگیرد، فقط مورد پسند منتقدان ‏قرار گرفته است. ‏

فیلم که نام خود را از دره الاه یا دره ‏Terebinth‏ [اشاره به محل نبرد داود و گولیات در کتاب مقدس که در فیلم نیز ‏قصه آن توسط دیرفیلد برای فرزند سندرز روایت می شود] گرفته، بر خلاف تصور رایج میان هیئت انتخاب فیلمخارجی ‏جشنواره فجر امسال اثری در رد یا نکوهش جنگ عراق نیست. بلکه به نوعی یکسان پنداشتن نبرد داود با گولیات و ‏عراق با آمریکا است. تنها کاری که دیرفیلد انجام می دهد جست و جو برای یافتن پسر خویش[کاری مثل جان وین در ‏جویندگان یا جورج سی اسکات در فیلم پورنو] و بعدها قاتلین او است نه محکومیت جنگ در عراق، جایی که فرزندش ‏برای گسترش دموکراسی در آنجا جنگیده است. هاگیس از دیدگاهی انتقادی به یک جنگ در حال وقوع می پردازد و ‏همچون دیرفیلد عقیده دارد سربازانی که در این نبرد شرکت کرده اند مستحق مراقبت بیشتری هستند تا پس لرزه های ‏این جنگ روان شان را بیش از این آزار ندهند. والدین این سربازان نیز مستحق برخورد بهتری از سوی نظامیان ارشد ‏هستند. تنها نکته مثبت در دره الاه این است: جنگ جهنم است!‏

نکته تازه ای نیست، اما هاگیس آن را در پوشش تازه ای به خورد تماشاگر امروز می دهد. در دره الاه فیلمی احساساتی ‏نیست. قصد سوء استفاده از احساس تماشاگر را هم ندارد که نقطه قوت فیلم محسوب می شود. اما سر و ته آویزان کردن ‏پرچم آمریکا به نشانه بودن وخیم بودن وضعیت از سوی دیرفیلد-کاری که در ابتدای فیلم به تصحیح آن برخاسته بود- ‏علامتی چالش برانگیز است. در دره الاه یک درام جنایی فوق العاده خوب، اما کم تحرک[قابل توجه کسانی که دنبال ‏هیجان هستند] درباره سرگشتگی انسان های درگیر جنگ و اینکه گاه توانایی روبرو شدن با حقیقت مهم تر از کشف آن ‏است. مطمئناً عراق ویتنام نیست، پس چند سالی منتظر می مانیم تا فیلم های دیگری هم در این باره ساخته شوند. بازی ‏تامی لی جونز ویژگی اصلی فیلم است و لایق اسکار بهترین بازیگر…‏

ژانر: جنایی، درام، راز آمیز، مهیج. ‏

awayfromher.jpg

دور از او ‏Away from Her‎

کارگردان: سارا پولی. فیلمنامه: سارا پولی بر اساس داستان کوتاهی از آلیس مونرو. موسیقی: جاناتان گولداسمیت. مدیر ‏فیلمبرداری: لوک مون پلیه. تدوین: دیوید وارنزبای. طراح صحنه: کاتلین کلایمی. بازیگران: جولی کریستی[فیونا ‏اندرسون]، گوردون پینسنت[گرانت اندرسون]، اولیمپیا دوکاکیس[ماریان]، مایکل مورفی[اوبریه، کریستین ‏تامسون[کریستی]، آلبرتا واتسون[دکتر فیشر]. 110 دقیقه. محصول 2006 کانادا. نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش ‏اصلی زن وبهترین فیلمنامه اقتباسی، نامزد جایزه بافتا برای بهترین بازیگر زن نقش اصلی، برنده جایزه بهترین بازیگر ‏زن نقش اصلی از مراسم انجمن منتقدان رسانه ها، برنده جایزه بهترین بازیگر زن نقش اصلی از مراسم انجمن منتقدان ‏دالاس فوت ورث، برنده جایزه بهترین فیلمنامه و کارگردانی از مراسم انجمن منتقدان اوهایو، برنده جایزه بهترین فیلم از ‏اتحادیه کارگردانان کانادا، برنده جایزه گولدن گلاب بهترین بازیگر نقش اصلی زن، برنده جایزه تماشاگران جشنواره ‏پورتلند، برنده جایزه تماشاگران جشنواره ساراسوتا و…‏

‏ فیوناو گرانت زوج اهل اونتاریو نزدیک به 40 سال است که با هم ازدواج کرده اند. اما اینک در آستانه سالخوردگی ‏ابری به نام فراموشکاری هر از گاهی فیونا یا علائم اولیه آلزایمر بر سر زندگی آرام آنان سایه انداخته است. پس از ‏حوادثی مانند گمشدن فیونا، آنها تصمیم می گیرند تا فیونا در اسایشگاهی تحت مراقبت قرار گیرد. این اولین بار است که ‏پس از چند دهه این دو نفر از هم دور شده و از دیدار همدیگر محروم می شوند. چون آسایشگاه ملاقات با بستگان در ‏‏30 روز را ممنوع کرده تا بیمار بتواند خود را با محیط تازه منطبق کند. وقتی گرانت پس از این مدت با فیونا دیدار می ‏کند، در کمال تعحب متوجه می شود که فیونا نه تنها او را از یاد برده، بلکه علاقه و محبت خود را نیز به مرد دیگری به ‏نام اوبری -‏‎ ‎بیماری لال و اسیر صندلی چرخدار در همان آسایشگاه- منتقل کرده است. با افزایش فاصله عاطفی میان این ‏زوج، گرانت به زودی درمی یابد باید میان عشق خود به فیونا یا ایثار به خاطر سعادت وی یکی را انتخاب کند…‏

چرا باید دید؟

سارا پولی متولد 1979 تورنتو را بیشتر به عنوان بازیگر می شناسیم. بازیگری که از کودکی شروع به بازی در فیلم ها ‏کرده و با آثار هال هارتلی و آتوم اگویان درخشیده، و محبوب کارگردان های مستقل و منتقدان سخت گیر است. او تا ‏امروز 5 فیلم کوتاه کارگردانی کرده و دور از او اولین فیلم بلند وی در مقام نویسنده و کارگردان محسوب می شود. ‏بدیهی است رسیدن به نامزدی جوایز اصلی اسکار قدم بزرگی برای یک فیلم کوچک تقریباً 3 میلیون دلاری است. آن ‏هم با داستانی که فارغ از جذابیت های معمول و غمگنانه درباره زنی پا به سن گذاشته حافظه خود را هر لحظه بیشتر از ‏دست می دهد و شوهر وفادارش عشق خود را در معرض ناپدید شده می یابد. ‏

فیلم بر اساس داستانی از آلیس مونرو متولد 1931 اونتاریو ساخته شده است و بر خلاف تصور بسیاری از منتقدان ‏وطنی که فیلم کنعان را اولین اقتباس از داستان های وی می دانند، باید بگویم تا این لحظه 6 فیلم سینمایی و تلویزیونی بر ‏اساس قصه های وی ساخته است که اولین آنها دره اوتاوا و آخرین آنها دور از او نام دارد. سارا پولی در مصاحبه ای ‏گفته که اولین نسخه فیلمنامه را در 12 سالگی و هنگام بازی در یک سریال و اختصاصاً برای جولی کریستی نوشته ‏است. که اگر چنین باشد باید بگویم انتخابی شایسته بوده و خانم کریستی در 66 سالگی توانسته شاه نقشی دیگر به ‏کارنامه هنری خود بیفزاید.البته داستان های دیگری با مضمونی مشابه در سال های گذشته شاهد بوده ایم، مانند دفتر ‏خاطرات[2004، نیک کاساوتیس] که در آن مردی می کوشید تا خاطرات عشق پر شورشان را به یاد همسرش که دچار ‏فراموشی شده و در آسایشگاهی مقیم بود، بیاورد. اما دور از او حدیث عاشقانه ای است که پس از سال ها زندگی ‏مشترک نیاز به فداکاری بزرگی برای حفظ آن احساس می شود. در زمانه ای که ساختن فیلم درباره میان سالان مخاطره ‏برانگیز است، شهامت سارا پولی 29 ساله برای تولید فیلمی با قهرمان هایی سالخورده ستودنی است. شاید دور از او در ‏مصاف با فیلم های بزرگ تری چون خون روان خواهد شد یا پیرمردها وطنی ندارند، قافیه را به آنها ببازد. اما چه باک، ‏لطافت و زیبایی این فیلم اول فراموش نخواهد شد. یادآور اثر ارزشمند پل کاکس به نام معصومیت[2000] و مطالعه ای ‏صمیمانه درباره ازدواج هایی که سال ها دوام یافته اند[امری نه چندان متعارف در غرب امروز] با زوجی در راس ‏درام که هنوز بعد از 4 دهه زندگی جذابیت خود را برای یکدیگر حفظ کرده اند[فیونا: ناراحت نباش، من فقط دارم ‏حافظه ام را از دست می دهم]. ‏

ژانر: درام، عاشقانه. ‏

thedivingbell.jpg

ناقوس غواصی و پروانه ‏Le Scaphandre et le papillon‎

کارگردان: جولین شنابل. فیلمنامه: رونالد هاروود بر اساس داستانی از ژان دومینیک بائوبی. موسیقی: پل کانته لون. ‏مدیر فیلمبرداری: یانوش کامینسکی. تدوین: ژولیت ولفلینگ. طراح صحنه: مایکل اریک، لوران اوت. بازیگران: ماتیو ‏آمالریس[ژان دومینیک بوبی]، امانوئل سینیه[سلین دسمولن]، ماری ژوزه کروز[هنریت دوران]، آن کونسینی[کلود]، ‏پاتریک شسنه[دکتر له پاژ]، نیلز ارشتروپ[روسن]، اولتاز لوپز گارمندیا[ماری لوپز]، ژان پی یر کسل[پدر لوسین]، ‏ماریان هنز[ژوزفین]، مکس فون سیدو[پاپینو]. 112 دقیقه. محصول 2007 فرانسه، آمریکا. نام دیگر: ‏The Diving ‎Bell and the Butterfly‏. نامزد اسکار بهترین فیلمبرداری-کارگردانی-تدوین و فیلمنامه اقتباسی، نامزد جایزه بافتای ‏بهترین فیلم خارجی و بهترین فیلمنامه، برنده جایزه بهترین فیلمبرداری-کارگردانی و بهترین فیلم خارجی از مراسم ‏انجمن منتقدان بوستون، برنده جایزه بهترین فیلم خارجی از مراسم انجمن منتقدان رسانه ها، برنده جایزه طلای بهترین ‏فیلمبرداری از مراسم ‏Camerimage، برنده جایزه بهترین کارگردانی-جایزه تکنیک برای کامینسکی و نامزد نخل طلا ‏از جشنواره کن، نامزد 7 جایزه اصلی از مراسم سزار، برنده جایزه گولدن گلاب بهترین کارگردانی-بهترین فیلم ‏خارجی و نامزد جایزه بهترین فیلمنامه و…‏

ژان دومینیک بوبی 43 ساله، سردبیر یکی از مشهورترین مجلات مد دنیا-‏‎ Elle‎‏- زندگی مرفه و شادی را می گذراند. ‏اما در 8 دسامبر 1995 ناگهان قربانی یکی از نادرترین بیماری های دنیا می شود. بوبی کنترل تمامی عضلات خود به ‏استثنای پلک چشم چپ را از دست داده و فلج می شود. چشم و مغر وی کار می کند، اما ظاهراً راهی برای ارتباط با ‏دنیای پیرامون وجود ندارد. تا اینکه هنریت درمانگر وی شروع به آموزش الفبای خاص ابداعی اش به وی می کند، تا با ‏بوبی بتواند با کمک پلک چشم چپ خود با دیگران ارتباط برقرار کند. این کار 14 ماه به طول می انجامد و بوبی تلاش ‏می کند تا از این طریق داستان زندگی خویش را اندک اندک-با کمک یک دستیار- به نگارش در آورد. ‏

چرا باید دید؟

یقین دارم بسیاری از سینما دوستان، فیلم هایی خوبی درباره عظمت اراده و روح آدمی دیده اند. نمونه های دم دستی مثل ‏پرواز بر فراز آسمان ها[لوئیس گیلبرت] درباره داگلاس بادر که با وجود از دست دادن پاهای خود توانست بهترین ‏خلبان جنگنده بریتانیا در دوران جنگ جهانی دوم شود، هنوز فراموش نشده اند. اما حکایت مردی موفق از هر نظر که ‏در اوج کارنامه شغلی خویش به سر می برد و ناگهان خود را همچون غواصی گرفتار در ناقوس غواصی می بیند که ‏اجازه صحبت، تماس و هر گونه رابطه ای با دنیای پیرامون را از وی سلب کرده است، چیز دیگری است. او پروانه ای ‏است که یاد می گیرد افسوس خوردن به حال خویش را رها کرده و با دو چیزی که به غیر از آن چشم چپ برایش به ‏جای مانده، یعنی قدرت تخیل و خاطرات اش آواز قوی خود را سر دهد. بوبی با استفاده از همین عناصر کتاب زندگی ‏نامه اش با نام ناقوس غواصی و پروانه را تالیف می کند و فقط دو روزپس از انتشار آن در سال 1997 فوت می کند. ‏

جولین شنابل متولد 1951 بروکلین، از نقاشان مشهور نو اکسپرسیونیت آمریکاست که از 1996 با ساختن فیلم بسکوایت ‏‏-درباره نقاشی جوان به نام ژان میشل بسکوایت- شروع به فیلمسازی کرد. فیلم جوایزی گرفت و مورد توجه منتقدان نیز ‏واقع شد، اما دومین فیلمش به نام پیش از آن شب فرا رسد[2000] با شرکت خاویر باردم در نقش شاعر و نویسنده ‏همجنسگرای کوبایی رینالدینو آره ناس او را به عنوان مولفی اصیل به جهانیان شناساند. ناقوس غواصی و پروانه ‏سومین فیلم اوست که با فاصله 7 سال از دومین فیلمش به نمایش در آمده و بار دیگر زندگی یک هنرمند را به تصویر ‏کشیده است. فیلمبرداری فوق العاده بدیع کامینسکی که اغلب از نقطه دید بوبی صورت گرفته از نقاط قوت اثر محسوب ‏می شود. رقیبی سرسخت برای دیگر نامزدهای امسال مراسم اسکار که بیرون کردنش از میدان کار ساده ای نیست!‏

ژانر: درام، زندگی نامه. ‏

mongol.jpg

مغول ‏Монгол‎

کارگردان: سرگئی بودروف. فیلمنامه: عارف علیف، سرگئی بودروف. موسیقی: توماش کاته لینن. مدیر فیلمبرداری: ‏روگیه اشتوفرز، سرگئی تروفیموف. تدوین: والدیس اسکارسدوتیر، زاخ اشتینبرگ. طراح صحنه: داشی نامداکوف. ‏بازیگران: تادانوبو آسانو[تموچین]، هونگلی سون[جاموکا]، خولان چولون[بورته]، اودنیام اودسورن[تموچین جوان]، ‏آماربولد توینبایار[جاموکای جوان]، بایارتستسگ اردنبات[بورته جوان]، آمادو مامادکوف[تارگوتای]، با سن[اسوگی]، ‏بو رن[تایچار]. 120 دقیقه. محصول 2007 آلمان، قزاقستان، روسیه، مغولستان. نام دیگر: ‏Mongol‏. نامزد اسکار ‏بهترین فیلم خارجی، برنده جایزه عقاب طلایی بهترین طراحی لباس/کارین لوهر و بهترین تدوین صدا/استفان کونکن ‏مراسم آکادمی روسیه. ‏

تموجین فرزند یکی از خان های مغول، پس از نامزد کردن دخترکی به نام بورته شاهد قتل پدرش اسوگی و تاراج ثروت ‏وی می شود. تموچین که به اسارت تارگوتای در آمده، چند سال بعد موفق به فرار می شود و تصمیم می گیرد تا با ‏دشمنان خود جنگیده و مقام خانی را به چنگ آورد. او که بورته را نیز فراموش نکرده، به سراغ وی می رود. پس از ‏بازگشت به همراه بورته، بار دیگر دشمنان بر او تاخته و این بار بورته را نیز از چنگ وی خارج می کنند.‏‎ ‎تموچین ‏ناچار به سراغ تنها دوستش جاموکا می رود تا با کمک وی بورته را نجات دهد. جاموکای و افرادش به تموچین در ‏رهانیدن بورته از دست مرکیت ها کمک می کنند. اما رفتار سخاوتمندانه تموچین در تقسیم غنایم با افراد، سبب می شود ‏تا آنها جاموکای را رها و با تموچین همراه شوند. مدتی بعد تموچین بار دیگر اسیر و زندانی می شود. این بار بورته که ‏توسط راهبی پیر از محل وی آگاه شده، برای رهانیدن وی عازم می شود.‏‎ ‎تموچین با کمک بورته از زندان می گریزد، ‏و این بار تنها نقشه ای که در سر دارد متحد کردن قوم مغول و دستیابی به کشورهای بسیار است…‏

چرا باید دید؟

فیلم با ضرب المثلی مغولی آغاز می شود: هرگز از یک توله متنفر نباش، چون ممکن است بچه یک ببر باشد. ‏

جان کلام سازندگان مغول یا آخرین نسخه سینمای زندگی نامه چنگیزخان نیز گویا همین ضرب المثل بوده و تصمیم به ‏ساخت فیلم حماسی و باشکوه از زندگی این مرد داشته اند. فراموش نکنیم که طولانی قصه درباره این شخصیت ‏خونخوار تاریخی نیز در دوره استیلای استالین توسط واسیلی یان روسی نوشته شده - چنگیزخان[1939]، باتو[1941] ‏و به سوی آخرین دریا[1954]- که قرار بوده همچون چنگیزخان دنیا را فتح کند. بی شباهت هم نبودند چون هر دو بر ‏اساس یاسای خویش هر کاری را فقط با مرگ پاداش می دادند!‏

از دو نسخه سینمایی زندگی نامه چنگیز[تا جایی که من به یاد دارم] با شرکت جان وین!!! و عمر شریف!! می گذرم که ‏هر دو جزو بدترین فیلم های سازندگانشان هستند. متاسفانه فیلم 1998 سای فو و لیسی مای-محصول چین و مغولستان، ‏برنده 8 جایزه معتبر- را هم ندیده ام. تنها فیلم نزدیک به واقعیت، سریالی دهه هشتادی بود که از تلویزیون ایران هم به ‏نمایش در آمد و مانند همین یکی می خواست چنگیزخان را به چنگیزجان تبدیل کند. خان زاده بخت برگشته ای که پدر و ‏محبوب را از دست داده و برای باز پس گرفتن همسر و سروری پدر تصمی به جنگیدن می گیرد. سرنوشتی پر از ‏نامردی و خیانت و بدبختی که می تواند با کمک حس همذات پنداری از این شخصیت، خونخواری نازنین و محق بسازد. ‏تنها تفاوت مجموعه قبلی و فیلم فعلی در ابعاد آنهاست. مغول با سرمایه ای 20 میلیون دلاری ساخته شده و قرار است ‏اولین بخش از یک سه گانه باشد. فیلمی که از سوی قزاقستان[چرا مغولستان نه ؟!] به آکادمی ارائه شده و هر چند در از ‏شانس زیادی برخوار نیست، اما محصولی عطیم است که می تواند برای سینمای آن کشور اعتبار به همراه آورد. ‏

باید اعتراف کنم که چنگیزخان بر خلاف تصور ما که تاریخ کشورمان مملو از روایت های خونریزی مغولان است، از ‏سوی مردم بسیاری کشورها و حتی مورخین شان یک فاتح و مردی بزرگ قلمداد می شود. شخصیتی کاریزماتیک مانند ‏هیتلر که هنوز دوستداران بسیار دارد. بدیهی است زندگی نامه او به عنوان قصه ای که به دفعات روایت نشده و هنوز ‏تازگی خود را حفظ کرده، مورد توجه فیلمسازان قرار گیرد. سرگئی بودروف در اولین بخش از تریلوژی خود تنها به ‏دوره جوانی و آغاز شکل گیری امپراطوری مغول پرداخته است. فیلم در قزاقستان و چین فیلمبرداری شده و پر از ‏صحنه های چشمگیر نبرد است و از تموچین قهرمانی منصف و همسر نواز تصویر می کند. او اولین مغولی است که به ‏خاطر یک زن جنگ می کند. اگر مدتی است فیلمی حماسی و بزرگ ندیده اید، مغول همه چیز دارد. فراموش کنید که ‏این مرد بعدها موسس امپراطوری هزار ساله ای می شود که نیمی از جهان را زیر فرمان خود داشته و خون های ‏زیادی می ریزد. مغول تاکنون در کشورهای اندکی از جمله روسیه[نزدیک به یک 8 میلیون دلار در آمد] به نمایش در ‏آمده، اما نامزدی اسکار بهترین فیلم خارجی راه را برای پخش جهانی آن باز خواهد کرد.‏

سرگئی ولادیمیروویچ بودروف متولد 1948 خاباروفسک از فیلمسازان مشهور روسیه و دنیاست که از میانه دهه ‏‏1970 به کارگردانی اشتغال دارد. معروف ترین فیلم های او آزادی بهشت است[1989]، اسیر قفقازی[1996]، ‏Running Free ‎‏[1999] و بوسه خرس[2002] است. ‏

ژانر: درام، تاریخی. ‏

surfsup.jpg

موج سواری ‏Surf’s Up‎

کارگردان: اش برانون، کریس باک. فیلمنامه: دان رایمر، اش برانون، کریس باک، کریستوفر جنکینز بر اساس داستانی ‏از کریستوفر جنکینز، کریستین دارن، لیزا آداریو، جو سیراکیوز. موسیقی: مایکائیل دانا. مدیر فیلمبرداری: آندرس ‏مارتینز. تدوین: ایوان بیلانسیو، نانسی فرازن. طراح صحنه: پل لاسین. بازیگران[فقط صدا]: شیا بابیوف[کودی ‏ماوریک]، جف بریجز[بیگ زی/گیک]، زویی دشانل[لنی آلیکای]، جان هدر[جو مرغه]، جیمز وودز[رجی]، دیریش ‏بادر[تانک اوانز]، برایان پوسهن[گلن ماوریک]، دانا لبن[ادنا ماوریک]، رید باک[آرنولد]، ریس الوو[کیت]، ماریو ‏کانتون[میکی آبرومووریتز]، کلی اسلیتر[کلی]، راب ماچادو[راب]. 85 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد جایزه ‏اسکار بهترین فیلم انیمیشن بلند، نامزد 9 جایزه آنی، نامزد 4 جایزه از مراسم اتحادیه طراحان جلوه های ویژه بصری. ‏

پنگوئنی به نام کودی ماوریک اهل شیورپول قطب جنوب که شیفته بیگ زی قهرمان مشهور موج سواری است، به ‏همراه دوستش جو مرغه به جزیره پن گو می رود تا در مسابقاتی که به یادبود وی ترتیب داده شده، شرکت کند. بیگ ‏زی سال ها قبل در حین مسابقه ای با صخره ها برخورد کرده و ناپدید شده شده است. کودی جوان قصد دارد در مهم ‏ترین مسابقه موج سواری دنیا برنده شود، اما فاقد مهارت کافی برای رویارویی با م.ج های سهمگین جزیره پن گو است. ‏بزرگ ترین مدعی قهرمانی پنگوئنی درشت اندام به نام اوانز ملقب به تانک است و کودی را بون هیچ زحمتی در اولین ‏مراحل مسابقه از میدان به درمی کند. تا اینکه دست تقدیر پنگوئنی به نام گیک را سرراه وی قرار می دهد. پنگوئنی که ‏دور از همه در میان جنگل زندگی می کند و درس های او در زمینه موج سواری و زندگی به کودی کمک می کند تا در ‏مسابقه برنده شود.‏

چرا باید دید؟

شخصاً از دیدن نام انیمیشن موج سواری در کنار پرسپولیس و راتاتوی حیرت کردم. اگر این دو فیلم و یا سیمپسون ها: ‏نسخه سینمایی را دیده باشبد، به راحتی تفاوت های مضمونی و کیفی میان آنها را درخواهید یافت. موج سواری یک ‏محصول کاملاً آمریکایی است که برای نوجوان ها ساخته شده و ستایشگر ورزشی صد در صد آمریکایی است. تنها ‏نکته ای که سبب راه یافتن آن به میان نامزدهای اسکار امسال شده، استفاده بدیع آن از روش ‏CGI‏ است که در سال های ‏اخیر شاهد به کارگیری آن در چند فیلم دیگر نیز بوده ایم. سازندگان تازه کار فیلم-کریس باک تنها یک فیلم[تارزان] و ‏اش برنون نیز دستیار کارگردانی داستان اسباب بازی 2 را در کارنامه اش دارد- کوشیده اند از ابتدای فیلم آن را مشابه ‏یک گزارش مستند از کار درآورند و از شوخی با رقبای سال های پیشین مانند پاهای شاد در سکانس اول[اشاره به اینکه ‏پنگوئن فیلم فعلی می تواند آواز بخواند یا برقصد] غافل نبوده اند. لحن فیلم با دوربین روی دست[در یک فیلم انیمیشن! ‏جل الخالق!] در راستای قهرمان پردازی و اسطوره سازی های معاصر هالیوودی است و توانسته برخی را با شوخی ‏های خود جذب کند. با قصه ای درباره جوانکی مجذوب یک افسانه که با کمک همین آدم خود تبدیل به افسانه تازه ای ‏می شود و انتقال تجربیات و حس ورزشکارنه و اخلاقیات و غیره و ذالک… البته فروش زیر 60 میلیون دلار آن چندان ‏آش دهان سوزی نیست و در مقایسه با راتاتوی یا سیمپسون ها شکست محسوب می شود، با این حال می تواند افراد ‏صاحب ذوق و سلیقه متوسط را سر کیف بیاورد. غیر محتمل ترین برنده اسکار امسال!‏

ژانر: انیمیشن، کمدی، خانوادگی، ورزشی. ‏