۱۷ سال پیش، ۶ قتلی که در آذر ۱۳۷۷ زنجیره ای نامیده شد، حلقه ای ازقتل های زنجیره ای بود؛پیش از آن سال ها بود که می کشتند وسر به نیست می کردند و صدایی هم بر نمی خاست.
اما در پائیز ۷۷ برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه چند قتل انجام دادند تا به دولت خاتمی و مردم به وجد آمده ضرب شست نشان دهند که اوضاع همان است که بود.قرار نیست چیزی عوض شود.
افرادی که برای مرگ انتخاب شدند از حکومت دور بودند مانند قربانیان سالهای گذشته مثل دکتر سامی یا حسین برازنده در مشهد.
اما با زدن این قربانیان در جنگی کثیف در دوره اصلاحات، این بار مقصود مغلوب کردن امید در جامعه بود.
باز مرغان عروسی و عزا انتخاب شدند؛ ضیعف کشی در حکومت مدعی حامی ضیعفان خود سنتی به درازای عمر حکومت ها دارد.
فروهرها کشته شدند تا بعد از سوی رهبری نظام عنوان دشمن نجیب و بی خطر بگیرند!
اما در بدرقه فروهرها جمعیت شرکت کننده فراوان نبود که این نشان از حساسیت نیمه جان در جامعه می داد هر چند صدای این مظلومیت بلند بود اما نشان داده شد که سرکوب دهه ۶۰ فقط آدمیان را نابود نکرده بلکه حافظه تاریخی را هم هدف قرار داده است. فروهر ها با مرگشان دوباره در حافظه بخشی از جامعه زنده کردند و مصداق آن سخن شدند. که در مرگ خود زنده تر خواهند شد.
اما رهبران جنگ کثیف سودای دیگری داشتند و آن سودا مغلوب کردن شعار توسعه سیاسی دولت خاتمی بود. وزیر اطلاعات وقت به طور رسمی متهم نشد اما روایت است که در جریان کار قرار داشت.
بعد از زدن فروهرها که ارعاب مخالفان سیاسی را هدف قرار می داد، انتخاب بعدی از میان اعضای کانون نویسندگان ایران بود که دو نفری را که هم فعالتر بودند و هم می شد برای کشتن آنها افکار حامیان مذهبی خود را به دلیل کمونیست بودنش راضی کرد، انتخاب شدند یعنی مختاری و پوینده که سازمانده کانون هم شده بودند. در بدرقه این دوهم جمعیت کمتر آمده اما نخبگان جامعه و رسانه های اصلاح طلب عکس العمل نشان دادند چون می دانستند که هدف، دولت خاتمی است.
بعد ها مشخص شد که مجید شریف را هم زدند تا کسی از خارج کشور هوس بازگشت نکند. مجید شریف هم رک گو و بی باک بود و هم تنها و تک گو.
فیروز دوانی، که فعالی پی گیر بود و همچنین اهل گفتگو با همه و همه کس و در هر جا ـ از منتظری تا انعکاس مصاحبه های رضا پهلوی در خبر نامه خود ـ هدف ساده بعدی بود؛کسی که برای بحث با هر اطلاعاتی هم حاضر می شد و عقیده خود را بیان می کرد. چند ماه قبل از مرگش به او گفتم: “این ها برای زدن امثال ما زمینه لازم دارند اما زدن تو برای اینان بسیار ساده است. این میزان رفت و آمد و بحث بی پروا با اطلاعات درست نیست. دعوت رسمی را در مکانی مشخص قبول کن”.
هیچ مقامی مسولی نگفت چرا فیروز دوانی را زدند؛ آیا می خواستند پیام بدهند و بگویند فعالیت آزاد بی پروا را چنین پاداش می دهند؟
۶ نفر در پرونده معروف به قتل های زنجیره ای قربانی بودند اما در پس این ماجرا معلوم شد که به طور معمول از سال ۱۳۶۸ قتل های زیادی رخ داده واین قتل ها هم شبیه به همان قتل ها است.
حال سوال مهم این بود که با این قتل ها چه می شد کرد؟ واقعیت آن بود که دولت خاتمی، هم جا خورده بود و هم می خواست رفتار اخلاقی داشته باشد.
روایت است که از منظر هاشمی در سال ۱۳۷۶ چاره کاراین بوده است که اعلام کنیم عده ای از خارج آمدند تا این قتل ها را برای بد نام کردن نظام انجام دهند، ما آنها را دستگیر کردیم.
اما نه دولت خاتمی و نه فضای عمومی می توانست این سخن را بپذیرد.
تدبیر چه شد؟ خاتمی با دادن بیانیه و قبول نقش وزارت اطلاعات در این قتل ها توپ را به زمین باریگران قتل کثیف انداخت. اما از نام دو نفر صرف نظر شد، از پیروز دوانی و مجید شریف نامی آورده نشد ولی مسئله قتل ها مطرح شد. نتیجه این بیانیه متفاوت بود اما یک دستاورد برای دولت خاتمی و یک دستاورد برای افکارعمومی داشت.
وزارت اطلاعات به دست دولت افتاد این وضع وزارت از نظر حامیان قتل های کثیف به جایی رسید که بعد ها اطلاعات سپاه دربازجویی به بنده وملی-مذهبی ها گفت که شما اصلاح طلب ها وزارت را تبدیل به کلانتری کردید، دیگر ابهتی ندارد. البته ابهت از نظر آقایان ایجاد وحشت در دل شهروند از نهاد امنیتی تعریف می شود.
اما موج راست افراطی برای کنترل اوضاع ادامه یافت؛ باز باید دست خارجی در کشتن افراد در کار پیدا می شد. رهبری نظام هم در سخنرانی به امنیتی ها خط داد که دست خارجی را پیدا کنند. به همین خاطر همسر سعید امامی شد عامل اسرائیل و اعتراف کرد به کارهای ناکرده خود و شوهرش، که کشته گردید به نام اینکه خود خودکشی کرده است.
بعد ها فیلم شکنجه زن سعید امامی نشان داد که دولت خاتمی در افشای قتل ها موفق اما در پی گیری عاملان آن ناموفق بوده است. دستاورد این قتل ها در حکومت بسته شدن رویه چنین جنایت هایی بود هرچند راه همه جنایت ها را نبست.
رهبری نظام با پیام خود و اهمال خاتمی در پی گیری پرونده باعث شدند که داد از بی داد ستانده نشود. پرونده قتل های زنجیره ای در حکومت بی نتیجه و خاکستری ماند تا شاید روزی دوباره باز شود.
دستاورد برای جامعه این بود که فضای ایجاد شده در دوره اصلاحات حقایقی از مرگ های مشکوک را که دیگر مشکوک نبود، بر پرده ریخت.
ولی استفاده جناحی از پرونده این قتل ها باعث شد که پرونده قتل های مشکوک به خوبی باز نشود. بعد ها فلاحیان که خود از عاملان ترورهای مشکوک بود، گفت که فقط یک نفر توانست به پرونده قتل ها تا مقداری نزدیک شود
مهم ترین خطا در بازکردن پرونده قتل ها در افکار، مطرح شدن نام هاشمی به نام فرمانده همه قتل ها بود که این تحلیل به صحت نزدیک نبود از دقت کار کاست. در نتیجه به دلایل سیاسی و جناحی باز کاوش در افشای پرونده های قتل ها در افکار عمومی خاکستری باقی ماند، منتها این بار نه به وسیله حیله حاکمان بلکه با روش نادرست استفاده سیاسی و جناحی در مورد قتل های امثال فعالان اهل سنت که آن ها هم باز در ابهام کلی ماند، اما مشخص شد که این مرگ های مشکوک، قتل بوده است. البته در مواردی چرایی مرگ امثال مرگ سعیدی سیرجانی به خوبی گشوده شد.
دستاورد قتل ها در افکارعمومی هم خاکستری و تحت الشعاع انتخابات مجلس ششم بود.
اما نتیجه نهایی این شد که جامعه ایران در مورد قتل های زنجیره ای، هم در بعد تلخ جنایت مبهوت ماند و هم دولت خاتمی در دست انداز مشکلات قرار گرفت.
حتی بعد از سالها تحلیل ها کمتر به این سوی می رود که پرونده قتل های زنجیره ای را به لحاظ راهبردی مورد نقد و بررسی قرار دهد و آسیب شناسی آن را هم انجام دهد. چرا که برای پیش گیری، آموختن از نقاط قوت و ضعف تجربیات قبلی لازم است.
این اصل مهم در جامعه ما به خوبی تبیین نشده است که اگر در بالای قدرت شکاف ایجاد نشود جنایت های حکومت حتی مطرح هم نمی شود، چرا که دولت ها در جامعه پاسخ گو نیستند.پس باید به نقش خاتمی در اقشای قتل ها توجه داشت و همچنین اینکه چرا افکار عمومی به اندازه کافی در مورد قتل ها حساس نشد.به عبارتی چرا جامعه از قتل ها تکان خورد اما این قتل ها تبدیل به مسئله اصلی برای جامعه نشد؟ از طرفی اگر جامعه مدنی حساس نباشد، رفتار دولت حتی اگر سمت مثبت داشته باشد، نمی تواند استمرار یابد و در میانه راه کم می آورد.
توجه به این نکته مهم است که در جامعه ما در درون حکومت، امثال دولت خاتمی زمانی می آیند که جلو نابودی ملی را بگیرند و مردم هم زمانی عکس العمل نشان می دهد که جلوی فاجعه را بگیرند، اما وقتی در برابربحران عکس العمل مناسب نشان نمی دهند چه باید کرد؟
پرونده قتل های زنجیره ای و رفتار دولت خاتمی و مردم از این راستا هم قابل نقد و بررسی است.
خلاصه می توان گفت قتل های تلخی که زنجیره ای نام گرفت، با وجود خسارت بر پیکر آزادی، برای جامعه مدنی ایران دستاوردی خاکستری داشت که نشان داد هم دولت ها توان اجرای توسعه سیاسی را ندارند و هم جامعه مدنی و فعالان در فضای باز توان رفتار درست و پایداری را که بتواند راه کشتار و سرکوب را ببندد بلد نیستند. به این ضعف ها باید توجه کرد ودر کنار همدردی با قربانیان مورد بررسی قرار داد تا آزادی بیان و اندیشه در جامعه دارای امنیت شود.