فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
آرینا امیر سلیمانی

پخش گسترده فیلم های اروپایی رونق تازه ای به اکران تابستانی امسال جهان بخشیده است. با انتخاب هفت فیلم متفاوت ‏از سینمای دو سوی اقیانوس به استقبال اکران این هفته رفته ایم…‏

معرفی فیلم های روز سینمای جهان‏

souffle.jpg

دومین نفس‎‎‏ ‏Le Deuxième souffle

کارگردان: آلن کورنو. فیلمنامه: آلن کورنو بر اساس داستانی از ژوزه جیووانی. موسیقی: برونو کولی. مدیر ‏فیلمبرداری: ایو آنژلو. تدوین: ماری ژوزف ایووت. طراح صحنه: تیه ری فلامان. بازیگران: دانیل اوتوی[ گوستاو ‏میندا معروف به ژو]، مونیکا بلوچی[سیمونا معروف به مانوش]، میشل بلان[کمیسر بلو]، ژاک دوترون[استانیسلاس ‏اورلوف]، اریک کانتونا[آلبان]، دانیل دووال[ونتورا ریچی]، ژیلبر ملکی[جو زیچی]، نیکلا دوواشل[آنتوان]، ژاک ‏بونافه[پاسکال]، فیلیپ ناهون[کمیسر فاردیانو]، ژان پل بونر[تئو]. 155 دقیقه. محصول 2007 فرانسه. نام دیگر: ‏The ‎Second Wind‏. نامزد جایزه سزار بهترین فیلمبرداری، بهترین طراحی لباس و بهترین طراحی صحنه. ‏

ژو گانگستری مشهور از زندان می گریزد. تمام پلیس فرانسه و مخصوصاً کمیسری حیله گر به نام بلو به دنبال او ‏هستند. ژو نیز قصد دارد تا از کشور به همراه محبوبش مانوش خارج شود، اما برای این کار نیاز به پول دارد. او برای ‏به دست آوردن پول مورد نیازش تصمیم به سرقتی تازه می گیرد. بنابر این از تبهکاری به نام جو ریچی و گروه وی ‏کمک می خواهد. مغر متفکر این سرقت تبهکاری قدیمی به نام اورلوف است که از ژو می خواهد تا محموله بزرگی از ‏شمش های طلا را بدزدند. سرقت با موفقیت انجام می گیرد، اما کمیسر بلو ترفندی زده و او را نزد همکارانش خائن ‏جلوه می دهد. ژو از چنگ مامورین فرار کرده و به سراغ همکارانش می رود. تنها هدف وی از این کار پاک کردن ‏نامش از شائبه خیانت است. کاری که با کشته شدن همه گانگسترها و خود ژو به پایان می رسد…‏

چرا باید دید؟‎ ‎

آلن کورنو متولد 1943 لوآر فرانسه است. از دانشجویان قدیمی ایدک است. در آغاز جذب دنیای موسیقی شد و بعدها با ‏دستیار کارگردانی فیلمسازانی مشهور چون گاوراس به سینما راه یافت. از برکت حضور در کنار گاوراس با ایو مونتان ‏نیز آشنا شد و بعدها سه فیلم موفق با وی ساخت. کورنو را بسیار دنباله رو ملویل می دانند و حال که پس از چند دهه ‏دست به بازسازی دومین نفس زده، ممکن است بسیاری آن را دوباره سازی غیر لازمی قلمداد کنند. در حالی خود ‏نظری غیر از این دارد و شاید شما نیز بعد از تماشای نسخه او از کتاب کم نظیر ژوزه جیووانی با کورنو هم عقیده ‏شوید. ‏

کتاب های ژوزه جیووانی[ژوزف دامیانی] متولد 1923 که چهار سال پیش در 22 آوریل 2004 درگذشت، تا امروز ‏منبع الهام فیلمسازان بسیاری بوده است. در حالی که خود از 1967 فیلمسازی نیز کرده و چند فیلم خیلی خوب نیز مانند ‏پدرم زندگیم را نجات داد و دوست خائن من در کارنامه اش دارد و فیلمنامه های موفقی نیز برای دیگران نوشته است. ‏در جوانی کارهای مختلفی مانند ظرف شویی، چوب بری، پیشخدمتی و معدنچی گری انجام داده و به هنگام جنگ ‏جهانی دوم نیز دو سالی راهنمای کوهستانی اعضای نهضت مقاومت بوده است. پس از جنگ به پاریس رفته و ‏گانگستری خرده پا شد. پس از یک سرقت نافرجام در سال 1948 که به کشته شدن برادر بزرگ تر، عمویش و صاحب ‏خانه مورد سرقت انجامید، دستگیر و زندانی شد. ابتدا به همراه شریک جرمش ژرژ آکاد به مرگ محکوم شد و پس از ‏چند ماه انتظار در دالان محکومین به مرگ بر اثر تلاش های پدرش از اعدام نجات یافت و در 1956 آزاد شد. سال ‏های یکنواخت زندان را با نوشتن سپری کرد و پس از آزادی یکی از کتاب هایی را که نوشته بود به ناشری تسلیم کرد. ‏این کتاب که حفره یا به تعبیر عامیانه اش سوراخ (تعریفی از زندان) نام داشت و بر اساس تجربیات خود وی برای فرار ‏از زندان پاریس نوشته شده بود، نظر ناشر را جلب و بلافاصله با نام مستعار ژوزه جیووانی منتشر شد. ژاک بکر نیز ‏بدون تاخیر حقوق برگردان سینمایی آن را خرید و در سال 1959 به فیلم تبدیل کرد و بدین طریق جیووانی به سینما راه ‏یافت. ‏

در 1967 اولین فیلمش را ساخت و بعدها بازیگران بزرگ سینمای فرانسه مانند آلن دلون، ژان گابن و ژان پل بلموندو ‏را در فیلم هایش رهبری کرد، اما هرگز دست از نوشتن رمان درباره تبه کاران، پلیس ها، زندان و رفاقت دست نکشید. ‏

تجربه اقامت در دالان محکومین به مرگ بر زندگی وی تاثیر فراوان گذاشت و در تمامی کارهایش منعکس شد. ‏جیووانی تا هنگام مرگش 15 فیلم سینمایی و 5 فیلم تلویزیونی ساخت، 20 رمان و 2 کتاب خاطرات و 33 فیلمنامه ‏نوشت. چند باری نیز در برابر دوربین ظاهر شد که آخرین نمونه آن بازی در نقش پدر ایزابل آجانی در فیلم ‏پشیمان[2002] بود. ‏

اما دومین نفس نسخه آلن کورنو که برای سینمای فرانسه محصولی گران قیمت محسوب می شود24 میلیون یورو] باید ‏ثابت کند که از برگردان قدیمی ملویل سرتر است. هر چند تیم بازیگری خوبی دارد و انتخاب بلوچی- که به تصمیم ‏خودش موهایش را بلوند کرده- یکی از عاقلانه ترین تصمیم ها بوده، اما دانیل اوتوی با وجود تبحر و تلاش بسیار هرگز ‏نیم تواند خشونت و عطوفتی را که در چهره لینو ونتورا موج می زد، بر پرده منعکس کند. ‏

بسیاری از منتقدان که شیفته ملویل و آثار او هستند، نسخه کورنو را یک بازسازی غیر لازم نام داده اند. اما بر خلاف ‏آنها می خواهم بگویم که حاصل کار کورنو در مقایسه با فیلم ملویل یک سر و گردن بالاتر است. نه فقط از حیث فضا ‏سازی، طراحی لباس و فیلمبرداری حیرت انگیزش، بلکه به خاطر تلاش کارگردان در رسیدن به جوهره کتاب جیووانی ‏فقید که رفاقت و شرافت در میان دزدها تم اصلی آثارش بود. البته رفاقت از دیدگاه فرانسوی ها که با برداشت های ما ‏می تواند کمی متفاوت باشد. چنین تمی در دنیایی که خیانت سکه بازار آن است، چندان خریداری ندارد. شاید ژو در ‏پایان فیلم به همین خاطر دست به کاری انتحاری می زند، چون می دادند محبوب نیز روی خوش به اورلوف نشان داده ‏و دیگر دوران خودش نیز به سر آمده است. ‏

فیلم از برگران 1966 ملویل ده دقیقه ای نیز طولانی است، اما به شما اطمینان می دهم که هرگز گذشت زمان را حس ‏نخواهید کرد. صحنه سرقت محموله شمش های طلای یکی از درخشان ترین ها در میان این گونه صحنه هاست که با ‏موسیقی آرام و کمترین گفت و گوها اجرا می شود. اگر مدت هاست فیلم خوبی از سینمای فرانسه ندیده اید، اگر خاطره ‏خوش پلیس پیتون 357، تهدید و انتخاب اسلحه هنوز شما را همراهی می کنید، برای دیدن یک نمونه باشکوه از سینمای ‏جنایی فرانسه به سراغ دومین نفس بروید!‏

‏[برای اطلاعات بیشتر به گفت و گو با آلن کورنو در همین شماره مراجعه کنید].‏

ژانر: جنایی، درام، رازآمیز، مهیج. ‏

سایت رسمی فیلم

bekindrewind.jpg

لطفاً نوار را به عقب برگردانید‎‎‏ ‏Be Kind Rewind

نویسنده و کارگردان: میشل گوندری. موسیقی: ژان میشل برنار. مدیر فیلمبرداری: الن کوراس. تدوین: جف بوکانن. ‏طراح صحنه: دن لی. بازیگران: جک بلک[جری]، ماس دف[مایک]، دنی گلوور[آقای فلچر]، میا فارو[خانم فلویچ]، ‏ملونی دیاز[الما]، آرجی اسمیت[مانی]، پل دینلو[آقای رونی]، سیگورنی ویور[خانم لاوسن]، چندلر پارکر[کریگ]، ایرا ‏گوچ[ویلسون]، مارکوس کارل فرانکلین[بچه یک]، بلیک هایتاور[بچه دو]، امیر علی سعید[بچه سه]. 102 دقیقه. ‏محصول 2008 آمریکا. نامزد بهترین عنوان بندی از مراسم گولدن تریلر. ‏

مایک در یک ویدئوکلوب در نیوجرسی کار می کند. این مغازه که لطفاً نوار را به عقب برگردانید نام دارید فقط نوار ‏VHS‏ کرایه می دهد. بهترین دوست او جری است که که در انبار اوراق فروشی کار و زندگی می کند. همه چیز کم و ‏بیش آرام است تا اینکه آقای فلچر- صاحب ویدئوکلوب- از سوی شهرداری اخطاری مبنی بر تخریب مغازه دریافت می ‏کند. چون قرار است مجموعه تجاری بزرگی در آن منطقه بنا شود و او نیز در آنجا صاحب مغازه تازه ای خواهد شد. ‏چون کسب و کارش رونقی ندارد و قادر به نوسازی مغازه هم نیست. در حالی که رقبای او به کرایه دادن ‏DVD‏ سخت ‏مشغول پول پارو کردن هستند. آقای فلچر که برای سر و سامان دادن به مغازه مهلت گرفته، تصمیم دارد تا راز رونق ‏تجارت رقبایش را کشف کند. به همین خاطر مغازه را به مایک سپرده و از او می خواهد تا جلوی ورود جری دردسر ‏ساز را به مغازه بگیرد. اما جری یک شب که به خرابکاری وارد نیروگاه برق منطقه شده، دچار برق گرفتگی شدید ‏

شده و بدنش خاصیت مغناطیسی پیدا می کند. نتیجه ورود او به ویدئوکلوب نیز مشخص است: پاک شدن تمام نوارها!‏

آقای فلچر که دل نگران مغازه است از همسایه اش خانم فلویج می خواهد تا سری به به آنجا زده و از مرتب بودن ‏اوضاع اطمینان حاصل کند. این کار مصادف می شود با پاک شدن نوارها و مایک قادر به یافتن یک نسخه از ‏شکارچیان اشباح که حانم فلویج مصرانه خواهان تماشای آن است، نمی یابد. جری راه حلی دارد؛ ساختن همان فیلم با ‏استفاده از دوربین ویدئویی که در مغازه دارند. جری و مایک نسخه خود را از شکارچیان اشباح ساخته و به خانم فلویج ‏می دهند، اما به زودی سر و کله مشتریان دیگر نیز پیدا می شود و آنها ناچار به ساخت تمام فیلم هایی می شوند که قبلا ‏ری نوارها وجود داشت. این راهکار ابتکاری آن دو که نام سوئدینگ را به ان داده اند، خیلی زود مشتریانی پیدا می کند. ‏اما همزمان با بازگشت آقای فلچر سر و کله خانم لاوسن وکیل کمپانی های هالیوودی نیز پیدا می شود که با کمک قانون ‏قصد دارد تمام نوارها را نابود کند…‏

چرا باید دید؟‎ ‎

میشل گوندری متولد 1963 ورسای فرانسه است. در همین صفحات از پیشینه وی به هنگام نمایش فیلم قبلی اش علم ‏خواب سخن گفته ایم، بنابراین نیازی به تکرار نیست. گوندری در نزد تماشاگر گریزان از قصه های تکراری و قالبی با ‏فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک جایگاهی رفیع به دست آورد. اما فیلم بعدیش علم خواب در حد و اندازه نام به دست ‏آمده نبود. احتمالاً همین آدم ها بعد از دیدن لطفاً نوار را به عقب برگردانید دچار سرخوردگی بیشتری خواهند شد. اما ‏بیایید کمی انصاف به خرج بدهیم و توقع نداشته باشیم که هر بار یک شاهکار تحویل مان بدهد. لطفاً نوار را به عقب ‏برگردانید یک فیلم کوچک، جمع و جور و لذت بخش درباره جادوی سینماست. کشف فیلمساز و راوی درون آدم های ‏معمولی و اینکه همه قصه ای برای گفتن دارند. گفتم کوچک اما نه از نظر هزینه که 20 میلیون دلاری خرج تولید آن ‏شده و احتمالا بر خلاف شخصیت های فیلم برای دست انداختن فیلم هایی چون پلیس آهنین، رانندگی برای خانم دیزی، ‏شیر شاه و…. مبالغی سنگین جهت خرید حقوق شان پرداخت شده است. اما نتیجه مالی به دست آمده در گیشه چندان ‏شاهانه نبوده و تا این لحظه فقط 12 میلیون دلار به انبان تهیه کننده بازگردانده است. برخورد منتقدان نیز نسبتاً خوب ‏بوده و جک بلک را به خاطر بازی اش ستوده اند. ‏

گوندری از فیلمسازان مطرح زمانه ماست و آخرین فیلمش بر خلاف انتظار تنها نوستالژی دهه 1980 و روزهای ‏طلایی موسیقی جاز[داستان بزرگ ترین پروژه دو قهرمان فیلم زندگی نامه مستند داستانی نوازنده ای اسطوره ای جاز ‏به نام فست والر است که در همین محله به دنیا آمده است] را را در خود دارد. البته خالی از لحظات واقعاً خنده دار ‏نیست که بهترین نمونه هایش همان فیلم های سرهم بندی شده دو قهرمان فیلم است. در نیمه دوم فیلم سیاهه ای از فیلم ‏های مشهور تاریخ سینما روی پرده ظاهر می شود که این دو نابغه قدر نادیده همه آنها را به شیوه خود بازسازی کرده ‏اند، [بین خودمان بماند شاید بهتر بود گوندری هم یک فیلم هالیوودی را به همین شیوه از اول تا آخر بازسازی می کرد] ‏از جمله آخرین تانگو در پاریس که شخصاً دوست داشتم نسخه سوئدینگ آن را داشته باشم. شما چطور؟!‏

ژانر: کمدی، علمی تخیلی. ‏

سایت رسمی فیلم

‏ ‏

shadows.jpg

سایه ها‎‎‏ ‏Сенки

نویسنده و کارگردان: میلکو مانچفسکی. موسیقی: رایان شور. مدیر فیلمبرداری: فابیو جیانچتی. تدوین: مارتی ‏لوونشتاین، دیوید ری. طراح صحنه: دیوید مونز. بازیگران: بورجه ناچف[دکتر لازار پرکوف]، صلاح الدین ‏بیلال[گراسیم]، وسنا استانویوسکا[منکا]، سابینا آیرولا-توژیا[دکتر ورا پرکووا]، راتکا رادمانوویچ[کالینا]، ولادیمیر ‏یاچف[دکتر شیشکین]، فیلارتا ژداروکویچ[گوردانا]، دیمه ایلیف[ایگنیات پرکوف]. 120 دقیقه. محصول 2007 ‏جمهوری مقدونیه، آلمان، ایتالیا، بلغارستان، اسپانیا. نام دیگر: ‏Shadows‏. برنده مدال طلا بهترین موسیقی فیلم از ‏جشنواره موسیقی فیلم پارک سیتی. ‏

لازار پرکوف متخصص ارتوپدی در بیمارستان اسکوپیه است. مادرش دکتر ورا پرکووا مدیر بخش ارتوپدی همین ‏بیمارستان است. شبی لازار بعد از مشاجره ای لفظی با همسرش از خانه خارج شده و دچار سانحه رانندگی می شود. ‏لازار زنده مانده و به بیمارستان منتقل می شود. یک سال بعد، لازا که بهبود یافته برای کار به بیمارستان بازمی گردد. ‏اما در اولین شب بازگشت به خانه با پیرزنی مرموز روبرو می شود کهبه زبانی منسوخ جمله ای به وی می گوید. لازار ‏برای یافتن معنی آن جمله به سراغ یک زبان شناس می رود. اما به جای زبان شناس با منکا همسر زیبای او روبرو می ‏شود که معنی جمله را به وی می گوید: چیزی را که مال تو نیست، پس بده! لازار بعدها بار دیگر با پیرزن مرموز که ‏گرگی همواره در کنارش می پلکد برخود می کند، اما تلاش هایش برای ارتباط برقرار کردن با وی بی نتیجه می کند. ‏حوادث عجیب و غریب دیگری نیز در مجتمع آپارتمانی وی اتفاق می افتد. از جمله مردی میان سال که بچه ای را در ‏آغوش دارد و با پای خون چکان همواره در انتظار آسانسور است. لازار که شیفته منکا شده، بار دیگر به سراغ می می ‏رود و به زودی عاشق یکدیگر می شوند. اما به نظر می رسد که منکا نیز رازی دارد که افشای آن می تواند همه چیز ‏را به هم بریزد یا پاسخی برای سوال های بی جواب لازار باشد…‏

چرا باید دید؟‎ ‎

میلکو مانچفسکی متولد 1959 اسکوپیه، مقدونیه، یوگسلاوی سابق است. در 1979 بورسیه ای از دانشگاه ایلینویز به ‏دست آورد و در رشته فیلمنامه نویسی و کارگردانی تحصیل کرد. در 1982 بعد از فراغت از تحصیل فیلم های کوتاه و ‏ویدئوکلیپ های موفق زیادی ساخت که می توان از میان آنها به کلیپی برای گروه ‏Arrested Development‏ اشاره ‏کرد. در 1994 اولین فیلم بلندش را بر اساس تجربیات شخصی اش در 1991 به هنگام دیدار از عمه اش در مقدونیه به ‏نام پیش از باران جلوی دوربین برد که 30 جایزه بین المللی به دست آورد و نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی نیز شد. ‏

کمپانی های آمریکایی کوشیدند تا پای او را به محصولات هالیوودی بکشانند و پس از عقد و فسخ قراردادهائی برای ‏ساختن سه پادشاه و گرسنه، سرانجام فیلم وسترن غیر متعارف ‏Dust‏ را در سال 2001 با شرکت جوزف فاینس ساخت ‏که دو قصه تو در تو درباره رستگاری را روایت می کرد. مانچفسکی روزنامه نگار، داستان نویس و عکاس نیز هست ‏و کتابی به نام خیابان ها دارد که دربرگیرنده عکس هایی از کشورهای مختلف اروپایی است. سایه ها سومین فیلم بلند ‏اوست که بعد از شش سال وقفه و بازگشت به وطن ساخته است.‏

سایه ها در مقایسه با پیش از باران فیلم نا امید کننده ای است. گفتیم نا امید کننده و منظورم در کارنامه مانچفسکی است ‏که ساختن چنین قصه ارواحی از سوی هر کارچرخان معمولی می تواند قدمی به پیش برای روایت قصه ای عمیق تر ‏باشد. مانچفسکی نیز گویا همین هدف دم دستی را انتخاب کرده که بعضی وقت ها صدای مردگان از زنده ها بلند است. ‏هدفی که برای بعضی ها می تواند جاه طلبانه جلوه کند. به همین خاطر این فیلم کم هزینه 6 میلیون دلاری را نماینده ‏کشور مقدونیه در مراسم اسکار 2008 اعلام کردند و کوشیدند تا با تراشیدن مفاهیم عمیق برای آن در جشنواره ها ‏مطرحش کنند، اما یخ شان نگرفت. سایه ها نمونه خوبی برای آشنایی با مانچفسکی نیست، نشانی از بالکان ندارد و می ‏تواند هر جای دیگری اتفاق بیفتد، شما هم اگر به دنبال یک قصه ارواح خوش ساخت هستید، می توانید به تماشای آن ‏بروید!‏

ژانر: درام، ترسناک، رازآمیز، مهیج. ‏

سایت رسمی فیلم

سایت رسمی کارگردان‏

‏ ‏

inbrouges.jpg

در بروژ‎‎‏ ‏In Bruges

نویسنده و کارگردان: ماریتن مک داناف. موسیقی: کارتر بورول. مدیر فیلمبرداری: ایگیل برایلد. تدوین: جان گرگوری. ‏طراح صحنه: مایکل کارلین. بازیگران: کالین فارل[ری]، برندان گلیسون[کن]، رالف فاینس[هری]، کلمنس پوز ‏ی[کلوئی]، الیزابت بریج[ناتالی]، کیان هیندز[کشیش]، جرمی راینر[ایریک]، تکلا ریوت[مری]، جوردن ‏پرنتیس[جیمی]، زلیکو ایوانک[مرد کانادایی]، اریک گودون[یوری]. 107 دقیقه. محصول 2008 انگلستان، بلژیک. ‏نامزد جایزه بهترین پوستر کمدی و بهترین آنونس از مراسم گولدن تریلر. ‏

ری و کن دو آدم کش مزدور هستند که برای تبهکاری به نام هری کار می کنند. آخرین کار آن دو کشتن یک کشیش بوده ‏و هر چند ری موفق شده تا او را از میان بردارد، اما باعث کشته شدن پسربچه بیگناهی نیز شده است. ری و کن به ‏توصیه هری برای کار بعدی به شهر بروژ در بلژیک می روند. بعد از اقامتی اجباری در اتاقی واحد از یک هتل به ‏انتظار دریافت دستورات تازه هری می نشینند. ری نیز که با عذاب وجدان و کابوس مرگ پسربچه دست به گریبان ‏است، حال خوشی ندارد تا اینکه با دختری به نام کلوئی که فروشنده مواد است آشنا می شود. بالاخره هری تلفنی تماس ‏گرفته و از کن می خواهد برای رهایی از دردسرهای بعدی و حفظ اصول ری را به قتل برساند. اما کن چندان به این ‏کار راضی نیست و زمانی که شاهد اقدام به خودکشی ری می شود، او را متوقف کرده و ماوقع را به او می گوید. کن ‏از ری می خواهد تا هر چه زودتر بروژ را ترک کند، چون هری برای اطلاع از فرجام کار به آنجا خواهد آمد. ری ‏بروژ را ترک می کند، اما پلیس به خاطر حادثه ای کوچک او را وادار به بازگشت به بروژ می کند. همزمان هری نیز ‏از راه می رسد و تصمیم دارد نه تنها ری بلکه کن را نیز که از دستورش تمرد کرده، به قتل برساند….‏

چرا باید دید؟‎ ‎

مارتین مکداناف متولد 1970 کمبرول و از نمایشنامه نویسان موفق انگلستان است. با نوشتن نمایشنامه های رادیویی ‏آغاز کرده و بعدها دو بار برنده جایزه الیویر شده، برنده جوایز معتبر تئاتری دیگر بوده و دو باری هم نامزد جایزه تونی ‏بوده است. با این حال دوست دارد خود را شیفته سینما و دوستدار کارگردان هایی چون دیوید لینچ، مارتین ‏اسکورسیزی، ترنس مالیک و کوئنتین تارانتینو اعلام کند. چیزی که از همین فیلم در بروژ نیز پیداست. ‏

در بروژ اولین فیلم بلند اوست و تنها تجربه فیلمسازی مکداناف پیش از این فیلم منحصر می شود به فیلم کوتاه شش ‏تیرانداز که اسکار بهترین فیلم کوتاه را به همراه 5 جایزه بین المللی دیگر برای وی به ارمغان آورده بود. در بروژ ‏برای آنهایی که سینمای گانگستری انگلستان را می شناسند، سرشار از مؤلفه های آشناست. و صد البته شوخی ها دست ‏اول همراه با اشاره هایی به فیلم های قدیمی و گاه نمایش های مشهور که در اینجا فیلم حالا نگاه نکن و نمایشنامه ‏The ‎Dumb Waiter‏ هارولد پینتر مورد ارجاع قرار گرفته اند. ‏

بدیهی است درک برخی از شوخی ها برای تماشاگر غیر انگلیسی زبان سخت باشد، اما مکداناف کوشیده تا با استفاده از ‏بازیگرانی شناخته شده و مسلط لحظاتی تلخ و شیرین خلق کند که قابل درک و دریافت از سوی همه باشد. شاید برای ‏عصا قورت دادگانی که از 126 بار به کار بردن کلمه ‏‎’fuck’‎‏ در این فیلم 107 دقیقه ای خشنود نیستند، آن را هجویه ‏سبک بدانند. اما شخصاً در بروژ را یک کمدی سنگین و موقر و یادآور ‏The Hit‏ و دو رویی میلر می دانم که که لحن ‏نیمه شوخی و نیمه جدی آن بیشتر وامدار برادران کوئن و حتی نمایشنامه های دیوید ممت است تا امثال تارانتینو…‏

مکداناف تا نیمه فیلم را پر کرده ا شوخی هایی با شهر بروژ و آدم هایش و جهانگردانی که به آنجا می روند و یک لحظه ‏فیلم را خالی از بار کمدی نکرده، هر چند رفتار دو شخصیت اصلی فیلم به اندازه کافی خنده دار هست. با این حال ‏زمانی که پس از گذشت 60 دقیقه سر و کله راف فاینس پیدا می شود و در پایان فیلم به خاطر اشتباهی از خودش سر ‏می زند و مشابه کاری است سبب صدور فرمان مرگ ری از سوی وی شده بود، گلوله ای در دهان خود شلیک می کند ‏قهقهه تماشاگر می تواند به اوج برسد. اگر به دنبال یک کمدی غیر متعارف هستید، به بروژ بروید!‏

ژانر: کمدی، جنایی، درام.. ‏

سایت رسمی فیلم

سایت رسمی فیلم ‏

‏ ‏

probiodo.jpg

ممنوع کردن ممنوع‎‎‏ ‏Proibido Proibir

کارگردان: خورخه دوران. فیلمنامه: خورخه دوران، دانی پاتارا، گوستاوو بوهرر، ادواردو دوران. مدیر فیلمبرداری: ‏لوئیس آبرامو. تدوین: پدرو دوران. طراح صحنه: خواکیم سالس. بازیگران: کایو بلات[پائولا]، ماریا فلور[لتیشیا]، ‏الکساندر رودریگز[لئون]، ادیر دوکوی[روزالینا]، راکل پدراس[ریتا]، آدریانو د خسوس[چاکازینو]، لوسیانو ‏ویدیگال[ماریو]، آندرسا فورلتی[آلیس]. 105 دقیقه. محصول 2007 برزیل، شیلی، اسپانیا. نام دیگر: ‏Forbidden to ‎Forbid‏. برنده جایزه طلا از جشنواره فیلم های آمریکای لاتین بیاریتز، برنده جایزه طلای بهترین بازیگر مرد/کایو ‏بلات و نامزد جایزه طلای بهترین فیلم از جشنواره کارتاژ، برنده جایزه ویژه داوران جشنواره هاوانا، برنده جایزه نقره ‏ای بهترین فیلمنامه و نامزد جایزه طلا جشنواره فیلم های آمریکای لاتین هوئلوا، برنده جایزه لنز بلورین بهترین ‏بازیگر/کایو بلات- بهترین کارگردانی و بهترین فیلم از جشنواره فیلم های برزیلی میامی، برنده نیلوفر نقره ای از ‏جشنواره سیلور دیزی برزیل، برنده جایزه بهترین فیلم از جشنواره وینیا دل مار. ‏

لئون دانشجوی جامعه شناسی با پائولو دانشجوی طب همخانه است. پائولو از دست زدن به هر کاری ابا ندارد و شعار ‏ممنوع کردن را مننوع می کنم را ورد زبان خود ساخته است. نقطه مقابل او لئون و دوست دخترش لتیشیا دانشجوی ‏معماری هستند که رفتاری معقول توام با احترام به دیگران دارند. اما این اختلاف سلیقه ها مانع از آن نمی شود که این ‏سه نفر در کنار هم روزهای شادی را نگذرانند. تا اینکه پائولو برای به جا آوردن خواسته های بیماری به نام رزالیند که ‏دچار لوکمیاست به سراغ فرزندان او در فقیرنشین ترین محله شهر می رود. در آنجا می فهمد که یکی از پسرها توسط ‏پلیس کشته شد و برادر کوچک تر که شاهد ماجرا بوده، فراری و پنهان شده است. پائولو با برادر کوچک تر ملاقات می ‏کند و تصمیم می گیرد با کمک لئون او را از محله خارج کند. همزمان پائولو و لتیشیا عاشق یکدیگر می شوند. لئون نیز ‏که از مسئله آگاه شده، در روز موعود تنها برای بیرون آوردن پسر رزالیند اقدام می کند. اما به چنگ مامورین پلیس ‏افتاده و شاهد قتل پسرک می شود. اما خودش که زخمی شده، موفق به فرار و اختفا می شود. پائولو گلوله را از تن لئون ‏بیرون آورده و به همراه لتیشیا سعی می کند او را از شهر خارج کند. اما در میانه راه لئون برمی اشوبد و این کار را ‏نوعی فرار اعلام می کند. او خواستار بازگشت به شهر است، اما…‏

چرا باید دید؟‎ ‎

خورخه فرناندو دوران پارا متولد 1942 سانتیاگو، شیلی است. فیلمنامه نویس، کارگردان و استاد دانشگاه ‏Gama ‎Filho‏ در ریو د ژانیرو است. از 1970 با دستیار کارگردانی وارد سینما شد و اولین فیلمش ‏‎ O Escolhido de ‎Iemanjá‏ را در 1978 ساخت. دومین فیلمش رنگ سرنوشت در 1986 برنده جایزه فیپرشی شد و ممنوع کردن ممنوع ‏سومین فیلم بلند محسوب می شود که در جشنواره های متعددی به نمایش در آمده و باعث کشف مجدد این کارگردان کم ‏کار و فیلمنامه نویسی موفق[20 فیلمنامه تا امروز نوشته که بعضی از آنها تبدیل به فیلم هایی ماندگار شده اند] شده است. ‏

نام فیلم که از شعار دانشجویان شورشی فرانسوی در مه 1968 گرفته شده، یکی از نمونه های خوب سینمای با تعهد ‏اجتماعی است. آن هم در زمانه که بی کنشی همه جا را گرفته و معنای این شعار نیز دگرگون شده است. پائولو آن را ‏برای آزمون هر کار ابلهانه و حتی خطرناکی مانند آزمودن انواع مواد مخدر به کار می برد و در یک پروسه خود ‏ویران گری گرفتار شده است. تلنگری لازم است تا از این لاک به در آید. در مورد او عشق و آگاهی همزمان نازل می ‏شود، و در مورد لئون که کم و بیش زجر کشیده است و طعم تبعیض را چشیده، کافی است تا تحقیقات میدانی اش چشم ‏او را بیشتر به حوادث پیرامونش باز کند. لئون شهامت رویارویی با مرگ را نیز پیدا می کند، از عشق خود به لتیشیا ‏چشم می پوشد و این کار را به خاطر پائولو می کند که در حال یاد گرفتن اولین اصول انسانی است. ‏

پائولو تعهد و دوست داشتن همنوع را یاد می گیرد و می آموزد تا نسبت به رفتار خود آگاه و نسبت به مشکلات جامعه ‏بی تفاوت نباشد. این سه دوست شاید نتوانند در مقیاسی بزرگ دست به شورش بزنند، اما همین شورش و بیداری درونی ‏و خانگی نیز در زمانه ای که جان آدمی برای حفاظت از منافع حقیر دیگری ستانده می شود[پسر رزالیند فقط به خاطر ‏فروش سرپایی سی دی های صوتی کشته می شود] کم نیست. آنها با تصمیم به کمک به دیگر پسر رزالیند کابوسی را ‏تجربه می کنند که هرگز در خیال شان نمی گنجید. پایان سمبلیک فیلم نیز که در یک سازه معماری مدرن بلعیده شده ‏توسط جنگل می گذرد نیز نشان از همین کابوس دارد، اما جریزه ای است که سه قهرمان بیدار ما می تواند اندکی در آن ‏بیاسایاند. سینمای آمریکای لاتین در سال های اخیر دست به بازنگری در تاریخ معاصر و معضلات اجتماعی خود کرده ‏و محصولات خوبی نیز به تماشاگران عرضه کرده است. به جرات می شود گفت که ممنوع کردن ممنوع یکی از ‏بهترین آنهاست!‏

ژانر: درام. ‏

سایت رسمی فیلم

waz.jpg

واز‎‎‏ ‏WΔz ‎‏/‏Waz

کارگردان: تام شنکلند. فیلمنامه: کلایو برادلی. موسیقی: دیوید جولیان. مدیر فیلمبرداری: مورتن سوبورگ. تدوین: تیم ‏مورل. طراح صحنه: اشلی جفرز. بازیگران: استلان اسکارسگارد[ادی آرگو]، ملیسا جورج[هلن وستکات]، سلما ‏بلیر[جین لرنر]، اشلی والترز[دانیل لئونه]، شون برایان جوردن[جمال عثمان/خالد عثمان]، تام هاردی[پی یر جکسون]، ‏پلی کی[دکتر گلب]، جان شرین[جک کورلی]، سالی هاوکینز[الی کارپنتر]، رابرت فیلیپس[سروان مکلین]. 104 دقیقه. ‏محصول 2007 انگلستان. نام دیگر: ‏Devil’s Algebra، ‏The Killing Gene‏. ‏

اجسادی متعلق به مواد فروشان اغلب سیاه پوست در نیویورک یافت می شوند که بعد از شکنجه و توسط شوک برقی به ‏قتل رسیده اند. روی بدن اغلب آنها نیز با چاقو حروفی مانند دبلیو دلتا زد نقش شده که ظاهراً عاری از معنی است. ‏کارآگاه ادی آرگو و دستیار تازه اش هلن وستکات مامور رسیدگی به این پرونده ها شده اند. تحقیقات آنها به زودی فاش ‏می کند که مقتولین تحت فشار قرار گرفته اند که یا یکی از دوستان و نزدیکان خود را به قتل برسانند یا خود کشته شوند. ‏اما هلن در اثنای تحقیقات متوجه می شود که ادی تماس های تلفنی مرموزی دریافت می کند و در صدد پنهان کردن ‏برخی چیزها از اوست. هلن از طریق پیگیری ارتباط میان مقتولین به دو برادر سیاه پوست می رسد که یکی از آنها ‏کشته شده و دیگری ارتباط نزدیکی با ادی دارد. ادی بارها او را دستگیر کرده، اما خیلی زود به دلیل فقدان مدارک آزاد ‏شده است. بعد از دستگیری مظنونی مذکر، ادی خود به دام قاتل اصلی می افتد. زنی به نام جین لرنر که خود قبلاً قربانی ‏تجاوز بوده است. جین ادی را نیز به صندلی الکتریکی بسته و از وی می خواهد یا زندگی خود و یا جمال عثمان-‏محبوبش- را نجات دهد. ادی از کشتن جمال امتناع کرده و از جین می خواهد تا او را بکشد. هلن نیز زمانی به آنجا می ‏رسد که ادی آخرین نفس هایش را نیز کشیده است….‏

چرا باید دید؟‎ ‎

تام شنکلند را با سه فیلم کوتاه و موفقش در سال های پایانی دهه 1990 به یاد می آوردم: حباب ها، طعمه و سقوط که در ‏جشنواره های لندن، نیوپورت و مراسم بافتا با استقبال و تحسین روبرو شدند. بعد از آن جذب تلویزیون شد و قسمت ‏هایی ار سریال های مختلف را کارگردانی کرد و فیلمی تلویزیونی نیز به نام مارپل: انگشت متحرک در سال 2006 ‏ساخت. ‏Waz‏ یا ژن قتل اولین فیلم بلند اوست. ‏

WΔz‏ یکی از نادر نمونه های سینمای جنایی است که معمایی فلسفی و گاه روانشناختی را توامان در پشت ظاهر خود ‏پنهان می کنند. از سوی دیگر نمایشگر رابطه پر مهر دو همجنسگراست که بر خلاف بسیاری از قربانیان پیشین جین ‏لرنر از کشتن یکدیگر خودداری می کنند. تماشاگر این رابطه را کم و بیش تا نیمه فیلم کشف نکرده و ر لحظه منتظر ‏شکل گرفتن رابطه ای میان ادی و هلن است. ادی قرار است نمونه کارآگاهان دولتی خونسرد و کارکشته ای باشد که ‏رازگشایی قتل ها برایش سال ها قبل چالشی درونی بود و حالا از این کار خسته شده است. تصویری که با فیلم های ‏الگویی سینمای بریتانیا در تضاد کامل قرار دارد و فیلم را از یک تریلر کارآگاهی به سوی فیلمی ترسناک و شوک آور ‏سوق می دهد. فیلمنامه دقیق کلایو برادلی که بر اساس تحقیقات خود او درباره شگردهای شکنجه روانی نوشته شده، ‏WΔz‏ را به فیلمی متفکّرانه چون هفت نزدیک می کند. هلن مانند قاتل فیلم هفت معنایی فلسفی به کار خود بخشیده و ‏کشتن انسان ها توسط یکدیگر را به آزمون عشق و دوست داشتن یکدیگر بدل ساخته است. این آزمون از هر شکنجه ای ‏که شما تصورش را بکنید، هراسناک تر است.‏

WΔz‏ با بودجه ای اندک حدود 5 میلیون پوند ساخته شده، اما ساختار خوب آن در کنار بازی قدرتمندانه استلان ‏اسکارسگارد شما را به این نتیجه خواهد رساند که با فیلم به شدت جدی، بالغ و متفکرانه روبرو هستید که تماشای آن نیز ‏جسارت لازم دارد!‏

ژانر: جنایی، درام، مهیج. ‏

سایت رسمی فیلم

‎ ‎ <br/>

wolfsburgen.jpg

وولفزبرگن‎‎‏ ‏Wolfsbergen

نویسنده و کارگردان: نانوک لئوپولد. موسیقی: لوئک دیکر. مدیر فیلمبرداری: ریچارد ون اوسترهوت. تدوین: کاتارینا ‏وارتنا. طراح صحنه: الزی د بروین. بازیگران: فدیا ون هوئت[اونو]، تامار ون دن دوپ[سابین]، کارینا ‏اسمولدرس[اوا]، یان دکلیر[ارنست]، کاترینه تن بروگنکاته[ماریا]، پیه ت کامرمان[کنراد]، اسکار ون وئنسل[میشا]، ‏مارل ون هوئتس[هاس]، کارمن لیت[زیلور]. 98 دقیقه. محصول 2007 بلژیک، هلند. برنده جایزه ویژه کالیگاری از ‏جشنواره برلین، نامزد ستاره طلایی از جشنواره مراکش، برنده جایزه بهترین فیلمبرداری-بهترین بازیگر نقش مکمل ‏مرد/یان دکلیر و نامزد جایزه بهترین بازیگر زن/کاترینه تن بروگنکاته-بهترین کارگردانی-بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه ‏از مراسم فیلم هلندی، برنده جایزه تماشاگران از جشنواره فیلم های نوردیک روئن. ‏

کنراد 83 ساله نامه ای به تمام بستگانش نوشته و به آنها خبر می دهد که قصد دارد به زندگی خود خاتمه دهد. ماریا ‏دختر کنراد و تنها فرزند وی، از صحبت کردن با پدر بر سر تصمیم اش طفره می رود. بر عکس قصد دارد او را به ‏آپارتمانی ویژه افراد سالخورده منتقل می کند. دو دختر بزرگ او سابین و اوا نیز مشکلات خودشان را دارند. سابین دو ‏دختر از ازدواجی ناموفق داشته و دختر بزرگش هاس بیش از سن خود باهوش است. اوا نیز بعد از سقط جنین و جدا ‏شدن از دوست پسرش دچار افسردگی و تحت معالجه است. ارنست شوهر ماریا تنها کسی است که به نامه کنراد توجه و ‏اهمیت می دهد. او تصمیم می گیرد تا به سراغ کنراد رفته و به او کمک کند. ارنست نیز با ماریا دچار مشکل بوده و ‏ارتباط جنسی میان شان از سوی ماریا قطع شده است. روابط میان آنها با عشقی که میان اوا و دوست پسر خواهرش ‏سابین به وجود می آید پیچیده تر می شود و به زودی مشخص می شود که سابین نیز هرگز سر زدن به شوهر سابقش را ‏ترک نکرده است. سرانجام همگی در خانه کنراد گرد هم می آیند تا شاهد مرگ وی باشند…‏

چرا باید دید؟‎ ‎

خانم نانوک لئوپولد متولد 1968 روتردام هلند است. از مدرسه سینمایی هلند در 1997 فارغ التحصیل شده و با ‏فیلمسازی در تلویزیون شروع ب کار عملی کرده است. اولین فیلم سینمایی اش به نام جزایر شناور در 2001 به نمایش ‏در آمد که آن را در قالب بخشی از پروژه ‏No More Heroes‏ ساخته بود. فیلم در جشنواره رتردام و استکهلم نامزد ‏دریافت جوایزی شد و در مراسم فیلم هلندی جایزه شهر اوترخت را گرفت. بعد از چهار سال وقفه دومین فیلمش را با نام ‏Guernsey‏ با مضمون تنهایی در میان جمع کارگردانی کرد که باز هم با استقبال روبرو شد. سومین فیلمش که امسال ‏بخت پخش جهانی یافته، همچون دو فیلم قبلی او به جان های تنها می پردازد. وولفزبرگن کامل ترین و موفق ترین کار ‏اوست و حتی شباهت هایی از جهت تماتیک با فیلم های پیشین دارد. ‏

وولفزبرگن برای کسانی که با سینمای رو به رشد هلند آشنا نیستند یک شگفتی بزرگ است. یک فیلم قوی درباره تنهایی ‏و آدم هایی که در جامعه مدرن امروز به بن بست کامل رسیده اند. کسانی که قدرت دوست داشتن و دوست داشته شدن ‏را از دست داده اند. تصویری کامل از چهار نسل و مقاومت شان برای رهایی از چنگ این تنهایی و سر پا ایستادن که ‏عاری از لحظات کمیک نیست. لحظاتی که زهرخند بر لب بیننده می نشاند. ‏

وولفزبرگن یک درام خالی نیست. یک کمدی سیاه و تلخ همچون زهر است که در سکوت و چشم اندازهای خلوت می ‏گذرد. زندگی آدم هایش مانند جنگلی که در آغاز فیلم می بینیم گاه با نوری روشن می شود و باز به دامن تاریکی و سایه ‏می افتد. سکون و سکوت همین زندگی و بی تفاوتی انسان ها نسبت به یکدیگر باعث شده تا کنراد برای ملاقات با همسر ‏متوفایش تصمیم به ترک این دنیا بگیرد. دخترش از نوشتن نامه که فقط به جهت خبر دادن بوده، ناخشنود است. از ‏صحبت با او امتناع می کند و بقیه زن های فیلم نیز روزگاری بهتر از او ندارند. در اروپایی که زن ها توانسته اند سکان ‏های قدرت اجتماعی را به دست بگیرند، بی رحمی حاکم شده و همین مردهای به ظاهر خشن هستند که بار عاطفی فیلم ‏را بر دوش می کشند. داماد کنراد او را بیشتر درک می کند و به تصمیم اش احترام می گذارد. دوست پسر سابین نیز که ‏عاشق اوا می شود تنها تسکین دهنده دردهای او و همدم دختران سابین است. ‏

وولفزبرگن یک شب مردگان زنده است، با این تفاوت که از خون و خونریزی فیلم های رومرو در آن نشانی نیست. اما ‏مهابت رفتار آدم هایش بیش از زامبی های آن فیلم است. شما را دعوت می کنم به تماشای یک شاهکار کوچک، فکر ‏شده و نمایی کالیدوسکوپیک از هلند به مثابه برشی عرضی از جامعه اروپای شمالی که می تواند زنگ خطری برای ‏همه ما باشد. چیزی که خانم نانوک لئوپولد نشان می دهد به گفته کارشناسان مسلمان داخلی!!! فقدان معنویت نیست، ‏فقدان انسانیت است. به هوش باشیم!‏

ژانر: درام. ‏

سایت رسمی فیلم ‏

‏ ‏

‏ ‏