آغاز سال جدید میلادی مصادف بود با اکران فیلم های پر خرج و پر حاشیه ای که رونقی حیرت انگیز به سینماهای آمریکا و اروپا داد. فیلم های پول سازی چون موضع مسلط و پرش گر مقام اول را در این زمینه به خود اختصاص دادند، اما شکست های بزرگی چون عشق سال های وبایی نیز نادیده گرفته نشدند. نگاهی به هفت فیلم شاخص هفته گذشته انداخته ایم…
فیلم های روز سینمای جهان
موضع مسلط/دیدگاه Vantage Point
کارگردان: پیت تراویس. فیلمنامه: بری لوی. موسیقی: آتلی اوروارسون. مدیر فیلمبرداری: امیر مکری. تدوین: استوارت بیرد، ایگوالدی کاراسون، والدیس اسکارسدوتیر. طراح صحنه: بریجیت بروک. بازیگران: دنیس کواید[تامس بارنز]، ماتیو فاکس[کنت تیلور]، فارست ویتاکر[هاوارد لویس]، برو سمک گیل[فیل مک کولاف]، ادگار رامیرز[خاویر]، آیلت زورر[ورونیکا]، زوئی سلدانا[انجی جونز]، سیگورنی ویور[رکس بروکز]، ویلیام هرت[رئیس جمهور اشتون]، جیمز له گروس[تد هینکین]، ادواردو نوریه گا[انریکه]، ریچارد تی. جونز[هولدن]، سعید تغمائویی[سوارز]. 90 دقیقه. محصول 2008 آمریکا.
اشتون رئیس جمهور آمریکا در مراسمی که با هدف نبرد جهانی با تروریسم در اسپانیا حضور می یابد. تامس بازنز و کنت تیلور دو نفر از زبده ترین مامورین سرویس مخفی برای محافظت از وی انتخاب شده امد. این اولین ماموریت بارنز پس از وقفه ای شش ماهه است. چون شش ماه قبل زمانی که برای محافظت از رئیس جمهور خود را سپر گلوله تروریست ها کرده بود، به شدت زخمی شده بود. به نظر می رسد که وی نتواند حفاظت از جان رئیس جمهور را به خوبی بر عهده بگیرد، چون در اولین لحظات مراسم رئیس جمهور مورد اصابت دو گلوله قرار می گیرد. جمعیت حاضر در محل سراسیمه و هراسیده به هر طرف شروع به دویدن می کنند. این آشوب با انفجار بمبی در زیر سکوی سخنرانی به اوج خود می رسد. بارنز که پس از شلیک گلوله ها مردی مشکوک به نام انریکه را دستگیر کرده، بعد از انفجار شاهد فرار او می شود. هاوارد لویس یک توریست آمریکایی که در حال فیلمبرداری از این واقعه تاریخی است تا آن را بعدها برای فرزندانش نمایش دهد، چیزهایی را ندانسته روی نوار ضبط می کند. بارنز بعد از مشاهده فیلم ضبط شده توسط او، برای درک حوادث به اتومبیل گزارشگران تلویزیونی مستقر در محل می رود. بعد از دیدن نوارهای مراسم در می یابد که توطئه ای گسترده در جریان است. مرکز عملیات محافظت از رئیس جمهور به درخواست های او پاسخ نمی دهد و جان رئیس جمهور واقعی نیز در خطر است. چون کسی که در مراسم هدف قرار گرفته، بدل وی بوده، اما اینک رئیس جمهور اشتون به چنگ تروریست ها افتاده و بارنز باید تنها در صدد نجات وی برآید….
چرا باید دید؟
پیت تراویس کارگردان ایرلندی تبار سابقه ای طولانی و مثبت در تلویزیون دارد. بخش هایی از سریال جا زدن، فرزندان دیگران، و هیئت منصفه را کارگردانی کرده و فیلم تلویزیونی هنری هشتم را نیز ساخته است. دومین فیلم بلند تلویزیونی اش Omagh [2004]نام داشت که به ماجرای بمب گذاری سال 1998 ارتش آزادی بخش ایرلند در یک اتومبیل که منجر به کشته شدن 29 نفر در شمال ایرلند شد، می پرداخت. فیلم برنده جوایزی از جشنواره تورنتو، جشنواره فیلم های مستقتل ویکتوریا و بافتا شد. موضع مسلط اولین پروژه سینمایی تراویس به شمار می رود که قرار بود در اکتبر سال گذشته به نمایش درآید، اما پخش آن تا فوریه امسال به تعویق افتاد.
موضع مسلط یا دیگاه همان طور که از نامش پیداست به نمایش دیدگاه های مختلف از یک حادثه می پردازد. نوعی بازی با روایت و زمان سینمایی در قالب فیلمی اکشن با پس زمینه مشکوک سیاسی که در هفته اول نمایش خود نزدیک به 23 میلیون دلار در گیشه به دست آورده و می رود تا یکی از پر فروش های آغاز سال تازه میلادی شود.
سهم اصلی این نمایش پر خرج، پر هیجان و انرژیک متعلق به فیلمنامه نویس، کارگردان و فیلمبردار و تدوینگر آن است. بازیگران کمترین نقش و سهم را دارند. سیگورنی ویور جز در سکانس ابتدایی فیلم حضور چندانی ندارد، ادواردو نوریه گا و دیگران نیز و حتی دنیس کواید که ظاهراً قهرمان اصلی این ماجرا باشد به اندازه فارست ویتاکر از فیلم سهم برده است. موضع مسلط نشان دهنده خلاقیت عواملی است که از یک قصه عامه پسند نه چندان تازه یک تریلر کوبنده ساخته اند. ایده را با زدن رنگی از تروریسم و حوادث روز-آن هم به شکلی پر رنگ- به روز کرده اند و با استفاده از دیدگاه 8 نفر[هر کدام از این دیدگاه های متفاوت زمانی تقریباً 10 دقیقه ای را به خود اختصاص داده اند] آن را بارها و بارها با اختلاف هایی جزئی از نظر زمانی روایت کرده اند، و بر خلاف تصور تماشاگران به ورطه زیاده گویی یا تکرار مکررات دچار نشده اند. شاخص ترین ترفندی که برای گریز از این ورطه اندیشیده شده، بر ملا شدن حضور بدل رئیس جمهور در صحنه و در نتیجه پیچیده تر شدن گره های دراماتیک فیلم است.
چکیده هدف نویسنده و کارگردان فیلم در پوستر آن نیز منعکس شده و قرار است تا با کنار هم گذاشتن این 8 روایت به هویت سو قصد کنندگان و طرح کلی نقشه ترور دست پیدا کنیم. تهیه کننده فیلم مطابق معمول از تاثیر فیلم راشومون کوروساوا بر سازندگان فیلم سخن رانده، اما موضع مسلط/دیدگاه چیزی بیشتر از تاثیر پذیری صرف را به نمایش می گذارد. بیهوده نخواهد بود اگر چند سال گذشته راه به مدد تولید سه گانه بورن و اکشن هایی متفاوت دوران رنسانس این ژانر بنامیم و بدون شک فیلم فعلی نیز در این روند جایگاه مناسبی به خود اختصاص خواهد داد.
متاسفانه تا این لحظه موفق به دیدن Omagh نشده ام، اما دیدن موضع مسلط/دیدگاه نوید بخش ظهور کارگردانی با استعداد است. فراموش نکنید که پل گرین گراس نیز با فیلمی درباره وقایع ایرلند-یکشنبه خونین- به شهرت رسید و بعد دو قسمت متاخر سه گانه بورن را کارگردانی است. هر چند پیت دیویس در اولین تجربه سینمایی خود در ژانر اکشن قبل مقایسه نیست، اما شباهت های میان کارنامه او و گرین گراس مرا متقاعد به دیدن فیلمی بسیار کوبنده تر در آینده می کند. ولی تا آن روز همین یکی را دریابید!
ژانر: اکشن، درام، مهیج.
پرش گر Jumper
کارگردان: داگ لیمان. فیلمنامه: دیوید اس. گایر، جیم اولز، سایمون کینبرگ بر اساس داستانی از استیون گولد. موسیقی: جان پاول. مدیر فیلمبرداری: بری پیترسون. تدوین: سار کلاین، دین زیمرمن، دان زیمرمن. طراح صحنه: الیور شول. بازیگران: هیدن کریستینسن[دیوید رایس]، جیمی بل[گریفین]، ساموئل ال. جکسون[رولند]، ریچل بیلسون[میلی هریس]، دایان لین[مری رایس]، مایکل روکر[ویلیام رایس]، آنا سوفیا راب[کودکی میلی]، مکس تیروت[کودکی دیوید]. 88 و 90 دقیقه. محصول 2008 آمریکا.
دیوید رایس نوجوانی کم رو عاشق میلی هریس است. اما زمانی که گوی بلورینی به وی هدیه می دهد، مورد تمسخر مارک-پسر قلدر مدرسه- قرار می گیرد و سانحه ای سبب افتادن وی به درون دریاچه یخ زده می گردد. این واقعه باعث می شود تا دیوید-که همه او را مرده می پندارند-قابلیت جهش از مکانی به مکانی دیگر را در وجود خود کشف کند. مادر دیوید زمانی که او پنج ساله بوده آنها را ترک کرده و دیوید که به تنهایی با پدرش زندگی می کند. او در بازگشت به خانه با پدر خشمگین خود روبرو شده و از خانه فرار کرده و ناپدید می شود. مدتی بعد با استفاده از قابلیت خود دست به سرقت از بانک ها می زند. پلیس عاجز از یافتن رد اوست، اما ماموری به نام راولینز قصد دست برداشتن از تعقیب وی را ندارد. هشت سال بعد، زمانی که دیوید زندگی شاد و آرامی برای خود فراهم آورده، سر و کله راولینز با سلاحی بدیع پیدا می شود. چون راولینز که زندگی خود را وقف نابودی افرادی نموده که قادر به پرش از مکانی به مکانی دیگر هستند. دیوید می گریزد و بعد از هشت سال تصمیم به بازگشت به شهر خود و یافتن میلی می گیرد. میلی که از بازگشت وی خوشحال است، می پذیرد تا به همراه وی به سفری دور دنیا که هواره آرزویش را داشته، برود. اما با پدیدار شدن مامورین روالینز در رم همه چیز به هم می ریزد. دیوید که همزمان با جوان پرش گر دیگری به نام گریفین آشنا شده، بعد از روانه کردن میلی به آمریکا مخفی می شود. اما روالینز با گروگان گرفتن میلی وی را به دامی که تعبیه کرده فرا می خواند….
چرا باید دید؟
داگ لیمان متولد 1965 نیویورک است. در 1988 از دانشگاه براون-مرکز بین المللی عکاسی- و در سال 1992 از مدرسه سینما و تلویزیون USC فارغ التحصیل شده است. پدرش آرتور ال. لیمان وکیل و مشاور حقوقی برجسته ای است که در ماجرای ایران-کنترا طرف مشورت سنا بود. لیمان فیلمسازی غیر حرفه ای را از مقطع راهنمایی آغاز کرد. بعدها در دانشگاه براون شبکه تلویزیونی کابلی تاسیس کرد و خود اولین مدیرش شد. اولین فیلم بلندش کمدی مهیج Getting In را در سال 1993 به عنوان پروژه پایان نامه تحصیلی خود جلوی دوربین برد. دومین فیلمش الواط نام داشت که دو سال بعد آن را کارگردانی کرد که در جشنواره فیلم های اروپایی خوش درخشید و از سه جشنواره دیگر نیز جوایزی به دست آورد. اما شهرت واقعی سه سال بعد با فیلم برو نصیب وی شد. یک کمدی مهیج جنایی که نام وی را به عنوان فیلمسازی مستقل و خوش آتیه بر سر زبان ها انداخت. استقبال خوب منتقدین باعث شد تا تهیه کنندگان مقتدر هالیوود ساخت اولین قسمت از سه گانه جیسون بورن را به وی بسپارند. هویت بورن از لیمان چهره کارگردانی قابل اعتماد برای پروژه های عظیم را ساخت، اما سبب نشد تا دو قسمت بعدی را به وی بسپارند. اتفاقی فرخنده که باعث شد سکان هدایت این سه گانه در دستان گرین گراس قرار بگیرد. لیمان نیز پروژه ای بزرگ دیگری به نام آقا و خانم اسمیت با شرکت دو ابرستاره امروز هالیوود-براد پیت و آنجلینا جولی- به دست آورد. و اینک پس از سه سال با پروژه ای عظیم به نام پرش گر بازگشته تا بار دیگر قدرت نمایی کند. پروژه ای که با شایعات بسیار مبنی بر حضور امینم در نقش اصلی آن برای تماشاگران بسیاری نامی شناخته شده بود.
داگ لیمان با استفاده از بودجه ای 85 میلیون دلاری موفق شده تا با ایده Teleportation که به تازگی پس از پخش سریال قهرمانان و سفر هیرو ناکامورای ژاپنی در زمان و مکان طرفداران زیادی یافته، یک فیلم خوش ظاهر و غلط انداز روانه پرده سینماها کند. اما در پس این ظاهر خوش آب و رنگ استخوان بندی قدرتمندی وجود ندارد. پرش گر وارث ناخلف موجی است که با ماتریکس و تبدیل بازی های ویدیویی به وجود آمد. و بر خلاف ماتریکس فاقد تعقل و تفکر است. می توان گفت بیشتر به یک بازی کامپیوتری شبیه است که پر شده از لوکیشن های دلفریب سراسر دنیا-از مجسمه ابوالهول در مصر تا Colosseum در رم- و جدال میان یک شرآفرین مومن و پسر خوش قلب و صاحب توانایی خارق العاده که داستانی کلیشه ای از عشق او به یک دختر و جدال بر سر نجات وی از چنگ همین ادم بده قصه در پایان انتظارتان را می کشد. همه اینها برای ساختن یک محصول پول ساز و مطمئن کافی است. اما در این میان چه بر سر استعدادی چون داگ لیمان آمده است؟!
پرش گر در دو هفته اول نمایش خود بیش از 56 میلیون دلار به دست آورده و با این روند شاید قسمت های بعدی هم تولید شوند. اما آن چه مسلم است پس از صرف این فیلم با مقداری ذرت بو داده و نوشابه غیر الکلی در سینما به سرعت آن را فراموش خواهید کرد. اما لطفاً به خاطر بسپارید که سازنده آن همان کارگردان فیلم برو است و این که چگونه هالیوود می تواند استعدادها را تلف-نه ببخشید- در خود حل و سربراه کند!
ژانر: اکشن، ماجرایی، علمی تخیلی، مهیج.
دیوانۀ پول Mad Money
کارگردان: کالی خوری. فیلمنامه: گلن گرس بر اساس فیلمنامه اولیه جان میستر و فیلمنامه پول فعال اثر نیل مک کی و تری وینسور. موسیقی: مارتی دیویچ، جیمز نیوتن هاوارد. مدیر فیلمبرداری: جان بیلی. تدوین: وندی گرین بریکمونت. طراح صحنه: برنت تامس. بازیگران: دایان کیتون[بریجت کاردیجن]، کتی هولمز[جکی ترومن]، کویین لطیفه[نینا بروستر]، تد دانسون[دان کاردیجن]، آدام روتنبرگ[باب ترومن]، استیون روت[گلوور]، کری سمک دانلد[برایس آربوگاست]، راجر کراس[بری]. 104 دقیقه. محصول 2008 آمریکا.
بریجید کردیجن وقتی درمی یابد که در معرض از دست دادن خانه خویش است و دیگر قادر به ادامه زندگی متوسط و آسوده اش نیست، شوکه می شود. شوهرش دن پس از سی سال کار خود را از دست داده و در جستجوی کار است. اما تلاش های وی موفقیت آمیز نیست. بریجید نیز که تنها تخصص اش ادبیات انگلیسی است، مجبور می شود در جست و جوی کار بربیاید. اما تنها شغلی که گیرش می آید نظافت چی شدن در ساختمان بانک اندوخته فدرال کانزاس سیتی است.جایی که پول های فرسوده را از دور خارج و معدوم می کنند. بریجید به زودی می فهمد با دو زن دیگر-مادر مجردی به نام نینا و دختر جوانی به نام جکی- در زمینه بی پولی همدرد است. آنها نیز مشکلاتی دارند که تنها با پول حل می شود. بریجید پس از جلب موافقت آنها مقشه ای ساده و اما غیر قابل کشف برای سرقت پول های کهنه طراحی می کند. اولین سرقت با موفقیت انجام می شود، اما حرص و طمع بریجید و جکی باعث می شود به این کار ادامه دهند. پس از سه سال سرقت مداوم، خرجبی رویه پول توسط بریجید توجه مامور خزانه داری را جلب کرده و تصمیم به دام انداختن آنان می گیرد. نینا و جکی به دام می افتند، اما بریجید می گریزد و با گرفتن وکیل آنها را خلاص می کند. به نظر می رسد همه پول های مسروقه نیز از بین رفته، ولی چند ماه بعد…
چرا باید دید؟
کارولاین آن خوری متولد 1957 سن آنتونیوی تگزاس است. پدر و مادرش دکتر بودند، اما کالی در دانشگاه معماری خواند و بعد مجذوب نمایش شد. در 1982 به لس آنجلس نقل مکان کرد ودر انستیتوی استراسبرگ درس خواند. برای شرکت های تبلیغاتی کار کرد و سرانجام با نوشتن فیلمنامه تلما و لوئیز در 1991 و کسب جوایز گولدن گلاب، جایزه اتحادیه نویسندگان و اسکار بهترین فیلمنامه ورودی خیره کننده به سینما را تجربه کرد. بعد از نوشتن فیلمنامه چیزی برای صحبت کردن در 1995 شروع به نوشتن فیلمنامه Divine Secrets of the Ya-Ya Sisterhood کرد تا خود آن را کارگردانی کند. فیلم در سال 2002 به نمایش در آمد و به رغم تم زنانه قابل توجهش-رابطه مادر و دختر و تم رفاقت- نتوانست بیش از یک فیلم متوسط ارزیابی شود. شاید همین امر باعث شد تا وقفه ای چند ساله میان دو فیلم سینمایی وی حاصل شد. خوری در این فاصله شش ساله تنها یک فیلم تلویزیونی به نام هالیس و رئا در 2006 کارگردانی کرد که درامی زنانه و باز متوسط بود. و اینک با دیوانۀ پول بار دیگر زیر فیلمی متوسط امضا انداخته که همچون کارهای پیشین وی تمی زنانه و درباره رفاقت میان زن ها دارد.
دیوانۀ پول متعلق به موج فیلم های زن پسندی است که قرار است طلیعه دار نهضت زن ها هم می تواند باشند. فرقی نمی کند در چه زمینه ای، چون قرار است سیادت مردها حتی در دنیای مجازی به چالش طلبیده شود. این موج می تواند سبب وزیدن نسیمی تازه بر سینمای به شدت مردانه امروز دنیا باشد. اما کاش در همین حد باقی می ماند. اگر کالی خوری با واقع گرایی تلما و لوئیز به این کار ادامه می داد، می توانست راهی را که در دل همین سیستم بی رحم برای تثبیت موقعیت زن ها یافته بود، گسترش داده و قوام دهد. اما تنها پیرنگ رفاقت در میان زن ها و شورش و تشبث آنان به کارهای مردانه در فیلم های بعدی ادامه یافت و در فیلم 22 میلیون دلاری فعلی نیز امتداد پیدا کرده است. البته فروش 21 میلیون دلاری دیوانۀ گول نشان می دهد که هنوز این موج طرفداران قابل توجهی دارد، پس این وظیفه کالی و دیگر بانوان است که دستی به سر گوش همین موج بکشند. پیرایش اش کرده و پیرنگ ها نو به آن بیفزایند.
دیوانۀ پول یا پول دیوانه قدرت دخترها را در طرح و اجرای یک سرقت بی عیب و نقص به نمایش می گذارد و بر خلاف تصور تماشاگران که با دیدن صحنه های بازجویی خرده شده در طول فیلم میان فلاش بک های طولانی که به شرح ماجرا اختصاص دارند، یقین پیدا کرده که همگی دستگیر شده اند در پایان با زیرکی هر چه تمام موجبات خلاصی و حتی خوشبختی دخترها را فراهم می کند. نینا نزد فرزندانش باز می گردد و مهعشوقی نیز به دست آورده، حال و روز جکی و بریجیت نیز چندان بد نیست و چند ماه بعد که مشخص می شود بریجیت مقداری زیادی از پول ها را در زیر زمین پاتوق همیشگی شان مخفی کرده، شادی هر سه تکمیل می شود.
بزرگ ترین دستاورد کالی خوری در این فیلم استفاده از سه بازیگر از سه نسل مختلف و حتی تبار مختلف است. نمونه کامل یک انتخاب بازیگر صحیح و استفاده از شیمی میان آنها که توانسته جذابیت فیلم را تضمین کند. دایان کیتون سالخورده هنوز شیطنت جوانی را دارد، کتی هولمز نمونه کاملی از نسل جوان شیفته پول را ارائه می دهد و کوئین لطیفه همیشه دوست داشتنی هم نمونه مادر مجرد خوب و لایق یک عاشق حسابی را با لوندی خاص خود ایفا می کند.
اگر توقع تعقل و تفکر یا حتی عمق از دیوانۀ پول دارید، اشتباه می کنید. ولی اگر به دنبال دو ساعت تفریح خالص هستید، آدرس درستی به شما داده اند!
ژانر: کمدی، جنایی.
عشق سال های وبایی Love in the Time of Cholera
کارگردان: مایک نیویل. فیلمنامه: رونالد هاروود بر اساس کتاب گابریل گارسیا مارکز. موسیقی: آنتونیو پینتو. مدیر فیلمبرداری: آفونسو بیتو. تدوین: مایک آدزلی. طراح صحنه: ولف کروگر. بازیگران: خاویر باردم[فلورنتینو آریزا]، جیووانا متزوجورنو[فرمینا دزا اوربینو]، بنجامین برات[دکتر ژووه نال اوربینو]، کاتالینا ساندینو موره نو[هیلده براندا]، هکتور الیزاندو[دون لئو]، لیو شرایبر[لوتاریو توگات]، آنا کلودیا تالانکون[الیمپیا زوله تا]، فرناندا مونته نگرو[ترانسیتو آریزا]، اوناکس اوگالده[فلورنتینوی جوان]، جان لگوئیزامو[لونزو دزا]. 139 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد جایزه بهترین آواز از مراسم گولدن گلاب/شکیرا برای ترانه Despedida.
ورود خانواده تاجری به نام لورنزو دزا به شهر زندگی فلورنتینو آریزای جوان را به هم می ریزد. او که پس از مرگ پدرش با مادر پیر خود زندگی می کند و شغلی در تلگراف خانه شهر دارد، عاشق فرمینا دختر دزای تاجر می شود. اما مخالفت دزا باعث می شود تا فرمینا به دهکده و فلورنتینوی جوان نیز با کمک عموی ثروتمندش برای فراموش کردن این عشق به مکانی دور افتاده فرستاده شدند. پس از گذشت مدتی طولانی با جنگ و شیوع وبا، فرمینا به دنبال یک بیماری با دکتر اوربینو آشنا شده و با اصرار پدر با وی ازدواج می کند. فلورنتینو نیز که تصادفاً سکس را کشف کرده و قصد داشته تا بکارت خود را برای محبوب حفظ کند، به خود می قبولاند که باید به خاطر عشق اش به فرمینا انتظاری طولانی را تحمل کند. انتظاری که نیم قرن طول خواهد کشید….
چرا باید دید؟
تعجب آور نیست که به رغم ساخته شدن نزدیک به 40 فیلم از روی نوشته های گابریل گارسیا مارکز کمتر فیلمی در یاد و ذهن منتقدان و تماشاگران دوستدار ادبیات رسوب کرده و ارزشی همسان با کتاب های وی نیافته باشد. تعجب آورتر این که خود گابو به رغم تحصیل در رشته حقوق و سپس روزنامه نگاری مدت ها به فیلمنامه نویسی نیز اشتغال داشته و قبل از به دست آوردن جایزه نوبل فیلم کوتاهی نیز به نام خرچنگ آبی رنگ کارگردانی کرده است. تنها فیلم موفقی که از وی در منابع مکتوب به چشم می خورد سال های طاعونی 1979 است که فیلمنامه آن را خودش به همراه خوآن آرتورو برنان نوشته است. تا امروز دو رمان از سه رمان بسیار مشهور او[صد سال تنهایی، وقایع نگاری یک مرگ از پیش اعلام شده و عشق سال های وبایی] به فیلم برگردانده شده اند، اما هیچ کدام نتوانسته اند ذره ای از ظرافت های سبک او-رئالیسم جادویی- را بازتاب دهند. شاید به همین خاطر است که تاکنون کسی جسارت نزدیک شدن به شاهکار وی صد سال تنهایی را نیافته و تنها کسی که می توانست چنین کاری کند-لوئیس بونوئل کبیر- سال هاست که رخ در نقاب خاک کشیده و گابو در سپردن آن به دست نامحرمان تعلل می کند. در این میان وقایع نگاری یک مرگ از پیش اعلام شده که فرانچسکو رزی ایتالیایی شش سال پس از انتشار کتاب به فیلم برگرداند در مقایسه با فیلم اخیر نمونه بسیار بهتری است که دلیلش را بعد از نگاهی به کارنامه مایک نیویل عرض می کنم.
مایکل کورمک نیویل 65 ساله متولد سنت البانز هرتفورد شایر انگلستان است. در دانشگاه کمبریج درس خوانده، سه سال دوره آموزشی در تلویزیون گرانادا را از سر گذرانده، در تئاتر صاحب تجربه است، در زمینه نمایش های تلویزیونی فارغ التحصیل شده و همکاری پر ثمری با افرادی چون دیوید هر، دیوید ادگار، جان آزبرن و جک روزنتال داشته است. او که به تازگی دکترای افتخاری هنر را از دانگاه لینکلن انگلستان دریافت کرد، از سال 1964 با فیلم شارون شروع به کارگردانی کرده و تا امروز بیش از 60 فیلم تلویزیونی، سریال و فیلم بلند سینمایی ساخته است. مهم ترین فیلم های کارنامه او یک ماجرای خیلی خیلی بزرگ[1995]، رقصیدن با غریبه[1985]، آپریل افسونگر[1992]، درون غرب[1992] و مشهورترین فیلم او چهار عروسی و یک تشیع جنازه[1994] است. البته اگر هری پاتر و جام آتش [2005] را فراموش کنیم!
عشق سال های وبایی قبل از شروع به تولیدش به اندازه کافی پروژه پر سر وصدایی بود. جدال سه ساله تهیه کننده با مارکز برای کسب حقوق سینمایی آن، اختصاص بودجه ای 45 میلیون دلاری، انتقال محل فیلمبرداری از کلمبیا به برزیل به دلایل امنیتی و… هاله ای از رمز و راز را در اطراف آن پدید آورد. اما بر خلاف تصور و شاید با توجه به پیشینه برگردان های آثار مارکز فیلم نهایی آش دهن سوزی از آب در نیامد. چون سکان دار آن مرد این دریای پر تلاطم نبود!
حاصل این پروژه بزرگ چیزی جز حسران مادی[فروش 4 و نیم میلیونی در آمریکا] و معنوی برای سازندگانش نبود. می شود فیلم را یک کمدی اشتباهات در پشت صحنه نامید. از انتخاب غلط کارگردان بگیرید تا بدترین انتخاب بازیگر در سال های اخیر که سبب شده تا بازی بازیگرانی چون خاویر باردم و بنجامین برات نیز به هدر رود. نامناسب ترین شخص جیووانا متزوجورنو ایتالیایی در نقش دختری لاتینی است که در زیر گریمی بسیار بد قرار است نقش دختری نوجوان و سپس زنی در سنین مختلف تا 70 سالگی را بازی کند. این وصله ناجور در کنار انتخاب جان لگوییزامو و لیو شرایبر که به نوبه خود تلف شده اند، هارمونی گوشخراشی تولید می کند که صدای مارکز از ورای ان به گوش نمی رسد. جدا از ناتوانی سینما در برگردان سبک رئالیسم جادویی به فیلم[به اعتقاد من فقط انیمیشن می تواند به قصه های مارکز جلوه ای تصویری ببخشد، چون هر اتفاقی در این گونه محتمل است] باید به نحوه اقتباس ناشیانه هاروود نیز اشاره کرد که مضمون جدال عشق و سکس کتاب ستایش شده مارکز را درنیافته است. به همین خاطر خواهش می کنم دوستداران ادبیات و مخصوصاً مارکز به دیدن این فیلم نروند. دوستداران کارهای متوسط رو به بالای نیویل نیز همین طور، چون تنها نتیجه آن سرخوردگی شدید و افسوس بر پول و استعدادهای هدر رفته خواهد بود! این نصحیت شامل حال دوستداران فیلم های عاشقانه نیز می شود!
ژانر: درام، عاشقانه.
دارجلینگ لیمیتد The Darjeeling Limited
کارگردان: وس اندرسون. فیلمنامه: وس اندرسون، رومن کاپولا، جیسون شوارتزمن. مدیر فیلمبرداری: رابرت دی. یئومان. تدوین: اندرو وایزبلوم. طراح صحنه: مارک فرایدبرگ. بازیگران: اوئن ویلسون[فرانسیس]، ادرین برودی[پیتر]، جیسون شوارتزمن[جک]، آمارا کاران[ریتا]، والی وولودارسکی[برندن]، واریس آهلوالیا[سر مهماندار]، عرفان خان[پدر]، باربه شرودر[مکانیک]، کامیلا راترفورد[الیس]، بیل موری[تاجر]، انجلیکا هیوستون[پاتریشیا]. 91 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد جایزه بزرگ بهترین فیلم از جشنواره گیخون، نامزد شیر طلایی جشنواره ونیز.
سه برادر به نام های فرانسیس، پیتر و جک ویتنی پس از مرگ پدرشان تصمیم می گیرند علیرغم اختلافاتی که با یکدیگر دارند، به سفری مشترک رفته و مادرشان را برای حضور در مراسم تدفین پدر قانع کنند. آنها برای رسیدن به محل اقامت مادرشان، باید طول هندوستان را با قطار طی کرده و به اقامت گاه مادرشان-یک صومعه- برسند. در طول راه حوادثی-از جمله رابطه جک با ریتا مهماندار زیبای قطار و دوست دختر رئیس قطار- باعث می شود تا از قطار بیرون انداخته شوند و سفرشان نیمه کاره بماند. اما تلاش سه برادر برای نجات کودکانی که هنگام گذر از رودخانه دچار حادثه می شوند و شرکت در مراسم تدفین یکی از آنها سبب اتحاد مجددشان شده و تصمیم به ادامه راه می گیرند. اما زمانی که به صومعه رسیده و با مادر خود روبرو می شوند، در می یابند که وی به هیچ وجه خیال ندارد تا در مراسم تدفین شرکت کند….
چرا باید دید؟
وسلی ولز اندرسون متولد 1969 هیوستون، تگزاس فارغ التحصیل دانشگاه آستین- طرفدار سر سخت فیلم های مارتین اسکوسیزی که همواره در فیلم هایش خانواده های از هم گسیخته را به نمایش می گذارد- از امیدهای آینده سینمای آمریکاست که نشریه اسکوایر به او لقب اسکورسیزی ثانی داده است. اندرسون در 1994 با ساخت فیلم Bottle Rocket –برنده جایزه ویژه جشنواره لون استار، جایزه نسل نوی جشنواره لس آنجلس و فیلمساز جوان مراسم MTV- شروع به کارگردانی کرد. چهار سال بعد دومین فیلمش راشمور موفقیت مالی و هنری را برایش به ارمغان آورد و در سال 2001 خانواده سلطنتی تننبام شهرت بین المللی را نصیب او کرد. اندرسون که با فواصل سه ساله فیلم می سازد در سال 2004 با فیلم زندگی در زیر آب با استیو زایسو دومین نامزدی خرس طلای جشنواره برلین را تجربه کرد و اینک پس از وقفه سه ساله دیگری با دارجیلینگ لیمیتد بازگشته است.
فیلم های اندرسون به رغم باطن غمگین و گاه پیچیده خود ظاهری شاد، مفرح و حتی گاه کمدی دارند. نقیضه هایی که هر چیزی را دست می اندازند و گاه آن را ستایش می کنند. مانند همین دارجلینگ لیمیتد که با اولین دیالوگ های اوئن ویلسون درمی یابیم که قرار است هجویه سفرهای جاده ای و ادیسه وار باشد-که هست- و در نیمه راه جدیتی قابل قبول یافته و واقعاً تبدیل به مکاشفه ای روحی برای سه برادر می شود.
دارجلینگ لیمید در عین حال ستایش نامه اندرسون از کشور هند و سینمای آن و مخصوصاً ساتیاجیت رای است که از موسیقی فیلم های وی در این فیلم استفاده کرده است[با کمک رندال پاستر]. در عین حال نگاهی که به هندوستان دارد رگه هایی از الهام از فیلم رودخانه[ژان رنوار] را نیز حمل می کند. فیلم که با بودجه 17 و نیم میلیون دلار تولید شده و فروشی در همین اندازه نیز به دست آورده است، نمونه کاملی برای آشنایی با سینمای اندرسون برای کسانی است که تا امروز بخت تماشای فیلمی از او را نداشته اند.
شخصیت های جذاب فیلم های وی یادآور کمدی های کلامی برادران مارکس و فیلم های دوره جوانان خشمگین انگلستان است. کمدی فیزیکی در کنار تحول روحی شخصیت ها مجموعه ای چشم نواز در دل چشم اندازهای رنگین هندوستان خلق می کند و بار دیگر سحر آمیز بودن هندوستان را یادآوری می کند. ظریفی می گفت ممکن نیست کسی به هند برود و اسیر بوهای آن و رنگ هایش نشود. اما تم غالب در سینما و ادبیات غرب شیفتگی روحی به این قسمت از دنیا است. ظاهراً مدت هاست که کسی به غرب نمی رود و شعار هالیوود تغییر یافته است. پس هر کس که نیازمند یافتن خویش است باید به این جمله گوش بسپارد: به هند برو مرد جوان!
ژانر: ماجرایی، کمدی، درام.
کنترل Control
کارگردان: آنتون کوربین. فیلمنامه: مت گرینهال بر اساس خود زندگی نامه دبرا کرتیس”Touching from a Distance”. موسیقی: Joy Division، New Order. مدیر فیلمبرداری: مارتین روهه. تدوین: اندرو هولم. طراح صحنه:کریس روپ. بازیگران: سام رایلی[ایان کرتیس]، سامانتا مورتون[دبی کرتیس]، کریگ پارکینسون[تونی ویلسون]، الکساندرا ماریا لارا[آنیک اونوره]، جیمز آنتونی پیرسون[برنارد سامر]، جو اندرسون[هوکی]، توبی کبل[راب گرتون]، هری تریدوی[استیو موریس]، اندرو شریدان[تری]، رابرت شلی[توینی]. 121 دقیقه. محصول 2007 انگلستان، آمریکا، استرالیا، ژاپن. برنده جایزه کارل فورمن برای بهترین نویسنده تازه کار و نامزد جایزه بهترین فیلم و بهترین بازیگر زن نقش مکمل/مورتون از مراسم بافتا، برنده جایزه بهترین بازیگر و نامزد جایزه بزرگ جشنواره فیلم براتیسلاوا، برنده جایزه بهترین فیلم-بهترین کارگردان-بهترین بازیگر زن/توبی کبل-بهترین بازیگر تازه کار/رایلی-بهترین فیلمنامه و بهترین دستاورد تکنیکی از مراسم فیلم های مستقل بریتانیایی، نامزد جایزه طلایی مراسم Camerimage، برنده دوربین طلایی-نشان سینمای اروپا و جایزه نگاه جوان از جشنواره کن، برنده هوگوی طلایی بهترین بازیگر/رایلی و بهترین فیلمنامه از جشنواره شیکاگو، نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد از مراسم Chlotrudis، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد و بهترین فیلم از جشنواره ادینبرو، برنده جایزه منتقدان برای بهترین فیلم از جشنواره هامبورگ، نامزد 8 جایزه مراسم انجمن منتقدان فیلم لندن، برنده جایزه محبوب ترین فیلم از جشنواره ملبورن، نامزد بهترین بازیگر مرد از انجمن منتقدان آن لاین، برنده جایزه ویژه بهترین فیلم اول از جشنواره استکهلم.
ایان کرتیس جوان تنها و غمگینی است که پس از تحصیل کارمند اداره کاریابی شده و شغل دومی نیز به عنوان شاعر و خواننده گروهی به نام وارشاو[Warsaw] دارد. او با دختری به نام دبی آشنا و عاشق یکدیگر می شوند. پس از ازدواج ایان و دوستانش نام گروه را به جوی دیویژن [Joy Division] تغییر داده و اولین آلبوم خود را منتشر می کنند. آلبوم با موفقیت روبرو شده و نام گروه بر سر زبان ها می افتد. با افزایش شهرت گروه، زندگی خانوادگی دبی و ایان در آستانه بچه دار شدن از هم گسیخته می شود و با وارد شدن دختری بلژیکی به نام آنیک اونوره به زندگی آنها رو به فروپاشی می گذارد. ایان که میان عشق به دبی و آنیک سرگردان است، با افزایش حملاتی صرع بیش از پیش دچار مشکل می شود. ایان پس از مدتی، در حالی که نمی تواند احساسات خود نسبت به این دو زن-هم چنین رفتارش را که بر اثر استفاده از داروهای دارای عوارض جانبی مختل شده- را کنترل کند به خانه برمی گرد و پس از بگومگو با دبی خود را آشپزخانه دار می زند…
چرا باید دید؟
آنتون یوهانس گریت کوربین فونویلنزوارد متولد 1955 زوید-هولاند است. عکاس مشهور هلندی که عکاس هایش از گروه های موسیقی U2 و R.E.M. و کلیپ هایی که برای گروه های نیروانا، متالیکا و Depeche Mode ساخته، او را به محبوبیت رسانده است. او که از ستایش کنندگان Joy Division است، در اولین فیلمش روی زندگی ایان کرتیس آوازخوان این گروه زوم کرده است.
شخصیت ایان کوین کرتیس[15 جولای 1656- 18 مه 1980] چهره اصلی گروه چهار نفره Joy Division اولین بار در سال 2002 در فیلم 24 Hour Party People با بازی شون هریس در فیلمی سینمایی تصویر شد و اینک پس از شش سال فیلمی دیگر درباره مقطع هفت ساله آخر زندگی کرتیس توسط یکی از شیفتگانش ساخته شده است.
گروه Joy Division که توسط منتقدان موسیقی یکی از تاثیر گذارترین و مهم ترین گروه های موسیقی پانک و post-punk ارزیابی شده، بعد از انتشار دو آلبوم با مرگ ایان کرتیس از هم پاشید. اما فیلم کنترل بیشتر به زندگی شخصی کرتیس و رابطه عاشقانه اش با دبی و آنیک، بیماری صرع وی و تباه شدنش می پردازد. فیلمی به غایت فکر شده درباره پشت صحنه دنیای موسیقی که با سرمایه 4 و نیم میلیون یورو تولید شده و اولین بار در دو هفته کارگردان های جشنوار کن به نمایش در آمد و تحسین منتقدان و تماشاگران بسیاری را جلب کرد.
فیلم ابتدا رنگی فیلمبرداری شد، اما بنا به دلایل فنی-دانه دانه بودن تصاویر مانند فیلم های سوپر 8- به سیاه و سفید تبدیل شد. همین اتفاق بر تاثیرگذاری و تلخی آن افزوده و آن را بدل به مرثیه ای برای نسلی از دست رفته کرده است. دوستداران این نوع موسیقی-که من در میان شان قرار ندارم- دلایل زیادی برای تماشای فیلم دارند، اما توصیه می کنم علاقمندان درام های واقعی نیز شانس تماشای آن را از دست ندهند.
بزرگ ترین نقطه قوت فیلم بازی های حیرت انگیز بازیگران ناشناس آن است که برای حضور در این فیلم نواختن الات موسیقی و آوازخواندن را یاد گرفته اند. فیلمنامه و کارگردانی هوشمندانه کوربین نیز جای خود را دارد!
ژانر: درام، زندگی نامه، موسیقی.
غرق شده در منهتن Adrift in Manhattan
کارگردان: آلفردو د ویلا. فیلمنامه: نت ماس بر اساس داستانی از آلفردو د ویلا. موسیقی: مایکل ای. لوین. مدیر فیلمبرداری: جان فاستر. تدوین: جان کانیگلیو. طراح صحنه: شارلوت بورک. بازیگران: هیتر گراهام[رز فیپس]، ویلیام بالدوین[مارک فیپس]، دومینیک چیانسی[تومازو پنسارا]، ویکتور راسک[سایمون کولون]، اریکا مایکلز[کلر فیپس]، مارلنه فورته[مارتا کولون]، الیزابت پنیا[ایزابل پارادس]. 91 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نام دیگر: 1/9. برنده جایزه بهترین فیلم ازجشنواره ایندیاناپولیس، برنده جایزه از جشنواره پالم بیچ، برنده جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره سن دیه گو، نامزد جایزه بزرگ داوران جشنواره سندنس.
رز فیپس چشم پزشک جوان پس از مرگ کودکش زندگی را بی اهمیت یافته و دیواری میان خود و دنیا کشیده و حتی از رابطه اش با شوهرش نیز چشم پوشی کرده است. تومازو پنسارا یکی از بیماران او که شیفته نقاشی است در کعرض از دست دادن بینایی خویش است. رز از او می خواهد تا این مسئله را با نزدیکان خود در میان بگذارد، اما تومازو نیز تنها است. تنها کسی که با او رابطه ای دوستانه دارد، بیوه ای لاتینی به نام ایزابل است. همزمان جوانی خجالتی به نام سایمون که با مادر سلطه جویش زندگی و در یک مغازه عکاسی کار می کند، برای فرار از تنهایی پس از قرض گرفتن یک لنز تله فتو شروع به عکاسی در خیابان های اطراف محل زندگی خود می کند. در یکی از این پرسه ها عکس هایی از رز فیپس می گیرد و با تعقیب وی شیفته او می شود. تومازو نیز قصد دارد تا بعد از مدت ها عشق خود را به ایزابل ابراز کند و به زودی زندگی این سه نفر- که در منطقه مهتن زندگی می کنند- با هم تقاطع پیدا می کند.
چرا باید دید؟
زندگی های متقاطع در فیلم های امروزی چیز تازه ای نیست. موجی که چند سالی است آغاز شده و نمونه های شاخصی چون فیلم های اینیاریتو را به خود دیده است. این موج هنوز فروکش نکرده و زیر و بم های آن اندک اندک در حال کشف و امتحان پس دادن است. غرق شده در منهتن نمونه ساده، جذاب و دوست داشتنی و اندکی به دور از پیچیدگی غریب فیلم های اینیاریتو است. فیلمی درباره درک انسان ها توسط یکدیگر، یاری رساندن به همدیگر و کشف لذت عشق و زیستن در کنار هم تا بتوان بر تنهایی میان جمع غالب شد.
فیلم مستقل و کم هزینه [4 میلیون دلار بودجه] آلفردو د ویلا که با فیلم دومش Washington Heights در سال 2002 به شهرتی معقول دست یافت، مطالعه ای درباره انزوا در شهری بزرگ است. یعنی دغدغه انسان معاصر اسیر مدرنیسم در آغاز هزاره تازه که سایه تهدید کننده اش هر لحظه بر سر انسان ها گسترده تر می شود. ارتباط فیزیکی و رو در رو جای خود را به تماس از راه دور و نوع مجازی می دهد و دور نیست زمانی که برخورد نزدیک از نوع اول معنای خود را از دست بدهد. دلایل این انزوا برای هر کس متفاوت است. رز از غصه فقدان فکودکش که بر اثر سهل انگاری وی مرده، دیواری بلندی پیرامون خود کشیده و سایمون زیر نفوذ مادری که جای خالی پدر را در پسر جست و جو می کند[تمایل جنسی پسر به مادر را نیز نباید فراموش کرد که در صحنه همخوابگی با رز یادآوری می شود]. در این میان تومازوی نقاش که با ترسیم پرتره می کوشیده به انسان ها نزدیک شود، مرد تنهاتری است که با از دست دادن چشم خود یاد می گیرد از راه های دیگری با انسان ها ارتباطی واقعی تر برقرار کند.
غرق شده در منهتن نمونه کامل یک فیلم مستقل، فکر شده با سناریوی قوی و بازیگرانی قدر است که ساخته شدن آنها در میان فیلم های پر زرق و برق هالیوودی نشان از حفظ برخی ارزش ها انسانی در ینگه دنیا دارد. توصیه می کنم به تماشای این فیلم به ظاهر کوچک، اما در باطن بزرگ و انسانی بروید. ارزش آن را دارد که وقت و پول گرامی تان را صرف دیدن اثری لطیف و ماندگار کنید!
ژانر: درام.