زن متهم اول و آخر

فریبا داوودی مهاجر
فریبا داوودی مهاجر

زن  برای صحبت کردن درباره خشونتی که علیه او اعمال می شود همواره با موانع بر ساخته خانوادگی  و اجتماعی مواجه است. گاهی اعضا خانواده  از افشا خشونت علیه مادر، خواهر و حتی دخترشان به دلیل حفظ آبروی خودشان فرد تحت خشونت را از صحبت کردن درباره خشونت منع می کنند. 

لیلا که مادرش و حتی خودش تحت خشونت پدر بوده است از اینکه مادرش درباره خشونت  پدرش حرف بزند ناراحت است و با قهر و روش های مختلف دیگر مادر را از این کار منع می کند. 

لیلا می گوید: من جلوی خانواده همسرم آبرو دارم. اگر آنها بفهمند مادرم از پدرم کتک می خورده است  احترامم را از دست می دهم. این یک موضوع خصوصی بوده و لازم نیست اطرافیان بدانند.

مادر لیلا نیز معتقد است که به خاطر فرزندانش از افشا کردن چهره مردی که دارای دو شخصیت کاملا متفاوت بود خودداری می کند چرا که می ترسد فرزندانش با او بی مهری کنند ولی فشار آنها بر خودش را دخالت در حریم شخصی خودش می داند و آرزو می کند کاش روزی بتواند با نام خودش درباره کتک های که خورده صحبت کند. لیلاجامعه شناس است. پدر لیلا نیز دارای چهره اجتماعی مثبتی است و مدیر خط تولید یک کارخانه تولید لوازم بهداشتی است. 

زنها درباره خشونتی که تحمل می کنند حرف نمی زند چرا که از قضاوت خانواده، و حتی من و شما می ترسند.  آنها از کودکی داستان زنان نجیب و بسازی را شنیده اند که با وجود کتک و تحقیر، خانم و سر بزیر و برای فرزندانشان تحمل کرده و دم نزده اند و داستان زنانی را شنیده اند که اگر درباره دست بزن یا دهن فحش شوهر کلامی گفته اند، زن زندگی نیستند و به خاطر خودشان به فکر آبرو بچه هایش نبوده و در قضاوت عمومی زن بد خوانده می شوند. 

یکی از زنان دنیا دیده می گفت: «حمیده خانم لنگه ندارد. شوهرش که سرو گوشش می جنبید و این زن به روی خودش نمی آورد تازه از همان جوانی مرد دست بزن هم داشت اما این زن  خانمی کرد و زندگی کرد. از زندگی چه می خواست، خانه و زندگی آنچنانی داشت و همیشه صندوق صندوق میوه و کارتون کارتون مایحتاج زندگی دم خونه اش خالی می شد.»

خشونت با قربانی خشونت بازی پیچیده ای می کند. قربانی در یک زمان هم اعتماد به نفسش تحلیل می رود  و هم از قضاوت و حرف مردم می ترسد . خشونت ورز او را ایزوله کرده و در خلسه و بی عملی فرو می برد. 

خشونت ماند زهری است که آرام آرام در جان فرو می رود و درد و انفعال و ترس را به جایش می نشاند و این چنین است که خشونت ورز می داند قربانی از خشونت حرف نخواهد زد و او با آبروی تمام و کمال در محیط کار و در و همسایه نه تنها به خشونت ادامه می دهد بلکه در جهت تخریب شخصیت قربانی تبلیغ می کند.

عقده ای است، کمبود دارد، روانیه، وضعش خوب نیست و از اول معلوم نبود کجا می رود و کجا می آید، ولخرجه و دستش کجه، هیچ کس جز من تحملش نمی کنه و خلاصه آنچه در دکان هیچ بقالی پیدا نمی شود به قربانی می بندد. خشونت ورز به گونه ای عمل می کند که قربانی  القائات او را باور می کند و یا از ترس آنکه این حرفها در فامیل و دوست پخش نشود به خشونت ورز باج می دهد و با او زندگی می کند. 

آزاده نامداری از جمله زنانی است که به هر دلیل درهایی که شوهر و اجتماع بر روی او قفل کرده تا پشت درهای بسته ولو پس از طلاق او را به زنجیر بکشند شکسته است.

آزاده شخصیت مستقل وتوانایی دارد. او با خودش و قضاوت های اجتماعی و حتی ترس از حذف و تکفیر جنگیده و جرات پیدا کرده که عکس صورت کبودش را چاپ کند و شخصیت فرد خشونت ورز را با همه تهدیداتی که تا به حال از او دریغ نکرده زیر سوال ببرد. 

فرزاد حسنی هم پاسخ می دهد ولی هر پاسخی از سوی او توجیه کننده خشونتی که علیه آزاده نامداری اعمال کرده نیست. به راستی کدامیک از ما توان و جرات کافی درباره قضاوت خانواده و اجتماع را دارا هستیم تا درباره کتک هایی که خورده ایم، فحش های که شنیده ایم و تحقیر های که تحمل کرده ایم حرف بزنیم. 

در کنفرانس پکن +۱۰ در تایلند جلسه جانبی برگزار بود. شنیده بودم فعالان جنبش زنان در این نشست می خواهند درباره خشونت اعمال شده به خودشان حرف بزنند. باورم نمی شد. چطور می توانستند که مقابل دیگران بگویند که کتک خورده اند یا تحت خشونت های دیگر جنسی و روحی قرار داشته اند. گوشه سالن خزیدم. یک جوری که اگر کسی عکس گرفت من حتی در عکس هم نیافتم.

 یکی یکی زنانی که هر کدام  در زمینه فعالیت برای حقوق زنان اسم و رسمی داشتند درباره خودشان حرف زدنند و من این همه قدرت را باور نمی کردم. 

از کنفرانس که بر می گشتم مونا یکی از دوستانم در فرودگاه عکسی از من گرفت با همان حجاب همیشگی که مقابل دوربین سفت و سخت تر می شد. وقتی برگشتم و عکس هایم را چاپ کردم پدر بچه ها از مردی که احتمالا تایلندی بود و از روی اتفاق در عکس کنار من ایستاده بود سوال و جواب کرد. سوال و جواب به کشیده و ناسزا ختم شد. آن روزها من آرزو می کردم خشونتی که تحمل می کنم را فریاد بزنم اما نتوانستم.

قربانیان خشونت در ترس دائمی از خشونت ورز قرار دارند. گاهی به این ترس عادت می کنند. مثل ماهی بیرون از آب افتاده ای که تقلا می کند و آب را می بیند ولی از ترس آنکه واقعا مرده باشد و جنازه روی آب مانده اش را همه ببینند توی آب نمی پرد به همین دلیل وظیفه ماست که به آنها بگوییم تنها نیستند. ما پشتیبان آنها هستیم ولو امروز نام آنها را ندانیم. باید به آنها بگوییم خشونت و خودشان را انکار نکنند و درباره خشونت حرف بزنند. بدون خجالت و بدون ترس از قضاوت دیگران.

اگر قربانی خشونت هستیم باید برای خودمان برنامه داشته باشیم. خودمان را توانمند کنیم و مرتب تکرار کنیم خشونت حق ما نیست. نه فقط خشونت جسمی بلکه خشونت روحی و روانی و جنسی هم حق ما نیست و هیچ مردی حق ندارد به ما توهین کند. ما باید تکنیک های مقابله با خشونت را یاد بگیریم و آن را تمرین کنیم. هر مقاومتی ما را قوی می کند و فراموش نکنیم که در مقابله با خشونت آماج بسیاری از تهمت ها قرار خواهیم گرفت و به همین دلیل باید از یکدیگر پشتیبانی کنیم.

فرزاد حسنی که در خشونت روحی علیه دوست دخترهای خودش ید طولانی دارد و من یکی از آنها را به خوبی می شناسم در جوابیه اش به آزاده یک مبنای استدلالی دارد. او می گوید اگر خشونتی بوده چرا در مدت ازدواج شکایتی صورت نگرفته است. صرفنظر از دفاع شایسته حقوقی وکیل آزاده نامداری می خواهم به تجربه شخصی دیگری از خودم اشاره کنم که نشان می دهد چرا زنان در چنین شرایطی شکایت نمی کنند که در آن زمان نشانه ضعف شخصی من نیز بود. 

در یکی از حوادث مشابه که منجر به خشونت جسمی من شد و عوارض ظاهری و بدنی داشت راهی یکی از شعب دادگاه خانواده شدم تا بلکه معرفی نامه ای بگیرم و با مراجعه به پزشک قانونی مستندی برای اثبات خشونت خانگی داشته باشم. نمیدانم راهنمایی قاضی که بدون نوبت قبلی او را دیدم درست بود یا نه ولی او گفت که باید به کلانتری محل مراجعه کنم و آنها به دلیل شکایت مبنی بر ضرب و شتم متهم را احضار و احتمالا بازداشت می کنند و سیر قانونی پرونده ادامه پیدا می کند. 

من به قاضی گفتم که قصد بازداشت همسرم را ندارم فقط می خواهم مدرکی برای ضرب و داشته باشم و تذکر و گرفتن تعهدی که دوباره این عمل را تکرار نکند. من نمی خواستم خانواده یا درآینده فرزندانم بگویند مادرمان پدرمان را راهی زندانی کرد. من می دانستم دست آخر مردی که  خشونت را اعمال می کند پسر امام زمان می شود و همه چیز فراموش خواهد شد و من باب تاریخ زن متهم اول و آخر خواهد بود. 

جناب فرزاد حسنی، آزاده درست یا غلط اگر شما را به زندان نیانداخت به شما لطف کرد و یا از هراس قضاوت جامعه به آبروی خودش مجبور به این کار شد . رویه های که باید دور انداخته شود تا یک بار برای همیشه خشونت ورز در مقابل قضاوت عمومی جامعه بدون هیج دلیلی که ارائه می کند تقبیح شده تا چرخه خشونت در ایران بوسیله توافق عمومی جامعه متوقف شود. 

فراموش نکنیم که خشونت همیشه جسمی نیست و زخم خشونت روانی هیچگاه از ذهن و جسم و جان انسان ها پاک نمی شود.