امسال صدمین سال استخراج نفت در ایران است و این مساله اقتضا می کند که درباره نفت بسیار سخن بگوئیم. ما باید پیرامون آنچه بر سر ایران و نفت آن رفته است، بیندیشیم و ببینیم که چرا این پدیده که برای هرکشور می تواند فرصت ساز باشد، گاه در ایران به تهدید بدل شده است.چه مسیری طی شده است که امروز به این باور می رسیم که ناکارامدی نهادهای اجتماعی ما ناشی از اقتدار و سلطه نفت برهمه شئون زندگی ماست. نفت در ایران چه فرصتها و چه مشکلاتی ایجاد کرده و چگونه می توان فرصت های آن را حفظ نمود و از آثار مخرب آن پرهیز نمود.
در صدمین سال تاریخ نفت در ایران باید به بحث ملی شدن نفت هم پرداخت و بحث های بیشتری درباره ابعاد مختلف کاربزرگ دکتر مصدق و یارانش در ملی کردن نفت مطرح نمود. طبعا فروکاستن موضوع ملی شدن صنعت نفت ایران به شعارهای تبلیغاتی قدری غیرمنصفانه است. کار دکتر مصدق در ملی کردن صنعت نفت، از جنس تحولات اجتماعی و سیاسی جهان در نیمه قرن گذشته، از جنس استعمار ستیزی رایج در جهان تحت استعمار آن دوره است. آنچه این کار را در تاریخ ایران ماندگار ساخته است، تاثیرآن د رچارچوب جنبشی ضداستعماری ملت ایران و نتایج آن در این فرآینداست.در شرایطی که اعتقاد غالب آن است که یک استعمار پنهان در ذیل قراردادهای نفتی، بر شئون ملت ایران حاکم است، با ملی شدن نفت ملت ایران، دست بیگانه از این ثروت ملی کوتاه می شود و بیش از آن ملت ایران، این امکان را بدست آورد که فارغ از دخالت شرکت های بیگانه در ایران سرنوشت خود را خود در اختیار داشته باشد.
مصدق با خارج کردن نفت از اختیار بیگانه کار بسیار بزرگی را در یک شرایط دشوار، با کمترین هزینه برای کشور، به نتیجه رساند و با یک دیپلماسی عالی و کار آمد به موفقیتی دست یافت که به پدیده ای در تاریخ ایران و روابط بین الملل بدل گردید و تاثیر قابل توجهی برتحولات پس از خود در کشورهای در حال توسعه گذاشت.پدیده ای که نه فقط الگویی برای خارج کردن سرمایه های ملی از انحصار ظالمانه شرکت های استعمارگر در سطح جهان شد، بلکه منجر به تغییر رفتار کمپانی های جهان به سمت رفتار «منفعت متقابل» و تا حدودی فاصله گرفتن از رویه استعماری گذشته شد. با پیروز شدن دیپلماسی ملی کردن صنعت نفت در ایران شرکت های استعمارگر باور کردند که اگر منصفانه تر و شرافتمندانه تر عمل نکنند ممکن با بحران های مشابهی مواجه شوند.البته این بدان معنا نیست که پس از آن کشورهای قدرتمند دست از سیاستهای خود برداشتند، اما این واقعیتی است که از مقطع ملی شدن نفت به این سو شاهد تغییر زیادی به سوی ایجاد روابط قابل قبول تر در میان کشورهای در حال توسعه و کشورهای توسعه یافته در روابط بین المللی اقتصادی بوده ایم و شاید بتوان یکی از عوامل تاثیرگذار در این تحول را پیروزی ملت ایران در نبرد دیپلماتیک ملی شدن صنعت نفت دانست.
موضوع ملی شدن هم مسئله ای است که بحث درباره آن مفید و ارزشمند است. به هرحال درتاریخ معاصر ایران، ملی شدن صنعت نفت با هیچ پدیده دیگری قابل مقایسه نیست. بعد از انقلاب اسلامی صنایع و ثروت های بسیاری ملی شدند اما نه تنها هیچکدام از آنها تاثیر مشابهی نداشتند، بلکه بسیاری از این اقدامات تاثیرات منفی قابل توجهی در اقتصاد کشور داشتند. امروز ملی کردن دارایی ها در کشورهای مختلف معنا و مفهوم خود را از دست داده است و در اقتصاد جهانی شدن و جهان ارتباطات، تمایل کشورها به جذب مشارکت و سرمایه گذاری های مشترک بسیار افزایش یافته و توسعه بسیاری از کشورها در گرو موفقیت آنان برای تضمین سرمایه گذاری خارجیان در کشورشان بوده است. امروزکشورها در جهت جذب سرمایه از راههای گوناگون مانند تصویب قوانین تضمین سرمایه گذاری های خارجی و امضای تعهدنامه با سایر کشورها تلاش می کنند تا به کشورهای سرمایه فرست نشان دهند که قصد ملی کردن سرمایه گذاری های خارجی را ندارند و فکر می کنند که این اقدامات که سرمایه های خارجی رابه کشورشان جذب می کند نه تنها خلاف حاکمیت و منافع ملی آنان نیست، بلکه برای آنان فرصت ملی ایجاد می کند.
پدیده ملی کردن صنعت نفت نه قابل مقایسه با سیاست های دیگر مشابهی است که در ایران اعمال شده است و نه می توان آن را به عنوان یک الگوی مطلوب سرمشق تکرار اقدامات مشابه قرارداد و البته متقابلا تحولات امروز جهان درجهت تعامل بیشتر میان اقتصاد کشورها، چیزی از ارزش کار بزرگ دکتر مصدق و یارانش در ملی کردن صنعت نفت ایران و خارج کردن آن از سلطه بیگانگان نمی کاهد. زیرا روابط و سرمایه گذ اری در کشوردارای اقتدار بردارایی های خود، نسبتی با شرایط استعماری پیش از ملی شدن نفت در ایران ندارد.
به کار بردن نام ملی شدن صنعت هسته ای و مقایسه آن با ملی شدن صنعت نفت هم بحث عجیبی است. بیشتر به نظر می رسد که تلاش شده با استفاده از عبارت ملی کردن و ایجاد تقارن ذهنی میان این نام و عنوان ملی شدن صنعت نفت، قداستی تبلیغاتی برای صنایع هسته ای ایران ایجاد کنند که کار شایسته ای نیست. در ایران نه هرکز مالکیت صنایع هسته ای در اختیار کسی جز دولت ایران بوده و نه هرگز کسی مدعی مالکیت سایت هسته ای نطنز و اصفهان و اراک و تهران و غیره شده است و خواهد شد. نه این صنایع هرگز در اختیار بیگانگان بوده و نه حتی در ایران کسی بجز دولت در آن دخالت داشته است. با چنین ویژگی هایی، بکار بردن عنوان ملی کردن صنایع هسته ای که معنای حقوقی آن، “انتقال مالکیت از بیگانه یا مالک غیر دولتی به دولت است” هیچ مفهومی ندارد. البته این به مفهوم کوچک شمردن صنایع هسته ای نیست. کشور ما در هر زمینه ای که از صنایع خود که توانا شود، ارزشمند است و می توان آن را آن جشن گرفت. طبعا منظور خود کفایی نیست؛ زیرا این مفهوم هم در اقتصاد جهان معنی ارزشی خود را از دست داده است، اما به مفهوم توانایی نوآوری و خلاقیت و تولید است که به نوبه خود ارزشمند است. بطورمثال، وقتی شرکت های سازنده نفتکش های چینی قصد داشت تا با پول ایران، برای ما اولین کشتی نفتکش 300هزارتنی بسازد، نخست وزیر آن کشور جشن ملی اعلام کرد و د رمراسم شروع به کار ساخت این نفتکش ها شرکت کرد.از این نظر، جشن گرفتن برای دستیابی به انرژی هسته ای عمل خوبی است. اما طبعا اگر قراربودکه جنجالی به راه افتد و تبلیغی صورت گیرد، این اقدام باید در سال 1381 جشن گرفته می شد. یعنی روزی که ایران برای اولین بار توانایی راه اندازی اولین سانتریفیوژهای تولید شده توسط خود را پیدا کرد. طبعا چین بعد از نفتکش متعلق به ایران، کشتی های سیصد هزارتنی بیشتری هم ساخته، اما هرگز برای آنها جشن دیگری نگرفته است. ایران هم موفق شده که خط تولید سانتریفیوژها را گسترش داده و دستگاه های بیشتری از نوع ساخته شده در سال 1381 را تولید کند و جنجال تبیلغاتی برای به راه انداختن و جشن گرفتن برای هر چند صد دستگاه جدید آن بی معنی به نظر می رسد. مگر آنکه دولت از این تبلیغات مقاصد دیگری را دنبال کند که طبعا باید درباره آن مقاصد از آنان پرسید.
طبعا ایران هنگامی که توانست به رغم مخالفت آمریکا و عدم تمایل بسیاری دیگر، مجموعه هسته ای اصفهان را راه اندازی کند و از نمونه های سانتریفیوژی که بدست آورده بود کپی سازی کرده و بعد خود تولید کند، جشن گرفتن معنی داشت، اما دولت اصلاحات ضمن آنکه موفقیت بزرگ هسته ای ایران را بدست آورده بود، هرگز قائل به جنجالی کردن و تبلیغاتی کردن آن نبود و تلاش می نمود که بجای بازی تبلیغاتی با این پدیده از طریق ارتباطات با جهان نگرانی های ناشی از این پیشرفت را نزد آنان کاهش دهد.
من در جایی گفته ام که اگر قرارباشد سهم دولت های مختلف را برای صنایع هسته ای ایران روشن کنیم، بیش از 25 درصد این تحول متعلق به تلاش دولت های قبل از اصلاحات است. بیش از 60 درصد آن متعلق به دولت اصلاحات است و 10 تا 15 درصد هم متعلق به دولت کنونی است. اما جنجال های تبلیغاتی و هزینه های ناشی از آن تماما متعلق به همین دولت است. دولت اصلاحات ضمن آنکه موفقیت بزرگ هسته ای ایران را بدست آورده بود، هرگز قائل به جنجالی کردن و تبلیغاتی کردن آن نبود و برعکس تلاش می نمود که بجای بازی تبلیغاتی با این پدید ه حساسیت برانگیز، با اعمال دیپلماسی موفق خود، نگرانی های ناشی از این پیشرفت ایران را نزد جهانیان کاهش دهد.
در هرحال به صورت غیر قابل تردیدی می توان گفت که ملی شدن صنعت نفت در ایران هیچ نسبتی با مفهوم تبلیغاتی “ملی شدن صنایع هسته ای” ندارد و استفاده از عبارت “ملی شدن” هم برای ترسیم پیشرفت های ایران در این صنعت، با هیچ منطق حقوقی، سیاسی و اقتصادی سازگار نیست.
اما درباره تحولات مربوط به تحولات هسته ای لازم است که این بجث روشن شود که مشکل کار چیست. آیا واقعا ضرورت پیشرفت هسته ای کشور آن هست که همه راه های دیگر به روی کشور بسته شود و یا سیاست های غلط دولت باعث این وضعیت شده است؟ برای پاسخ به این پرسش باید روشن کرد که چرا جامعه جهانی نسبت به پیشرفت های هسته ای ایران نگران شد؟ دولت اصلاحات چه تدابیری برای جلوگیری از نگرانی ها اتخاذ کرد و بعد از دولت اصلاحات چه وضعیتی به وجود آمد؟
جریان های افراطی در آمریکا، بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، با بحران دشمن روبرو شدند. یعنی اساس سیاستهای جاه طلبانه و توسعه طلبانه آمریکا که متکی برمخاطره آمیز نشان دادن تهدیدات نظامی اتحاد شوروی بود زیر سوال رفت. بعد از فروپاشی شوروی، حتی این مساله عنوان شد که چون دیگر دشمنی مهمی وجود ندارد، نیازی هم به وجود پیمان ناتو نیست و در همین جهت در دوره ریاست جمهوری کلینتون، بودجه نظامی آمریکا بسیار کاهش یافت و باعث اعتراضات جدی میلیتاریست ها و کمپانی های تولید سلاح شد.همین دولتمردان جناح حاکم کنونی عنوان می کردند که دشمن هنوز وجود دارد و در نهایت ادعا کردند که 2 دشمن خطرناک در جهان برای آمریکا و صلح جهانی وجود دارد که اگر در کنارقرار گیرد برای همه جهانیان خطرناک است. 1- تروریسم 2- سلاح هسته ای. این گروه در سازمان ناتو و در افکار عمومی آمریکا، استرتژی جدیدی را ترسیم می کردند که برای مقابله با یک کشور خاص نبود بلکه برای مقابله با دو پدیده بود که ضرورت ردگیری و تعقیب آن در همه جهان وجود داشت. عملیات تروریستی 11سپتامبر کمک بزرگی به جا انداختن این اندیشه کرد. دیپلماسی قدرتمند آمریکا از این فرصت استفاده کرد و بر این موضوع پای فشرد که تروریستها ی کوری که جمعیت انبوهی را می کشند اگر به بمب هسته ای دسترسی پیدا کنند هیچ تردیدی در بکارگیری آن نخواهند داشت.در این هنگام، این بحث مطرح شد که توان هسته ای اگر در دست کشورهای مسئولیت پذیر نباشد، بسیار خطرناک است.
جمهوری اسلامی در این شرایط موفق شده بود، بطور مستقل به صنعت صلح امیز هسته ای دست یابد که برای جهانیان تعجب برانگیز بود. واقعیت هم این است که پیشرفت صنایع هسته ای ایران مانند بسیاری صنایع دیگر کشور، محصول یک دیپلماسی اعتماد سازو رفع نگرانی های جهانیان نسبت به ایران بود. دولت خاتمی در شرایطی که چین برای بدست آوردن بازارچند صد میلیارددلاری آمریکا از پروژه UCF اصفهان خارج شد، مستقلا این پروژه را تکمیل کرد و سایر بخش های صنایع هسته ای را بدون ایجاد هزینه و مشکل برای کشور سامان بخشید و البته در کنار این فرآیند، یک سیاست خارجی مناسب و کار آمد مانع بروز بحران در روابط خارجی ایران شد و توانست اطمینان ایجاد کند که ایران در مسیر اعتمادساز خود پیش خواهد رفت. روشی مشابه ژاپنی ها را دنبال کرد و تلاش کرد که همزمان با اعلام پیشرفت های هسته ای نگرانی های نسبت به این پیشرفت ها را برطرف نماید. نهایتا هم در حالی دولت را تحویل داد که هیچ هزینه و فشاری براقتصاد و صنایع ایران وارد نگردید.
اما در دولت فعلی چه اتفاقی افتاد؟ خط تولیدی که در دولت قبلی راه اندازی شده بود به کار خود ادامه داد و در کنار آن جنجال های تبلیغاتی ایران به جنجال های تبلیغاتی علیه ایران کمک نمود. سیاست خارجی ماجراجو و طرح مسائل بحران زای جدید از سوی مقامات ایران، به کسانی که درپی ایجاد بحران برای ایران بودند کمک کرد.نتیجه این سیاست این است که برای اولین بار در جهان، یک اجماع جهانی میان تمامی کشورهای قدرتمند برعلیه یک کشور شکل گرفت. اجماعی که نه در دوران جنگ سرد و نه بعد از آن هرگز سابقه نداشت و به عنوان بزرگترین شکست سیاست خارجی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران برای اولین بار در تاریخ سازمان ملل متحد، به عنوان متهم به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع داده شد و پرونده هسته ای ایران در اختیار مرجعی بین المللی قرار گرفت که آمریکا به عنوان با نفوذ ترین عضو، نقشی همچون قاضی القضات این نهاد بین المللی ایفا می کرد.تحولی که مسیر خطرناکی برای کشور به وجود آورد و هرزمان مشکلات ایران را درجامعه بین المللی افزایش می دهد.بارها گفته بودیم، اگر پرونده ایران در شورای امنیت سازمان ملل باز شود، فقط آمریکاست که آن را در مقابل انفعال ایران خواهد بست.
دولت ایران با اتخاذ سیاست های اشتباه بجای جلوگیری از اجماع علیه خود و کار گسترده با همه کشورهای جهان به جنجال های تبلیغاتی روی آورد و از واکنش های دیگران نسبت به شعارهای تبلیغاتی خود خشنود شد. از تمامی کشورهای تاثیر گذار جهان فاصله گرفت و به آمریکا امکان داد که همه آنان را در کنار خود علیه ایران داشته باشد.
قطعنامه های علیه ایران و تحریم های ناشی از آن، اولین نتایج این تحول خسارت بار است که روند تند شونده آن هرروز مشکلات بیشتری را به کشورمان تحمیل خواهد کرد و متاسفانه نه کشورهای اروپایی و نه حتی کشورهایی مانند روسیه و چین، ایران را در این شرایط همراهی نخواهند نمود. پرونده ایران درشورای امنیت هر روز فصل تر می شود و تدریجا از حوزه هسته ای فراتر رفته و هر روز دستور خواسته دیگری به خواسته های قبلی علیه ایران می افزاید.
در پایان باید این نکته را هم اضافه کنم که هرچند ملی شدن صنعت نفت ایران یک پدیده واقعی ضد استعماری بوده و با مفهوم ملی شدن صنعت هسته ای که یک شعار تبلیغاتی است هیچ نسبتی ندارد و حتی نمی توان آنها را با هم مقایسه نمود، اما بی تردید دیپلماسی دولت مصدق در فرآیند حل بحران ناشی از ملی کردن صنعت نفت ایران و دیپلماسی دولت کنونی در فرآیند حل بحران ناشی از توسعه صنایع هسته ای ایران قابل مقایسه هستند و هردو در تاریخ دیپلماسی ایران و جهان باقی خواهند ماند. در هردو دوره پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع شد و در هر دو دوره کشورهای قدرتمندی علیه ایران در سازمان های بین المللی فعال شده بودند.در دوره اول، دیپلماسی دولت مصدق بزرگترین پیروزی را نصیب ایران نمود و دفاعیات ایران در فرآیند رسیدگی به شکایات انگلیس علیه ایران، در شورای امنیت سازمان ملل متحد و دیوان لاهه، به رویه ای برای آیندگان بدل گردید.در دوره اخیر نیز دیپلماسی دولت کنونی بزرگترین شکست، یعنی ارجاع پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل بر اساس اجماع قدرتمندان جهان علیه ایران را به ارمغان آورد.درحالیکه ایران در چریان ملی شدن صنعت نفت توانست در سازمان های بین المللی برانگلیس پیروز شود، دولت کنونی با سیاست های غلط خود باعث شده که تقریبا هیچ کشوری قادر به حمایت از ایران در سازمان های بین المللی نباشد.
مقاله ارائه شده دکتر محسن امین زاده به نشست جوانان بنیاد باران.