یک نشریه محلی در مشهد از بازار جدید خرید و فروش چشم خبر داد و از اقدام یک جوان سی و چهارساله برای فروش یکی از چشم های خود پرده برداشت.
نشریه شهرآرای محله در مشهد طی گزارشی پیرامون بازار خرید و فروش اعضای بدن در مشهد، نوشت:“دوسه روز قبل بود که برای تهیه گزارش به خیابان مهدی در محله فرامرز عباسی رفتم. گشتوگذار در دل محله و دقت در مشکلات اهالی، باعث شد تا اینبار سوژه جدیدی نظرم را به خود جلب کند. عبارتهایی مانند فروش کلیه، کلیهفروشی، فروش کلیه زیر قیمت” و… تاکنون زیاد به چشمم خورده بود اما این عبارت با بقیه فرق داشت و روی دیوار با ماژیک پررنگ نوشته شده بود؛ چشمفروشی.”
نشریه شهر آرا در ادامه می افزاید: “تصور میکنم آفتاب طاقتفرسای ظهر تابستان سوی چشمانم را کم قوا کرده است. جلوتر میروم تا شاید بتوانم دقیقتر بخوانم. نه، عبارت درست است. روی دیوار زیر شماره تلفن خط ایرانسلش نوشته شده است:چشمفروشی. عبارت تکاندهندهای که هنوز که هنوز است، نوع نگارش حروفش بر روی دیوار، در ذهنم نقش بسته است. با تلفن همراهم شماره میگیرم، ۷۳۰….۰۹۳۷ مشترک مدنظر در دسترس نمیباشد. درحالیکه تمام ذهنم از علامت سوال پر شده است، باز هم تلاش میکنم. چندروزی میگذرد و بالاخره بعد از کلی تلاش، تلفنم پاسخ داده میشود. با شنیدن صدای مرد جوان گمان نمیکنم سنوسالش بیشتر از ۴۰ باشد. پیشنهاد خرید چشم را مطرح میکنم و بعد از انجام رایزنی و صحبت تلفنی، قرار ملاقات محقق میشود و اینبار بهعنوان خریدار پای معامله میروم.”
محل قرار، ایستگاه اتوبوس چهارراه میدان بار در مشهد است و خبرنگار شهرآرای منطقه دوی مشهد درباره ملاقات با فروشنده چشم نوشته است: “کمی زودتر از ساعت قرار در محل ایستگاه حاضر میشوم. تمام طول مسیر تا محل قرار را پیاده میروم و در تمام راه، ذهنم درگیر این سوال است که چرا باید کار به جایی برسد که انسان حاضر باشد چشم خود را بفروشد؟ سر ساعت مقرر از راه میرسد. خودش را «م» معرفی میکند و سیوچهارساله. بلافاصله و بدون مقدمه وارد صحبت میشود. خانم، رک و پوستکنده حرفت را بگو. آخرش چند؟ چوب حراج به بدن به دلیل فشار اقتصادی اصلا برایش مهم نیست که چرا و به چه دلیل در محل ملاقات حضور یافتهام. حرف از ۲میلیون به میان میآورم که پاسخ میدهد: ۲میلیون خیلی کم است. ما با هم وارد معامله نمیشویم. رویش را برمیگرداند و قصد رفتن میکند که از او میخواهم رقم پیشنهادیاش را بگوید. میگوید: ۶ماه پیش در تهران یک کلیهام را ۶میلیون فروختم. الان هم بهشدت فشار مالی دارم. حاضرم با همان ۶میلیون چشمم را بفروشم.”
این مرد ۳۴ ساله که قصد فروش چشم خود را دارد درباره دلیل اقدام خود می گوید: “سهبچه دارم و صاحبخانه جوابم کرده است. بیسواد و بیکار هستم و باید خرجی فرزندان و همسرم را بدهم. چشم من مال شما، هرکار دوست دارید، با آن انجام دهید. لرز تمام بدنم را فراگرفته است.” او همچنین گفته است:”از من که گذشت، دلم نمیخواهد فرزندانم بیخانمان بزرگ شوند. برای من چه اهمیت دارد که یک چشم داشته باشم یا نه؟” و تاکید کرده است که “ندارم. فقر امانم را بریده است. اصلا شما میفهمی نداری یعنی چی؟ نان خشک خوردن یعنی چه؟ برایم مثل روز روشن است که دیگر اندامهایم را نیز میفروشم. چه اهمیت دارد که من یک دست داشته باشم یا نداشته باشم؟ یک پا داشته باشم یا نداشته باشم؟ لازم باشد، حتی پوستم را هم میفروشم.”
وی می گوید: “الان دو خریدار هستند که حاضرند با همین قیمت و پرداخت تمام مخارج بیمارستان، پای معامله بیایند. تازه قرار است فردا در اینترنت هم آگهی بدهم که احتمالا اگر آگهی سراسری بدهم، پول بیشتری بگیرم” و البته در نهایت “رویش را برمیگرداند و میرود”، و قرار میشود درباره قیمت خرید چشم “تا فردا صبح به او خبر دهم.”