محلل معضل ریاست مجلس خبرگان بی آن که فرصت بیابد از مردم ستمدیده و رهبران جنبش سبز حلالیت بطلبد در جوار دستگاه های پزشکی و سیم و سرم هایی که او را زنده نگاه داشته اند روی تخت بیمارستان بهمن تهران آرمیده تا روحانیون سیاسی یا سیاستمداران روحانی در شرایطی که به عیادتش می آیند، در پشت پرده مترصد انتخاب جانشینی برای او هستند.
طنز تاریخ این که مهدوی کنی را زمانی به بیمارستان انتقال دادند که از سر مزار بنیانگذار جمهوری اسلامی باز گشته بود که در زمان حیاتش هیچگاه نتوانست با او هم نظر و هم راه شود. تنها پس از فوت آیت الله خمینی بود که این روحانی کهنه کار در خدمت جانشینش درآمد تا آن چه را که زمانی “اسلام آمریکایی” نام گرفته بود از گوشه ی عزلت بیرون آورد و باز به صحنه ی سیاست ایران برگرداند.
وی را شاید بتوان یکی از سیاسی ترین روحانیون ایران دانست که پیش از همه به کرسی وزارت در اولین دولت های جمهوری اسلامی رسید. مهدوی کنی از یک سو بنیانگذار جامعه روحانیت ایران بود و رهبر معنوی محافظه کاران - حتی در دوران حیات آیت الله خمینی - و از سوی دیگر عضو ارشد جریان راست در هر دو دولت رجایی و باهنر با پست وزارت کشور. در جایگاه یک محلل، او پس از جریان بمب گذاری دفتر نخست وزیری و شهادت محمد علی رجایی و محمد جواد باهنر رئیس جمهور و نخست وزیر وقت کفالت دولت را به عهده گرفت تا اوضاع سامان یابد و مقام های ارشد سیاسی جدید انتخاب شوند.
این مقام را شاید بتوان بالاترین پست اجرایی مهدوی کنونی در دوران حیات ۸۴ ساله اش دانست، دورانی که فوت آیت الله خمینی و بالا کشیده شدن سید علی خامنه ای توسط هاشمی رفسنجانی به مقام رهبری جمهوری اسلامی متضمن تحولی اساسی برای او و جریان راست بود که پیش از ان در عمل به کمای سیاسی رفته بودند.
حال او خود در حال کماست و دیگران چشم انتظار و منتظر وضعیت جسمی او و آینده ی سیاسی جریان محافظه کار. آن هم در شرایطی که گفت و گو ها و رفت و آمدها مرتبط با انتخابات مجلس خبرگان در جریان است و در عمل فعالیت های و حزبی و سیاسی آن کلید خورده است. در این میان جریان اقتدارگرا، در موضع ضعف و درگیر اختلاف های ریشه ای لاینحل امید داشت که مهدوی کنی در جایگاه یک منجی بتواند با پادرمیانی و چینش مناسب نامزدهای در هر دو انتخابات مجلس شورا و خبرگان، شکست پیشین و روی کار آمدن حسن روحانی را تا حدودی جبران کند.
این روحانی راست گرا اگرچه طی بیست و پنج سال گذشته در خدمت منویات سیاسی آیت الله خامنه ای بوده و شاید اگر روز ۱ ۴ خرداد ۹۳رهبر جمهوری اسلامی سخنران اصلی مراسم سالگرد ارتحال رهبر انقلاب اسلامی نبود به دلیل اختلاف های دیرینه اش با آیت الله خمینی در بهشت زهرا هم حاضر نمی شد. با این وجود نمی توان چشم بر رفاقت خاص او با هاشمی رفسنجانی بست که بسیار قدیمی تر و مستحکم تر از سید علی خامنه ای است.
در واقع همین روابط بود که رفسنجانی را به صرافت انداخت تا به موضوع ریاست مادام العمر خود بر مجلس خبرگان، در شرایط کاهش نقش خود در قدرت با هدایت رهبری پس از رویدادهای خونین انتخابات خرداد ۱۳۸۸، نگاهی دیگر داشته باشد و نقش محللی مهدوی کنی را بپذیرد.
شاید به دلیل همین رفاقت بود که مهدوی کنی نیز در سال ۸۹ در شرایطی که حال و احوال مناسبی نداشت و بر روی صندلی چرخدار زندگی کاری و سیاسی را می گذراند، ریاست اسمی مجلس خبرگان را پذیرفت تا به این بهانه که نمی خواهد رشته ی امور گذشته را پاره کند، ریاست عملی دوست دیرینه اش خدشه دار شود و دشمنان قدیمی هاشمی رفسنجانی او را به دلیل طرفداری از رهبران جنبش سبز و پایداری بر روی مواضع خود بیش از پیش کنار نگذارند. این ها همان رقبای کینه جویی هستند که اکنون چشم به گزارش های پزشکی دارند و گوش به اخبار تا کوچکترین فرصت را از دست ندهند چون برای رسیدن به پست ریاست مجلس خبرگان دندان تیز کرده اند.
مسلم است که اگر ملاحظات سیاسی- مذهبی خاص نبود و دوستی های دیرینه ی نیم قرنی، مهدوی کنی همچون سال ۱۳۸۷ که از طرف هاشمی رفسنجانی نامزد ریاست مجلس خبرگان شد و بیماری و کهولت سن را مطرح کرد و زیر بار این مسئولیت نرفت، دو سال بعد بیمارتر و رنجورتر وارد این بازی سیاسی نمی شد.
از سخنان پزشکان معالج این گونه می توان استنباط کرد که چندان امیدی به ادامه ی حیات این روحانی سیاستمدار نیست و تلاش ها بیشتر سیاسی است تا مسئولان امور بتوانند راه آینده را مهندسی کنند و به گزینه ی اصلح برای ریاست مجلس خبرگان در شرایط جنگ قدرت شدید و صف کشی های سیاسی برسند. این صف کشی هایی است که در یک سوی آن هاشمی رفسنجانی قرار دارد و حسن روحانی و در سوی دیگر محمد یزدی و مصباح یزدی که گوشه ی چشمی نیز به منویات رهبرجمهوری اسلامی دارند.
در این میان باید دید که رفسنجانی که در پنج سال اخیر پس از یک دوره ی کوتاه افول قدرت، روز به روز درصحنه ی اجتماع و در میان مردم، به ویژه روحانیون مقبولیت بیشتری پیدا کرده و در ریاست جمهوری حسن روحانی نیز یکی از اصلی ترین شخصیت های اثرگذار بوده است کدام راه را بر خواهد گزید، تقابل یا تعامل.
طبیعی به نظر می رسد که تا شهریور ماه ، نزدیکترین زمان برگزاری نشست مجلس خبرگان اقدامی اساسی برای روشن کردن اجاق انتخابات ریاست آن و بیرون فرستادن “دود سفید” صورت نگیرد. حتی ممکن است این امر تا اسفند ماه ۹۳ زمان برگزاری اجلاس سالانه به درازا کشد و نایب رئیس اول مجلس خبرگان، محمود هاشمی شاهرودی، کفیل ریاست شود.
این اقدامی است که می تواند چندان به مذاق نایب رئیس دوم ، محمد یزدی رئیس تندرو اقتدارگرایان خوش نیاید. آن ها خوب می دانند که هاشمی شاهرودی روابط نزدیکتر و بهتری با هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی دارد و هیچگاه حاضر نشده است چون روحانیون تمامیت خواه شمشیر از رو علیه “مجمع روحانیون مبارز” و رهبر اصلاحات سید محمد خاتمی ببندد. البته موارد استثنا وجود داشته و آن در شرایطی بوده که رهبری به اصطلاح حکم حکومتی صادر می کرد و او چاره ای جز اطاعت سیاسی نداشت که مشکل آن را هم معمولا با کنار کشیدن خود و انداختن مسئولیت شرعی به گردن دیگری حل می کرد!
هاشمی رفسنجانی اگرچه در این شرایط تمایل دارد حلقه های قدرت خویش را بیش از پیش محکم کند و پیش از ایفای نقش محوری در چینش روحانیون مجلس خبرگان از طریق اثرگذاری در انتخابات سال آینده، خود به جایگاه ریاست بازگردد، اما بعید است بر سر این دو راهی سرنوشت ساز راه “تقابل” را بر “تعامل” ترجیح دهد. این روش دیرینه ی اوست و به ویژه مرسوم سال های اخیر، جز مورد نامزدی ریاست جمهوری گذشته که در ابتدا با رد صلاحیت شکست خورد، اما با روی کار آوردن حسن روحانی توانست قدرت سیاسی خود را به رخ رهبری بکشاند.
تجارب گذشته نیز بیشتر موید این امر است. رفسنجانی با تمام بی مهری ها و پیمان شکنی های آیت الله خامنه ای، در اغلب موارد به دلیل مصلحت اندیشی های خاص هیچگاه جز در صحنه ی حرف و سخن به راه مخالفت خوانی با دوست دیرینه ی خویش نرفته است.
سپردن امور به دست هاشمی شاهرودی به صورت موقت تا رسیدن نوبت انتخاب رئیس مجلس خبرگان در اسفندماه ۹۳می تواند مطلوب این دو یار دیرین و رقبای کنونی باشد تا در شرایط تعلیق خود را برای تحولات آینده آماده کنند. هاشمی رفسنجانی آن زمان بهتر می تواند بر صحنه ی سیاسی ایران نقش ماندگار بزند. او قادر است به کمک اصلاح طلبان و تحول خواهان با چانه زنی در پشت پرده و زورآزمایی در صحنه ی انتخابات رقم زننده ی چیدمان اعضای مجلس خبرگان باشد و تعیین ریاست آن برای یک دوره ی ده ساله، البته به شرط این که دست اجل حرف آخر را نزند و رشته های این سو و آن سو را پنبه نکند.