به راه راست هدایت نشد

فریبا داوودی مهاجر
فریبا داوودی مهاجر

پس از بازگشت ندا از حمام، دست و پا و دهانش را بستم تا فرصت داد و بیداد پیدا نکند. به آشپزخانه رفتم و شلنگ گاز را باز کردم. یک کمر بند چرمی برداشتم و به داخل هال بازگشتم. شروع به زدن ندا کردم. سه ساعت شلنگ را بر بدن لخت او زدم، می خواستم تنبیه اش کنم. ندا از حال رفت. اورا رها کردم. پس از مدتی متوجه شدم که جان خود را از دست داده است.”

قاتل، هدایت نام دارد. 23 ساله است. درحالی که تنها 3 سال از ازدواجش با ندا می گذرد  اورا پس از شکنجه و ضرب و شتم شدید بطور فجیعی به قتل می رساند. هدایت به ماموران گفته است که 3 ماه تلاش کردم، تا ندا را به راه راست هدایت کنم. ولی این اتفاق نیافتاد. اورا کتک زدم تا از رفتارهایش پشیمان شود اما او کشته شد!

بازپرس شعبه هفتم دادسرای امور جنایی تهران. گفت: این مرد در سلامت کامل روحی و روانی بسر می برد. بدون اینکه کوچکترین مشکلی داشته باشد دست به این اقدام زده است.

در زیر پوست این شهر، یک زن 22  ساله زیر سایه شک و تردید، مظلوم و بی گناه و پشت درهای بسته به طرز دردناکی به قتل می رسد، در حالی که ما همگی، به اموری دیگر مشغولیم.

همه کاندیداها وعده زندگی بهتر می دهند. رفع خشونت، مبارزه با تبعیض جنسیتی، پیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان که در جای خود همه قابل تقدیر است. اما در میان این وعده ها هر روز ده ها اتفاق میافتد که در باره آن اظهار نظری نمی کنیم. دست و پای بهروز جاوید تهرانی را در انفرادی به قل و زنجیر می بندند. جلوه و کاوه همچنان در زندان بسر می برند. روناک صفار زاده در زندان در وضعیت بسیار نامناسبی است. حکم سنگسار یک زوج تایید شده است. زنان کاندیدا تایید صلاحیت نمی شوند. دانشجویان زندانی همچنان زیر فشار بسر می برند. کارگران بازداشتی بلاتکلیفند.

البته ما آرزو می کنیم که کاندیداها به وعده های خود وفادار بمانند. چرا که احمدی نژاد مانند ویروسی به جان ملت ایران افتاده است که با وعده و وعید و خنده و تمسخر سرنوشت آن ها را به بازی گرفته است. اما همه سرگرم هستیم. همه سرگرم بازی انتخابات و سرگرم خودمان.

 من اطمینان دارم، زمانی که ندا آخرین نفسهای خود را در زیر ضربه های شلنگ می کشید، از سرگرمی های ما خبر نداشت. نه از سرگرمی ها، نه از اختلافات و نه ازدعواهای درون گروهی و نه از نامه نگاریهای. ونه از یار کشیها و نه از دسته بندی های ما. تمام آن. زنهایی که ما برایشان سینه چاک می کنیم همه در زیر خشونت و تحقیر و ناسزا در حال له شدن هستند، هیچکدامشان از این بازیها خبر ندارند.

آنها نگاهشان به ماست. بر ماست که در هر مطلبی که می نویسیم، هر اظهار نظری که می کنیم، هر فعالیتی انجام می دهیم، طرفدار هر کسی که هستیم، زمانی که رای می دهیم و یا نمی دهیم. تنها به این زنان دردمند جامعه خود بیندیشیم که زیر بار سنت و خرافات و آداب و رسوم متحجرهر ثانیه مرگ را تجربه می کنند. وگاهی مرگ را براین زندگی پر رنج ترجیح می دهند. برای اینکه آنها را به زندگی برگردانیم چاره ای نداریم مگر آنکه همگی دست در دست هم مسیر مبارزه را طی کنیم. هرکسی که مارا جدا می خواهد، هرکسی که خط تفرقه را درمیان ما باز می کند، نه تنها از مانیست، بلکه نیم نگاهی به وضعیت زنان جامعه ما ندارد.

دست در دست هم نهیم به مهر، زنان میهن خویش را کنیم آزاد!