زمان بیداری خفتگان

میر حمید سالک
میر حمید سالک

‏فضای پر تب و تابی بر سراسر خاورمیانه سایه افکنده است. هر روز خبر تازه ای از این منطقه به گوش جهانیان می رسد. ‏تنوع مطالب منتشره از سوی رسانه های بین المللی می تواند موجب سرگیجه در بین ناظزین و مفسرین سیاسی شود. ‏مروری بر اتفاقات پیش آمده نشان می دهد که بازیگران جهانی و منطقه ای تصمیمات تازه ای برای این گوشه استراتژیک ‏دنیا اتخاذ کرده اند. لازم به یادآوری نیست که تاثیر تغییرات خاورمیانه بر جهان غیر قابل انکار است. ‏

سه ویژگی، دگرگونی های اخیر را از سایر اتفاقات قبلی حادث در این بخش از جهان، متمایز می کند. اول این که، نام ‏کشورهائی را می شنویم که در گذشته یا اصلا منشأ اثر نبودند و یا تا این حد میدان داری نمی کردند. مسئله بعدی در اولویت ‏قرار گرفتن روش های مبتنی بر گفت و شنود است. دست آخر سرعت گرفتن سیر تحولات و نتیجه بخش بودن مداکرات در ‏کوتاه مدت است.‏

فرانسه یکی از کشورهائی است که خواهان حضور مؤثرتری در جهان و به تبع آن خاورمیانه می باشد. از زمانی که سکان ‏هدایت سیاست خارجی فرانسه در دستان سارکوزی قرار گرفت، روابط سرد “سرزمین گلها” با آمریکا رو به گرمی نهاد. ‏این گرمی روابط موجب شد در عرصه جهانی، به ویژه در خاورمیانه، ایالات متحده از سیاست های فرانسه به طور ‏روزافزون پشتیبانی کند. اولین تحرک جدی دولت جدید فرانسه را در خاورمیانه، برای هم سو کردن گروه های لبنانی جهت ‏انتخاب جانشین میشل عون شاهد بودیم. سفرهای مکرر کوشنر به لبنان تنها به توافق بین گروه های متخاصم بر سر میشل ‏سلیمان انجامید. اما همین توافق در نهایت توانست به انتخاب میشل سلیمان و تشکیل دولت جدید به رهبری فؤاد سینیوره بعد ‏از نشست دوحه ختم شود. این تنها فعالیت مهم فرانسه در این نقطه حساس دنیا نبود. سفرسارکوزی به منطقه، حضور وی ‏در مجلس اسرائیل، تاکید بر مخالفت کشورش با فعالیت های شهرک سازی یهودیان و دفاع از تشکیل کشور مستقل ‏فلسطینی، از جمله این تلاش ها بود. کوشش هائی ازاین دست، بیانگر تمایل واقعی سیاستمداران فرانسوی برای ادامه مسیر ‏توافق اسلو، نقشه راه و نتایج نشست آناپولیس بود. شاید یکی از علت های اصلی تشکیل اجلاس کشورهای عضو اتحادیه ‏اروپا و حوزه مدیترانه، یافتن راه حل های بین المللی برای خاورمیانه باشد. ارائه طریقی که بتواند پشتیبانی اتحادیه اروپا را ‏با خود همراه داشته باشد. یکی از اولین نتایج این کنفرانس موافقت سوریه برای برقراری روابط عادی دیپلماتیک با لبنان ‏بود. این توافق در حضور خلیفه قطر صورت گرفت. ‏

در مناسبات جدید منطقه ای شاهد هستیم که دولت قطر اخیرا نقش ویژه ای پیدا کرده است. هفت سال پیش قطر برای ‏نخستین بار در اجلاس تجارت جهانی پذیرای نمایندگان اسرائیل شد. این رویداد مهم نشان داد که راه و روش قطر از ‏کشورهای همسایه در این زمینه جدا شده است. سیاست هم سوئی با روابط متعارف جهانی، افزایش قدرت اقتصادی این ‏کشور در سایه دست یابی به مخاذن بزرگ گاز و افزایش قیمت جهانی انرژی و در نهایت تلاش وسیع و اراده راسخ این ‏کشور برای ایفای وظایف بین المللی خود، منجر به پذیرش نقش مورد ادعای این کشور از سوی جامعه جهانی شد. به همین ‏دلیل در اوج درگیری های بیروت بین چریک های حزب الله و هواداران چهارده مارس، این کشور با تشکیل نشستی به ‏درگیری ها خاتمه داد. نتایج حاصل از این گفتگوها بلافاصله مورد استقبال کشورهای جهان قرار گرفت. این امر وقتی ‏بیشتر اهمیت پیدا می کند که بدانیم هیچ یک از دو کشور ایران، که از زمان دولت صفویه در کشور لبنان حضوری مؤثر ‏داشته، و دولت سعودی، به عنوان نزدیکترین متحد مخالفین سوریه در لبنان، نتوانستند چنین نقشی از خود به نمایش ‏بگذارند. همین میزان تاثیر توانست به حضور سلطان قطر در حاشیه کنفرانس مدیترانه 2008 منجر شده، دو کشور سوریه ‏و لبنان را، با مساعدت فرانسه، وادار به گشایش سفارت در کشورهای یک دیگر کند.‏

چندی پیش در مقاله “کدام راه ترکیه یا پاکستان” به افزایش نقش منطقه ای و جهانی ترکیه اشاره کرده بودم. اتفاقات اخیر بر ‏ادعاهای آن نوشته تقطه تاکید گذاشت. نقشی که ترکیه در راه آشتی دادن سوریه و اسرائیل بازی می کند، مورد احترام ‏جامعه جهانی قرار گرفته است. جالب است بدانیم که این حرکت صلح جویانه ترکیه زمانی صورت می گیرد که دولت این ‏کشور، گرفتار حل مسئله درگیری هواداران افراطی آتاتورک با حزب اسلام گرای عدالت و توسعه می باشد. اما دولت این ‏کشور، هم چنان که در عرصه داخلی تلاش دارد به طور عمده از راه گفت و شنود به حل مشکلات بپردازد، در مناسبات ‏جهانی هم دیپلماسی را گزینه نخست خود قرار داده است. ‏

البته این تنها ترکیه نیست که رویکردهای سیاسی را به جای روش های ماجراجویانه نظامی انتخاب اول خود قرار داده ‏است. در پی حوادثی چند امروز طرفداران روش های غیر نظامی در جهان موقعیت مناسب تری را به دست آورده اند. از ‏جمله این وقایع می توان به درگیری های عراق و افغانستان، نتایج حاصل از مذاکرات شش جانبه با کره شمالی، وخامت ‏وضعیت اقتصادی حاکم بر جهان و افزایش دل آشوب در جهان متعاقب افزایش سطح تنازعات در خاورمیانه، اشاره کرد. ‏نگرانی های موجود نسبت به وقوع جنگ و عواقب حاصل از آن در سطح جهان توانسته موجب اجماع افکار عمومی علیه ‏جنگ و یاری رساندن به گروه هایی شود که دنیا را سیاه و یا سفید نمی بینند. حاصل این کار باعث شده بخش هایی از ‏سیاستمداران چرخه کار را به دست بگیرند که حاضر باشند در مقابل دریافت امتیاز، امتیاز بدهند. در چنین شرایطی می ‏بینیم که چگونه دولت لبنان شکل می گیرد. اسرا و جنازه های لبنان و اسرائیل مبادله می شود. حماس نه تنها به آتش بس با ‏اسرائیل تن می دهد، بلکه خمپاره اندازهای فلسطینی را هم دست گیر می کند. آخرالامر سوریه وسوسه می شود که در مقابل ‏دریافت بلندی های جولان از تهران فاصله بگیرد. روزگاری حل تمامی این مسائل، حداقل از مسیر دیپلماتیک، دشوار به ‏نظر می رسید. اگر هم امیدوار بودیم گفتگو حلال مشکلات باشد، کندی در رسیدن به اهداف می توانست موجب یأس و دل ‏سردی شود.‏

اما اکنون وضع به گونه ای دیگر است. در چند ماهه اخیر شاهد سرعت گرفتن حل و فصل مسائل در سطح منطقه بوده ایم. ‏نقطه اوج این پدیده در عراق قابل مشاهده است. در مدت زمان کوتاهی شاهد حضور رهبران سیاسی منطقه، نظیر اردوغان ‏و سعد حریری، در عراق هستیم. پذیرش گشایش سفارت کشورهای عربی، یکی پس از دیگری و در فاصله ای کوتاه، باز ‏نشانه سرعت حاکم بر رویدادهای عراق است. امری که سال ها آمریکا آن را طلب می کرد. از پی همه اینها، بلافاصله، ‏ناظر دعوت کشورهای اروپایی از نوری المالکی هستیم، تا به این وسیله به نخست وزیر عراق اعتماد به نفس لازم را ‏بدهند. نکته قابل توجه در این میان سرعت فاصله گرفتن تهران و بغداد است. هنگامی که بدانیم آیت الله سیستانی با احمدی ‏نژاد ملاقات نکرد ولی حریری سنی مذهب وکمی قبل تر از آن لاریجانی را به حضور پذیرفته بود، می توان به عمق این ‏شکاف و سرعت شکل گیری آن پی برد.‏

طبیعی است هم تهران و هم آمریکا از چنین جو و فضائی درس بگیرند. قطعا حضور برنز در نشست 5+1 در 29 تیر ‏حرکتی خلق الساعه نیست. به ناگهان کسی نمی تواند جهت گشایش دفتر حفاظت منافع تصمیم بگیرد. با اطمینان می توان ‏ادعا کرد مقدمه چینی های لازم صورت گرفته است. حتما از خاطر نبرده ایم که چندی پیش رسانه ها از سفر امیر احمدی ‏به ایران و ملاقات او با احمدی نژاد خبر داده بودند. هنوز خاطره آن سفر از ذهن ها پاک نشده بود که وی برای بازگوئی آن ‏چه که در آمریکا شنیده، به تهران بازگشته است. امیر احمدی تلاش دارد از طریق لابی کردن با مسئولین ایرانی و ‏آمریکائی دو طرف را به مذاکره تشویق کند. در مقابل خبرنگار صدای آمریکا از شایعه ای در پاریس خبر می داد. شایعه ‏ای که از سفر دکتر ولایتی به پاریس و دیده شدنش در اطراف کاخ الیزه حکایت می کرد. همان فرانسه ای که سعی دارد ‏نقش بزرگ تری در جهان و منطقه داشته باشد. همان کشوری که زمانی به دنیا هشدار داده بود که یا باید بمب ایرانی را ‏بپذیرند و یا بمباران ایران را و امروز از سوریه می خواهد برای اثبات وفاداری خود به نظم جهانی ایران را نسبت به قبول ‏تعلیق غنی سازی قانع کند. و چه زود هم وزیر خارجه کشورمان برای در یافت پیام جامعه جهانی ابتدا به سوریه و از پی ‏آن به ترکیه سفر می کند. پیامی که نسخه اش در کنفرانسی پیچیده شده است که مهندس آن سارکوزی است. در چنین ‏شرایطی بعید به نظر می رسد ایران پیام دنیا را دریافت نکرده و شاهد تحولات منطقه نباشد.‏

در طرف مقابل ویلیام برنز، چندی پیش طی نشست های متعدد با نمایندگان کنگره، تلاش می کرد مقدمات تغییر تاکتیک ‏های احتمالی آتی را فراهم کند. همین مقدمات در نهایت منجر به اتخاد تصمیم از سوی بوش برای چرخشی در سیاست ‏خارجی آمریکا شد. جلسه ای، در پشت درهای بسته، که با حضور رئیس جمهور و معاونش، وزیر خارجه، مشاور امنیت ‏ملی، رئیس دفتر کاخ سفید و نفر سوم دستگاه دیپلماسی آمریکا تشکیل شد. در واقع بعد از افزایش تشنج در منطقه، ‏هشدارهای وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش آمریکا در مورد عواقب یک جنگ احتمالی با نقش آفرینی اسرائیل و مساعد ‏نبودن اوضاع بین المللی برای هرگونه درگیری نظامی دیگر در منطقه خاورمیانه، باعث شد امروز رایس از موقعیت ‏بهتری نسبت به چنی برخوردار شود. مجموعه این شرایط دو طرف را وادار به نرمش بیشتر در مواضع و خط قرمزهای ‏خود کرده است. این چرخش های سیاسی در قدم های اول، تا این لحظه، با کاهش شانزده دلاری در قیمت نفت همراه شده ‏است. امری که برای دنیا بسیار مهم است. بنا بر این حضور معاون وزیر خارجه آمریکا در کنار سعید جلیلی در روز شنبه، ‏می تواند در چهار چوب همین تغییرات منطقه ای، و تقریبا با همان مشخصات، ارزیابی گردد. پیش بینی نتایج این مذاکرات ‏در شرائط کنونی کار آسانی نیست. اما از هم اکنون می توان گفت که اگر طرفین با احساس مسئولیت، هوشیاری، درک ‏درست از شرایط جهانی و خویشتن داری پا به میدان مذاکره بگذارند “فرش زیبای ایرانی” بافته خواهد شد. در غیر این ‏صورت دل شوره هائی بزرگتر در راه است. ‏

و اینک آخرالزمان، محشری بر پا شده است. این بار یه جای صور اسرافیل صدای بلند طبل های جنگ نه مردگان، که ‏خفتگانی را بیدار کرده است. این خواب رفتگان اگر قدری تاخیر کنند ممکن است لذت دیدن طلوع خورشید را با فرو رفتن ‏به خوابی ابدی عوض کنند. ‏