به رغم مبارزهای عقیدتی که طی سالهای اخیر به مدد ترویج اندیشه های جناب آقای دکتر سروش علیه ایدئولوژی و ایدئولوژی زدگی در جامعه ما صورت گرفته، اما ظاهرا به علت ماندگاری رسوبات یک سنت صد ساله، ما همچنان ایدئولوژیک اندیشیم.
نمونهاش همین بحث رای دادن یا رای ندادن در نظام جمهوری اسلامی است که از نظر برخی از ما گویی رای دادن در هر شرایطی امری واجب و از نظر برخی دیگر رای ندادن در هر موقعیتی امری ضروری است.
هر دوی این مواضع امری ایدئولوژیک است چرا که رای دادن و رای ندادن به خودی خود نه امری همیشه ضروری و نه موضوعی دائما قبیح است.
در واقع همه چیز بستگی به “شرایط” دارد و شرایط هم امری ثابت و یک سویه و ساده نیست، بلکه متغیر و چند وجهی و پیچیده است.
قاعدتا کسی که بر مبنای یک تحلیل مشخص از شرایط رای می دهد یا رای نمی دهد، رفتارش کاملا قابل درک است اما آنکه بنا به یک اصل ایدئولوژیک همیشه فارغ از فضای واقعی جامعه خود را موظف به رای دادن و رای ندادن میبیند، رفتارش چندان قابل فهم نیست.
ظاهرا آنچه به مساله حضور یا عدم حضور در انتخابات رنگ ایدئولوژیک زده، ربط دادن شرکت یا عدم شرکت در انتخابات به اعلام موضع در مورد مشروعیت نظام سیاسی است.
نظام جمهوری اسلامی معمولا همیشه سعی کرده است تا میزان حضور مردم در هر انتخاباتی را به حمایت مشارکت کنندگان از کلیت نظام و مشروعیت بخشیدن به آن نسبت دهد و همین مساله، آن بخش از ایرانیانی را که نمیخواهند به عنوان مشروعیت بخش نظام اسلامی معرفی شوند، در مورد شرکت در انتخابات بسیار حساس کرده است.
این در حالی است که در هیچ نقطهای از جهان و بخصوص آنجاهایی که امکان تحریم رسمی و علنی و امن وجود ندارد، شرکت یا عدم شرکت در انتخابات هیچ ربطی به مشروعیت یک نظام سیاسی ندارد.
نظام سیاسی در دنیای امروز از طریق کارآمدی، جلب رضایت عمومی و نهادینه کردن روند تغییر تمام زمامداران از راه مسالمتآمیز برای خود مشروعیت تولید و بازتولید میکند و کمیت شرکت کنندگان در یک انتخابات ربطی به این موضوع پیدا نمیکند.
اینکه نظام جمهوری اسلامی همیشه دغدغه عمیقی نسبت به میزان شرکت مردم در هر اننتخابات دارد، علامت اعتماد به نفس آن محسوب نمیشود، از این رو، بهتر است نظام خود را از این دغدغه پر دردسر رها کند و منابع مشروعیت خود را در جاهای طبیعی آن بجوید تا رای دهندگان ایرانی هم فارغ از این معضل بتوانند رای دهند یا ندهند.
از این گذشته، من تصور میکنم در دنیای کنونی چیز تعریف شدهای به نام “نظام” که همیشه باید پایدار و ثابت فرض شود، وجود ندارد.
هر کشوری خواه ناخواه به طریقی اداره میشود، این طریق را مسئولان قوای مقننه، قضائیه و مجریه آن کشور در چارچوب یک قانون بسیار کلی، تعیین میکنند و آنها را هم مردم به طور مستقیم یا غیر مستقیم برمیگزینند. خارج از این چارچوب به سختی می توان نظامی را متصور شد.
برای نمونه، کشور فرانسه را در نظر بگیرید. ما به چه چیزی نظام فرانسه میگوییم؟
نظام فرانسه با هر مشخصهای که تعریف شود، نافی حضور کمونیستها و یا مذهبیها در انتخابات نیست و شرکت کمونیستها و مذهبیها در انتخابات نیز به معنای تایید سرمایهداری و یا لائیسیته فرانسه نیست.
این مساله با تفاوتی البته بسیار مهم در مورد ایران هم صادق است. در ایران به خلاف فرانسه هر گروه سیاسی و نحله فکری نمی تواند کاندیدای خاص خود را برای حضور در نهادهای تصمیمگیر داشته باشد و برخی مناصب و سیاستها نیز گویا دائمیاند، اما از نقطه نظر رابطه شرکت در انتخابات با مشروعیت بخشی به نظام سیاسی، نباید تفاوتی بین ایران و فرانسه قائل شد.