فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
آرینا امیر سلیمانی

آغاز سال جدید میلادی مصادف بود با اکران فیلم های پر خرج و پر حاشیه ای که رونقی حیرت انگیز به سینماهای ‏آمریکا و اروپا داد. فیلم های پول سازی چون موضع مسلط و پرش گر مقام اول را در این زمینه به خود اختصاص ‏دادند، اما شکست های بزرگی چون عشق سال های وبایی نیز نادیده گرفته نشدند. نگاهی به هفت فیلم شاخص هفته ‏گذشته انداخته ایم…‏

فیلم های روز سینمای جهان

‎ ‎vantagepoint.jpg

موضع مسلط/دیدگاه ‏Vantage Point‎

کارگردان: پیت تراویس. فیلمنامه: بری لوی. موسیقی: آتلی اوروارسون. مدیر فیلمبرداری: امیر مکری. تدوین: ‏استوارت بیرد، ایگوالدی کاراسون، والدیس اسکارسدوتیر. طراح صحنه: بریجیت بروک. بازیگران: دنیس کواید[تامس ‏بارنز]، ماتیو فاکس[کنت تیلور]، فارست ویتاکر[هاوارد لویس]، برو سمک گیل[فیل مک کولاف]، ادگار ‏رامیرز[خاویر]، آیلت زورر[ورونیکا]، زوئی سلدانا[انجی جونز]، سیگورنی ویور[رکس بروکز]، ویلیام هرت[رئیس ‏جمهور اشتون]، جیمز له گروس[تد هینکین]، ادواردو نوریه گا[انریکه]، ریچارد تی. جونز[هولدن]، سعید ‏تغمائویی[سوارز]. 90 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. ‏

اشتون رئیس جمهور آمریکا در مراسمی که با هدف نبرد جهانی با تروریسم در اسپانیا حضور می یابد. تامس بازنز و ‏کنت تیلور دو نفر از زبده ترین مامورین سرویس مخفی برای محافظت از وی انتخاب شده امد. این اولین ماموریت ‏بارنز پس از وقفه ای شش ماهه است. چون شش ماه قبل زمانی که برای محافظت از رئیس جمهور خود را سپر گلوله ‏تروریست ها کرده بود، به شدت زخمی شده بود. به نظر می رسد که وی نتواند حفاظت از جان رئیس جمهور را به ‏خوبی بر عهده بگیرد، چون در اولین لحظات مراسم رئیس جمهور مورد اصابت دو گلوله قرار می گیرد. جمعیت ‏حاضر در محل سراسیمه و هراسیده به هر طرف شروع به دویدن می کنند. این آشوب با انفجار بمبی در زیر سکوی ‏سخنرانی به اوج خود می رسد. بارنز که پس از شلیک گلوله ها مردی مشکوک به نام انریکه را دستگیر کرده، بعد از ‏انفجار شاهد فرار او می شود. هاوارد لویس یک توریست آمریکایی که در حال فیلمبرداری از این واقعه تاریخی است تا ‏آن را بعدها برای فرزندانش نمایش دهد، چیزهایی را ندانسته روی نوار ضبط می کند. بارنز بعد از مشاهده فیلم ضبط ‏شده توسط او، برای درک حوادث به اتومبیل گزارشگران تلویزیونی مستقر در محل می رود. بعد از دیدن نوارهای ‏مراسم در می یابد که توطئه ای گسترده در جریان است. مرکز عملیات محافظت از رئیس جمهور به درخواست های او ‏پاسخ نمی دهد و جان رئیس جمهور واقعی نیز در خطر است. چون کسی که در مراسم هدف قرار گرفته، بدل وی بوده، ‏اما اینک رئیس جمهور اشتون به چنگ تروریست ها افتاده و بارنز باید تنها در صدد نجات وی برآید….‏

چرا باید دید؟

پیت تراویس کارگردان ایرلندی تبار سابقه ای طولانی و مثبت در تلویزیون دارد. بخش هایی از سریال جا زدن، ‏فرزندان دیگران، و هیئت منصفه را کارگردانی کرده و فیلم تلویزیونی هنری هشتم را نیز ساخته است. دومین فیلم بلند ‏تلویزیونی اش ‏Omagh‏ [2004]نام داشت که به ماجرای بمب گذاری سال 1998 ارتش آزادی بخش ایرلند در یک ‏اتومبیل که منجر به کشته شدن 29 نفر در شمال ایرلند شد، می پرداخت. فیلم برنده جوایزی از جشنواره تورنتو، ‏جشنواره فیلم های مستقتل ویکتوریا و بافتا شد. موضع مسلط اولین پروژه سینمایی تراویس به شمار می رود که قرار ‏بود در اکتبر سال گذشته به نمایش درآید، اما پخش آن تا فوریه امسال به تعویق افتاد. ‏

موضع مسلط یا دیگاه همان طور که از نامش پیداست به نمایش دیدگاه های مختلف از یک حادثه می پردازد. نوعی ‏بازی با روایت و زمان سینمایی در قالب فیلمی اکشن با پس زمینه مشکوک سیاسی که در هفته اول نمایش خود نزدیک ‏به 23 میلیون دلار در گیشه به دست آورده و می رود تا یکی از پر فروش های آغاز سال تازه میلادی شود. ‏

سهم اصلی این نمایش پر خرج، پر هیجان و انرژیک متعلق به فیلمنامه نویس، کارگردان و فیلمبردار و تدوینگر آن ‏است. بازیگران کمترین نقش و سهم را دارند. سیگورنی ویور جز در سکانس ابتدایی فیلم حضور چندانی ندارد، ادواردو ‏نوریه گا و دیگران نیز و حتی دنیس کواید که ظاهراً قهرمان اصلی این ماجرا باشد به اندازه فارست ویتاکر از فیلم سهم ‏برده است. موضع مسلط نشان دهنده خلاقیت عواملی است که از یک قصه عامه پسند نه چندان تازه یک تریلر کوبنده ‏ساخته اند. ایده را با زدن رنگی از تروریسم و حوادث روز-آن هم به شکلی پر رنگ- به روز کرده اند و با استفاده از ‏دیدگاه 8 نفر[هر کدام از این دیدگاه های متفاوت زمانی تقریباً 10 دقیقه ای را به خود اختصاص داده اند] آن را بارها و ‏بارها با اختلاف هایی جزئی از نظر زمانی روایت کرده اند، و بر خلاف تصور تماشاگران به ورطه زیاده گویی یا ‏تکرار مکررات دچار نشده اند. شاخص ترین ترفندی که برای گریز از این ورطه اندیشیده شده، بر ملا شدن حضور بدل ‏رئیس جمهور در صحنه و در نتیجه پیچیده تر شدن گره های دراماتیک فیلم است. ‏

چکیده هدف نویسنده و کارگردان فیلم در پوستر آن نیز منعکس شده و قرار است تا با کنار هم گذاشتن این 8 روایت به ‏هویت سو قصد کنندگان و طرح کلی نقشه ترور دست پیدا کنیم. تهیه کننده فیلم مطابق معمول از تاثیر فیلم راشومون ‏کوروساوا بر سازندگان فیلم سخن رانده، اما موضع مسلط/دیدگاه چیزی بیشتر از تاثیر پذیری صرف را به نمایش می ‏گذارد. بیهوده نخواهد بود اگر چند سال گذشته راه به مدد تولید سه گانه بورن و اکشن هایی متفاوت دوران رنسانس این ‏ژانر بنامیم و بدون شک فیلم فعلی نیز در این روند جایگاه مناسبی به خود اختصاص خواهد داد. ‏

متاسفانه تا این لحظه موفق به دیدن ‏Omagh‏ نشده ام، اما دیدن موضع مسلط/دیدگاه نوید بخش ظهور کارگردانی با ‏استعداد است. فراموش نکنید که پل گرین گراس نیز با فیلمی درباره وقایع ایرلند-یکشنبه خونین- به شهرت رسید و بعد ‏دو قسمت متاخر سه گانه بورن را کارگردانی است. هر چند پیت دیویس در اولین تجربه سینمایی خود در ژانر اکشن قبل ‏مقایسه نیست، اما شباهت های میان کارنامه او و گرین گراس مرا متقاعد به دیدن فیلمی بسیار کوبنده تر در آینده می ‏کند. ولی تا آن روز همین یکی را دریابید!‏

ژانر: اکشن، درام، مهیج. ‏

jumper.jpg

پرش گر ‏Jumper‎

کارگردان: داگ لیمان. فیلمنامه: دیوید اس. گایر، جیم اولز، سایمون کینبرگ بر اساس داستانی از استیون گولد. موسیقی: ‏جان پاول. مدیر فیلمبرداری: بری پیترسون. تدوین: سار کلاین، دین زیمرمن، دان زیمرمن. طراح صحنه: الیور شول. ‏بازیگران: هیدن کریستینسن[دیوید رایس]، جیمی بل[گریفین]، ساموئل ال. جکسون[رولند]، ریچل بیلسون[میلی ‏هریس]، دایان لین[مری رایس]، مایکل روکر[ویلیام رایس]، آنا سوفیا راب[کودکی میلی]، مکس تیروت[کودکی دیوید]. ‏‏88 و 90 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. ‏

دیوید رایس نوجوانی کم رو عاشق میلی هریس است. اما زمانی که گوی بلورینی به وی هدیه می دهد، مورد تمسخر ‏مارک-پسر قلدر مدرسه- قرار می گیرد و سانحه ای سبب افتادن وی به درون دریاچه یخ زده می گردد. این واقعه باعث ‏می شود تا دیوید-که همه او را مرده می پندارند-قابلیت جهش از مکانی به مکانی دیگر را در وجود خود کشف کند. ‏مادر دیوید زمانی که او پنج ساله بوده آنها را ترک کرده و دیوید که به تنهایی با پدرش زندگی می کند. او در بازگشت ‏به خانه با پدر خشمگین خود روبرو شده و از خانه فرار کرده و ناپدید می شود. مدتی بعد با استفاده از قابلیت خود دست ‏به سرقت از بانک ها می زند. پلیس عاجز از یافتن رد اوست، اما ماموری به نام راولینز قصد دست برداشتن از تعقیب ‏وی را ندارد. هشت سال بعد، زمانی که دیوید زندگی شاد و آرامی برای خود فراهم آورده، سر و کله راولینز با سلاحی ‏بدیع پیدا می شود. چون راولینز که زندگی خود را وقف نابودی افرادی نموده که قادر به پرش از مکانی به مکانی دیگر ‏هستند. دیوید می گریزد و بعد از هشت سال تصمیم به بازگشت به شهر خود و یافتن میلی می گیرد. میلی که از بازگشت ‏وی خوشحال است، می پذیرد تا به همراه وی به سفری دور دنیا که هواره آرزویش را داشته، برود. اما با پدیدار شدن ‏مامورین روالینز در رم همه چیز به هم می ریزد. دیوید که همزمان با جوان پرش گر دیگری به نام گریفین آشنا شده، ‏بعد از روانه کردن میلی به آمریکا مخفی می شود. اما روالینز با گروگان گرفتن میلی وی را به دامی که تعبیه کرده فرا ‏می خواند…. ‏

چرا باید دید؟

داگ لیمان متولد 1965 نیویورک است. در 1988 از دانشگاه براون-مرکز بین المللی عکاسی- و در سال 1992 از ‏مدرسه سینما و تلویزیون ‏USC‏ فارغ التحصیل شده است. پدرش آرتور ال. لیمان وکیل و مشاور حقوقی برجسته ای ‏است که در ماجرای ایران-کنترا طرف مشورت سنا بود. لیمان فیلمسازی غیر حرفه ای را از مقطع راهنمایی آغاز کرد. ‏بعدها در دانشگاه براون شبکه تلویزیونی کابلی تاسیس کرد و خود اولین مدیرش شد. اولین فیلم بلندش کمدی مهیج ‏Getting In‏ را در سال 1993 به عنوان پروژه پایان نامه تحصیلی خود جلوی دوربین برد. دومین فیلمش الواط نام ‏داشت که دو سال بعد آن را کارگردانی کرد که در جشنواره فیلم های اروپایی خوش درخشید و از سه جشنواره دیگر نیز ‏جوایزی به دست آورد. اما شهرت واقعی سه سال بعد با فیلم برو نصیب وی شد. یک کمدی مهیج جنایی که نام وی را به ‏عنوان فیلمسازی مستقل و خوش آتیه بر سر زبان ها انداخت. استقبال خوب منتقدین باعث شد تا تهیه کنندگان مقتدر ‏هالیوود ساخت اولین قسمت از سه گانه جیسون بورن را به وی بسپارند. هویت بورن از لیمان چهره کارگردانی قابل ‏اعتماد برای پروژه های عظیم را ساخت، اما سبب نشد تا دو قسمت بعدی را به وی بسپارند. اتفاقی فرخنده که باعث شد ‏سکان هدایت این سه گانه در دستان گرین گراس قرار بگیرد. لیمان نیز پروژه ای بزرگ دیگری به نام آقا و خانم اسمیت ‏با شرکت دو ابرستاره امروز هالیوود-براد پیت و آنجلینا جولی- به دست آورد. و اینک پس از سه سال با پروژه ای ‏عظیم به نام پرش گر بازگشته تا بار دیگر قدرت نمایی کند. پروژه ای که با شایعات بسیار مبنی بر حضور امینم در نقش ‏اصلی آن برای تماشاگران بسیاری نامی شناخته شده بود. ‏

داگ لیمان با استفاده از بودجه ای 85 میلیون دلاری موفق شده تا با ایده ‏Teleportation‏ که به تازگی پس از پخش ‏سریال قهرمانان و سفر هیرو ناکامورای ژاپنی در زمان و مکان طرفداران زیادی یافته، یک فیلم خوش ظاهر و غلط ‏انداز روانه پرده سینماها کند. اما در پس این ظاهر خوش آب و رنگ استخوان بندی قدرتمندی وجود ندارد. پرش گر ‏وارث ناخلف موجی است که با ماتریکس و تبدیل بازی های ویدیویی به وجود آمد. و بر خلاف ماتریکس فاقد تعقل و ‏تفکر است. می توان گفت بیشتر به یک بازی کامپیوتری شبیه است که پر شده از لوکیشن های دلفریب سراسر دنیا-از ‏مجسمه ابوالهول در مصر تا ‏Colosseum‏ در رم- و جدال میان یک شرآفرین مومن و پسر خوش قلب و صاحب ‏توانایی خارق العاده که داستانی کلیشه ای از عشق او به یک دختر و جدال بر سر نجات وی از چنگ همین ادم بده قصه ‏در پایان انتظارتان را می کشد. همه اینها برای ساختن یک محصول پول ساز و مطمئن کافی است. اما در این میان چه ‏بر سر استعدادی چون داگ لیمان آمده است؟!‏

پرش گر در دو هفته اول نمایش خود بیش از 56 میلیون دلار به دست آورده و با این روند شاید قسمت های بعدی هم ‏تولید شوند. اما آن چه مسلم است پس از صرف این فیلم با مقداری ذرت بو داده و نوشابه غیر الکلی در سینما به سرعت ‏آن را فراموش خواهید کرد. اما لطفاً به خاطر بسپارید که سازنده آن همان کارگردان فیلم برو است و این که چگونه ‏هالیوود می تواند استعدادها را تلف-نه ببخشید- در خود حل و سربراه کند!‏

ژانر: اکشن، ماجرایی، علمی تخیلی، مهیج. ‏

madmoney.jpg

دیوانۀ پول ‏Mad Money‎

کارگردان: کالی خوری. فیلمنامه: گلن گرس بر اساس فیلمنامه اولیه جان میستر و فیلمنامه پول فعال اثر نیل مک کی و ‏تری وینسور. موسیقی: مارتی دیویچ، جیمز نیوتن هاوارد. مدیر فیلمبرداری: جان بیلی. تدوین: وندی گرین بریکمونت. ‏طراح صحنه: برنت تامس. بازیگران: دایان کیتون[بریجت کاردیجن]، کتی هولمز[جکی ترومن]، کویین لطیفه[نینا ‏بروستر]، تد دانسون[دان کاردیجن]، آدام روتنبرگ[باب ترومن]، استیون روت[گلوور]، کری سمک دانلد[برایس ‏آربوگاست]، راجر کراس[بری]. 104 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. ‏

بریجید کردیجن وقتی درمی یابد که در معرض از دست دادن خانه خویش است و دیگر قادر به ادامه زندگی متوسط و ‏آسوده اش نیست، شوکه می شود. شوهرش دن پس از سی سال کار خود را از دست داده و در جستجوی کار است. اما ‏تلاش های وی موفقیت آمیز نیست. بریجید نیز که تنها تخصص اش ادبیات انگلیسی است، مجبور می شود در جست و ‏جوی کار بربیاید. اما تنها شغلی که گیرش می آید نظافت چی شدن در ساختمان بانک اندوخته فدرال کانزاس سیتی ‏است.جایی که پول های فرسوده را از دور خارج و معدوم می کنند. بریجید به زودی می فهمد با دو زن دیگر-مادر ‏مجردی به نام نینا و دختر جوانی به نام جکی- در زمینه بی پولی همدرد است. آنها نیز مشکلاتی دارند که تنها با پول ‏حل می شود. بریجید پس از جلب موافقت آنها مقشه ای ساده و اما غیر قابل کشف برای سرقت پول های کهنه طراحی ‏می کند. اولین سرقت با موفقیت انجام می شود، اما حرص و طمع بریجید و جکی باعث می شود به این کار ادامه دهند. ‏پس از سه سال سرقت مداوم، خرجبی رویه پول توسط بریجید توجه مامور خزانه داری را جلب کرده و تصمیم به دام ‏انداختن آنان می گیرد. نینا و جکی به دام می افتند، اما بریجید می گریزد و با گرفتن وکیل آنها را خلاص می کند. به ‏نظر می رسد همه پول های مسروقه نیز از بین رفته، ولی چند ماه بعد…‏

چرا باید دید؟

کارولاین آن خوری متولد 1957 سن آنتونیوی تگزاس است. پدر و مادرش دکتر بودند، اما کالی در دانشگاه معماری ‏خواند و بعد مجذوب نمایش شد. در 1982 به لس آنجلس نقل مکان کرد ودر انستیتوی استراسبرگ درس خواند. برای ‏شرکت های تبلیغاتی کار کرد و سرانجام با نوشتن فیلمنامه تلما و لوئیز در 1991 و کسب جوایز گولدن گلاب، جایزه ‏اتحادیه نویسندگان و اسکار بهترین فیلمنامه ورودی خیره کننده به سینما را تجربه کرد. بعد از نوشتن فیلمنامه چیزی ‏برای صحبت کردن در 1995 شروع به نوشتن فیلمنامه ‏Divine Secrets of the Ya-Ya Sisterhood‏ کرد تا خود ‏آن را کارگردانی کند. فیلم در سال 2002 به نمایش در آمد و به رغم تم زنانه قابل توجهش-رابطه مادر و دختر و تم ‏رفاقت- نتوانست بیش از یک فیلم متوسط ارزیابی شود. شاید همین امر باعث شد تا وقفه ای چند ساله میان دو فیلم ‏سینمایی وی حاصل شد. خوری در این فاصله شش ساله تنها یک فیلم تلویزیونی به نام هالیس و رئا در 2006 ‏کارگردانی کرد که درامی زنانه و باز متوسط بود. و اینک با دیوانۀ پول بار دیگر زیر فیلمی متوسط امضا انداخته که ‏همچون کارهای پیشین وی تمی زنانه و درباره رفاقت میان زن ها دارد. ‏

دیوانۀ پول متعلق به موج فیلم های زن پسندی است که قرار است طلیعه دار نهضت زن ها هم می تواند باشند. فرقی نمی ‏کند در چه زمینه ای، چون قرار است سیادت مردها حتی در دنیای مجازی به چالش طلبیده شود. این موج می تواند سبب ‏وزیدن نسیمی تازه بر سینمای به شدت مردانه امروز دنیا باشد. اما کاش در همین حد باقی می ماند. اگر کالی خوری با ‏واقع گرایی تلما و لوئیز به این کار ادامه می داد، می توانست راهی را که در دل همین سیستم بی رحم برای تثبیت ‏موقعیت زن ها یافته بود، گسترش داده و قوام دهد. اما تنها پیرنگ رفاقت در میان زن ها و شورش و تشبث آنان به ‏کارهای مردانه در فیلم های بعدی ادامه یافت و در فیلم 22 میلیون دلاری فعلی نیز امتداد پیدا کرده است. البته فروش ‏‏21 میلیون دلاری دیوانۀ گول نشان می دهد که هنوز این موج طرفداران قابل توجهی دارد، پس این وظیفه کالی و دیگر ‏بانوان است که دستی به سر گوش همین موج بکشند. پیرایش اش کرده و پیرنگ ها نو به آن بیفزایند. ‏

دیوانۀ پول یا پول دیوانه قدرت دخترها را در طرح و اجرای یک سرقت بی عیب و نقص به نمایش می گذارد و بر ‏خلاف تصور تماشاگران که با دیدن صحنه های بازجویی خرده شده در طول فیلم میان فلاش بک های طولانی که به ‏شرح ماجرا اختصاص دارند، یقین پیدا کرده که همگی دستگیر شده اند در پایان با زیرکی هر چه تمام موجبات خلاصی ‏و حتی خوشبختی دخترها را فراهم می کند. نینا نزد فرزندانش باز می گردد و مهعشوقی نیز به دست آورده، حال و روز ‏جکی و بریجیت نیز چندان بد نیست و چند ماه بعد که مشخص می شود بریجیت مقداری زیادی از پول ها را در زیر ‏زمین پاتوق همیشگی شان مخفی کرده، شادی هر سه تکمیل می شود. ‏

بزرگ ترین دستاورد کالی خوری در این فیلم استفاده از سه بازیگر از سه نسل مختلف و حتی تبار مختلف است. نمونه ‏کامل یک انتخاب بازیگر صحیح و استفاده از شیمی میان آنها که توانسته جذابیت فیلم را تضمین کند. دایان کیتون ‏سالخورده هنوز شیطنت جوانی را دارد، کتی هولمز نمونه کاملی از نسل جوان شیفته پول را ارائه می دهد و کوئین ‏لطیفه همیشه دوست داشتنی هم نمونه مادر مجرد خوب و لایق یک عاشق حسابی را با لوندی خاص خود ایفا می کند. ‏

اگر توقع تعقل و تفکر یا حتی عمق از دیوانۀ پول دارید، اشتباه می کنید. ولی اگر به دنبال دو ساعت تفریح خالص ‏هستید، آدرس درستی به شما داده اند!‏

ژانر: کمدی، جنایی. ‏

love.jpg

عشق سال های وبایی ‏Love in the Time of Cholera‎

کارگردان: مایک نیویل. فیلمنامه: رونالد هاروود بر اساس کتاب گابریل گارسیا مارکز. موسیقی: آنتونیو پینتو. مدیر ‏فیلمبرداری: آفونسو بیتو. تدوین: مایک آدزلی. طراح صحنه: ولف کروگر. بازیگران: خاویر باردم[فلورنتینو آریزا]، ‏جیووانا متزوجورنو[فرمینا دزا اوربینو]، بنجامین برات[دکتر ژووه نال اوربینو]، کاتالینا ساندینو موره نو[هیلده براندا]، ‏هکتور الیزاندو[دون لئو]، لیو شرایبر[لوتاریو توگات]، آنا کلودیا تالانکون[الیمپیا زوله تا]، فرناندا مونته نگرو[ترانسیتو ‏آریزا]، اوناکس اوگالده[فلورنتینوی جوان]، جان لگوئیزامو[لونزو دزا]. 139 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد ‏جایزه بهترین آواز از مراسم گولدن گلاب/شکیرا برای ترانه ‏Despedida‏.‏

ورود خانواده تاجری به نام لورنزو دزا به شهر زندگی فلورنتینو آریزای جوان را به هم می ریزد. او که پس از مرگ ‏پدرش با مادر پیر خود زندگی می کند و شغلی در تلگراف خانه شهر دارد، عاشق فرمینا دختر دزای تاجر می شود. اما ‏مخالفت دزا باعث می شود تا فرمینا به دهکده و فلورنتینوی جوان نیز با کمک عموی ثروتمندش برای فراموش کردن ‏این عشق به مکانی دور افتاده فرستاده شدند. پس از گذشت مدتی طولانی با جنگ و شیوع وبا، فرمینا به دنبال یک ‏بیماری با دکتر اوربینو آشنا شده و با اصرار پدر با وی ازدواج می کند. فلورنتینو نیز که تصادفاً سکس را کشف کرده و ‏قصد داشته تا بکارت خود را برای محبوب حفظ کند، به خود می قبولاند که باید به خاطر عشق اش به فرمینا انتظاری ‏طولانی را تحمل کند. انتظاری که نیم قرن طول خواهد کشید….‏

چرا باید دید؟

تعجب آور نیست که به رغم ساخته شدن نزدیک به 40 فیلم از روی نوشته های گابریل گارسیا مارکز کمتر فیلمی در یاد ‏و ذهن منتقدان و تماشاگران دوستدار ادبیات رسوب کرده و ارزشی همسان با کتاب های وی نیافته باشد. تعجب آورتر ‏این که خود گابو به رغم تحصیل در رشته حقوق و سپس روزنامه نگاری مدت ها به فیلمنامه نویسی نیز اشتغال داشته و ‏قبل از به دست آوردن جایزه نوبل فیلم کوتاهی نیز به نام خرچنگ آبی رنگ کارگردانی کرده است. تنها فیلم موفقی که ‏از وی در منابع مکتوب به چشم می خورد سال های طاعونی 1979 است که فیلمنامه آن را خودش به همراه خوآن ‏آرتورو برنان نوشته است. تا امروز دو رمان از سه رمان بسیار مشهور او[صد سال تنهایی، وقایع نگاری یک مرگ از ‏پیش اعلام شده و عشق سال های وبایی] به فیلم برگردانده شده اند، اما هیچ کدام نتوانسته اند ذره ای از ظرافت های ‏سبک او-رئالیسم جادویی- را بازتاب دهند. شاید به همین خاطر است که تاکنون کسی جسارت نزدیک شدن به شاهکار ‏وی صد سال تنهایی را نیافته و تنها کسی که می توانست چنین کاری کند-لوئیس بونوئل کبیر- سال هاست که رخ در ‏نقاب خاک کشیده و گابو در سپردن آن به دست نامحرمان تعلل می کند. در این میان وقایع نگاری یک مرگ از پیش ‏اعلام شده که فرانچسکو رزی ایتالیایی شش سال پس از انتشار کتاب به فیلم برگرداند در مقایسه با فیلم اخیر نمونه بسیار ‏بهتری است که دلیلش را بعد از نگاهی به کارنامه مایک نیویل عرض می کنم. ‏

مایکل کورمک نیویل 65 ساله متولد سنت البانز هرتفورد شایر انگلستان است. در دانشگاه کمبریج درس خوانده، سه ‏سال دوره آموزشی در تلویزیون گرانادا را از سر گذرانده، در تئاتر صاحب تجربه است، در زمینه نمایش های ‏تلویزیونی فارغ التحصیل شده و همکاری پر ثمری با افرادی چون دیوید هر، دیوید ادگار، جان آزبرن و جک روزنتال ‏داشته است. او که به تازگی دکترای افتخاری هنر را از دانگاه لینکلن انگلستان دریافت کرد، از سال 1964 با فیلم ‏شارون شروع به کارگردانی کرده و تا امروز بیش از 60 فیلم تلویزیونی، سریال و فیلم بلند سینمایی ساخته است. مهم ‏ترین فیلم های کارنامه او یک ماجرای خیلی خیلی بزرگ[1995]، رقصیدن با غریبه[1985]، آپریل ‏افسونگر[1992]، درون غرب[1992] و مشهورترین فیلم او چهار عروسی و یک تشیع جنازه[1994] است. البته اگر ‏هری پاتر و جام آتش [2005] را فراموش کنیم!‏

عشق سال های وبایی قبل از شروع به تولیدش به اندازه کافی پروژه پر سر وصدایی بود. جدال سه ساله تهیه کننده با ‏مارکز برای کسب حقوق سینمایی آن، اختصاص بودجه ای 45 میلیون دلاری، انتقال محل فیلمبرداری از کلمبیا به ‏برزیل به دلایل امنیتی و… هاله ای از رمز و راز را در اطراف آن پدید آورد. اما بر خلاف تصور و شاید با توجه به ‏پیشینه برگردان های آثار مارکز فیلم نهایی آش دهن سوزی از آب در نیامد. چون سکان دار آن مرد این دریای پر تلاطم ‏نبود!‏

حاصل این پروژه بزرگ چیزی جز حسران مادی[فروش 4 و نیم میلیونی در آمریکا] و معنوی برای سازندگانش نبود. ‏می شود فیلم را یک کمدی اشتباهات در پشت صحنه نامید. از انتخاب غلط کارگردان بگیرید تا بدترین انتخاب بازیگر ‏در سال های اخیر که سبب شده تا بازی بازیگرانی چون خاویر باردم و بنجامین برات نیز به هدر رود. نامناسب ترین ‏شخص جیووانا متزوجورنو ایتالیایی در نقش دختری لاتینی است که در زیر گریمی بسیار بد قرار است نقش دختری ‏نوجوان و سپس زنی در سنین مختلف تا 70 سالگی را بازی کند. این وصله ناجور در کنار انتخاب جان لگوییزامو و لیو ‏شرایبر که به نوبه خود تلف شده اند، هارمونی گوشخراشی تولید می کند که صدای مارکز از ورای ان به گوش نمی ‏رسد. جدا از ناتوانی سینما در برگردان سبک رئالیسم جادویی به فیلم[به اعتقاد من فقط انیمیشن می تواند به قصه های ‏مارکز جلوه ای تصویری ببخشد، چون هر اتفاقی در این گونه محتمل است] باید به نحوه اقتباس ناشیانه هاروود نیز ‏اشاره کرد که مضمون جدال عشق و سکس کتاب ستایش شده مارکز را درنیافته است. به همین خاطر خواهش می کنم ‏دوستداران ادبیات و مخصوصاً مارکز به دیدن این فیلم نروند. دوستداران کارهای متوسط رو به بالای نیویل نیز همین ‏طور، چون تنها نتیجه آن سرخوردگی شدید و افسوس بر پول و استعدادهای هدر رفته خواهد بود! این نصحیت شامل ‏حال دوستداران فیلم های عاشقانه نیز می شود!‏

ژانر: درام، عاشقانه. ‏

darjeling.jpg

دارجلینگ لیمیتد ‏The Darjeeling Limited‎

کارگردان: وس اندرسون. فیلمنامه: وس اندرسون، رومن کاپولا، جیسون شوارتزمن. مدیر فیلمبرداری: رابرت دی. ‏یئومان. تدوین: اندرو وایزبلوم. طراح صحنه: مارک فرایدبرگ. بازیگران: اوئن ویلسون[فرانسیس]، ادرین ‏برودی[پیتر]، جیسون شوارتزمن[جک]، آمارا کاران[ریتا]، والی وولودارسکی[برندن]، واریس آهلوالیا[سر مهماندار]، ‏عرفان خان[پدر]، باربه شرودر[مکانیک]، کامیلا راترفورد[الیس]، بیل موری[تاجر]، انجلیکا هیوستون[پاتریشیا]. 91 ‏دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد جایزه بزرگ بهترین فیلم از جشنواره گیخون، نامزد شیر طلایی جشنواره ونیز. ‏

سه برادر به نام های فرانسیس، پیتر و جک ویتنی پس از مرگ پدرشان تصمیم می گیرند علیرغم اختلافاتی که با ‏یکدیگر دارند، به سفری مشترک رفته و مادرشان را برای حضور در مراسم تدفین پدر قانع کنند. آنها برای رسیدن به ‏محل اقامت مادرشان، باید طول هندوستان را با قطار طی کرده و به اقامت گاه مادرشان-یک صومعه- برسند. در طول ‏راه حوادثی-از جمله رابطه جک با ریتا مهماندار زیبای قطار و دوست دختر رئیس قطار- باعث می شود تا از قطار ‏بیرون انداخته شوند و سفرشان نیمه کاره بماند. اما تلاش سه برادر برای نجات کودکانی که هنگام گذر از رودخانه دچار ‏حادثه می شوند و شرکت در مراسم تدفین یکی از آنها سبب اتحاد مجددشان شده و تصمیم به ادامه راه می گیرند. اما ‏زمانی که به صومعه رسیده و با مادر خود روبرو می شوند، در می یابند که وی به هیچ وجه خیال ندارد تا در مراسم ‏تدفین شرکت کند….‏

چرا باید دید؟

وسلی ولز اندرسون متولد 1969 هیوستون، تگزاس فارغ التحصیل دانشگاه آستین- طرفدار سر سخت فیلم های مارتین ‏اسکوسیزی که همواره در فیلم هایش خانواده های از هم گسیخته را به نمایش می گذارد- از امیدهای آینده سینمای ‏آمریکاست که نشریه اسکوایر به او لقب اسکورسیزی ثانی داده است. اندرسون در 1994 با ساخت فیلم ‏Bottle ‎Rocket‏ –برنده جایزه ویژه جشنواره لون استار، جایزه نسل نوی جشنواره لس آنجلس و فیلمساز جوان مراسم‎ MTV‎‏- ‏شروع به کارگردانی کرد. چهار سال بعد دومین فیلمش راشمور موفقیت مالی و هنری را برایش به ارمغان آورد و در ‏سال 2001 خانواده سلطنتی تننبام شهرت بین المللی را نصیب او کرد. اندرسون که با فواصل سه ساله فیلم می سازد در ‏سال 2004 با فیلم زندگی در زیر آب با استیو زایسو دومین نامزدی خرس طلای جشنواره برلین را تجربه کرد و اینک ‏پس از وقفه سه ساله دیگری با دارجیلینگ لیمیتد بازگشته است.‏

فیلم های اندرسون به رغم باطن غمگین و گاه پیچیده خود ظاهری شاد، مفرح و حتی گاه کمدی دارند. نقیضه هایی که ‏هر چیزی را دست می اندازند و گاه آن را ستایش می کنند. مانند همین دارجلینگ لیمیتد که با اولین دیالوگ های اوئن ‏ویلسون درمی یابیم که قرار است هجویه سفرهای جاده ای و ادیسه وار باشد-که هست- و در نیمه راه جدیتی قابل قبول ‏یافته و واقعاً تبدیل به مکاشفه ای روحی برای سه برادر می شود. ‏

دارجلینگ لیمید در عین حال ستایش نامه اندرسون از کشور هند و سینمای آن و مخصوصاً ساتیاجیت رای است که از ‏موسیقی فیلم های وی در این فیلم استفاده کرده است[با کمک رندال پاستر]. در عین حال نگاهی که به هندوستان دارد ‏رگه هایی از الهام از فیلم رودخانه[ژان رنوار] را نیز حمل می کند. فیلم که با بودجه 17 و نیم میلیون دلار تولید شده و ‏فروشی در همین اندازه نیز به دست آورده است، نمونه کاملی برای آشنایی با سینمای اندرسون برای کسانی است که تا ‏امروز بخت تماشای فیلمی از او را نداشته اند. ‏

شخصیت های جذاب فیلم های وی یادآور کمدی های کلامی برادران مارکس و فیلم های دوره جوانان خشمگین انگلستان ‏است. کمدی فیزیکی در کنار تحول روحی شخصیت ها مجموعه ای چشم نواز در دل چشم اندازهای رنگین هندوستان ‏خلق می کند و بار دیگر سحر آمیز بودن هندوستان را یادآوری می کند. ظریفی می گفت ممکن نیست کسی به هند برود ‏و اسیر بوهای آن و رنگ هایش نشود. اما تم غالب در سینما و ادبیات غرب شیفتگی روحی به این قسمت از دنیا است. ‏ظاهراً مدت هاست که کسی به غرب نمی رود و شعار هالیوود تغییر یافته است. پس هر کس که نیازمند یافتن خویش ‏است باید به این جمله گوش بسپارد: به هند برو مرد جوان! ‏

ژانر: ماجرایی، کمدی، درام. ‏

control.jpg

کنترل ‏Control‎

کارگردان: آنتون کوربین. فیلمنامه: مت گرینهال بر اساس خود زندگی نامه دبرا کرتیس‎”Touching from a ‎Distance”‎‏. موسیقی: ‏Joy Division، ‏New Order‏. مدیر فیلمبرداری: مارتین روهه. تدوین: اندرو هولم. طراح ‏صحنه:کریس روپ. بازیگران: سام رایلی[ایان کرتیس]، سامانتا مورتون[دبی کرتیس]، کریگ پارکینسون[تونی ‏ویلسون]، الکساندرا ماریا لارا[آنیک اونوره]، جیمز آنتونی پیرسون[برنارد سامر]، جو اندرسون[هوکی]، توبی ‏کبل[راب گرتون]، هری تریدوی[استیو موریس]، اندرو شریدان[تری]، رابرت شلی[توینی]. 121 دقیقه. محصول ‏‏2007 انگلستان، آمریکا، استرالیا، ژاپن. برنده جایزه کارل فورمن برای بهترین نویسنده تازه کار و نامزد جایزه بهترین ‏فیلم و بهترین بازیگر زن نقش مکمل/مورتون از مراسم بافتا، برنده جایزه بهترین بازیگر و نامزد جایزه بزرگ ‏جشنواره فیلم براتیسلاوا، برنده جایزه بهترین فیلم-بهترین کارگردان-بهترین بازیگر زن/توبی کبل-بهترین بازیگر تازه ‏کار/رایلی-بهترین فیلمنامه و بهترین دستاورد تکنیکی از مراسم فیلم های مستقل بریتانیایی، نامزد جایزه طلایی مراسم ‏Camerimage، برنده دوربین طلایی-نشان سینمای اروپا و جایزه نگاه جوان از جشنواره کن، برنده هوگوی طلایی ‏بهترین بازیگر/رایلی و بهترین فیلمنامه از جشنواره شیکاگو، نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد از مراسم ‏Chlotrudis، ‏برنده جایزه بهترین بازیگر مرد و بهترین فیلم از جشنواره ادینبرو، برنده جایزه منتقدان برای بهترین فیلم از جشنواره ‏هامبورگ، نامزد 8 جایزه مراسم انجمن منتقدان فیلم لندن، برنده جایزه محبوب ترین فیلم از جشنواره ملبورن، نامزد ‏بهترین بازیگر مرد از انجمن منتقدان آن لاین، برنده جایزه ویژه بهترین فیلم اول از جشنواره استکهلم. ‏

ایان کرتیس جوان تنها و غمگینی است که پس از تحصیل کارمند اداره کاریابی شده و شغل دومی نیز به عنوان شاعر و ‏خواننده گروهی به نام وارشاو[‏Warsaw‏] دارد. او با دختری به نام دبی آشنا و عاشق یکدیگر می شوند. پس از ازدواج ‏ایان و دوستانش نام گروه را به جوی دیویژن [‏Joy Division‏] تغییر داده و اولین آلبوم خود را منتشر می کنند. آلبوم ‏با موفقیت روبرو شده و نام گروه بر سر زبان ها می افتد. با افزایش شهرت گروه، زندگی خانوادگی دبی و ایان در ‏آستانه بچه دار شدن از هم گسیخته می شود و با وارد شدن دختری بلژیکی به نام آنیک اونوره به زندگی آنها رو به ‏فروپاشی می گذارد. ایان که میان عشق به دبی و آنیک سرگردان است، با افزایش حملاتی صرع بیش از پیش دچار ‏مشکل می شود. ایان پس از مدتی، در حالی که نمی تواند احساسات خود نسبت به این دو زن-هم چنین رفتارش را که بر ‏اثر استفاده از داروهای دارای عوارض جانبی مختل شده- را کنترل کند به خانه برمی گرد و پس از بگومگو با دبی خود ‏را آشپزخانه دار می زند…‏

چرا باید دید؟

آنتون یوهانس گریت کوربین فونویلنزوارد متولد 1955 زوید-هولاند است. عکاس مشهور هلندی که عکاس هایش از ‏گروه های موسیقی ‏U2‎‏ و ‏R.E.M.‎‏ و کلیپ هایی که برای گروه های نیروانا، متالیکا و ‏Depeche Mode‏ ساخته، او ‏را به محبوبیت رسانده است. او که از ستایش کنندگان ‏Joy Division‏ است، در اولین فیلمش روی زندگی ایان کرتیس ‏آوازخوان این گروه زوم کرده است. ‏

شخصیت ایان کوین کرتیس[15 جولای 1656- 18 مه 1980] چهره اصلی گروه چهار نفره ‏Joy Division‏ اولین ‏بار در سال 2002 در فیلم ‏‎24 Hour Party People‎‏ با بازی شون هریس در فیلمی سینمایی تصویر شد و اینک پس ‏از شش سال فیلمی دیگر درباره مقطع هفت ساله آخر زندگی کرتیس توسط یکی از شیفتگانش ساخته شده است.‏

گروه ‏Joy Division‏ که توسط منتقدان موسیقی یکی از تاثیر گذارترین و مهم ترین گروه های موسیقی پانک و ‏post-‎punk‏ ارزیابی شده، بعد از انتشار دو آلبوم با مرگ ایان کرتیس از هم پاشید. اما فیلم کنترل بیشتر به زندگی شخصی ‏کرتیس و رابطه عاشقانه اش با دبی و آنیک، بیماری صرع وی و تباه شدنش می پردازد. فیلمی به غایت فکر شده ‏درباره پشت صحنه دنیای موسیقی که با سرمایه 4 و نیم میلیون یورو تولید شده و اولین بار در دو هفته کارگردان های ‏جشنوار کن به نمایش در آمد و تحسین منتقدان و تماشاگران بسیاری را جلب کرد. ‏

فیلم ابتدا رنگی فیلمبرداری شد، اما بنا به دلایل فنی-دانه دانه بودن تصاویر مانند فیلم های سوپر 8- به سیاه و سفید تبدیل ‏شد. همین اتفاق بر تاثیرگذاری و تلخی آن افزوده و آن را بدل به مرثیه ای برای نسلی از دست رفته کرده است. ‏دوستداران این نوع موسیقی-که من در میان شان قرار ندارم- دلایل زیادی برای تماشای فیلم دارند، اما توصیه می کنم ‏علاقمندان درام های واقعی نیز شانس تماشای آن را از دست ندهند. ‏

بزرگ ترین نقطه قوت فیلم بازی های حیرت انگیز بازیگران ناشناس آن است که برای حضور در این فیلم نواختن الات ‏موسیقی و آوازخواندن را یاد گرفته اند. فیلمنامه و کارگردانی هوشمندانه کوربین نیز جای خود را دارد! ‏

ژانر: درام، زندگی نامه، موسیقی. ‏

manhattan.jpg

غرق شده در منهتن ‏Adrift in Manhattan‎

کارگردان: آلفردو د ویلا. فیلمنامه: نت ماس بر اساس داستانی از آلفردو د ویلا. موسیقی: مایکل ای. لوین. مدیر ‏فیلمبرداری: جان فاستر. تدوین: جان کانیگلیو. طراح صحنه: شارلوت بورک. بازیگران: هیتر گراهام[رز فیپس]، ویلیام ‏بالدوین[مارک فیپس]، دومینیک چیانسی[تومازو پنسارا]، ویکتور راسک[سایمون کولون]، اریکا مایکلز[کلر فیپس]، ‏مارلنه فورته[مارتا کولون]، الیزابت پنیا[ایزابل پارادس]. 91 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نام دیگر: ‏‎1/9‎‏. برنده ‏جایزه بهترین فیلم ازجشنواره ایندیاناپولیس، برنده جایزه از جشنواره پالم بیچ، برنده جایزه بهترین کارگردانی از ‏جشنواره سن دیه گو، نامزد جایزه بزرگ داوران جشنواره سندنس. ‏

رز فیپس چشم پزشک جوان پس از مرگ کودکش زندگی را بی اهمیت یافته و دیواری میان خود و دنیا کشیده و حتی از ‏رابطه اش با شوهرش نیز چشم پوشی کرده است. تومازو پنسارا یکی از بیماران او که شیفته نقاشی است در کعرض از ‏دست دادن بینایی خویش است. رز از او می خواهد تا این مسئله را با نزدیکان خود در میان بگذارد، اما تومازو نیز تنها ‏است. تنها کسی که با او رابطه ای دوستانه دارد، بیوه ای لاتینی به نام ایزابل است. همزمان جوانی خجالتی به نام ‏سایمون که با مادر سلطه جویش زندگی و در یک مغازه عکاسی کار می کند، برای فرار از تنهایی پس از قرض گرفتن ‏یک لنز تله فتو شروع به عکاسی در خیابان های اطراف محل زندگی خود می کند. در یکی از این پرسه ها عکس هایی ‏از رز فیپس می گیرد و با تعقیب وی شیفته او می شود. تومازو نیز قصد دارد تا بعد از مدت ها عشق خود را به ایزابل ‏ابراز کند و به زودی زندگی این سه نفر- که در منطقه مهتن زندگی می کنند- با هم تقاطع پیدا می کند. ‏

چرا باید دید؟

زندگی های متقاطع در فیلم های امروزی چیز تازه ای نیست. موجی که چند سالی است آغاز شده و نمونه های شاخصی ‏چون فیلم های اینیاریتو را به خود دیده است. این موج هنوز فروکش نکرده و زیر و بم های آن اندک اندک در حال ‏کشف و امتحان پس دادن است. غرق شده در منهتن نمونه ساده، جذاب و دوست داشتنی و اندکی به دور از پیچیدگی ‏غریب فیلم های اینیاریتو است. فیلمی درباره درک انسان ها توسط یکدیگر، یاری رساندن به همدیگر و کشف لذت عشق ‏و زیستن در کنار هم تا بتوان بر تنهایی میان جمع غالب شد. ‏

فیلم مستقل و کم هزینه [4 میلیون دلار بودجه] آلفردو د ویلا که با فیلم دومش ‏Washington Heights‏ در سال 2002 ‏به شهرتی معقول دست یافت، مطالعه ای درباره انزوا در شهری بزرگ است. یعنی دغدغه انسان معاصر اسیر مدرنیسم ‏در آغاز هزاره تازه که سایه تهدید کننده اش هر لحظه بر سر انسان ها گسترده تر می شود. ارتباط فیزیکی و رو در رو ‏جای خود را به تماس از راه دور و نوع مجازی می دهد و دور نیست زمانی که برخورد نزدیک از نوع اول معنای ‏خود را از دست بدهد. دلایل این انزوا برای هر کس متفاوت است. رز از غصه فقدان فکودکش که بر اثر سهل انگاری ‏وی مرده، دیواری بلندی پیرامون خود کشیده و سایمون زیر نفوذ مادری که جای خالی پدر را در پسر جست و جو می ‏کند[تمایل جنسی پسر به مادر را نیز نباید فراموش کرد که در صحنه همخوابگی با رز یادآوری می شود]. در این میان ‏تومازوی نقاش که با ترسیم پرتره می کوشیده به انسان ها نزدیک شود، مرد تنهاتری است که با از دست دادن چشم خود ‏یاد می گیرد از راه های دیگری با انسان ها ارتباطی واقعی تر برقرار کند. ‏

غرق شده در منهتن نمونه کامل یک فیلم مستقل، فکر شده با سناریوی قوی و بازیگرانی قدر است که ساخته شدن آنها ‏در میان فیلم های پر زرق و برق هالیوودی نشان از حفظ برخی ارزش ها انسانی در ینگه دنیا دارد. توصیه می کنم به ‏تماشای این فیلم به ظاهر کوچک، اما در باطن بزرگ و انسانی بروید. ارزش آن را دارد که وقت و پول گرامی تان را ‏صرف دیدن اثری لطیف و ماندگار کنید!‏

ژانر: درام. ‏