مقایسه دو مقطع سیاست خارجی ایران ‏(ملی شدن صنعت نفت و انرژی هسته ای)

نویسنده

maminzadeh.jpg

امسال صدمین سال‎ ‎استخراج نفت در ایران است و این مساله اقتضا می کند که درباره نفت بسیار‎ ‎سخن ‏بگوئیم. ما باید پیرامون آنچه بر سر ایران و نفت آن رفته است، بیندیشیم و ببینیم که چرا این پدیده که برای ‏هرکشور می تواند فرصت ساز‏‎ ‎باشد، گاه در ایران به تهدید بدل شده است.چه مسیری طی شده است که امروز‏‎ ‎به این باور می رسیم که ناکارامدی نهادهای اجتماعی ما ناشی از اقتدار و‏‎ ‎سلطه نفت برهمه شئون زندگی ‏ماست. نفت در ایران چه فرصتها و چه مشکلاتی‎ ‎ایجاد کرده و چگونه می توان فرصت های آن را حفظ نمود ‏و از آثار مخرب آن‎ ‎پرهیز نمود‎. ‎

در صدمین سال‎ ‎تاریخ نفت در ایران باید به بحث ملی شدن نفت هم پرداخت و بحث های بیشتری‎ ‎درباره ابعاد ‏مختلف کاربزرگ دکتر مصدق و یارانش در ملی کردن نفت مطرح‏‎ ‎نمود. طبعا فروکاستن موضوع ملی شدن ‏صنعت نفت ایران به شعارهای تبلیغاتی‎ ‎قدری غیرمنصفانه است. کار دکتر مصدق در ملی کردن صنعت نفت، ‏از جنس تحولات‎ ‎اجتماعی و سیاسی جهان در نیمه قرن گذشته، از جنس استعمار ستیزی رایج در‎ ‎جهان تحت ‏استعمار آن دوره است. آنچه این کار را در تاریخ ایران ماندگار‎ ‎ساخته است، تاثیرآن د رچارچوب جنبشی ‏ضداستعماری ملت ایران و نتایج آن در‎ ‎این فرآینداست.در شرایطی که اعتقاد غالب آن است که یک استعمار ‏پنهان در‎ ‎ذیل قراردادهای نفتی، بر شئون ملت ایران حاکم است، با ملی شدن نفت ملت‏‎ ‎ایران، دست بیگانه از ‏این ثروت ملی کوتاه می شود و بیش از آن ملت ایران، این امکان را بدست آورد که فارغ از دخالت شرکت ‏های بیگانه در ایران سرنوشت‎ ‎خود را خود در اختیار داشته باشد.‏

مصدق با خارج‎ ‎کردن نفت از اختیار بیگانه کار بسیار بزرگی را در یک شرایط دشوار، با‎ ‎کمترین هزینه ‏برای کشور، به نتیجه رساند و با یک دیپلماسی عالی و کار آمد‏‎ ‎به موفقیتی دست یافت که به پدیده ای در تاریخ ‏ایران و روابط بین الملل‎ ‎بدل گردید و تاثیر قابل توجهی برتحولات پس از خود در کشورهای در حال توسعه‏‎ ‎گذاشت.پدیده ای که نه فقط الگویی برای خارج کردن سرمایه های ملی از‏‎ ‎انحصار ظالمانه شرکت های ‏استعمارگر در سطح جهان شد، بلکه منجر به تغییر‎ ‎رفتار کمپانی های جهان به سمت رفتار «منفعت متقابل» و ‏تا حدودی فاصله‏‎ ‎گرفتن از رویه استعماری گذشته شد. با پیروز شدن دیپلماسی ملی کردن صنعت‏‎ ‎نفت در ‏ایران شرکت های استعمارگر باور کردند که اگر منصفانه تر و‏‎ ‎شرافتمندانه تر عمل نکنند ممکن با بحران ‏های مشابهی مواجه شوند.البته‎ ‎این بدان معنا نیست که پس از آن کشورهای قدرتمند دست از سیاستهای خود‏‎ ‎برداشتند، اما این واقعیتی است که از مقطع ملی شدن نفت به این سو شاهد‎ ‎تغییر زیادی به سوی ایجاد روابط ‏قابل قبول تر در میان کشورهای در حال‎ ‎توسعه و کشورهای توسعه یافته در روابط بین المللی اقتصادی بوده ‏ایم و شاید‎ ‎بتوان یکی از عوامل تاثیرگذار در این تحول را پیروزی ملت ایران در نبرد‎ ‎دیپلماتیک ملی شدن ‏صنعت نفت دانست‎. ‎

موضوع ملی شدن هم‏‎ ‎مسئله ای است که بحث درباره آن مفید و ارزشمند است. به هرحال درتاریخ‎ ‎معاصر ‏ایران، ملی شدن صنعت نفت با هیچ پدیده دیگری قابل مقایسه نیست. بعد‎ ‎از انقلاب اسلامی صنایع و ثروت ‏های بسیاری ملی شدند اما نه تنها هیچکدام‎ ‎از آنها تاثیر مشابهی نداشتند، بلکه بسیاری از این اقدامات تاثیرات ‏منفی‎ ‎قابل توجهی در اقتصاد کشور داشتند. امروز ملی کردن دارایی ها در کشورهای‎ ‎مختلف معنا و مفهوم ‏خود را از دست داده است و در اقتصاد جهانی شدن و جهان‏‎ ‎ارتباطات، تمایل کشورها به جذب مشارکت و ‏سرمایه گذاری های مشترک بسیار‎ ‎افزایش یافته و توسعه بسیاری از کشورها در گرو موفقیت آنان برای ‏تضمین‎ ‎سرمایه گذاری خارجیان در کشورشان بوده است. امروزکشورها در جهت جذب سرمایه‎ ‎از راههای ‏گوناگون مانند تصویب قوانین تضمین سرمایه گذاری های خارجی و‎ ‎امضای تعهدنامه با سایر کشورها تلاش ‏می کنند تا به کشورهای سرمایه فرست‎ ‎نشان دهند که قصد ملی کردن سرمایه گذاری های خارجی را ندارند و ‏فکر می‎ ‎کنند که این اقدامات که سرمایه های خارجی رابه کشورشان جذب می کند نه تنها‏‎ ‎خلاف حاکمیت و ‏منافع ملی آنان نیست، بلکه برای آنان فرصت ملی ایجاد می‎ ‎کند‎. ‎

پدیده ملی کردن‏‎ ‎صنعت نفت نه قابل مقایسه با سیاست های دیگر مشابهی است که در ایران اعمال‎ ‎شده است و ‏نه می توان آن را به عنوان یک الگوی مطلوب سرمشق تکرار اقدامات‏‎ ‎مشابه قرارداد و البته متقابلا تحولات ‏امروز جهان درجهت تعامل بیشتر میان‎ ‎اقتصاد کشورها، چیزی از ارزش کار بزرگ دکتر مصدق و یارانش ‏در ملی کردن‏‎ ‎صنعت نفت ایران و خارج کردن آن از سلطه بیگانگان نمی کاهد. زیرا روابط و‎ ‎سرمایه گذ ‏اری در کشوردارای اقتدار بردارایی های خود، نسبتی با شرایط‎ ‎استعماری پیش از ملی شدن نفت در ایران ‏ندارد.‏

به کار بردن نام‎ ‎ملی شدن صنعت هسته ای و مقایسه آن با ملی شدن صنعت نفت هم بحث عجیبی است‏‎. ‎بیشتر ‏به نظر می رسد که تلاش شده با استفاده از عبارت ملی کردن و ایجاد‎ ‎تقارن ذهنی میان این نام و عنوان ملی ‏شدن صنعت نفت، قداستی تبلیغاتی برای‎ ‎صنایع هسته ای ایران ایجاد کنند که کار شایسته ای نیست. در ایران ‏نه هرکز‎ ‎مالکیت صنایع هسته ای در اختیار کسی جز دولت ایران بوده و نه هرگز کسی‎ ‎مدعی مالکیت سایت ‏هسته ای نطنز و اصفهان و اراک و تهران و غیره شده است و‎ ‎خواهد شد. نه این صنایع هرگز در اختیار ‏بیگانگان بوده و نه حتی در ایران‎ ‎کسی بجز دولت در آن دخالت داشته است. با چنین ویژگی هایی، بکار بردن‎ ‎عنوان ملی کردن صنایع هسته ای که معنای حقوقی آن، “انتقال مالکیت از‎ ‎بیگانه یا مالک غیر دولتی به دولت ‏است” هیچ مفهومی ندارد. البته این به‎ ‎مفهوم کوچک شمردن صنایع هسته ای نیست. کشور ما در هر زمینه ‏ای که از صنایع‎ ‎خود که توانا شود، ارزشمند است و می توان آن را آن جشن گرفت. طبعا منظور‎ ‎خود کفایی ‏نیست؛ زیرا این مفهوم هم در اقتصاد جهان معنی ارزشی خود را از‏‎ ‎دست داده است، اما به مفهوم توانایی ‏نوآوری و خلاقیت و تولید است که به‎ ‎نوبه خود ارزشمند است. بطورمثال، وقتی شرکت های سازنده نفتکش ‏های چینی قصد‏‎ ‎داشت تا با پول ایران، برای ما اولین کشتی نفتکش 300هزارتنی بسازد، نخست‎ ‎وزیر آن ‏کشور جشن ملی اعلام کرد و د رمراسم شروع به کار ساخت این نفتکش ها‎ ‎شرکت کرد.از این نظر، جشن ‏گرفتن برای دستیابی به انرژی هسته ای عمل خوبی‎ ‎است. اما طبعا اگر قراربودکه جنجالی به راه افتد و ‏تبلیغی صورت گیرد، این‎ ‎اقدام باید در سال 1381 جشن گرفته می شد. یعنی روزی که ایران برای اولین‎ ‎بار ‏توانایی راه اندازی اولین سانتریفیوژهای تولید شده توسط خود را پیدا‎ ‎کرد. طبعا چین بعد از نفتکش متعلق به ‏ایران، کشتی های سیصد هزارتنی بیشتری‎ ‎هم ساخته، اما هرگز برای آنها جشن دیگری نگرفته است. ایران ‏هم موفق شده که‎ ‎خط تولید سانتریفیوژها را گسترش داده و دستگاه های بیشتری از نوع ساخته‏‎ ‎شده در سال ‏‏1381 را تولید کند و جنجال تبیلغاتی برای به راه انداختن و جشن‏‎ ‎گرفتن برای هر چند صد دستگاه جدید آن ‏بی معنی به نظر می رسد. مگر آنکه‎ ‎دولت از این تبلیغات مقاصد دیگری را دنبال کند که طبعا باید درباره آن‎ ‎مقاصد از آنان پرسید.‏

طبعا ایران‎ ‎هنگامی که توانست به رغم مخالفت آمریکا و عدم تمایل بسیاری دیگر، مجموعه‎ ‎هسته ای اصفهان ‏را راه اندازی کند و از نمونه های سانتریفیوژی که بدست‏‎ ‎آورده بود کپی سازی کرده و بعد خود تولید کند، ‏جشن گرفتن معنی داشت، اما‎ ‎دولت اصلاحات ضمن آنکه موفقیت بزرگ هسته ای ایران را بدست آورده بود، ‏هرگز‎ ‎قائل به جنجالی کردن و تبلیغاتی کردن آن نبود و تلاش می نمود که بجای بازی‎ ‎تبلیغاتی با این پدیده از ‏طریق ارتباطات با جهان نگرانی های ناشی از این‎ ‎پیشرفت را نزد آنان کاهش دهد‎. ‎

من در جایی گفته‏‎ ‎ام که اگر قرارباشد سهم دولت های مختلف را برای صنایع هسته ای ایران روشن‎ ‎کنیم، بیش ‏از 25 درصد این تحول متعلق به تلاش دولت های قبل از اصلاحات‏‎ ‎است. بیش از 60 درصد آن متعلق به ‏دولت اصلاحات است و 10 تا 15 درصد هم‏‎ ‎متعلق به دولت کنونی است. اما جنجال های تبلیغاتی و هزینه ‏های ناشی از آن‏‎ ‎تماما متعلق به همین دولت است. دولت اصلاحات ضمن آنکه موفقیت بزرگ هسته ای‎ ‎ایران ‏را بدست آورده بود، هرگز قائل به جنجالی کردن و تبلیغاتی کردن آن‏‎ ‎نبود و برعکس تلاش می نمود که بجای ‏بازی تبلیغاتی با این پدید ه حساسیت‎ ‎برانگیز، با اعمال دیپلماسی موفق خود، نگرانی های ناشی از این ‏پیشرفت‎ ‎ایران را نزد جهانیان کاهش دهد‎. ‎

در هرحال به صورت‎ ‎غیر قابل تردیدی می توان گفت که ملی شدن صنعت نفت در ایران هیچ نسبتی با‏‎ ‎مفهوم ‏تبلیغاتی “ملی شدن صنایع هسته ای” ندارد و استفاده از عبارت “ملی‎ ‎شدن” هم برای ترسیم پیشرفت های ‏ایران در این صنعت، با هیچ‎ ‎منطق حقوقی، سیاسی و اقتصادی سازگار نیست‎. ‎

اما درباره‎ ‎تحولات مربوط به تحولات هسته ای لازم است که این بجث روشن شود که مشکل کار‎ ‎چیست. آیا ‏واقعا ضرورت پیشرفت هسته ای کشور آن هست که همه راه های دیگر به‎ ‎روی کشور بسته شود و یا سیاست ‏های غلط دولت باعث این وضعیت شده است؟ برای‎ ‎پاسخ به این پرسش باید روشن کرد که چرا جامعه جهانی ‏نسبت به پیشرفت های‎ ‎هسته ای ایران نگران شد؟ دولت اصلاحات چه تدابیری برای جلوگیری از نگرانی‎ ‎ها ‏اتخاذ کرد و بعد از دولت اصلاحات چه وضعیتی به وجود آمد؟‏

‏ ‏

جریان های افراطی‎ ‎در آمریکا، بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، با بحران دشمن روبرو شدند. یعنی‎ ‎اساس ‏سیاستهای جاه طلبانه و توسعه طلبانه آمریکا که متکی برمخاطره آمیز‎ ‎نشان دادن تهدیدات نظامی اتحاد ‏شوروی بود زیر سوال رفت. بعد از فروپاشی‎ ‎شوروی، حتی این مساله عنوان شد که چون دیگر دشمنی مهمی ‏وجود ندارد، نیازی‎ ‎هم به وجود پیمان ناتو نیست و در همین جهت در دوره ریاست جمهوری کلینتون، بودجه ‏نظامی آمریکا بسیار کاهش یافت و باعث اعتراضات جدی میلیتاریست ها و‎ ‎کمپانی های تولید سلاح شد.همین ‏دولتمردان جناح حاکم کنونی عنوان می کردند‏‎ ‎که دشمن هنوز وجود دارد و در نهایت ادعا کردند که 2 دشمن ‏خطرناک در جهان‎ ‎برای آمریکا و صلح جهانی وجود دارد که اگر در کنارقرار گیرد برای همه‏‎ ‎جهانیان ‏خطرناک است. 1- تروریسم 2- سلاح هسته ای. این گروه در سازمان ناتو‎ ‎و در افکار عمومی آمریکا، ‏استرتژی جدیدی را ترسیم می کردند که برای‎ ‎مقابله با یک کشور خاص نبود بلکه برای مقابله با دو پدیده بود ‏که ضرورت‎ ‎ردگیری و تعقیب آن در همه جهان وجود داشت. عملیات تروریستی 11سپتامبر کمک‎ ‎بزرگی به ‏جا انداختن این اندیشه کرد. دیپلماسی قدرتمند آمریکا از این فرصت‎ ‎استفاده کرد و بر این موضوع پای فشرد ‏که تروریستها ی کوری که جمعیت انبوهی‎ ‎را می کشند اگر به بمب هسته ای دسترسی پیدا کنند هیچ تردیدی ‏در بکارگیری‎ ‎آن نخواهند داشت.در این هنگام، این بحث مطرح شد که توان هسته ای اگر در‏‎ ‎دست کشورهای ‏مسئولیت پذیر نباشد، بسیار خطرناک است‎. ‎

جمهوری اسلامی در‏‎ ‎این شرایط موفق شده بود، بطور مستقل به صنعت صلح امیز هسته ای دست یابد که‎ ‎برای جهانیان تعجب برانگیز بود. واقعیت هم این است که پیشرفت صنایع هسته‎ ‎ای ایران مانند بسیاری صنایع ‏دیگر کشور، محصول یک دیپلماسی اعتماد سازو‏‎ ‎رفع نگرانی های جهانیان نسبت به ایران بود. دولت خاتمی ‏در شرایطی که چین‎ ‎برای بدست آوردن بازارچند صد میلیارددلاری آمریکا از پروژه‎ UCF ‎اصفهان‎ ‎خارج ‏شد، مستقلا این پروژه را تکمیل کرد و سایر بخش های صنایع هسته ای را‏‎ ‎بدون ایجاد هزینه و مشکل برای ‏کشور سامان بخشید و البته در کنار این‎ ‎فرآیند، یک سیاست خارجی مناسب و کار آمد مانع بروز بحران در ‏روابط خارجی‎ ‎ایران شد و توانست اطمینان ایجاد کند که ایران در مسیر اعتمادساز خود پیش‎ ‎خواهد رفت. ‏روشی مشابه ژاپنی ها را دنبال کرد و تلاش کرد که همزمان با‏‎ ‎اعلام پیشرفت های هسته ای نگرانی های ‏نسبت به این پیشرفت ها را برطرف‎ ‎نماید. نهایتا هم در حالی دولت را تحویل داد که هیچ هزینه و فشاری‎ ‎براقتصاد و صنایع ایران وارد نگردید‎. ‎

اما در دولت فعلی‎ ‎چه اتفاقی افتاد؟ خط تولیدی که در دولت قبلی راه اندازی شده بود به کار‏‎ ‎خود ادامه داد و ‏در کنار آن جنجال های تبلیغاتی ایران به جنجال های‎ ‎تبلیغاتی علیه ایران کمک نمود. سیاست خارجی ‏ماجراجو و طرح مسائل بحران زای‎ ‎جدید از سوی مقامات ایران، به کسانی که درپی ایجاد بحران برای ایران ‏بودند‎ ‎کمک کرد.نتیجه این سیاست این است که برای اولین بار در جهان، یک اجماع‎ ‎جهانی میان تمامی ‏کشورهای قدرتمند برعلیه یک کشور شکل گرفت. اجماعی که نه‏‎ ‎در دوران جنگ سرد و نه بعد از آن هرگز ‏سابقه نداشت و به عنوان بزرگترین‎ ‎شکست سیاست خارجی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران برای اولین ‏بار در‎ ‎تاریخ سازمان ملل متحد، به عنوان متهم به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع‎ ‎داده شد و پرونده هسته ‏ای ایران در اختیار مرجعی بین المللی قرار گرفت که‏‎ ‎آمریکا به عنوان با نفوذ ترین عضو، نقشی همچون ‏قاضی القضات این نهاد بین‎ ‎المللی ایفا می کرد.تحولی که مسیر خطرناکی برای کشور به وجود آورد و‏‎ ‎هرزمان مشکلات ایران را درجامعه بین المللی افزایش می دهد.بارها گفته‎ ‎بودیم، اگر پرونده ایران در ‏شورای امنیت سازمان ملل باز شود، فقط آمریکاست‎ ‎که آن را در مقابل انفعال ایران خواهد بست.‏

دولت ایران با‎ ‎اتخاذ سیاست های اشتباه بجای جلوگیری از اجماع علیه خود و کار گسترده با‎ ‎همه کشورهای ‏جهان به جنجال های تبلیغاتی روی آورد و از واکنش های دیگران‎ ‎نسبت به شعارهای تبلیغاتی خود خشنود ‏شد. از تمامی کشورهای تاثیر گذار جهان‎ ‎فاصله گرفت و به آمریکا امکان داد که همه آنان را در کنار خود ‏علیه ایران‎ ‎داشته باشد‎. ‎

قطعنامه های علیه‎ ‎ایران و تحریم های ناشی از آن، اولین نتایج این تحول خسارت بار است که‎ ‎روند تند شونده ‏آن هرروز مشکلات بیشتری را به کشورمان تحمیل خواهد کرد و‎ ‎متاسفانه نه کشورهای اروپایی و نه حتی ‏کشورهایی مانند روسیه و چین، ایران‎ ‎را در این شرایط همراهی نخواهند نمود. پرونده ایران درشورای امنیت ‏هر روز‎ ‎فصل تر می شود و تدریجا از حوزه هسته ای فراتر رفته و هر روز دستور خواسته‏‎ ‎دیگری به ‏خواسته های قبلی علیه ایران می افزاید‎. ‎

در پایان باید‎ ‎این نکته را هم اضافه کنم که هرچند ملی شدن صنعت نفت ایران یک پدیده واقعی‎ ‎ضد استعماری ‏بوده و با مفهوم ملی شدن صنعت هسته ای که یک شعار تبلیغاتی‎ ‎است هیچ نسبتی ندارد و حتی نمی توان آنها ‏را با هم مقایسه نمود، اما بی‎ ‎تردید دیپلماسی دولت مصدق در فرآیند حل بحران ناشی از ملی کردن صنعت ‏نفت‎ ‎ایران و دیپلماسی دولت کنونی در فرآیند حل بحران ناشی از توسعه صنایع هسته‎ ‎ای ایران قابل مقایسه ‏هستند و هردو در تاریخ دیپلماسی ایران و جهان باقی‎ ‎خواهند ماند. در هردو دوره پرونده ایران به شورای ‏امنیت سازمان ملل متحد‏‎ ‎ارجاع شد و در هر دو دوره کشورهای قدرتمندی علیه ایران در سازمان های بین‎ ‎المللی فعال شده بودند.در دوره اول، دیپلماسی دولت مصدق بزرگترین پیروزی‎ ‎را نصیب ایران نمود و ‏دفاعیات ایران در فرآیند رسیدگی به شکایات انگلیس‎ ‎علیه ایران، در شورای امنیت سازمان ملل متحد و دیوان ‏لاهه، به رویه ای‎ ‎برای آیندگان بدل گردید.در دوره اخیر نیز دیپلماسی دولت کنونی بزرگترین‎ ‎شکست، یعنی ‏ارجاع پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل بر اساس‎ ‎اجماع قدرتمندان جهان علیه ایران را به ‏ارمغان آورد.درحالیکه ایران در‎ ‎چریان ملی شدن صنعت نفت توانست در سازمان های بین المللی برانگلیس ‏پیروز‎ ‎شود، دولت کنونی با سیاست های غلط خود باعث شده که تقریبا هیچ کشوری قادر‏‎ ‎به حمایت از ایران ‏در سازمان های بین المللی نباشد.‏

‏ مقاله ارائه شده دکتر محسن امین زاده به نشست جوانان بنیاد باران.‏