زنان ایرانی و مراجع دینی

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

مقام معاونت رئیس جمهور درامور زنان اخیرا در توجیه ناتوانی های دولت در اجرای مصوبه و تصمیم بر حضور زنان در استادیوم ورزشی برای تماشای مسابقه والیبال مردان، به صورت رسمی اعلام کرد “به احترام مراجع از اجرای آن صرفنظر شده است”. تماشای بازی والیبال تا دو سال پیش برای زنان مجاز بود. مراجع هم بی خیالش بودند. معلوم نیست چرا ناگهان به نظر مبارک شان رسیده که اسلام بر باد رفته و باید وارد عمل بشوند. از قرار معلوم مراجع در گذار زمان به این نتیجه رسیده اند که تنها حوزه اقتدارشان در جمهوری اسلامی ایران، حوزه زنان است. به درستی دریافته اند نمی توانند سیاست های ولی فقیه را که خود در تاسیس و تحکیم پایه های حکومت آن نقش داشته اند، به صورت جدی نقد کنند. به درستی فهمیده اند در سیاستگذاری های مورد علاقه ولی فقیه، حق دخالت و نقد ندارند و در نتیجه مجموعه ولایت فقیه از شخص ایشان گرفته تا نظامیان و بنیادها و امنیتی ها و قوه قضائیه، برای نظریه های مراجع عظام فاتحه هم نمی خوانند، چه رسد به این که به احترام مراجع، یک تصمیم و یک فرمان و یک خواست را کنار بگذارند. خوابش را ببینند. زبان مراجع، زمان شاه تیز بود. سردار نقدی که آمد، فقط زبان روزنامه نگارها را نبرید، زبان آنها را هم برید. حتی زبان “ساکتین” در فتنه خیالی را هم برید. این است که علی مانده و حوض اش! مراجع اگر تنها حوزه ابراز وجود خود را که زنان است، از دست بدهند، کدام فرصت را برای قدرت نمائی در اختیار دارند؟

آیا تا کنون شنیده ایم که مراجع شیعه در ایران پس از انقلاب به درازدستی های مجموعه های ولائی به ثروت ملی و درآمد ملی ایرانیان اعتراضی داشته باشند؟ آیا دزدی از بیت المال در اسلام مجاز است که آقایان سالهاست از جزئیات آن خبر دارند و ساکت از کنار آن می گذرند؟ آیا این که فساد مالی از صدر تا ذیل حکومت را آلوده کرده، هرگز حساسیت مراجع را بر نمی انگیزد؟ چرا در این حوزه های مرتبط با حقوق مردم سکوت کرده اند؟ می شود دو گونه استدلال کرد:

1 – می ترسند

2 – خود درآن منافعی دارند

در هر دو حال غم انگیز است که دامان زنان، بدن زنان، صدای زنان، عاشقی زنان، حضورزنان در فضای عمومی و اخیرا مجازی، آواز زنان، کنسرت زنان، نوازندگی زنان، حق زنان برای تماشای مسابقات ورزشی و صدها وجه دیگر از زندگی زنان، تنها دغدغه خاطرشان شده است و به خود اجازه می دهند تا فقط در این یک حوزه خودنمائی کنند و حوزه های دزدی حکومتی، آدمکشی، شکنجه، فقر رو به رشد، وضعیت اسفبار ناشی از بیکاری، کودکان خیابان، زنان زندانی، مادران تنها، اعتیاد، توزیع مواد مخدر توسط سودجویان حکومتی، و بسا مثال های دیگر را که از فساد درون حکومت سرچشمه می گیرد، به غفلت بگذارند.

درست است که ما خطا کرده ایم و در سالهای پایانی قرن بیستم با مباهات و افتخار، خودمان را به آنها سپرده ایم. ولی آنها هم اگر قدر این گنج اهدائی را می فهمیدند، می توانستند در این 37 سال، جور دیگری عمل کنند. به جای این همه ساده انگاری و سطحی نگری که قدرت آنها را در حیطه حقوق زنان و سلب هرچه بیشتر آن، محدود کرده است، باری و گاهی از مدیران بنیادهای چسبیده به حکومت و تعاونی های چسبیده به قدرت نظامی و سپاهی، پرس و جو می کردند و حساب و کتاب می خواستند. آیا در یک حکومت دینی، پرس و جو در این حوزه ها که به حقوق مردم مرتبط است، تکلیف مراجع عظام نیست؟ چرا سوای یکی دو مرجع، بقیه هزینه نداده اند و خوش غنوده اند. چرا یکی از آنها نمی خواهد از حال و احوال زندانیان زیر شکنجه، وکلا و روزنامه نگاران زندانی و دیگر ستمدیدگان با خبر بشود؟ چرا دست کم حال که هریک احساس شاهی می کنند، بار عام نمی دهند تا مظلومان حکومت ولائی حضورشان عرض حال بدهند؟ این چه جور حکومت دینی است که مراجع عظام آن در کما به سر می برند و فقط وقتی هشیار می شوند که می خواهند زنان کشور را غل و زنجیر کنند.

آیا مراجع در این ۳۷ سال خواسته اند به زندان های کشور سر بزنند و وضعیت زندان ها را از نزدیک مشاهده کنند یا فکر و ذهن شان در بدن زنان، حجاب زنان و خصوصی ترین زوایای زندگی فردی و اجتماعی زنان حبس شده است؟ اساسا به خاطر می آورند که شاه را به علت وجود “حلبی آبادها” در بافت حاشیه ای تهران سرزنش می کردند و خبر دارند که در حکومت آنها، حاشیه دارد تبدیل به متن می شود؟ آیا کلنگ زدن به “شهرنو” تنها آمال و آرزوشان بود؟ و رشد فحشا را که در شهرها و روستاها با مدیریت حکومت دینی پراکنده شده نمی بینند؟ اصلا طی این سالها که بر مسند حکومت نشسته اند، باکی شان بوده که میلیون میلیون کودک ایرانی سر گرسنه بر بالش می گذارند و برای لقمه ای نان تن به سوء جنسی می دهند؟ و مادران شان نیز؟

پاپ فهمید نمی تواند در قرن بیست و یکم میلادی همچنان کاخ نشین باقی بماند و احترام هم داشته باشد. پاپ یکی یکی تابوها را می شکند. بر پاهای بچه مسلمان بوسه می زند، پروائی ندارد تا در برابر جمع علف مصرف کند و با این تابوشکنی ها به پیروان خود تاکید کند با مسائل و مشکلات و علائق مردم زمانه خود آشناست یا اراده کرده آشنا بشود. مراجع دینی ما چه می کنند؟ کاخ ها را تسخیر کرده اند، سهمیه امام را on line دریافت می کنند. فرزندان خود را به بهترین دانشگاههای غرب اعزام می کنند. پاسداران جان بر کف از آنها محافظت می کنند. بکلی یادشان رفته که شاه فقط یک گارد جاویدان داشت که مثل خار رفته بود توی چشم آنها و تازه مادام که ضعف نشان نداده بود، همچنان “جان نثارش” بودند. اینک بخش عمده ای از بودجه کشور برای محافظت از مراجعی مصرف می شود که اصلا به آلام مردم و حتی مقلدین خود اندیشه نمی کنند و همچنان در پاسخگوئی به شکیات نماز و مانند آن پاسخ می دهند. وجهه سیاسی خود را منحصرا در کارزار بر ضد زنان به کار می برند. جائی که ولی فقیه با آنها همدل است و خطری تهدیدشان نمی کند.

بالاخره نمی شود تا دنیا دنیاست، مراجع دینی ایران خود را فقط پاسدار نوامیس زنان ( البته با معیارهای عهد دقیانوس) نشان بدهند.

مراجع دینی ایران حتی در یک اقدام دسته جمعی هنوز جرات نکرده اند بر رفتار داعش که به نام دین آدمکشی و به زنان تجاوز می کند، رسما معترض بشوند. مثل این است که می دانند در این 37 ساله رفتارهای داعشی در نظام قضائی- امنیتی جمهوری اسلامی ایران، به کرات اتفاق افتاده و هرگاه معترض بشوند، حمایت داعشی های داخلی را از دست می دهند.

مراجع دینی نمی توانند بیش از این فقط امتیاز بخواهند و مسئولیت های ملی خود را که در یک حکومت دینی به عهده شان است نادیده بگیرند.

این مسئولیت ها از ورود به نماز و روزه و شکیات و خمس و ذکات و رابطه جنسی زن و مرد و مانند آن فراتر است. این که شهامت و جسارت ورود به معضلات اصلی کشور راندارند یا به فرض دستشان توی پوست گردوی ولایت فقیه است، چیزی از بار گناه شان کم نمی کند. اقدام آنها در سرکوب زنان که گوئی تنها موضوع بی خطر برای خودنمائی سیاسی است به شدت از خریداران ادعاهای پیشین آنها در باره ضرورت یک جامعه خوشبخت کاسته است. شاه می گفت سلطنت بر یک ملت گرسنه افتخاری نیست. مراجع عظام چه می گویند؟

کشوری را به روز سیاه نشانده اند و به اندازه ای از طیف خود و دزدان طیف خود می ترسند که سرکوب زنان را وجهه همت خود قرار داده اند.

ایکاش خانم شهین دخت مولاوردی که او را برای ویترین سازی جهانی توی چاه ویل انداخته اند، به جای آن که بگوید “به احترام مراجع” می گفت “از ترس مراجع”. در این صورت خیلی ها را از دست می داد و خیلی ها را به دست می آورد. از آن جمله احترام شخص خودش را. نقض غرض هم هست، نسبت به پست و مقامی که به ایشان بر پایه شایستگی، پیشکش شده اشت.