آش اینقدر شور بود که صدای آشپزباشی هم درآمد! اعترافات اجباری - انفرادی تلویزیونی کیان تاجبخش، رامین جهانبگلو و هاله اسفندیاری امروز از تلویزیون پخش شد. قسمتی از این اعترافات را دیدم، معلوم شد که ظاهرا صدا و سیما و وزارت اطلاعات در حال ساخت یک سریال مستند سیاسی تلویزیونی بودند و متن آن هم نوشته شده بود، فقط دنبال سه بازیگر می گشتند که نقش جاسوس و جاسوسه را بازی کنند. گیر دادند به این سه نفر بیچاره، البته فرقی هم نمی کند، می شد بایستند جلوی ورودی فرودگاه مهرآباد و سه نفر دیگر را بگیرند، آخرش همین می شد. نکته مشترک در همه این اعترافات این است که هیچکدام از این سه نفر به دوربین نگاه نمی کنند. محسنی اژه ای، به عنوان صاحب عزای این واقعه گفت: « قوه قضائیه گفته است اعترافات بار حقوقی ندارد.» قوه قضائیه رسما اعلام کرد: «سخنان اسفندیاری و تاجبخش اعترافات قانونی نیست، آنها کارشناس اند.» بر همین اساس سازمان کارشناسان مقیم مرکز بخشنامه ای را صادر کرد. به موجب بند اول این بخشنامه، از این به بعد کلیه کارشناسان برای دادن نظر حتما باید دوره زندان انفرادی را حداقل به مدت یک ماه بگذرانند. و به موجب بند دوم همین بخشنامه، برای دوره کارشناسی ارشد گذراندن شش ماه انفرادی، با قطع تلفن و ملاقات و قطع دارو و کاهش وزن به میزان 20 کیلو الزامی است.
در ادامه همین راستا، آیت الله شاهرودی رئیس قوه قضائیه که خیلی خوش سر و پستان است، خبرش هم نقل خزینه های تاکستان است، گفت: «مدیران قضائی در اتاق ها را باز کنند.» کارشناسان شدیدا به کسانی که از جلوی اتاق های مدیران قضایی رد می شوند هشدار دادند که مواظب باشید از همین درهای باز سنگ توی سرتان نخورد. همه اینها به کنار، شیرین عبادی جای خواهر من، دستش را با دستکش می بوسم، گزارش شیرین عبادی در مورد وضع زنان در ایران به کمیسر عالی حقوق بشر ارائه شد.
آمریکا آمریکا، ما داریم می آئیم
به نظرم قضیه تهدید بازی جدی است. البته من که اینقدر گفتم که هفته ای دوبار برای اپیلاسیون موهای زبانم باید بروم سراغ خدیجه خانم، اما به دنبال تهدید ها، خدا را شکر فعلا محمود نفتی لالمونی گرفته و منوچ جان در حال تبدیل به یک چهره جذاب بین المللی است. من می ترسم شوخی شوخی امسال جایزه نوبل صلح را بدهند به منوچ متکی، ولی چون احتمالا موقع گرفتن جایزه با خانمی که جایزه را می دهد، دست نمی دهد، ممکن است جایزه را از او بگیرند و بدهند به بن لادن. در همین راستا، منوچ عضو ثابت و دائم و غیرقابل تعویض وزارت خارجه دیروز گفت: « درخواست آمریکا را دریافت کردیم…. مذاکره می کنیم.» به دنبال اعلام این موضع گیری سریع برخی از آگاهان کل کشیدند و شادی کردند، بعضی از آگاهان دیگر هم عصبانی شدند و پرچم آمریکا را آتش زدند. علی آقامحمدی گفت: «گفتگو نباید وسیله تداوم دشمنی باشد… احتیاط واجب در مذاکره با آمریکا آن است که با احتیاط برخورد کنیم.» آگاهان برخی شرایط شرعی مذاکره با آمریکا را بدین شرح اعلام کردند:
مساله اول: مستحب موکد است که وقتی خواست مذاکره کند، اگر طرف مقابله زن باشد، یک لگد به او بزند و توافق را پس از لگد امضا کند.
مساله دوم: احتیاط واجب است که اگر مذاکره جدی شد، موبایلش زنگ بزند و مذاکره را بای نحو کان منقطع و در دو مرتبه جاری کند، تا استکبار بدون اذن ولی دخول نکند به ام القرای مسلمین.
مساله سوم: انجام مذاکره یا ترک آن در مورد ملت اگر بالغ باشد با وکیل و در مورد صغیر منوط به اذن ولی است و اگر بدون اذن ولی عقد کند، و داخل شود، باید شصت مومن را سیر بکند.
بهزاد از اردبیل نمی آید
به نظر می رسد که اصولگراها از ترس احمدی نژاد در انتخابات آینده چشم امیدشان به اصلاح طلبان است. محبیان که دیروز به اصلاح طلبان سفارش کرده بود «رادیکال ها را برای به دست آوردن آرا به حاشیه برانند»، گفت: « دولتی ها از تجربه شوراها درس بگیرند.» آگاهان پرسیدند: دولتی ها؟ تجربه؟ درس؟ کیهان هم صریحا و مشخصا و بطور علنی و در روز روشن از شورای نگهبان خواست صلاحیت کلیه نامزدهای کارگزاران را رد کند. البته دبیر شورای نگهبان مثل همیشه گفت: « سلامت انتخابات را تضمین می کنیم.» یکی از آگاهان یواشکی گفت: « این دروغ می گه، تضمین نمی کنه.» حسین مرعشی هم اعلام کرد: « کارگزاران لیست اختصاصی نمی دهند.» چمران که در میان انبوهی از ریش محاصره شده بود، در شرایط ادراک کامل وضعیت « احمدی نژادی» گفت: « مغرور نشویم.» آگاهان گفتند: «جان مادرتان! این دفعه را هم مغرور بشوید، دفعه بعد با هم حساب می کنیم.» بهزاد نبوی هم گفت: « هنوز تصمیمی برای کاندیداتوری نگرفته ام، در هر حال از اردبیل کاندیدا نمی شوم.» حسین مرعشی گفت: « اطمینان مردم از نظارت بر انتخابات در حضورشان موثر است.» فعلا به نظر می رسد مردم چنان احساس گرفتاری می کنند که اکثر کسانی که اصلا حاضر نبودند به هیچ وجه در انتخابات شرکت کنند، دنبال یک صندوق خالی می گردند که تا حد امکان مطمئن باشد.
شوک الکتریکی ابراهیم نبوی به مغز شما!
آقا! من غیر از اینکه پیشنهاد می کنم کسانی مثل شادی صدر و شیرین عبادی و غیره به فکر نامزدی مجلس باشند، پیشنهاد می کنم کسانی مثل علی دائی از اردبیل، خداداد عزیزی از مشهد، رضا کیانیان و بهروز افخمی و ابراهیم حاتمی کیا از تهران نامزد شرکت در مجلس بشوند، حتی کشاندن کسانی مثل الهی قمشه ای و خیلی از استادان دانشگاهها که احتمالا خط و ربط سیاسی اصلاح طلبانه و بالعکس ندارند، از شهرستانها کار بسیار خوبی است، روی این پیشنهاد فکر کنید. راستی حالا که حرف از علی دائی و خداداد عزیزی و فوتبالیست ها شد، این خبر خوب هم حال مان را اندکی جا آورد که تیم ملی ایران با نتیجه 2 بر صفر بر تیم مالزی پیروز شد و به عنوان تیم اول گروه رفت برای مسابقه با کره جنوبی. تبریک تبریک تبریک.
ماضی بعید: انرژی هسته ای حق مسلم ما بود؟
فکر می کنید الآن اگر از احمدی نژاد بپرسند وضع غنی سازی چطور است، چه جوابی می دهد؟ احتمالا می پرسد: « غنی سازی چی؟ من؟ من نگفتم غنی سازی!» به نظر می رسد که موضوع انرژی هسته ای هم مثل خیلی چیزها( منظورم چیزی که شما به آن فکر می کنید نیست.) در حال محو شدن از حافظه ملت و دولت است. خبرگزاری ها اعلام کردند که در جریان قطع برق در روزهای اخیر خسارات سنگین به پالایشگاهها وارد شد. همزمان با همین واقعه میمون و مبارک و چی توز، وزیر نیرو در کمال خونسردی اعلام کرد: «ایران صدور برق به کشورهای همسایه را توسعه می دهد.» آگاهان گفتند: تو که زدی خودت رو به اون راه، چی بگیم؟ در همین راستای انرژی هسته ای، دویست تومن بسته ای، گند نیروگاه روسی اوکراین هم درآمد و ظاهرا نیروگاه هسته ای اوکراین به سرنوشت چرنوبیل دچار شده است. ما را ببین که روی کی حساب کرده بودیم! البته قضیه نیروگاه هسته ای ظاهرا خیلی وحشتناک تر از این چیزهاست، چون به دنبال زلزله در ژاپن، فعالیت بزرگترین نیروگاه هسته ای ژاپن هم متوقف شد. حالا جان مادرتان! بیخودی اسب کورش و داریوش مان دور برندارد، کشوری که قبرستان بهشت زهرایش اعلام می کند که به دلیل مشکل سوخت بنزین از جابجایی مرحومین مغفورین معذور است، چطوری می خواهد نیروگاه انرژی هسته ای را که اگر مثل صنعت نفت امروز ایران اداره شود، هفته ای یک فاجعه اتمی اتفاق می افتد، اداره کند؟ باز خدا را شکر که این محمود خوش تیپ آلزایمر دارد، یادش می رود، وگرنه ما بودیم و چرنوبیل در اردبیل. البته امروز احمدی نژاد یک گلواژه جدید پرتاب کرد و گفت: « بسیج تا نابودی فسادها خواهد ایستاد.» همان خانم معلم دبستان احمدی نژاد که دستماچ شده بود، گفت: « ببخشین اش، منظورش از فسادها همون مفاسد بود.»
مرید بازار و ریدیم دیم
الآن وضع خاصی در مملکت امام زمان حاکم است، از یک طرف عده ای به این نتیجه رسیدند که احمدی نژاد تمام شد ه است و باید به فکر بعدی بود. عده ای هم دارند به این فکر می کنند که این دو سال را چطوری طاقت بیاورند. البته همه اینطور نیستند، عده ای هم تازه وقتی که یارو تاریخ مصرفش دارد تمام می شود یاد مرید و مراد بازی افتاده اند. به دنبال اختلاف احمدی نژاد و صفار هرندی که از زبان شمقدری مشاور احمدی نژاد بیان شد، صفار هرندی گفت: «من از مریدان آقای احمدی نژادم.» آگاهان به صفار هرندی گفتند: «در مورد تو مشکلی نیست، هر غلطی دلت می خواد بکن.» صفار هرندی که هفته قبل در مورد کودتای خزنده در مطبوعات هشدار داده بود، گفت: « کودتای خزنده را من نگفتم.» احتمالا تا هفته دیگر صفار هرندی خواهد گفت: اصلا صفار هرندی من نیستم.
در همین راستا، احمدی نژاد گفت: « اظهارات مشاورم توهین به من است.» آگاهان به احمدی نژاد توضیح دادند که زیاد خودش را ناراحت نکند، چون مشاور ایشان هم یکی از مردم عادی ایران است و همان کاری را کرده است که مردم در این دوسال از صبح تا شب دارند انجام می دهند. البته وسط این شاهکارهای آفرینش، یک دفعه رئیس هیئت مدیره بیمه ایران همچون ستاره ای تتق زد و درخشید و گفت: « دستور احمدی نژاد واجب الاطاعه شرعی است.» البته آگاهان به بیمه شوندگان اعلام کردند که اصلا نگرانی بابت قراردادهای بیمه شان نداشته باشند، چون خوب کسی مدیر بیمه است، کسی که تا این حد مواظب است که تصادف نکند و مشکلی پیدا نکند، حتما مواظب بیمه مردم هم هست. از طرف دیگر مهدی شهید کلهری، یا همان کلهر، مشاور احمدی نژاد در امور لیلا فروهر و تهرانجلس گفت: «ده درصد بودجه دستگاههای اجرایی باید صرف تبلیغات شود.» آگاهان این کاهش عظیم در بودجه تبلیغاتی دولت را به مردم تبریک گفتند و اظهار امیدواری کردند که این سی درصدی که تا به حال صرف تبلیغات دولت و سفرهای استانی و بین المللی و خاصه خرجی های نامه بازی و تبلیغات تلویزیونی و غیره می شد، از این به بعد به شکل دیگری تلف شود. و مهم ترین خبر احمدی نژادی این که رسانه های مملکت گل و بلبل اعلام کردند که « موزه یادمان ریاست جمهوری احمدی نژاد » بزودی ایجاد می شود. اختمالا قرار است اسم این موزه را « تماشاگه عبرت» بگذارند. ولی خودمانیم! دقت کردید همه دارند با احمدی نژاد مثل کسی که مشرف به موت است و باید به فکر خرما و حلوای مجلس ختمش بود، برخورد می کنند؟
ترس برادر خودمان است
یکی از نوشته هایی که در سال گذشته مرا شدیدا تکان داد و به فکر فرو برد و وادار شدم در مورد نحوه برخورد خودم در زندان و در دوران کار مطبوعاتی که عملا کار سیاسی هم بود، فکر کنم نوشته ای بود که در خاطرات « هیلاری کلینتون» خواندم. نوشته بود که وقتی می خواستم وارد سیاست شوم خیلی فکر کردم و زمانی تصمیم گرفتم وارد سیاست شوم که مطمئن شدم شجاعت تحمل برخوردهای مخالف یا فشارها را خواهم داشت. شاید گفتن این حرف از طرف من که حالا بیرون گود نشسته ام، یا در دسترس خطر نیستم، چندان جالب نباشد، ولی واقعا خیلی از ما ایرانی ها این قدر از فعالیت سیاسی دچار ترس هستیم که همین ترس باعث می شود طرف مقابل مان همیشه با اعتماد به نفس بیشتری با ما برخورد کند. این روزها روزهای سختی است، اگر فعالان سیاسی کشور کمی شجاعانه تر، الزاما منظورم گستاخانه نیست، برخورد نکنند، روزهای سخت تری در انتظار همه است. یک هفته است که دارم روی جمله پروین اردلان فکر می کنم که گفت و نقل کردم که « مقاومت دائمی، سرکوب دائمی را به چالش می کشد.» رمضان زاده گفت: « ما در ایران می مانیم و جلوی هرکسی که خواست مملکت را بفروشد، می ایستیم.» آگاهان چیزی نگفتند، کمی خجالت کشیدند و آرزو کردند که کاش کار دیگری کرده بودند.
کدام روزنامه های دوم خردادی؟
جالب است، می زنند 150 روزنامه و نشریه را در هشت سال تعطیل می کنند و نفس همه را می برند و تازه بعد از همه این زد و بند، رسالت می نویسد: «صاحبان رسانه های جبهه دوم خرداد بایستی در روزنامه های تحت نظر خود بازنگری جدی کنند.»