گفت وگو♦ تئاتر ایران

نویسنده
بهرام تقوی

‏اصغر سمسارزاده متولد 1315 تهران، اینک بیش از 40 سال است که در عرصه نمایش حضور دارد. از سال 1348 ‏با فیلم امشب دختری می میرد بازی در فیلم های سینمایی را نیز آغاز نموده است. اما شهرتش را مدیون سریال خانه ‏بدوش و شخصیت اصغر ترقه است که از او چهره ای آشنا و مشهور ساخت. سمسارزاده را با نقش های کمدی می ‏شناسند، اما دوستدارن نمایش های جدی، حضور او در نمایش های مرحوم ساعدی چون پرواربندان و دیکته و زاویه را ‏نیز به خاطر دارند. با او درباره فعالیت ها نمایشی اش گپ زده ایم..‏

semsarzadeh.jpg

‎ ‎تئاترمتولی ندارد‏‎ ‎

اصغر سمسارزاده از بازیگران قدیمی تئاتر، سینما و تلویزیون ایران است که فعالیت های هنری خود با گروه تئاتر ‏اسکار آغاز کرد و چند سال بعد به طورحرفه ای درتئاتر فردوسی مشغول بازیگری شد. این بازیگر قدیمی و نام آشنا در ‏فاصله سال های 1348 تا 1356 بیش از 20 فیلم بازی کرد. اما انقلاب و دگرگونی های پیش آمده، او را نیز مانند ‏بسیاری به حاشیه راند. ولی سمسارزاده ابتدا از طریق حضور در تئاترهای لاله زار و سپس نقش های کوچک و بزرگ ‏تلویزیونی و گاه سینمایی کوشید تا در این حیطه فعال باقی بماند. ‏


‎نخستین کارحرفه ای تان چه بود؟‏‎

اولین کارم “حاجی امیردر پلاژ رامسر” نام داشت که مرحوم ناصر کوره چیان کارگردانش بود. افتخارمی کنم که ‏فعالیت حرفه ای را از لاله زار شروع کردم. برای اینکه کسانی که از این محل رشد کرده اند و ارتقاء یافته اند امروزه ‏از پیشکسوتان بازیگری اند.‏

‎ ‎مثلا چه کسانی؟‎ ‎

خیلی ها. مثلا آقایان براتلو، مجید محسنی، اصغرتفکری و… بعد از سال 1347 فعالیت من ادامه پیداکرد. کارمند ‏قراردادی اداره تئاتر شدم و نمایش های متعددی را با کارگردان هایی چون داود رشیدی، محمدعلی جعفری، رکن الدین ‏خسروی و خیلی های دیگر کارکردم.‏

‎ ‎تئاترلاله زار در آن موقع چه ویژگی هایی داشت.‏‎ ‎

شما هر نوع تئاتر را که علاقمند بودی می توانستی درآنجا ببینی. کارکلاسیک می خواستی می رفتی کار محمدعلی ‏جعفری یا اسکویی را می دیدی. اگر کارهای سبک و سرگرم کننده می خواستی به دیدن نمایش های نصرت الله تابش ‏می رفتی.‏

‎ ‎این تنوع کاری از کجا می آمد؟‏‎ ‎

بخش خصوصی تئاتر را اداره می کرد. مدیریت قوی وجود داشت. مثل آقای والا که امروزه اسمش بد دررفته است. ‏چون می گویند که او آتراکسیون را وارد نمایش کرد. زمانی این کار را کرد که زندگی اش از هم پاشیده شده بود و تن به ‏اجبار داد.‏

‎ ‎با گوگوش در سال های دور‏‎ ‎

semsarzadeh.2.jpg

‎ ‎بازیگران تئاترآن موقع چه تحصیلاتی داشتند؟‏‎ ‎

اکثراً تحصیل کرده هنرستان بودند. مثل داریوش اسدزاده و علی میری که زیردست دکترنامدار و اصغر گرمسیری کار ‏می کرد.‏

‎ ‎تئاترموسوم به تخت حوضی و سیاه بازی در لاله زار چه جایگاهی داشت؟‏‎ ‎

آن زمان که من بودم جایی نداشت. چون تئاتری بود به نام “گیتی ” که صادق پورآن را اداره می کرد. نمایش های تئاتر ‏گیتی سبک تر از نمایش های جای دیگربود. ولی هنرپیشه های بزرگی چون انتظامی و مجید محسنی درآن بازی می ‏کردند.‏

‎ ‎محلش کجا بود؟‎ ‎

درست اول لاله زار، روبروی جامعه باربد. جامعه باربد تبدیل به پاساژ شد، ولی تئاترگیتی هنوز هست و به سینما تبدیل ‏شده است. نمایش هایی هم کار می شد که اکثرا تاریخی بود. مثل رستم و سهراب که از نظرمتن ضعیف تر از کارهای ‏دیگر بودند.‏

‎ ‎چه تئاترهایی را تئاتر ایرانی می دانید؟‎ ‎

شخصیت من، تو و دیگری درآن حضورداشته باشد. دغدغه ها و مشکلات امروز ما در آن مطرح شود. شما تاریخ را ‏بخوانید خواهید دید که ما چه کسانی بوده ایم و امروز چه شده ایم. اینها درد است.‏

‎ ‎هیچ وقت خواسته اید متنی را بنویسید؟‎ ‎

نه. ولی اقتباس ادبی کرده ام. نمایشی به نام “شیرتوشیر” که از یک متن فرانسوی اقتباس شده است.‏

‎ ‎چطورشد به سمت بازیگری کمدی گرایش پیداکردید.؟‎ ‎

دایی من درتئاترسپاهان اصفهان که ارحام صدرآن را اداره می کرد،هنرپیشگی می کرد. من تابستان ها به آنجا می رفتم ‏و تماشا می کردم. خیلی طول کشید تا به تئاتر بیایم.15 سال صبرکردم تا مرا راه بدهند. این همه سریال بازی کردم اما ‏هیچ کدام مرا به آن چیزی که می خواستم نرساندند. آرزوهایم بیشتر از این بود.‏

‎ ‎تئاتر بعد از انقلاب را چگونه می بینید؟‎ ‎

اصلا تئاتری نیست که بگویم. بگذارید خلاصه بگویم که تئاتر هیچ نوع متولی ندارد. با این بودجه ها و سالن ها که نمی ‏شود تئاتر کارکرد. با یک تئاترشهر و تالارمولوی هیچ اتفاقی نمی افتد. کسی دلش برای فرهنگ و هنر این مملکت نمی ‏سوزد. چه تئاتری؟چه هنری؟

‎ ‎چرامتولی ندارد؟‏‎ ‎

علتش سلیقه ای برخورد کردن مسئولین است. ترجیح می دهم دراین باره حرفی نزنم.‏

با ژاله کریمی در یکی از کارهای پیش از انقلاب

یدالله آقا عباسی متولد 1331 شهرستان کرمان، دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس اطلاع رسانی و علوم کتابداری از ‏دانشگاه تهران است. او علاوه بر بازی وکارگردانی ده ها اثر نمایشی، یکی از مترجمین به نام نمایشنامه درایران است. ‏با او درباره ترجمه نمایشنامه در ایران گفت و گو کرده ایم….‏

semsarzadeh3.jpg

‎ ‎ترجمه به مثابه خلق مجدد اثر‎ ‎

‎ ‎به نظر شما مترجم کیست و با ید در کارش چه خصوصیاتی داشته باشد؟‏‎ ‎

مترجم کار ترجمه متن را به عهده دارد. یعنی یک مرحله محدودتر و بنابراین کار او دشوارتر و حساس تر است. دقت ‏کنید، منظور برگرداندن کلمه به کلمه نیست. این کاررا ماشین های ترجمه هم می کنند و درمتون اطلاعاتی یا ارتباطی ‏ساده مفید هم هست. منظور من آن چیزی است که ریچاردز، به آن زایش دوباره با انرژی نو می گوید. این یعنی خلق ‏مجدد اثر و این نوعی آفرینش مضاعف است. درحقیقت مترجم در جایگاه نویسنده خلاق می نشیند.‏

‎ ‎بسیاری می گویند که کار مترجمی نیازمند “شم”خاص است. نظر شما دررابطه با استفاده از این کلمه ‏چیست؟‎ ‎

ببینید زبان ها با یکدیگر فرق می کنند. اما همه زبان ها کم وبیش مشترکاتی دارند که آنها را همگانی های زبان می ‏گویند. مترجم مثل مخاطب با تاویل متن، آن مشترکات را به چنگ می آورد و آنها را به زبانی که به آن تسلط دارد تبدیل ‏می کند. دستیابی به آن مشترکات به معنی برگرداندن کلمه به کلمه و یا حتی جمله به جمله نیست. این همان چیزی است ‏که شاید شما به دنبال آن باشید. یعنی درست همین جاست که “شم” ترجمه به سراغ مترجم می آید.‏

‎ ‎به نظرتان مهم ترین ویژگی مترجم نمایشنامه چیست؟‎ ‎

ببینید همان قدر که شما برای ترجمه شعر باید شاعر باشید، برای ترجمه یک نمایشنامه هم باید نمایشنامه نویس باشید. ‏حداقل بالقوه، این کاره باشید. به همین دلیل است که ترجمه شاملو از شعر مثلا با ترجمه فلان استادی که در فرنگ ‏زندگی می کند و فرنگی را خوب حرف می زند ولی شاعر نیست،تومنی هفت زار توفیرمی کند. چون شاملو شاعر است ‏و شم شاعری دارد. ‏

‎ ‎شما چند نمایشنامه را همراه با دکتر قادری ترجمه کردید. ازشروع فعالیت با ایشان بگویید.‏‎ ‎

من دردانشگاه شاگرد ایشان بودم و طبعا چون با انگیزه کارمی کردم به هم نزدیک شدیم. روزی ازاونمایشنامه ای را ‏برای ترجمه خواستم و ایشان نمایشنامه “قتل درکلیسای جامع”نوشته تی. اس. الیوت را به من داد که نمایشنامه ای ادبی، ‏منظوم و دشوار بود. من از رو نرفتم و آن را ترجمه کردم. ترجمه مرا که دید گفت بیا با هم نمایشنامه “مرغابی وحشی” ‏را کار کنیم واین طوری شد که کار مشترک را آغاز کردیم.‏

‎ ‎حسن ترجمه دونفره در چیست؟‎ ‎

فقط ترجمه نیست که می شود آن را دونفره کارکرد. افراد بسیاری هستند که می توانند با هم نمایشنامه یا فیلمنامه ‏بنویسند. مهم ترین شرطش این است که افق دیدتان یکی باشد. همدیگررا قبول داشته باشید، پذیرش و گذشت داشته باشید ‏و نخواهید که حتما حرف یک نفربه کرسی بنشیند. درترجمه مشترک هر لحظه چیزی به خاطر کسی می آید و پیشنهاد ‏می کند. دقت کنید: پیشنهاد و نه تحمیل. من و دکتر قادری در کوه و صحرا ساعت ها با یکدیگر راه می رفتیم و حرف ‏می زدیم. با دیگران هم همین طور. سفرهای مشترک، تمرین های تئاتر. دنیایی است و البته همیشه هم بنای آن بر جدایی ‏است.‏

‎ ‎ما در ترجمه با یک فرهنگ روبرو هستیم. مثلا واژه “درپیت” اگربه کلمه ترجمه شود معنای خود را ندارد ‏و چنانچه مترادف معنی آن را پیدا کنیم،اصل را تغییر داده ایم. نظرتان در رابطه با این تفاوت چیست؟‎ ‎

ما درترجمه اصلی داریم که به آن اصل تاثر برابر می کویند. برطبق این اصل ترجمه ای مطلوب است که بتواند همان ‏تاثیری را که متن اصلی بر مخاطب زبان مبدا می گذارد برخوانندگان زبان مقصد هم منتقل کند. اثری که می گذارد مهم ‏است نه عین کلمه یا جمله. بحث طولانی و مفصلی است.‏

‎ ‎از کجا می توانیم بفهمیم که مترجم متن نویسنده را درست ترجمه کرده است؟‎ ‎

اگر به زبان اصلی مسلط باشی قدری کار ساده تر می شود اما همان هم تاویل های متفاوتی دارد. بنابراین باید به مترجم ‏و کارهای او و درک او و توانایی های او و شناختی که ازاو داریم هم نگاه کنیم. اشتباهات کوچک همیشه هست و ‏طبیعی است. سوء تفاهم، اختلاف سلیقه حتی غلط به اصطلاح لپی اما هیچ کس حق ندارد مثلا تراژدی را ملودرام کند.‏

‎ ‎نظرتان درباره ترجمه های موجود چیست؟‎ ‎

من درمقام یک تئاتری خیلی از ترجمه ها را چندین بارخوانده ام و درعوض بسیاری از آنها را درنیمه رها کرده ام. مهم ‏ترین چیزی که می توانم بگویم این است که وقتی ترجمه نمایشنامه را می خوانی باید شور بازی در تو برانگیخته شود. ‏یک نمایشنامه خوب ترجمه شده را باید ظرف سه یا چهار ساعت بخوانی و اگر غیراز این شد معلوم است که یک جای ‏کار می لنگد.ا لبته من منظورم خوانندگان تئاتر هستند و اهالی تئاتر.‏