جشنواره ♦ نگاه

نویسنده
کامبیز رحیمی

‏فیلم عاشقانه باد درعلفزار می پیچد؛ آخرین قسمت از سه گانه خسرو معصومی درباره تقابل انسان با طبیعت و ‏جدال وی با تقدیر جایگزین فیلم آواز گنجشک ها در بخش مسابقه سینمای بین الملل جشنواره فجر شد. ‏

festival1.jpg

‎ ‎باد درعلفزار می پیچد‎ ‎

نویسنده فیلمنامه و کارگردان: خسرو معصومی. مدیرفیلمبرداری: نادر معصومی. موسیقی متن: ناصر ‏شکرایی. طراح صحنه و لباس: هومن معصومی. تهیه کننده: فتح الله جعفری جوزانی. بازیگران: الناز ‏شاکردوست، حسین عابدینی، محمدرضا ناجی. 100 دقیقه‏

پدر شوکا به دلیل مشکلات مالی رضایت می دهد دخترش به عقد پسری عقب افتاده در آید. این درحالی است ‏که پسر دل در گروی شاگرد خیاط روستا دارد. خانواده پسر عقب مانده شوکا را داخل درختی حبس می کنند. ‏اما پسر معلول شاگرد خیاط را خبر می کند و او شوکا را نجات می دهد و با هم به شهر می روند.‏

‎ ‎عشق و تقدیر‎ ‎

خسرو معصومی با فیلم باد در علفزار می پیچد سه گانه خود را به پایان رستد. سه گانه ای که مبنای اندیشه آن ‏بر تقابل انسان با طبیعت وجدال او با تقدیر می پردازد. پایانی نه چندان شیرین و حتی تا حد زیادی تلخ ‏مشخصه شکست انسان از طبیعت در فیلم های پیشین وی بود. اما در این فیلم با تمام مرارت ها و تلخی ها، ‏انسان با نیروی عشق بر طبیعت و تقدیر پیروز می شود. نمای پایانی فیلم می تواند شاهد مثالی برای این ادعا ‏باشد. شوکا و جلیل در انتها دل به جاده می سپارند و زمینی را که سرشار از یخ و برف است به زیر می ‏کشند.‏

فیلم تمام قوای تماتیک خود را به نیروی پنهان عشق میان جلیل و شوکا می گذارد. اما پیرنگ داستان به گونه ‏ای طراحی شده که این انرژی در سایر داستانک های فیلم به هدر می رود. به گفته ای دیگر داستان هایی ‏همانند چوب دزدی و فقر پدر شوکا تا آنجا پیش می رود که تماشاگر آنچنان که باید در عشق دو شخصیت ‏اصلی فیلم غرق نمی شود. این چند پارگی داستان دیگر خصلت های دراماتیک داستان را نیز خدشه دار می ‏کند. علت و معلولی که توسط نویسنده برای روایت در نظر گرفته می شود با سرنوشت دو شخصیت اصلی ‏فیلم گره خورده و تماشاگر دوست دارد تادر این میان به انتظاراتش در داستان پاسخ داده شود. ‏

festival2.jpg

اما فارغ از این نکات فیلمنامه ای ساختار تصویری فیلم از انسجامی قابل قبول پیروی می کند. تصاویری که ‏می توانسته کارت پستالی باشد و تماشاگر را فارغ از داستان به خود مشغول دارد؛ کاملا دراماتیک ظاهر می ‏شود و می تواند در خدمت داستان قرار گیرد. ‏

می توان دراین مورد به صحنه هایی اشاره کرد که شخصیت ها در لانگ شات دیده می شوند و سلطه طبیعت ‏بر آنها آن چنان واضح است که گویا هرلحظه شخصیت ها را به کام خود خواهد کشید. یا صحنه هایی که برف ‏جنگل را سپید کرده فیلمساز حصاری گرافیکی را برای شخصیت هایش پدید می آورد که این حصار زندگی ‏آنان را در بر می گیرد. ‏

معصومی در ساخته تازه خود و برای پایان کارش از بازیگران حرفه ای بیشتری استفاده کرده و انتخاب الناز ‏شاکردوست از سوی او به نوعی نشان از جسارت کارگردان در انتخاب بازیگر دارد. شاکردوست بیشتر ‏بازیگر فیلم های تجاری است و تماشاگر فیلم های فرهنگی کمی سخت وی را در چنین نقشی باور می کند. ‏نقشی که بخشی از آن در سکوت می گذرد و بازیگر تنها از طریق چشم و چهره حس هود را به مخاطب القا ‏می کند. بازهم در این میان نمی توان نقش فضا را از نظر دور داشت. سرما چهره بازیگر را منقبض می کند ‏و این انقباض نوعی رنج را در چهره او به نمایش می گذارد که این رنج نشان از جدال او با سرنوشت و شوم ‏بختی اش دارد.‏

جدال انسان با طبیعت تاکنون از جانب بسیاری از اهل ادب و هنر مورد توجه قرار گرفته است. نمونه بارزش ‏کتاب پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوی و فیلم هایی است که بر اساس آن ساخته شده اند. در اکثر موارد ‏این جدال ها جنبه بیرونی پیدا می کند یعنی هنرمند حتی با اغراق در حرکات طبیعت مظلوم بودن انسان را ‏بیش از پیش نمایش می دهد. اما با اینکه قصد مقایسه ای بین معصومی و همینگوی در میان نیست، می توان ‏گفت که معصومی توانسته تمام این مشخصات را به عناصری درونی بدل کند. ‏

البته در داستان های معصومی هم این خشونت در قالب داستان چوب فروشان و دعواهای آنها خود را نمایان ‏می سازد ولی در کل فیلمساز می کوشد بیشتر در قالبی درونی داستان خود را پیش ببرد.‏