فضای پر تب و تابی بر سراسر خاورمیانه سایه افکنده است. هر روز خبر تازه ای از این منطقه به گوش جهانیان می رسد. تنوع مطالب منتشره از سوی رسانه های بین المللی می تواند موجب سرگیجه در بین ناظزین و مفسرین سیاسی شود. مروری بر اتفاقات پیش آمده نشان می دهد که بازیگران جهانی و منطقه ای تصمیمات تازه ای برای این گوشه استراتژیک دنیا اتخاذ کرده اند. لازم به یادآوری نیست که تاثیر تغییرات خاورمیانه بر جهان غیر قابل انکار است.
سه ویژگی، دگرگونی های اخیر را از سایر اتفاقات قبلی حادث در این بخش از جهان، متمایز می کند. اول این که، نام کشورهائی را می شنویم که در گذشته یا اصلا منشأ اثر نبودند و یا تا این حد میدان داری نمی کردند. مسئله بعدی در اولویت قرار گرفتن روش های مبتنی بر گفت و شنود است. دست آخر سرعت گرفتن سیر تحولات و نتیجه بخش بودن مداکرات در کوتاه مدت است.
فرانسه یکی از کشورهائی است که خواهان حضور مؤثرتری در جهان و به تبع آن خاورمیانه می باشد. از زمانی که سکان هدایت سیاست خارجی فرانسه در دستان سارکوزی قرار گرفت، روابط سرد “سرزمین گلها” با آمریکا رو به گرمی نهاد. این گرمی روابط موجب شد در عرصه جهانی، به ویژه در خاورمیانه، ایالات متحده از سیاست های فرانسه به طور روزافزون پشتیبانی کند. اولین تحرک جدی دولت جدید فرانسه را در خاورمیانه، برای هم سو کردن گروه های لبنانی جهت انتخاب جانشین میشل عون شاهد بودیم. سفرهای مکرر کوشنر به لبنان تنها به توافق بین گروه های متخاصم بر سر میشل سلیمان انجامید. اما همین توافق در نهایت توانست به انتخاب میشل سلیمان و تشکیل دولت جدید به رهبری فؤاد سینیوره بعد از نشست دوحه ختم شود. این تنها فعالیت مهم فرانسه در این نقطه حساس دنیا نبود. سفرسارکوزی به منطقه، حضور وی در مجلس اسرائیل، تاکید بر مخالفت کشورش با فعالیت های شهرک سازی یهودیان و دفاع از تشکیل کشور مستقل فلسطینی، از جمله این تلاش ها بود. کوشش هائی ازاین دست، بیانگر تمایل واقعی سیاستمداران فرانسوی برای ادامه مسیر توافق اسلو، نقشه راه و نتایج نشست آناپولیس بود. شاید یکی از علت های اصلی تشکیل اجلاس کشورهای عضو اتحادیه اروپا و حوزه مدیترانه، یافتن راه حل های بین المللی برای خاورمیانه باشد. ارائه طریقی که بتواند پشتیبانی اتحادیه اروپا را با خود همراه داشته باشد. یکی از اولین نتایج این کنفرانس موافقت سوریه برای برقراری روابط عادی دیپلماتیک با لبنان بود. این توافق در حضور خلیفه قطر صورت گرفت.
در مناسبات جدید منطقه ای شاهد هستیم که دولت قطر اخیرا نقش ویژه ای پیدا کرده است. هفت سال پیش قطر برای نخستین بار در اجلاس تجارت جهانی پذیرای نمایندگان اسرائیل شد. این رویداد مهم نشان داد که راه و روش قطر از کشورهای همسایه در این زمینه جدا شده است. سیاست هم سوئی با روابط متعارف جهانی، افزایش قدرت اقتصادی این کشور در سایه دست یابی به مخاذن بزرگ گاز و افزایش قیمت جهانی انرژی و در نهایت تلاش وسیع و اراده راسخ این کشور برای ایفای وظایف بین المللی خود، منجر به پذیرش نقش مورد ادعای این کشور از سوی جامعه جهانی شد. به همین دلیل در اوج درگیری های بیروت بین چریک های حزب الله و هواداران چهارده مارس، این کشور با تشکیل نشستی به درگیری ها خاتمه داد. نتایج حاصل از این گفتگوها بلافاصله مورد استقبال کشورهای جهان قرار گرفت. این امر وقتی بیشتر اهمیت پیدا می کند که بدانیم هیچ یک از دو کشور ایران، که از زمان دولت صفویه در کشور لبنان حضوری مؤثر داشته، و دولت سعودی، به عنوان نزدیکترین متحد مخالفین سوریه در لبنان، نتوانستند چنین نقشی از خود به نمایش بگذارند. همین میزان تاثیر توانست به حضور سلطان قطر در حاشیه کنفرانس مدیترانه 2008 منجر شده، دو کشور سوریه و لبنان را، با مساعدت فرانسه، وادار به گشایش سفارت در کشورهای یک دیگر کند.
چندی پیش در مقاله “کدام راه ترکیه یا پاکستان” به افزایش نقش منطقه ای و جهانی ترکیه اشاره کرده بودم. اتفاقات اخیر بر ادعاهای آن نوشته تقطه تاکید گذاشت. نقشی که ترکیه در راه آشتی دادن سوریه و اسرائیل بازی می کند، مورد احترام جامعه جهانی قرار گرفته است. جالب است بدانیم که این حرکت صلح جویانه ترکیه زمانی صورت می گیرد که دولت این کشور، گرفتار حل مسئله درگیری هواداران افراطی آتاتورک با حزب اسلام گرای عدالت و توسعه می باشد. اما دولت این کشور، هم چنان که در عرصه داخلی تلاش دارد به طور عمده از راه گفت و شنود به حل مشکلات بپردازد، در مناسبات جهانی هم دیپلماسی را گزینه نخست خود قرار داده است.
البته این تنها ترکیه نیست که رویکردهای سیاسی را به جای روش های ماجراجویانه نظامی انتخاب اول خود قرار داده است. در پی حوادثی چند امروز طرفداران روش های غیر نظامی در جهان موقعیت مناسب تری را به دست آورده اند. از جمله این وقایع می توان به درگیری های عراق و افغانستان، نتایج حاصل از مذاکرات شش جانبه با کره شمالی، وخامت وضعیت اقتصادی حاکم بر جهان و افزایش دل آشوب در جهان متعاقب افزایش سطح تنازعات در خاورمیانه، اشاره کرد. نگرانی های موجود نسبت به وقوع جنگ و عواقب حاصل از آن در سطح جهان توانسته موجب اجماع افکار عمومی علیه جنگ و یاری رساندن به گروه هایی شود که دنیا را سیاه و یا سفید نمی بینند. حاصل این کار باعث شده بخش هایی از سیاستمداران چرخه کار را به دست بگیرند که حاضر باشند در مقابل دریافت امتیاز، امتیاز بدهند. در چنین شرایطی می بینیم که چگونه دولت لبنان شکل می گیرد. اسرا و جنازه های لبنان و اسرائیل مبادله می شود. حماس نه تنها به آتش بس با اسرائیل تن می دهد، بلکه خمپاره اندازهای فلسطینی را هم دست گیر می کند. آخرالامر سوریه وسوسه می شود که در مقابل دریافت بلندی های جولان از تهران فاصله بگیرد. روزگاری حل تمامی این مسائل، حداقل از مسیر دیپلماتیک، دشوار به نظر می رسید. اگر هم امیدوار بودیم گفتگو حلال مشکلات باشد، کندی در رسیدن به اهداف می توانست موجب یأس و دل سردی شود.
اما اکنون وضع به گونه ای دیگر است. در چند ماهه اخیر شاهد سرعت گرفتن حل و فصل مسائل در سطح منطقه بوده ایم. نقطه اوج این پدیده در عراق قابل مشاهده است. در مدت زمان کوتاهی شاهد حضور رهبران سیاسی منطقه، نظیر اردوغان و سعد حریری، در عراق هستیم. پذیرش گشایش سفارت کشورهای عربی، یکی پس از دیگری و در فاصله ای کوتاه، باز نشانه سرعت حاکم بر رویدادهای عراق است. امری که سال ها آمریکا آن را طلب می کرد. از پی همه اینها، بلافاصله، ناظر دعوت کشورهای اروپایی از نوری المالکی هستیم، تا به این وسیله به نخست وزیر عراق اعتماد به نفس لازم را بدهند. نکته قابل توجه در این میان سرعت فاصله گرفتن تهران و بغداد است. هنگامی که بدانیم آیت الله سیستانی با احمدی نژاد ملاقات نکرد ولی حریری سنی مذهب وکمی قبل تر از آن لاریجانی را به حضور پذیرفته بود، می توان به عمق این شکاف و سرعت شکل گیری آن پی برد.
طبیعی است هم تهران و هم آمریکا از چنین جو و فضائی درس بگیرند. قطعا حضور برنز در نشست 5+1 در 29 تیر حرکتی خلق الساعه نیست. به ناگهان کسی نمی تواند جهت گشایش دفتر حفاظت منافع تصمیم بگیرد. با اطمینان می توان ادعا کرد مقدمه چینی های لازم صورت گرفته است. حتما از خاطر نبرده ایم که چندی پیش رسانه ها از سفر امیر احمدی به ایران و ملاقات او با احمدی نژاد خبر داده بودند. هنوز خاطره آن سفر از ذهن ها پاک نشده بود که وی برای بازگوئی آن چه که در آمریکا شنیده، به تهران بازگشته است. امیر احمدی تلاش دارد از طریق لابی کردن با مسئولین ایرانی و آمریکائی دو طرف را به مذاکره تشویق کند. در مقابل خبرنگار صدای آمریکا از شایعه ای در پاریس خبر می داد. شایعه ای که از سفر دکتر ولایتی به پاریس و دیده شدنش در اطراف کاخ الیزه حکایت می کرد. همان فرانسه ای که سعی دارد نقش بزرگ تری در جهان و منطقه داشته باشد. همان کشوری که زمانی به دنیا هشدار داده بود که یا باید بمب ایرانی را بپذیرند و یا بمباران ایران را و امروز از سوریه می خواهد برای اثبات وفاداری خود به نظم جهانی ایران را نسبت به قبول تعلیق غنی سازی قانع کند. و چه زود هم وزیر خارجه کشورمان برای در یافت پیام جامعه جهانی ابتدا به سوریه و از پی آن به ترکیه سفر می کند. پیامی که نسخه اش در کنفرانسی پیچیده شده است که مهندس آن سارکوزی است. در چنین شرایطی بعید به نظر می رسد ایران پیام دنیا را دریافت نکرده و شاهد تحولات منطقه نباشد.
در طرف مقابل ویلیام برنز، چندی پیش طی نشست های متعدد با نمایندگان کنگره، تلاش می کرد مقدمات تغییر تاکتیک های احتمالی آتی را فراهم کند. همین مقدمات در نهایت منجر به اتخاد تصمیم از سوی بوش برای چرخشی در سیاست خارجی آمریکا شد. جلسه ای، در پشت درهای بسته، که با حضور رئیس جمهور و معاونش، وزیر خارجه، مشاور امنیت ملی، رئیس دفتر کاخ سفید و نفر سوم دستگاه دیپلماسی آمریکا تشکیل شد. در واقع بعد از افزایش تشنج در منطقه، هشدارهای وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش آمریکا در مورد عواقب یک جنگ احتمالی با نقش آفرینی اسرائیل و مساعد نبودن اوضاع بین المللی برای هرگونه درگیری نظامی دیگر در منطقه خاورمیانه، باعث شد امروز رایس از موقعیت بهتری نسبت به چنی برخوردار شود. مجموعه این شرایط دو طرف را وادار به نرمش بیشتر در مواضع و خط قرمزهای خود کرده است. این چرخش های سیاسی در قدم های اول، تا این لحظه، با کاهش شانزده دلاری در قیمت نفت همراه شده است. امری که برای دنیا بسیار مهم است. بنا بر این حضور معاون وزیر خارجه آمریکا در کنار سعید جلیلی در روز شنبه، می تواند در چهار چوب همین تغییرات منطقه ای، و تقریبا با همان مشخصات، ارزیابی گردد. پیش بینی نتایج این مذاکرات در شرائط کنونی کار آسانی نیست. اما از هم اکنون می توان گفت که اگر طرفین با احساس مسئولیت، هوشیاری، درک درست از شرایط جهانی و خویشتن داری پا به میدان مذاکره بگذارند “فرش زیبای ایرانی” بافته خواهد شد. در غیر این صورت دل شوره هائی بزرگتر در راه است.
و اینک آخرالزمان، محشری بر پا شده است. این بار یه جای صور اسرافیل صدای بلند طبل های جنگ نه مردگان، که خفتگانی را بیدار کرده است. این خواب رفتگان اگر قدری تاخیر کنند ممکن است لذت دیدن طلوع خورشید را با فرو رفتن به خوابی ابدی عوض کنند.