گفت‌وگو لی لا نیکان با آرش سبحانی

نویسنده

» مصاحبه

leilanikan7@gmail.com

راک صدای فرهنگ و دموکراسی است

 

قبل از آشنایی با کیوسک مدت‌ها دلم یک موسیقی متفاوت می‌خواست. نوعی از موسیقی که حرف تازه‌ای بزند و شعر عاشقانه‌اش آه و ناله و فغان و کش و قوس‌های ناهنجار نباشد؛ گوشم خسته بود از تکرار یک مشت حس دروغین که در دنیای واقعی جایی نداشت و بیشتر به ضجه موره شبیه بود تا حس عاشقانه. دلم آوایی می‌خواست که شرح حال نارضایتی‌هایم باشد از حال و هوای خاکستری شهر تا تضادهای اجتماعی و تبعیض‌های خفقان آور؛ از برنامه های تهوع آور صدا و سیما و از رویاهای بر باد رفته‌ی جوانی.

اما کیوسک انگار صدای ما بود؛ بی ریا و حقیقی. بدون این‌که شعاری بدهد یا بیانیه‌ای صادر کند. کم کم در کنار موسیقی «آناستازیا» و «کیک» و «بون جووی» وقت رانندگی جای خودش را باز کرد و شد رفیق‌مان. چهره‌ی شهر و اتفاقاتش به شدت با موسیقی کیوسک هماهنگ بود. کافی بود پایت را از خانه بیرون بگذاری و به موسیقی کیوسک گوش بدهی. بیان طنز آمیز شعرها طوری بود که حس اذیت و آزار و فشاری که از وضعیت موجود به آدم وارد می‌شد را منتقل می‌کرد و نتیجه‌اش تصویری از مستقیم کوبیدن توی دیوار بتونی بود. در تمام این سال‌ها، کیوسک، خوب یا بد، سوار بر موج حوادث اجتماعی و سیاسی حاکم بر ایران، حضور داشته. بدون ترس از شکست، در برابر هجوم منتقدین، دشمنان و بدخواهانش راه پر پیچ و خم حرفه‌ای شدن را پیموده؛ راهی ده ساله.

 

کیوسک از چه سالی شروع کرد و از چه چیزهایی پرهیز کرد تا بتواند عمری طولانی داشته باشد؟

 عواملی که باعث می‌شود گروه‌ها به هم بخورند، یکی‌اش مسائل اقتصادی است. خوشبختانه تمام اعضای گروه ما کار دیگری دارند. ما سرمایه، زمان و کار را با هم داشتیم. من فکر می‌کنم گروه‌های خارج از ایران همه عمرچهار پنج ساله دارند و بعد منفعل می‌شوند. گاهی اختلاف سلیقه پیش می‌آید و آدم‌ها سبک‌شان عوض می‌شود. اما ما از همان روز اول برای‌مان مهم بود که کار گروهی باشد و گروهی بماند و سلیقه‌های شخصی را کنار بگذاریم. هر چند خیلی آدم‌ها در گروه آمدند و از آن رفتند، اما ۶ نفر اصلی هنوز با هستیم و توانسته‌ام در ۸ آلبوم با هم کار کنیم.

 

هشت آلبوم از یک گروه یک رکورد خوب است؛مهاجرت شما چقدر روی روند کار کیوسک تاثیر داشت و تا چه حد کمک کرد تا کیوسک را به چیزی که الان هست برساند؟

تاثیر خیلی زیادی داشت. همین که ما توانستیم شنیده بشویم. چون ابزار اینترنت در اختیار‌مان بود که کمک بزرگی کرد تا ما شنیده بشویم و مهم‌تر این‌که توانستیم اجرا و ضبط زنده داشته باشیم؛ بدون اینکه نیاز داشته باشیم دنبال مجوز و اینطور گرفتاری‌ها برویم و در فضایی قرار بگیریم که موسیقی نیازمند پرورش و حمایت باشد. ما گروه‌های حرفه‌ای دیگر را از نزدیک دیدیم که چطور اجرا می کنند، چگونه نظم دارند و چطوری کنسرت برگزار می کنند و از آن‌ها یاد گرفتیم. در ایران هم ما کار می‌کردیم اما چون با خارج از ایران تبادل اطلاعات نداشتیم میزان آگاهی‌مان بسیار محدود بود. البته این مهاجرت یک نکته منفی داشت که به هر حال از زبان و فضایی که در آن زندگی می‌کردیم، دور شدیم و این روی کارمان تاثیر گذاشت، ولی اگر بیرون از ایران نبودیم ادامه‌ی کار مقدور نبود.

 

 به نظر من همه آنچه که در آلبوم آخر کیوسک یعنی “زنگ بزن آژانس” می‌شنویم، با صدای” آدم معمولی” ده سال قبل به طور جدی تفاوت دارد. در ده سال گذشته ، جنس صدا و نحوه خواندن، صدادهی و محتوای کیوسک چه تغییراتی کرده است؟

کیوسک از بابت سازبندی تغییرات عمده‌ای کرد. گروه وقتی شروع کرد به کار، از لحاظ آهنگسازی و صدا دهی راک کلاسیک بود؛ تا آلبوم سوم که گرایش جیپسی کاملا به راک غلبه کرد و در آلبوم‌های بعدی کاملا سبک بالکان شد و شنونده صدای بالکان را بیشتر از راک می‌شنید. در آلبوم آخر “ کیوسک “برگشتیم به ریشه‌های قدیمی راک و از فرم گرایی موسیقی بالکان دور شدیم. در چند آلبوم قبلی همراهی ویلون و آکاردئون فرم اصلی را پیش می‌بردند و کارها ملودیک‌تر شده بود، اما در آلبوم جدید می‌خواهیم که صدای راک غلبه داشته باشد. ما این تغییرات را در موسیقی داشته‌ایم. ولی می‌شود گفت ووکال ما ثابت بوده و باعث شده کمتر دیده بشود. تغییرات در خود موزیک و ریتم رخ می‌دهد. این‌ها چیزهای کوچکی‌ست که شاید افرادی که با دقت موسیقی ما را دنبال می‌کنند متوجه‌اش باشند. در واقع ما یک قوسی را طی کرده‌ایم که خصوصا در آلبوم چهارم یعنی “سه تقطیره” خیلی آکوستیک شده بود و جلوه می‌کرد و حالا دوباره برگشتیم به سبک راک. از لحاظ محتوا وقتی به کارهای قدیم گوش می‌دهم روند فکری‌مان را می‌بینم؛ انرژی بیشتری داشتیم، امیدمان بیشتر بود و شوخ طبع‌تر بودیم. در “نتیجه مذاکرات” عصبانی بودیم و شعار دادیم. شاید یک مقداری در آلبوم آخر باز آرام‌تر شدیم و کلی‌تر نگاه کردیم به مسائل مختلف. شاید نه طنز آلبوم اول و نه عصبانیت آلبوم سوم و چهارم را ندارد؛ در واقع در آلبوم‌های پنجم و ششم است که صدادهی موسیقی یک قوسی را طی کرده. اما اتفاقی که هست، هر سالی که می‌گذرد فاصله ما با اتفاقات جزئی در ایران زیادتر می‌شود و فضای ایران را کمتر از نزدیک لمس می‌کنیم. اما برای من خیلی مهم است که از زبان فارسی به عنوان یک ابزار استفاده بشود برای بیان ایده‌ها. فکر می‌کنم استفاده از زبان محاوره و نه شعر فاخر، مهمترین موضوعی است که تا حالا در کارهای‌مان بوده. درست است که ما در ایران نیستیم، اما پرداختن به زبان فارسی را ادامه داده‌ایم. در آلبوم اول و دوم فرم و محتوای کلام با هم هماهنگ بود، آن بخشی که سکته‌های موسیقی راک است تا بتواند زبان را شکسته کند و موسیقی و شعر هماهنگ شوند را کیوسک نداشت و کار ما را راحت می‌کرد. حالا اما کم کم در زمینه‌ی کلام از آن دغدغه‌ها دور شده‌ایم. احساس می‌کنم که موسیقی راک، پاپ، ادبیات محاوره‌ای، وبلاگ‌نویسی، داستان نویسی و کارهای اینطوری می‌توانند موتور زبان باشند و این مسئله‌ی مهمی است. یک ادیب فرهیخته و دانشمند خیلی سخت می‌تواند تغییری در زبان به وجود بیاورد اما یک سریال طنز نگاه مردم را به زبان برای یک دوره طولانی جور دیگری می‌کند؛ به همین دلیل زبان فارسی که تا حد زیادی هم بیمار است، برای من در حال حاضر از همه چیز ‌مهم‌تر است.

 

گاهی به نظر می‌رسد سیاست بیش از حد روی کیوسک و خیلی از بچه‌های موسیقی تاثیر گذاشته. بعد از آدم معمولی غالب کارهای کیوسک سیاسی بود تا اجتماعی و بعد از نتیجه مذاکرات بیشتر به آدم معمولی شبیه شد؛ این برداشت درست است؟

دقیقا. چون آدم معمولی در ایران ضبط شد. در عشق سرعت ترس و خود سانسوری غالب بود و همان کاری بود که فقط در ایران می‌شد انجام داد. اما ما آمدیم بیرون و آن فشار برداشته شد و پررو شدیم. عصبانی شدیم و شروع کردیم شعار دادن؛ اما حالا داریم به یک تعادلی می رسیم بین این فضاها. 

 

آرش سبحانی و کیوسک، اگر چه یکی به نظر می‌رسند، اما به طور جدی با هم تفاوت دارند. چه چیزی باعث شده کیوسک موجودی مجزا از آرش سبحانی باشد؟

چون من خواننده گروه هستم و یک سری مسائل اتفاقی باعث شده کیوسک به اسم من گره بخورد. اما تک تک بچه‌های گروه به کیوسک اعتبار می‌دهند و در اجرای زنده آلبوم جدید روح جمعی کیوسک را به خصوص در تنظیم‌ها می‌شود دید و شنید. خب من مجبور بودم یک چیزهایی را مدیریت کنم و این باعث شد نقشم پر رنگ‌تر به نظر برسد اما کار ما گروهی است و همین برای من جذابیت دارد. کیوسک چند خاصیت دارد که کمتر دیده شده و برای من خیلی مهم است؛ یک کار گروهی ده ساله، بعد تعداد آلبوم‌هایی که کار کردیم، ویدئوهایی که منتشر کرده‌ایم و کنسرت‌های که داشته‌ایم و دست آخر استقلال کیوسک. تعداد زیادی از هنرمندانی که با ما هم‌کاری کرده‌اند، از گرافیست تا سازنده ویدیو، همه توانسته‌اند پتانسیل خودشان را به عنوان هنرمندانی باارزش نشان بدهند. نمی‌دانم شاید قرعه به نام ما افتاد،اما تجربه کیوسک راه را برای دیگران هم باز کرد. موزیسین‌هایی که کارشان از ما هم بهتر است و می‌آیند و کار می‌کنند. وقتی به ده سال گذشته نگاه می‌کنم، حسم این است که این کارها بیهوده نبوده و آنچه به دست آورده‌ایم، در مقابل هزینه‌های که داده‌ایم، برایم خیلی با ارزش است.

 

نظرتان راجع به تاثیر پذیری و تلفیق موسیقی‌های دیگر چیست؟ فضای کار کیوسک تا امروز چه‌قدر به شما این اجازه را داده؟

این بحث می‌تواند در جهان جنجالی باشد. من خودم شخصا فکر می‌کنم دیگر چیزی به عنوان اورژینال وجود ندارد. از اول هم وجود نداشته. امروزه دنیا کوچک شده، کشورهای دنیا پر از مهاجر هستند و مرزها عملا در حال از بین رفتن است و تبادل ایده و اطلاعات تجربه‌های جدید ایجاد می‌کند. مثلا یک تنبک‌زن ایرانی با یک نی‌نواز مغولی کاری انجام می‌دهند که قبلا زده شده؛ چه در شعر یا در ساختار موسیقی و نوازندگی. مگر این‌که یکی ساز یا صدایی بیاورد که غیر از همه سازهای موجود باشد. این یک درگیری ذهنی است که برای هنرمندهای ایرانی به وجود آمده. من خودم دانشگاه هنر درس خوانده‌ام. ما در تاریخ هنر و سبک‌های هنری کمی گیر کرده‌ایم، در حالی که اینجا چنین جریانی آن‌چنان موجودیت ندارد. مهم این است که کار نهایی بتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند و هنرمند روح‌اش ارضاء بشود. مهم نیست از کجا الهام گرفته و از کجا آمده. این‌ بحث‌ها کمکی نمی‌کند و چیزی را جلو نمی‌برد. کل پوزیشن بلوز سه تا آکورد است و میلیون‌ها آدم با همان سه تا آکورد آهنگ ساخته‌اند و شعر خوانده‌اند. برای همین از نظر من این بحث موضوعیت ندارد. هر چند خیلی‌ها دنبال این موضوع هستند. خیلی از آهنگ‌های من از دایراستریت گرفته شده و شاید شنونده با شنیدن آهنگ به خاطر فرم ملودیک‌اش فکر کند روسی است یا رومانیایی؛ اما من در این اشکالی نمی‌بینم.

 

در صحبت‌های قبلی‌تان به آلبومی با موضوعات پیوسته اشاره کرده‌اید؛ آیا دارید روی این پروژه کار می کنید؟

این پروژه دغدغه‌ی ذهنی من است و ایده‌های جالبی هم برای‌اش داریم. پروژه‌ای‌ست که باید سر فرصت انجام شود و از نظر مالی احتیاج به ساپورت قوی دارد. برای ساخت تصویر هنوز نتوانسته‌ایم تمهیداتی انجام بدهیم اما اولین کاری است که خواهیم کرد با هنرمندان زیادی از جمله نویسنده و فیلمساز صحبت می‌کنیم. فکر می‌کنم در ایران چنین کاری تا به حال انجام نشده باشد و می‌تواند تجربه‌ی جالبی باشد.

 

ممکن است در آینده ساز یا عنصر جدیدی را برای تکمیل موسیقی جیپسی اضافه کنید؟ این عنصر می‌تواند ساز، صدای پای رقاص یا نوعی آوا یا حتی یک جور کف زدن باشد.

قطعا. ما در کار جدیدمان چنین چیزهایی را آورده‌ایم. با این همه فکر می‌کنم به قول آقای جلیلی هنوز از همه پتانسیل‌های کیوسک استفاده نشده. در کارهای آینده، خصوصا در ووکال دوست داریم وظایف بین افراد گروه پخش بشود و کارهای جدیدی بکنیم.

 

کار کردن روی موسیقی یک گروه به شکل نوشتن کتاب و بررسی اشعار، چقدر در جامعه تاثیر دارد؟

یک دوره‌ی طولانی اکثر روشنفکران ایرانی سعی می‌کردند موسیقی راک و پاپ را نادیده بگیرند. در حالی که این موسیقی از بطن جامعه بیرون آمده؛ حتی نوع بدش ، حتی شعرهای خیلی سخیف‌اش. اما از یک جایی عده‌ای از هنرمندها و روشنفکران که باشعورتر بودند، شروع کردند به گوش کردن راک و از این بابت خجالت نکشیدند. این در حقیقت نقطه‌ی چرخش بود و پس از آن خیلی چیزها عوض شد. گروه‌های راک کوچک در خانه گیتار می‌زنند، آهنگ ضبط می‌کنند و عده‌ای هم آن را می‌شنوند. چه خوش‌مان بیاید چه بدمان، به هر حال این ارتباط بر قرار شده. چیزی از جنس دموکراسی و فرهنگ؛ فرهنگی که از پایین جامعه می‌آید. حالا اگر روشنفکران بخواهند روی‌شان را به طرف دیگر برگردانند و بگویند چنین چیزی وجود ندارد، به خودشان در اصل دروغ گفته‌اند. باید بیایند بنشینند و نقد کنند. خوب و بدش را بگویند. معرفی و حمایت کنند. چون اتفاقی است که دارد می‌افتد. پس می‌توانند کمکش کنند تا شکل بگیرد و مردم برای مقایسه و تشخیص معیار داشته باشند. شما ببینید هر سال چند تا کتاب در مورد گروه‌های موسیقی چاپ می‌شود؟ چند تا فیلم ساخته می‌شود؟ چند تا مستند ساخته می‌شود؟ چند مجله به شعر و نحوه کار‌شان می‌پردازند؛ و این یعنی فرهنگی که در جامعه جریان دارد. با این‌که در ایران اسم‌اش را زیر زمینی گذاشته‌اند اما معنی‌اش این نیست که وجود ندارد. وجود دارد و در حال رشد کردن است.