هالوسیناسیون مزمن

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

یکی از دوستان همکار من در روزنامه که اتفاقا مثل سایر همکارانم مدتی دستگیر شد و بعد از دستگیری چند راهپیمایی کفن پوشان برای مجازات او تشکیل شد و قوه قضائیه تصمیم گرفت او را به اشد مجازات که سه بار اعدام با اعمال شاقه است، محکوم کند و بعد از بررسی پرونده اش دادگاه تشکیل شد و همه کارهای او را بررسی کردند و بالاخره تصمیم گرفتند که او را محاکمه کنند و در اثر محاکمه بالاخره آزاد شد و به خانه رفت، تعریف می کرد که مادربزرگ بسیار پیری دارد. این مادر بزرگ بسیار پیر و مهربان، سالها بود که خرید نکرده بود. سالها بود که سفر نرفته بود و سالها بود که در جریان تغییرات کشور نبود. مثلا وقتی کاظم خان رفیق ما به زیارت مشهد رفته بود و برای مادربزرگ چند جفت جوراب خریده بود هر کدام به قیمت دو هزار تومان، باید به او می گفت که جورابها را جفتی پنجاه تومان خریده است. همه اهل محل هم در جریان بودند، وقتی مادر بزرگ به قصابی می رفت تا نیم کیلو گوشت بخرد، قصاب گوشت را کیلویی ۲۰۰ تومان به پیرزن می فروخت. پیرزن هم غرغر می کرد که چرا گوشت گران شده، در حالی که قیمت گوشت همان موقع کیلویی سه هزار تومان بود. آخر ماه کاظم خان رفیق مان می رفت دکان قصابی و پول تفاوت قیمت را به قصاب می پرداخت، بعد می رفت لبنیاتی و مابه التفاوت خرید مادربزرگ را به لبنیات محل می پرداخت، و همینطور بگیر برو تا بالا. مهم این بود که پیرزن در ذهنش جانمی گرفت که ممکن است یک کاسه ماست قیمتش بشود سیصد تومان، برای خودش بیست تومان می داد به لبنیات و ماست را می گرفت و می رفت خانه و خیالش راحت بود که چیزی عوض نشده است. اهالی محل هم همگی با توهم مادربزرگ مهربانانه همراهی می کردند و خیالش را راحت می کردند که همه چیز همان است که بود.

حالا حکایت رهبر معظم است، واقعا هالوسیناسیون یا توهم خیلی هم با وقایعی که در زندگی آدمها رخ می دهد ارتباط ندارد، خیلی اوقات با وقایعی ارتباط دارد که در زندگی آدمها رخ نمی دهد. مثلا وقتی شما هیچ وقت از خانه بیرون نمی روید، مسئول خرید در بیت شماست، وقتی خبرهایی را می خوانید که دوست دارید و تلویزیون و رسانه های ملی هم سلیقه شما را در نظر می گیرند، از همه مهم تر وقتی بهترین افرادی که در زندگی تان داشتید از دست می دهید چون به شما واقعیت بیرونی را منتقل می کردند، در حقیقت انسانی می شوید که از توهم خودتان خوشتان می آید. ترک عادت هم که موجب امراض مختلف روحی و روانی است. هیچ چیزی بدتر از این نیست که به آدمی که همیشه با کینه به دشمن زندگی کرده بگویند که دشمنت می خواهد با تو دوست بشود. یا آدمی که توهم دارد، بخاطر پیش بینی های غلطش علاقه داشته باشد که دشمنش جر بدهد و پاره کند و بدراند، فقط برای اینکه احساس کند پیش بینی های سابقش درست درآمده. علی آقا خامنه ای دیروزهم ادامه مذاکرات را تائید و از گروه مذاکرات کننده حمایت کرد و هم انجام مذاکره را بی فایده خواند. حالا اینکه چرا ایشان مذاکره ای را تائید می کند که یقین دارد بی فایده است، یعنی چه، من که نمی فهمم. لابد رئیس جمهور هم که به استناد حمایت او مذاکرات را پیش می برد، حتما سه برابر من نمی فهمد که چرا؟ واقعا چرا این دوگانگی و یکی به میخ و یکی به نعل زدن وجود دارد؟ خامنه ای در حالی که بسیاری از تحریم های بانکی و تحریم فروش نفت و تحریم انتقال پول و تحریم بنادر ایران برداشته شده، گفت: “تحریم ها کم نشده، بلکه زیاد شده” آن چهار میلیارد و دویست میلیونی هم که دولت گرفت لابد به قول احمدی نژاد دلار نبود و کاغذ پاره بود. بعد هم گفته: “دشمنی آمریکا با ما بیشتر شده.” یعنی الآن که آمریکا دارد با ایران گفتگو می کند و هفته ای یکبار جان کری با جواد و حسن تلفنی حرف می زند، دشمنی آمریکا با ما بیشتر است تا زمانی که داشت آمریکا نقشه حمله نظامی به ایران را می کشید. خامنه ای گفته: “ما با همه دنیا تعامل می کنیم جز با اسرائیل و آمریکا” حالا اسرائیل را می شود فهمید، ولی تعامل با آمریکا مگر غیر از مذاکره کردن و ارتباط سیاسی و مالی و موارد دیگر است؟ اصلا مگر ظریف که با آمریکا دارد تعامل می کند مگر نماینده حکومت ایران نیست؟ مگر هیات مذاکره که سالی سه ماه در وین و ژنو و واشنگتن با آمریکا گفتگو می کنند نماینده جمهوری اسلامی نیستند؟ یا این ظریف و هیات مذاکره اش تا حالا به ما دروغ گفتند که ما نماینده جمهوری اسلامی هستیم؟ ما تاحالا فکر می کردیم چون اینها ایرانی هستند و خودشان گفتند نماینده حکومت هستند واقعا همینطور است. تا حالا وقتی تعامل می کردند انگار نماینده عربستان سعودی یا قطر یا پاکستان بودن، کلک ها می گفتند ما نماینده ایران هستیم. اصلا خوشم نیامد. خامنه ای گفته: “رابطه با آمریکا جز در موارد خاصی، نه تنها هیچ نفعی ندارد، بلکه ضرر هم دارد.” البته این یکی را راست می گوید. الحق حرف درستی می زند. ضررهای رابطه با آمریکا یکی دو تا که نیست، حداقل سه چهارتاست. اولی اش این است که وقتی با آمریکا رابطه داشته باشیم، آمریکایی ها  هم با ما رابطه دارند، بعد آمریکایی ها در ایران سفارت باز می کنند، بعد ما در آمریکا سفارت باز می کنیم، بعد دیگر معنی ندارد هر روز پرچم آتش بزنیم و روی در و دیوار علیه آمریکا شعار بنویسیم. بعد این دیوار نویس ها و پرچم فروش های عزیز بیکار می شوند، آن وقت پرچم کی را آتش بزنیم؟ پرچم پاکستان و افغانستان را که نمی شود آتش زد، انگلیس هم که اصلا پرچمش یک مشت خطوط سخت دارد که هم نقاشی و چاپش سخت است و هم دوختش. کلی هم باید هزینه بدهیم که دیوارهایی که روی آن شعارنویسی شده رنگ بزنیم، مگر مملکت پول دارد که دیوار رنگ کنیم. بعد جواب این ملتی که وقتی به دنیا آمدند، قبل از صدای مادرشان فریاد مرگ برآمریکا را از خیابان بغلی شنیدند چه بدهیم؟ با صدها هزار نفر بسیجی و پاسداری که سی سال فقط برای نابودی آمریکا کار کردند چه کنیم.  طرف بچه ها و نوه هایش را با حقوق اش به عنوان تحلیل گر جنایات آمریکا بزرگ کرده، او چه می شود؟ از همه مهم تر، این اصلاح طلبان مزدور آمریکا و این فتنه گران جاسوس آمریکا و این دراویش و شیطان پرستان و زنان بی حجاب و بهائی ها و استادان دانشگاه عامل فتنه روانشناسی و جامعه شناسی هجمه غرب را چه کنیم؟ یعنی وقتی آمریکا دشمن نباشد که دیگر معنی ندارد فتنه گر جاسوس اش باشد. پس باید آزادش کنیم. بعدا مردم می فهمند ما اشتباه می کردیم و مزخرف می گفتیم. با این ها چه کنیم. همه اینها ضرر رابطه با آمریکاست. فقط هم  این نیست. فرض کنید بخاطر رابطه با امریکا تورم خدای ناکرده پائین آمد، نقل و انتقالات بانکی هم راحت شد، بعد دلواپس ها که می خواهند از طریق دور زدن تحریم میلیاردر شوند و تا حالا هم شدند، اینها از گرسنگی می میرند، بعد ملت بخاطر کاهش تورم وضع شان خوب می شود و تازه از آقا می پرسند پس چرا در این سالها وضع مان بد بود، یعنی می شد بد نباشد؟ همین چند تا که گفتم در نظر بگیرید، تازه می فهمید که رابطه با آمریکا چقدر ضرر دارد. اصلا خود آقا اگر بعد از چهل سال دشمن دشمن گفتن، اگر بخواهد حرف بزند و در هر جمله ۲۵۴۷ بار از واژه دشمن استفاده نکند که فقط باید چند تا حرف ربط و نقطه و صفت را استفاده کند، اصلا مگر می تواند حرف بزند؟ به همین دلیل است که آقا فرموده که “مذاکرات هسته ای را منع نمی کنم، آقای ظریف و دوستانش خوب پیش رفتند، ولی حرف زدن با آمریکایی ها مطلقا تاثیری در کم کردن دشمنی آنها ندارد وبدون فایده است.” البته این حرف خیلی هم اشکال دارد. از نظر من آقا هر چه دوست دارد بهتر است بگوید، چیزی که بد است این است که کاری بکند. شما کاری نکن، هر چقدردوست داری حرف بزن.

 

استیضاح فراکسیون دلواپس

فراکسیون دلواپس های مجلس دیروز نامه استیضاح وزیر علوم را با ۵۱ امضا و امروز نامه استیضاح وزیر آموزش و پرورش را با ۵۵ امضا فرستاد. احتمالا از هفته دیگر وزیر راه، وزیر صنایع، وزیر اقتصاد، وزیر خارجه، وزیر ارشاد و سایر وزرا هم به مجلس احضار می شوند. علت احضار وزیر علوم چیست؟ این است که صدها بورسیه توسط دولت احمدی نژاد به اطرافیان کابینه و نمایندگان  مجلس و دوستان او داده شده، علت استیضاح وزیر آموزش و پرورش چیست؟ همین که وزیر آموزش . پرورش دولت احمدی نژاد صدها هزار دانش آموز را با بودجه سفرهای استانی به اردوی راهیان نور برده و در هشت سال دولت دکتر محمود پانزده اتوبوس راهیان نور تصادف کردندو دهها کشته و مجروح داده است. علت استیضاح وزیر راه چیست، همین که بقول حامد قادر مرزی نماینده مجلس احمدی نژاد و بهبهانی وزیر راه کابینه قبلی عامل کشته شدن مسافران هواپیمای ایران ۱۴۰ بودند. به همین دلیل هم باید وزیر راه روحانی محاکمه شود. علت استیضاح وزیر اقتصاد چیست؟ همین که احمدی نژاد برای سفرهای استانی اش از بودجه وام ازدواج استفاده می کرد و وزیر اقتصاد روحانی جواب بدهد که چرا این کار را می کرد. علت استیضاح وزیر نفت چیست؟ همین که بابک زنجانی و دیگر افراد نزدیک احمدی نژاد بیش از دو میلیارد از پول های مردم را بالا کشیدند و نابود کردند، برای همین دولت روحانی باید جوابش را بدهد. همه اینها دلایل قوی و معنوی و کافی است. هیچ اشکالی هم ندارد. فعلا مجلس تا اواخر امسال هر اسبی دارد می تازاند، از اواخر امسال کم کم آب می افتد دست یزید و نمایندگان مجلس تازه می فهمند که باید به فکر انتخاب شدن در دور بعدی باشند، در غیر این صورت مجلس بعدی ترکیبی از اصلاح طلبان باشند، بنابراین احتمالا از آغاز سال آینده یعنی هفت ماه دیگر مجلس کم کم به سومی بوقلمونیزه شدن پیش می رود و هر لحظه به شکلی بت عیار در می آید. شوخی نمی کنم، دیدم که می گم.

 

حیدر عبادی خطرناکتر از داعش

یعنی آدم باید چقدر عاشق خودش باشد که مثل این آقای نوری مالکی نخست وزیری که هیچکس دوست ندارد به کارش ادامه دهد، بگوید “معرفی حیدر عبادی از سوی فواد معصوم رئیس جمهور عراق، نقض قانون اساسی است و پیامدهای این کار زیانبارتر از تصرف شهرهای عراق توسط داعش است.” یعنی من که از نخست وزیری کنار می روم فاجعه بزرگی اتفاق می افتد که سربریدن چهار تا پنج هزار عراقی، اسارت هزاران زن، از دست رفتن منابع نفتی، فروختن زنان به عنوان کنیز در موصل و جاهای دیگر، اعدام دسته جمعی مردم، فرار دویست هزار نفر کرد ایزدی به کوه از ترس داعش و مرگ کودکان در کوه از گرسنگی و همه این چیزها از رفتن مالکی از نخست وزیری مهم تر است. واقعا چقدر یک آدم باید اعتماد به نفس داشته باشید که این همه خودش را ارزشمند بداند. یعنی من عقلم یخ می زند وقتی چنین نوابغ خودساخته ای را می بینم. مطمئنم مالکی انسان خودساخته ای است، هیچ خدایی یا هیچ انسانی توانایی ساختن چنین موجود خودخواه و متوهمی را ندارد.

 

داداش! بی خیال، تموم شد

واقعا بعضی ها  مثل مصرف کنندگان مخدرهای سنگین چت می کنند و یکهو می بینی طرف سی و پنج سال زل می زند به یک جایی و همان جا گیر می کند. داستان آقای نقدی است که در برخورد با هاشمی رفسنجانی گفته است “ما انقلاب نکردیم طاغوت برود، طاغوتچه  بیاید.” واقعا من سی سال بود دیگر کلمه منحوس طاغوت را که در سال ۵۷ و ۵۸ وردزبان همه بود نشنیده بودم. یعنی هنوز کسی از این واژه استفاده می کند؟ این آقای نقدی طوری حرف می زند انگار نه انگار وقتی انقلاب اتفاق افتاد هنوز هجده سالش نشده بود و یادش می رود که هاشمی هر کوفتی باشد حداقل این است که شخص دومی است که در وقوع فاجعه منحوس انقلاب نقش داشته، خامنه ای که جوجو بود، خمینی هم که دوست پسر اکبرشون بود. طاغوت هم اگر به معنی پولدار و میلیاردر باشد، خانواده پدری نقدی از آن طاغوت های توپ بازاری عراقی هستند و طرف هم خودش اینکاره است. البته خیلی هم خوب است که آدم هر مشکلی دارد بیاندازد گردن هاشمی، بالاخره عادت کردند مردم و هر کسی صدای مشکوکی بدهد می اندازند گردن اکبر او هم قبول کرده که صاحب فلان کشور اوست، ولی نقدی؟ طاغوت؟ اصلا چرا من؟ چرا اینجا؟