گفت و گو

محمد صفریان
محمد صفریان

گفت و گو با قاضی ربیحاوی

درام، وسیله ای برای گفتن از قوانین ضد زن

نمایش “قانون مذکر” مجموعه ای از چند تکه ی کوتاه نمایشی است که توسط قاضی ربیحاوی نوشته و کارگردانی شده است. این نمایش های کوتاه تا کنون در چند نوبت در سالن های متفاوت لندن به روی صحنه رفته اند. آخرین اجرای این نمایش هفته ی گذشته در سالن “کانوی هال” لندن به روی صحنه رفت. در حاشیه ی اجرای این نمایش، پای صحبت های قاضی ربیحاوی نشستیم. هم اویی که چنان همیشه با حوصله همیشگی و نگاه “انسانی” اش پاسخگوی سوال های ما شد. از قوانین غیر عادلانه گفت و مشکلات عدیده ای که این قوانین برای زنان ایرانی ایجاد کرده اند. قاضی بر این باور است که در بی اخلاقی های اجتماعی، مشکل اصلی از قوانینی ضد زنی است که سالهاست بر سر زنان و مردم ایران سایه افکنده اند و بر ماست که برای آزادی بیشتر و تغییر این قوانین ضد انسانی تلاش کنیم. شرح این گفت و گو را در ادامه از پی بگیرید…

 

آقای ربیحاوی، سوال اول من درباره ی ایده ی نخستین کار است، چه شد که تصمیم به نگارش این قطعات کوتاه نمایشی درباره ی حقوق زنان گرفتید؟

اول باید توضیح بدم که بیا به جای استفاده از عبارت قطعات کوتاه نمایشی از نام اصلی این نمایش استفاده بکنیم که “ قانون مُذکر ” است. این نزدیک ترین ترجمه برای عنوان انگلیسی این نمایش است که متاسفانه هنوز شانس اجرایش در زبان فارسی را نداشته ام و تا کنون فقط به زبان انگلیسی اجرا شده. قانون مُذکر نمایشی شامل بیست و یک قطعه کوتاه دور یک محور است. باری 

سه چهار سال پیش وقتی اولین بار اطلاعیه کمپین زنان یک میلیون امضا را دیدم و خواندم به نظرم آمد که این یکی از بهترین و موثرترین اقدامات اجتماعی از جانب عده ای از مردم ایران است.

 درخواست معلوم و مشخص از جانب زنان تحصیل کرده و هوشیار ساکن ایران برای تغییر قانونهایی که ناعادلانه علیه حقوق زنان آن مملکت نوشته و ثبت شده و بسیاری از آنها هم مربوط هستند به سالها سال پیش از آغاز حاکمیت جمهوری اسلامی یعنی در زمان حکومت رضا شاه و پسرش محمدرضا هم همین قانونها درباره زنان وجود داشته و در جامعه عمل می شده، بنابراین نخستین موضوع جذاب دراین درخواست این است که مسئله اش درگیری با رژیم نیست و حاکمیت نظام را زیر سوال نمی برد، نه شعاری به نفع رژیم جمهوری اسلامی درآن هست و نه شعاری علیه آن و نه اقدامی جهت براندازی کسی یا کسانی و یا دولتی، بلکه فقط و فقط یک درخواست مشخص اجتماعی ست، و اینها همه در یکی از زیباترین و خوش گفتارترین اطلاعیه های اجتماعی به زبانی ساده و صریح آمده است، تنها هدف این است که قانونهای تحقیر کننده علیه زنان که در تاریخ قانون نویسی ایران به غلط ثبت شده اند عوض بشوند، همین، و در پایان هم درخواست همکاری از مردم را دارد، یک همکاری بسیار ساده که فقط نشاندن یک امضا هست پای این اطلاعیه.

 

با این تفاسیر، لابد شما هم از امضا کنندگان این بیانیه بودید، نه؟

بله. خب طبیعی ست که من به عنوان یک ایرانی که به حقوق مردم کشورم احترام می گذارم و همیشه آماده برای هرگونه کمک و همکاری که در توانم باشد هستم تصمیم گرفتم امضا خود را برای شورای گرداننده این کمپین بفرستم، اما متوجه شدم که آنان از من امضا نمی خواهند یعنی امضا من به درد آنها نمی خورد و دلیلش هم این ست که من یک ایرانی ساکن خارج هستم و آنها فقط در پی امضا کسانی هستند که در ایران زندگی می کنند و امضا من به حساب نمی آید و کمکی محسوب نمی شود، پس باید کاری دیگری می کردم و همکاری خود را طور دیگری انجام می دادم.

 

و اینگونه بود که نمایش قانون مذکر ساخته و پرداخته شد…

بله. همین طور است.

 

بسیار خوب. حالا اگر موافقید برویم سراغ همین نمایش… آن طور که من در خاطر دارم، پیشتر در گفت و گویی به تئاتر مستند اشاره کرده بودی… می خواستم بدانم پل ارتباطی شما با واقعیت جامعه و حوادث رایج در آن برای نوشتن این قطعات چه عاملی بوده است…

درباره پُل ارتباطی من با این واقعیت جامعه پرسیده ای که سوال خیلی خوبی ست و من باید بگویم محمکترین پلی که مرا به اینجا رساند نگاهی دوباره به زندگی زناشویی مادر مرحومم بود. چندتا از همین قانونهای علیه زن در زندگی مادر خود من تاثیر منفی داشته اند، و بعد زمانی هم بر زندگی همسر سابقم سایه سنگینی انداخته بودند، همچنین این تاثیرات منفی را در زندگی آدمهای نزدیک بعضی از عزیزانم مشاهده کرده بودم، اصرار داشتم که یکجوری هرجور شده ارادت خودم را به این خواست درخشان اجتماعی نشان بدهم و کمکی هرچند کوچک به این کمپین بکنم. وقتی موضوع امضا این اجازه را به من نداد به چاره دیگری اندیشیدم. بخصوص که مادرم هم تازه مُرده بود و من حس می کردم با این کار دل همیشه زنده او را شاد خواهم کرد، پس تصمیم گرفتم که کاری در جهت انعکاس صدای این کمپین انجام بدهم، و آن تصمیم بالاخره رسید به آنجا که من بعنوان یک نمایشنامه نویس خواست کمپین را بصورت دراما درآورده و برای دیگرانی که از ماجرا بی خبر هستند اجرا بکنم.

به دلیل اینکه می خواستم همه حرفهای درباره قانون در این نمایش منطبق بر واقعیت باشد و هیچ چیزش من درآوردی نباشد پس ناچار مدت زیادی به تحقیق پرداختم. از دوستانم در ایران خواهش کردم مکتوبات درباره این قوانین را با ریزه کاریهایش برایم ارسال بکنند و همچنین خواهش کردم مقداری پرونده درباره زنانی که این قوانین بر زندگی روزمره آنان سایه شوم انداخته را برایم بفرستند، تحقیق و بررسی آغاز شد، تا اینکه ماهها بعد انگیزه نوشتن نمایش پیش آمد و قطعات یکی پس از دیگری نوشته شدند و من به مدت یک سال هم مشغول نوشتن بودم، بعد متوجه شدم اجرای اینگونه نمایشها در غرب به زبان فارسی برای فقط یک عده ایرانی چندان کار مفیدی نیست چون ایرانیها که خودشان از ماجرا با خبر هستند اما من قصد دارم این صدا را به گوش کسانی برسانم که از آن بی خبرند، درضمن چون بیشتر ایرانی های ساکن اینجا زبان انگلیسی را هم خوب می دانند پس تصمیم گرفتم آن را بزبان انگلیسی اجرا بکنم که عده بیشتری بتوانند آن را ببینند

 

کمی هم درباره ی مخاطبین صحبت کنیم، هدف از نگاشتن این قطعات، ارتباط با چه گروهی و چه ملیتی بود؟

راستش من هنگام نوشتن این نمایش به این موضوع فکر نمی کردم که مخاطب من قرارست غربی باشد یا شرقی، فقط به این فکر می کردم که چگونه می توانم منعکس بکنم این حرف مهم را که از زبان یک عده زنان روشنفکر تحصیلکرده و متمدن ایرانی بیان شده است. بدیهی ست وقتی کمپینی و یا گروهی فعالیتش را در جهت گرفتن حقی آغاز می کند یکی از مهمترین موارد برای آن کمپین این است که دیگران را از وجود خود و از حرف و پیام خود مطلع بکند، یعنی مایل است همه بدانند که این کمپین وجود دارد و خواسته اش این چیزهاست و درنهایت برای رسیدن به هدفش، نیازمند کمک تو ست. در اینجا کمپین نیاز داشت که مردم داخل ایران و مردم خارج ایران همه و همه بدانند که اینها نه یک عده زن تروریست هستند و نه یک عده آدم ضد رژیم - ممکنه آدمهایی در آن باشه که با حضور رژیم موافق نباشد اما موضوع دسته جمعی بودن آنان فرق دارد با موضوع موافقت یا مخالفت با رژیم. و من همه سعی م این بود که بر خط و خواسته کمپین حرکت بکنم و خط و خواسته خودم را براین قطعه ها تحمیل نکنم.

 

سوال بعدی من این است که آدمکهای نمایشنامه های شما، تا چه حد از کلیت جامعه نشان دارند؟

اگر منظورت از آدمکهای نمایشنامه ها، همان اشخاص نمایش باشند، پاسخ این خواهد بود که چگونگی اشخاص هر نمایش بستگی به آن نمایش دارند. اگر نمایشی باشد که بطور مستقیم درباره حوادث و اتفاقات جامعه نوشته شده باشد خب بدیهی ست که اشخاص آن هم همان اشخاص جامعه هستند، ولی توضیح این نکته شاید لازم باشد که من عکاس نیستم بلکه یک درام نویس هستم، یعنی کار من اینطور نیست که عینا هرآنچه را که در بیرون هست بر روی صحنه بیاورم، نه، من از واقعیت بیرون الهام می گیرم بعد آن را تبدیل به واقعیت درام خودم می کنم. 

من خودم را متعهد به واقعیت بیرون نمی دانم بلکه فقط متعهد به واقعیت دنیایی هستم که خودم آن را  ساخته و پرداخته ام، و این دنیا گاهی خیلی شبیه به واقعیت بیرون هست و گاهی هم شبیه نیست.

 

و این موضوع درباره ی نمایش قانون مذکر هم صادق است؟ چون تا آنجا که  من شاهد بودم متن این نمایشنامه بیشتر از حوادث و دنیای واقعی نشان داشت…

 

در مورد نمایش قانون مُذکر شرایط طور دیگری بوده و هست. هدف اصلی این نمایش طرح قانونهای است که بطور واقعی بر زندگی نیمی از افراد جامعه یعنی بر زنان کشور سایه تاریکی انداخته است. موضوع فقط تحقیر نیست بلکه ظلم علیه زن هم مطرح است. مثلا اگر شما فرزندان خردسال را به زور از مادر خود جدا بکنید کاری ظالمانه کرده اید بخصوص که آن مادر همسر یعنی پدر فرزندان خود را هم از دست داده باشد، اشاره ام به موضوع سرپرستی فرزندان خردسال است، ویا درباره قانون ارث، شما اگر زنی را که سی سال درخانه ای زحمت کشیده پس از مرگ شوهرش از آن خانه بیرون بیندازید به دلیل اینکه آن زن حق ارث بردن از ملک شوهر خودش را ندارد خب شما یک ظلم بزرگ در حق آن زن انجام داده اید. مقصودم این است که در مورد این نمایش من باید می کوشیدم که در مورد توضیح قانونها بر خط واقعیت حرکت بکنم، به همین دلیل من پس از نوشتن، متنها را یک به یک با دوستانم که وکالت می دانند دوباره و چند باره بررسی کرده ام که یکوقت موردی اشتباهی عنوان نشده باشد.

واما درمورد اشخاص نمایش هم بگویم که اینها دیگر ساخته خیال من هستند، اشخاصی که وقتی با این قوانین مواجه می شوند چه واکنشهایی از خودشان نشان می دهند، در این قسمت خودم را مقید به وفاداری نسبت به واقعیت احساس نکردم.

 

به نظر شما، نمایشنامه هایی از این دست، ذهنین مخاطبین غربی را نسبت به واقعیت جامعه ی ایران خراب نمی کند؟

اینکه بیان این موضوع ممکن است تاثیر منفی بر مخاطب غربی بگذارد از آن حرفهایی ست که حکومت ایران به کار می برد برای تحمیل سانسور و بستن زبان نویسندگان. پس با اجازه ات باید بگویم این حرفی ست نسنجیده، ولی می توانم بفهمم چه انگیزه ای در تو باعث بیان این سوال می شود و اتفاقا متشکرم که زمینه ای فراهم کردی تا این توضیح را بدهم که این نمایش اصلا و ابدا درباره اشخاص و درباره مردم ایران نیست بلکه این نمایش فقط و فقط درباره قانونهایی است که علیه زنان مظلوم کشور موارد اجرایی دارند. 

می توانم بفهمم که به عنوان یک مرد ایرانی هنگام تماشای نمایش به خودت بگویی خب همه مردهای ایرانی هم اینقدر خشن و بی انصاف نیستند که با همسرانشان اینطور رفتار بکنند، درست می گویی، ولی این نمایش قصد معرفی مردهای ایرانی را ندارد. اگر مردها دراین نمایش اشخاص بدی هستند دلیلش این است که کار درام ما را پیش ببرند. وقتی درجامعه ای چنین قوانینی وجود دارد معنیش این هست که یک عده هم هستند که می کوشند از این قوانین به سود خودشان بهره برداری کنند. همین چند هفته پیش موضوع آن مرد معروف فوتبالیست و ماجرای قتل همسرش به همه نشان داد که قانون چگونه از مردانگی او دفاع کرد ولی آن زن را بی آنکه جرمش واقعا مشخص شده باشد به بالای چوبه دار فرستاد. پس قصد من این بود که بگویم حتی اگر یک مرد بی انصاف هم در آن جامعه وجود داشته باشد که بخواهد علیه حقوق همسرش و یا علیه حقوق دخترش کاری غیرعادلانه انجام بدهد قانون به راحتی به او اجازه می دهد. 

درضمن اینکه مگر واقعیت جامعه ایران چه هست که باید مراقب باشیم در ذهن مخاطب غربی خراب نشود؟ مگر مخاطب غربی چه مرتبه بزرگی دراین دنیا دارد؟ در غرب هم مردهای خشن و غیرعادل وجود دارد که گاهی از مردهای شرقی هم بدتر هستند. و اصلا چرا ما باید واقعیت خشن موجود در جامعه خودمان را پنهان بکنیم؟ نگران چه هستیم؟ نگران اینکه زنان غربی خیال بکنند مردهای ایرانی خشن هستند و ضد زن؟ اولا که در همین بریتانیای خودمان هر دوسه هفته یک زن بر اثر خشونتهای مردانه از دنیا می رود. دوم اینکه آیا فکر می کنی مردم امروز غرب اینقدر ساده هستند که تفاوت میان حاکمیت خشن قانون غیرعادلانه و کردار انسانی مرد ایرانی را تشخیص نمی دهند و به راحتی خیال می کنند که همه مردهای ایرانی مثل همین چندتا مردی هستند که دراین نمایش برای پیش بردن درامهای کوتاه ما حضور پیدا می کنند؟

من گمان می کنم مردم آزادیخواه و انساندوست امروز فارغ از برچسبهای کاذب شده ی غربی بودن و شرقی بودن هستند. امروز اینگونه مردم خود را ساکنین یک سرزمین مشترک می دانند، برای همین گاهی اتفاق افتاده که یک مشکل داخلی از کشوری چون به بیرون درز کرده باعث بهبود و حل و فصل آن مشکل شده است. به نظر من با نگاهی دقیق تر به دور و بر می توان دید که انساندوستان امروز دنیا چه شرقی باشند و چه غربی، نگاه زیباتری به همدیگر پیدا کرده اند. دیگر نه شرقی ها دنبال بهانه ای برای تحقیر غربی ها هستند و نه غربی ها درپی بهانه ای برای تحقیر کردن شرقی ها. اکنون انساندوستهای دنیا متوجه شده اند که باید دست در دست همدیگر و با کمک هم علیه تحقیر و ظلمهایی که از طرف حکومتها بر مردم تحمیل می شود اقدام بکنند.

عکس: محمود احمدی