درباره بسترها و دلایل شکل گیری جنبش سبز تاکنون تحلیل های متفاوتی ارائه شده، به گونه ای که برخی از منظر جامعه شناسی، بر ناکامی جنبش اصلاحات و سرریز شدن مطالبات فروخورده طبقه متوسط تاکید کردند؛ گروهی دیگر نقش الیت های سیاسی (رهبران جنبش سبز) را مهم دانستند و سایر استدلال های ارزشمندی که هرکدام تاحدود زیادی، واقعیات جامعه و ساخت و بافت سیاسی ایران را مشخص می کند.
با این وجود، نباید از کنار تاثیر “آزادی بیان محدود و مقطعی” در آستانه انتخابات در تولد و استمرار جنبش سبز، بی تفاوت گذر کنیم. شب های فراموش نشدنی ایرانیان در مناظرات انتخاباتی میان کاندیداها را بی تردید می توان یکی از عوامل شتاب دهنده ای دانست که همچون یک کاتالیزور سیاسی، به جنبش سبز ملت ایران، شتاب بخشید و حتی افراد بی تفاوت نسبت به مسائل سیاسی را نیز به هیجان کشاند. بی دلیل نیست که توماس اسکانلن (T.Sconlon) آزادی بیان را عمدتا حق واقعی “شنوندگان” می داند نه گوینده؛ شنوندگان از حق دانستن و آگاه شدن برخوردارند.
آزادی بیان نیز بی تردید چارچوب و قوانینی دارد و به آسانی می توان مدافعان راستین آزادی بیان را از دشمنان آن تمیز داد؛ به همین سادگی که اگرچه برخی ژست باور به چنین آرمان هایی را به خود می گیرند اما آنچنان با این مفاهیم بیگانه اند که حتی در آزادی بیان محدود و مقطعی مناظرات انتخاباتی، ناخواسته و شاید نادانسته تیشه می گیرند و به ریشه همان نظامی می زنند که شگفتا برای ریاست بر آن کاندیدا شده اند.
از همین منظر است که اگرچه آن مناظرات میان کاندیداهایی برگزار شد که حداقل در آن روزها، همه شان با اندکی تساهل، معتمد و مقبول این نظام سیاسی بودند اما با این حال، اتهام ها و پرونده گشایی رییس کنونی دولت دربارة شخصیت هایی همچون آقایان هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری و خانواده هایشان به گونه ای بود که گویی یک اپوزیسیون، بصورت زنده و مستقیم از صدا و سیمای جمهوری اسلامی با ایرانیان سخن می گوید.
سرزمینی که اینچنین بطور تاریخی از نعمت آزادی بیان محروم مانده و مطالبات دموکراتیک مردمانش نیز از مشروطیت تاکنون به شکل های مختلف سرکوب شده، حتی از لحاظ “زبانشناختی” نیز دستخوش تغییرات ملموسی می شود؛ اینهمه استفاده از کنایه و استعاره و ضرب المثل حتی در مکالمات روزمره اگرچه دلنشین است اما از بسیاری جهات محصول تخریب زبان پارسی و قدرت بیان شهروندان، زیر چرخ دنده های ماشین استبداد است که زبان شهروندان را نیز ناگزیر به “طنازی” و “به در گفتن و دیوار شنیدن” رسانده است؛ از این رو، مضرات سرکوب آزادی بیان تنها به ساخت سیاسی محدود نمی ماند و عرصه های مختلف رابطه میان انسانها را به ویرانی می کشاند.
تقریبا هفت ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شورای انقلاب در تاریخ 31مرداد 58 نخستین قانون مطبوعات نظام جمهوری اسلامی را حتی قبل از تصویب قانون اساسی، به تصویب رساند. طبق این قانون، انتشار نشریات مشروط به اخذ پروانه انتشار از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و تایید کمیسیونی متشکل از استادان حوزه علمیه، وکلای دادگستری و مجموعه ای از ناشران و نویسندگان شد. بعدها در قانون مطبوعات سال 1364 “هیات نظارت بر مطبوعات” تعریف شد و بازنگری پرماجرای سال 1379 نیز گرهی از مشکل باز نکرد تا بدین طریق مطبوعات به عنوان یکی از بنیادی ترین رسانه ها، اساسا به اذن “دولت”، متولد یا محو شوند. داستان رسانه ملی به عنوان صدا و سیمای دولتی و فیلترینگ سایت ها نیز نیازی به تشریح ندارند.
از این رو، تحدید سیستماتیک گردش اطلاعات و آزادی بیان، به مثابه یک نیروی محرکه تلنبار شده ای است که در هنگام بروز جنبش های اجتماعی همچون جنبش سبز، عملا گستره و عمق اینگونه جنبش های اعتراضی را تشدید می کند.
بی شک، اگر زمان به گذشته بازگردد رسانه ملی تن به چنان مناظره هایی نخواهد داد که بسیاری از تابوها را قداست زدایی کرد و فراتر از تقابل برنامه های انتخاباتی دو کاندیدا، دو نوع نگرش به نحوه اداره جامعه، جمهوریت، اقتصاد و حتی “اخلاق” را برای ملت ایران، بصورت زنده و مستقیم و بدون هیچ نوع پرده پوشی عیان کرد. کارکرد آزادی بیان نیز همین است: تفاوت ها را مشخص می کند؛ کدام رویکرد برای کسب قدرت سیاسی به هر ابزاری متوسل می شود؛ قانون گریزی ها را عیان می سازد و سرانجام نیز قضاوت با افکار عمومی است.
بنابراین در ایران امروز، اگر تنها باریکه کوچکی از آزادی بیان در مطبوعات و طی شب های مناظره میان کاندیداها و روزهای منتهی به انتخابات آنچنان موجی از اشتیاق و شعف برای شنیدن حرف های مگو و ناگفته ها ایجاد کرد، پس بدیهی است که در صورت فراهم شدن آزادی بیان مستمر و پایدار در رسانه های غیردولتی و مناظره یک اپوزیسیون نظام با مسئولان آن، پای چه سخن ها و داستان های نهانی به میان خواهد آمد؛ درباره تحولات پشت پرده هشت سال جنگ تا همین حصر رهبران جنبش سبز؛ درباره تابستان سرد 67 تا همین استعفای وزیر اطلاعات.
آنچه امروز در مصر و لیبی می گذرد آشکارا نشان می دهد که تخریب و تحدید آزادی بیان و لکنت زبان ملت ها، سرانجام دیر یا زود برطرف خواهد شد؛ قفل ها باز خواهند شد؛ کُدها دیکُدینگ می شوند؛ ناگفته ها هم به زبان خواهند آمد و سعادتمند کسی است که در آن زمان، روسفید لقب گیرد.